🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#سفرنامه_دمشق
خاطرات همسر شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
از سفر به سوریه
#قسمت_پانزدهم
روزها به سرعت سپری میشد و من نیمه ی اسفند ماه سال ۹۳ بعد از دو ماه به ایران برگشتم، به امید اینکه حاج آقا برای تعطیلات نوروز چند روزی به ایران بیاید.
روزهای آخری که در سوریه بودم به همراه حاج حمید برای خرید سوغاتی به بازار رفتیم. ایشان اصرار داشت بیشتر از کسانی خرید کنیم که بساطی روی زمین پهن کردهاند. میگفت اینها کاسبهای ضعیفی هستند و خرید از این افراد نوعی کمک به آنهاست.
بالاخره اواخر اسفندماه حاج حمید برای تعطیلات نوروز سال ۱۳۹۴ برای بار دوم به ایران آمد.
مانند سالهای گذشته بیشتر تعطیلات را در شوشتر و در منزل پدر حاج آقا سپری کردیم.
از آنجائیکه حاج حمید به صله ی رحم بسیار اهمیت می داد، طوری برنامه ریزی کرد که در این چند روز؛ همراه خواهرها و برادرهایشان تقریبا به تمام فامیل سر بزنیم و برکت این دید و بازدیدها برطرف کردن مشکلات در حد توان و باز کردن گره از کار فامیل بود.
در یکی از اولین روزهای عید به همراه زهرا خانم و نوه ام علیرضا به گلزار شهدای شوشتر رفتیم.
در ابتدای ورود حاج حمید با صدایی محزون مشغول خواندن زیارت شهدا شد.
به خاطر گرد و خاکهای همیشگی خوزستان مزار شهدا که حالا از ترکیب زیبای سنتی و قدیمی خود تبدیل به زمینی صاف و مسطح با سنگهای تیره شده بود، پر از خاک بود.
حاج حمید که تحمل دیدن این همه غربت و مظلومیت را نداشت با بطری پلاستیکی و خشک کن کوچکی که در ماشین داشت شروع به شستن مزار شهدا کرد.
علیرضا و دوسه تا از بچه هایی که همان حوالی بازی میکردند برای کمک آمدند و با هر وسیله ای که پیدا میشد، حتی کیسه های پلاستیکی، از حوض بزرگ آنجا آب آوردند و روی قبور مطهر شهدا ریختند.
حاج حمید با همان خشک کن کوچک قسمت زیادی از گلزار شهدا را شست.
روی سنگ مزار شهدا دست می کشید و زیر لب با آنها نجوا میکرد.
شهدایی که اکثرا همرزمان و دوستان نزدیک او در دفاع مقدس بودند.
آن روز بعداز زیارت شهدا و مقام صاحب الزمان که در کنار گلزار شهدای شوشتر قرار دارد به خانه برگشتیم....
ادامه دارد
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#رسانه_شهید_مختاربند
◻▫️@mokhtarbandd◽◻