eitaa logo
رسانه شهید حاج حمید مختاربند
112 دنبال‌کننده
186 عکس
87 ویدیو
0 فایل
🌹شهیدمدافع حرم #سردار_حاج_حمید_مختاربند 💠از فرماندهان سپاه خوزستان در دفاع مقدس 💠مدیرعامل بانک انصاراستان خوزستان وقم خاطرات📒 کلیپ🎬 عکس📷 دست نوشته شهید✍ همه در رسانه سردار شهید حاج حمید مختاربند ارتباط با ادمین _تبادل @AAdmmin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸چرا ائمه (ص)، گاهی به اختیار خودشان زهر می‌خوردند؟🔸 همسر (ع)، دختر مأمون بود. پسر مأمون، به پیشنهاد معتصم، زهری را به خواهرش می‌دهد تا آن را در خوراک امام بریزد. امام از آن می‌خورند و شهید می‌شوند. اما من به شما بگویم، این‌جور نبود که امام ندانند این زهر است. شأن امامان، اجلّ از اینست که چیزی را ندانند. نکته اینجاست که اگر به اختیار خودشان نمی‌خوردند، حکّام مجبور می‌شدند، آنها را بکشند. در اینصورت، هم آنها و هم تمام یارانشان را می‌کشتند! چرا امام حسین (ع) را که کشتند، همۀ یارانش را نیز کشتند؟ چون کار ایشان، از راه زهر خوردن تمام نشد. اینجور نیست که امام نداند. امام می‌داند؛ اما می‌خواهد شیعیانش کشتار نشوند. @haerishirazi
♦️♦️♦️آنچه با سکوت از دست می دهی آسان تر از آن است که با سخن از دست برود...♦️♦️♦️ نهج البلاغه,نامه۳۱(خطاب به امام حسن ع) ◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 وقتی نهضت امام (خمینی) آغاز شد کاملاً برای پیوستن به زیر پرچم ایشان آماده بودم، چون همه آنچه را که می‌خواستم در این نهضت یافتم .به یاد دارم یک سال پس از نهضت امام از یکی از کوچه‌های قم می‌گذشتم که دیدم دومین اعلامیه امام را بر در ورودی مدرسه حجتیه چسبانده اند،در این اعلامیه ،امام اسد الله علم را مورد خطاب قرار داده بود که قدرت اسلام و عزت علمای مسلمین در آن موج می‌زد، کلمات اعلامیه را با تمام وجود نوشیدم و خواستم به سجده بیفتم زیرا بیانگر تمامی احساسات و آرزوهایم بود و فهمیدم امام تا آخر پای حق می‌ایستد. 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 📔خون دلی که لعل شد(خاطرات امام خامنه ای) ◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸خانم‌ها به شوهرشان ...🔸 به شوهرشان بگویند: نانی که سر سفره می‌آوری، اگر ، بهتر است که . رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به می‌شود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین می‌تواند به‌سرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به سقوط می‌کند. ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسه‌ات کنند که «چرا در این جادۀ سنگلاخ و تنگ آمده‌ای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جاده‌اش صاف بود و نرم». راه تقوا راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد. ولی جادۀ دنیا، اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست می‌رسند و به دره پرت میشوند. گاهی یک عابر، لنگ‌لنگان می‌گذرد، نه‌تنها ماشین ندارد و پیاده است، که لَنگ هم می‌زند، اما او در راهِ نجات است، با نظر حقارت به او نگاه نکن! @haerishirazi
🔷 چقدر دقیق فرمود حضرت آقا به عمل نگاه کنید نه طرز حرف زدن 👇 https://eitaa.com/joinchat/1402012463C21989c928f
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 خاطرات همسرشهید مدافع حرم بعدها حاج حمید برای من از حضورش در عملیاتی تعریف کرد که شهید کجباف در آن به شهادت رسیده بود. ایشان گفت: با عده‌ای از رزمندگان سوری و ایرانی برای کمک به شهید کجباف که در منطقه ی درگیری در حال محاصره بود رفتیم. به محض ورود به منطقه ماشین ما با آتش سنگین دشمن مواجه شده و در دم عده‌ای از بچه‌ها با تیر مستقیم به شهادت رسیدند. به سرعت از ماشین پیاده شدیم و پشت تخته سنگها پناه گرفتیم. تیربار دشمن بی امان ما را به رگبار بسته بود. حاج روزبه هلیسایی را دیدم که تیر خورده بود و خونریزی داشت. به او اشاره کردم که الان به کمکت می آیم. او در حالی که با فاصله‌ای از من روی زمین افتاده بود با اشاره ی دستش مرا بوسید، خداحافظی کرد و به شهادت رسید. مجبور به عقب نشینی شدیم. در همان حال دیدم یک مجروح سوری شکمش پاره شده و روده‌هایش بیرون ریخته بود و با نگاهی ملتمسانه از من خواست که او را رها نکنم تا به دست داعش بیفتد، به او گفتم که او را همراه خودم می برم. در آن شرایط که تیر مثل باران می‌بارید، روده‌هایش را در شکمش ریخته و کشان کشان از تخته سنگی به تخته سنگ دیگری جابه‌جا می‌کردم تا به کنار جاده رسیدیم. با بی‌سیم با فرماندهی تماس گرفته و تقاضای وسیله کردم، پس از مدتی وسیله‌ای آمد ولی آن‌قدر تیراندازی شدید بود که راننده سوری هنوز نرسیده به ما دور زد و از معرکه فرار کرد. دوباره تماس گرفتم و تقاضای وسیله‌ای دیگر کردم. ماشین بعدی که شیرمردی رانندگی آن را به عهده داشت رسید، حالا موقع آن بود که مجروح سوری را سوار ماشین کنم‌ اما هرچه می‌گشتم اثری از او نبود. نمی‌دانستم او را پشت کدام تخته سنگ گذاشته‌ام. در آن اوضاع پرمخاطره از خدا کمک خواستم تا بتوانم آن مجروح را پیدا کنم که به لطف الهی صدای ناله‌ای از او شنیدم و متوجه شدم کجاست، او را با عجله به ماشین رساندم و به عقب برگشتیم. بعدها که به عیادت او در بیمارستان رفتم گفت که پدر و مادر خود را در جنگ از دست داده است. بحمدالله حالش هم خوب بود.) حاج حمید مرد شجاعی بود که در صحنه‌ی خطر که ممکن بود به اسارت نیروهای داعش درآید از فداکاری برای نجات یک مجاهد سوری کوتاهی نکرده بود.... ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸حق نعمتی که به شما دادیم را به جا آورید🔸 خداوند می فرماید: «خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ»؛ یعنی چیزی را که به شما داده‌ایم، محکم بگیریدش! این جمهوری اسلامی را خدا به ما داده؛ پس «خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ»! حق رأی را به ما داده‌اند و می‌توانیم در یک انتخابات سالم شرکت کنیم؛ پس «خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ»! اولاً بیا در رأی گیری شرکت کن، ثانیاً: از این فکرت برای انتخاب اصلح استفاده کن؛ نه اینکه با دو نفر مشورت بکنی، آنها بگویند فلانی خوب است، تو هم بگویی: به همین رأی می دهم! یک ماه تحقیق کن. استاد درس می‌دهد، این درسش «ما آتیناکم» است، خوب گوش کردن و خوب فهمیدنش، به قوت گرفتن است: «خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ»! @haerishirazi
♦️♦️♦️...هر کس پرحرفی کند یاوه می گوید...♦️♦️♦️ نهج البلاغه,نامه۳۱(خطاب به امام حسن ع) ◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 در واقع حوزه علمیه قم پس از رحلت آقای بروجردی احساس یتیمی می‌کرد. در چنین شرایطی بود که امام مانند کوهی راسخ و استوار برخاسته بود و در نهایت شجاعت و قدرت و عظمت با قدرت حاکمه سخن می‌گفت .طبیعی بود که این موضع امام همه احساسات انسان آرمان‌خواه و آرزومند عزت اسلام و مسلمین را تحت تاثیر خود قرار دهد، به دنبال بالا گرفتن نهضت و مشارکت فعالانه‌ام در آن، رفت و آمدم به بیت ایشان افزایش یافت. 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 📔خون دلی که لعل شد(خاطرات امام خامنه ای) ◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 دخترشهیدمدافع حرم بعد از انتقال خانواده ی ما از اهواز به شهر قم در محله ای ساکن شدیم که منزل در اون محل بود و ایشون برای اقامه ی نماز به مسجد باقریه در همون محل رفت و آمد داشتن. پدر طبق روال همیشگی وقتی در محله ی جدیدی ساکن میشدن اول مسجد محل رو پیدا میکردن و بعد از آشنایی با اهالی شروع به برطرف کردن مشکلات مسجد و فعال تر کردن پایگاه بسیج و جمع آوری کمک های مردمی برای مسجد میکردن. مسجد باقریه قم از مساجد قدیمی در محله ی قم نو هست که اون زمان فضای کوچکی داشت. بعد از اینکه شهید مختاربند متوجه شدن خونه ی کنار مسجد وقف گسترش مسجد شده بلافاصله کار بازسازی و اضافه کردن اون خونه رو به سالن مسجد شروع کردن. مثل سالهای قبل در اهواز، هم ساخت مسجد رو مدیریت میکردن و هم پا به پای کارگرها و بناها زحمت میکشیدن و هم کمکهای مردمی رو از بین صفهای نمازگزاران جمع میکردن. با وجودیکه اون زمان رییس بانک انصار استان قم بودن ولی این منصب باعث نشده بود ذره ای از وظیفه و مسئولیتی که در قبال بازسازی خونه ی خدا احساس میکردن کم بشه. بعد از اومدن از سرکار و استراحت جزیی لباس کارگری می پوشیدن و پا به پای کارگرها برای بازسازی مسجد تلاش میکردن. در زمان همین فعالیت ها و زحمتها برای مسجد بود که آیت الله حائری با شهید مختاربند آشنا شدن و این آشنایی باعث ایجاد علاقه بین پدر و ایشون شده بود. این امر باعث شده بود گاهی از اوقات مثل شب یلدا آیت الله حائری، خانواده ی ما رو با فرستادن مقداری انار یا هندوانه مورد لطف و محبت قرار بدن. برای هم ما خیلی جالب بود که ایشون به این سنتهای باستانی توجه دارن.... ادامه دارد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ◻▫️@mokhtarbandd◽◻