eitaa logo
ملایی
174 دنبال‌کننده
38 عکس
10 ویدیو
34 فایل
کانال عمومی است ولی بیشتر برای طلاب مفید است. ابتدای هر مطلب با چند هشتگ، موضوع آن را مشخص می کنم. اگر جذاب بود می توانید هشتگ را سرچ کنید وگرنه عبور کنید. راه ارتباطی با بنده: @MohammadRezaMollaei تبادل نداریم، اعضا مسئول تبلیغ کانال هستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم تحریر محل نزاع: آیا اشیائی که فی غیره و فانی در غیر هستند (مانند هیئت امر)، موضوع و محکومٌ علیه می شوند؟ یا جزئی اند و غیر قابل تقیید و حکم ؟ مقدمه ی اول: واقعیت اعم است از 1) نفس الامر و 2) خارج و 3) ذهن. توضیح: 1) معانی نفس الامری، مطلق (به اطلاق مقسمی) و مرسل اند از خارج و ذهن و فاعل شناسا، همه چیز را شامل می شوند حتی اجتماع نقیضین و معدوم مطلق. 2) خارج، همان اعیان خارجی و متن اصیل خارجی است که مقابل ذهن است، چه آن عین خارجی فی نفسه باشه چه فی غیره چه لنفسه باشد چه لغیره. 3) ذهن هر انسان، شامل تمام علم حصولی و تمام مفاهیمِ اوست، مفهوم حتماً خاصیت حکایت گری دارد و هرگز بدون محکی نیست. هویت مفهوم حاکوّیت و اشاره به غیر است شبیه خاصیتی که آینه دارد با این تفاوت که یک آینه می تواند از اشیاء مختلفی حکایت کند ولی هر مفهومی فقط به یک محکی اشاره دارد. (هرچند یک لفظ می تواند بر چند معنا دلالت کند و استعمال لفظ در اکثر از معنا محال نیست) مقدمه ی دوم: کل ممکنٍ (که موجود باشد) زوجٌ ترکیبیٌ من وجودٍ و ماهیةٍ ، این یک قاعده ی مسلم فلسفی است. و این را هم ما اضافه می کنیم که «لکل ممکنٍ ماهیةٌ و لکل معدومٍ ذاتٌ لأنّ کلّ شیء مطلقاً نفسه نفسُه ولو کان معدوماً فی الخارج ولو کان وجوده فی غیره (اذا وجد فی الخارج) ولو لم یکن الآن موجوداً فی أذهاننا». پس در نفس الامر چیزی باطلةُ الذات نیست نه سیمرغ نه معدوم مطلق مگر مهملاتی بی معنا. مقدمه سوم: مفاهیم ذهنیِ ما به لحاظ محکی های خود چند دسته می شوند: 1) معدومات ممتنع مانند اجتماع نقیضین، معدوم مطلق و ... 2) معقول های ثانی فلسفی مانند وجود، وحدت، فعلیت و ... 3) حروف ، هیئات ، خطابات ، احکام خمسه ی تکلیفیه و ... 4) معقول های اولی و ماهیات مانند انسان، سفیدی، ایستاده و ... 5) معقول های ثانی منطقی مانند کلی و جزئی، جنس و فصل و ... 6) مشتق اصولی یا اسم عرفانی ( ذات + صفت ) مانند عالم، سفید و ... 7) تمام مفاهیمی که محکی آن، مسمای الله تعالی است مانند خدا و ... ما در این بحث به دسته ی دوم و سوم کار داریم که گفته می شود محکی آنها حالت فی غیره و غیر مستقل دارند و اصطلاحاً به آنها و همچنین عوارض تحلیلی، معانی حرفیه گفته شده است اگرچه این دو دسته با یکدیگر تفاوت دارند. از اینجا به بعد رو با دقت بخونید: ما از دو نگاه و منظر مطالعه می کنیم: 1) هستی شناسی و تکوینی: یعنی یکبار از خارج و متن اعیان بیرونی، به دنبال کشف نحو وجود اشیاء و ماهیت آنها و خصوصیات آنها هستیم یعنی مفهوم ذهنی را از شیء خارجی انتزاع می کنیم و این مفهوم نیز در ذهن بر همان شیء حکایت می کند. مثلا کودکی داخل جعبه ی شیرینی را نگاه می کند تا ببیند آیا چیزی باقی مانده یا نه، سپس مشاهده می کند که چندین شیرینی در جعبه است، ما بر اثر این مشاهده با علم حضوری می توانیم مفهوم «کثرت» را انتزاع کرده و حکم کنیم شیرینی های ظرف کثیر اند. این کثرت نه جوهر است نه عرض است نه ذهن ساخته ی محض، بلکه خصوصیتی است که در مجموع شیرینی های جعبه واقعاً حاضر بود و ما آن را به کمک حس بینایی و عقل شهودی از خارج فهمیدیم و اکنون مفهومِ «کثرتِ در شیرینی های جعبه» حاکی از کثرت خارجی آنهاست. کم کم در طی رشد انسان، عقل این قدرت را پیدا می کند که بدون نیاز به ارتباط مستقیم با خارج (چه با جعبه شیرینی چه هر شیء خارجی دیگری)، به معنای کثیر و کثرت در نفس الامر منتقل شود. فرآیند علم ما به هر دو دسته از معانی حرفیه این گونه است. تا اینجا واضح است به ویژه با توجه به مقدمه ی دوم. (اگر می خواید اشکال کنید همین جا باید اشکال کنید!) 2) اعتباری و تشریعی: اما یکبار از دلالت الفاظ (چه کتبی چه شفاهی) به معانی نفس الامری ای پی می بریم که کمک می کنند تا مراد متکلم را بفهمیم. مثلا مولا می فرماید: «سِر من البصرة الی الکوفة» اگر ما مخاطبین مولا، عالم به زبان عربی و دلالت وضعی الفاظ کلام باشیم، به راحتی متوجه می شویم که این عبارت دارای حکم وجوبی است، خطاب از متکلم وحده به مفرد مذکر مخاطب است، دارای هیئت امر است و الفاظ «من» و «الی» حرف هستند. مطالعه ی ما در هر دو منظر تا اینجا کاملاً واضح و روشن است. قبول دارید؟ اگر بله گفته اید پس معلوم می شود شما «کثرت یک معنای فی غیره است» را تصدیق کرده اید، «من و الی معنای حرفی هستند» را تایید کردید، شما اعتراف کرده اید که «هیئت سِر، اقتضای وجوب سیر را دارد» درست است؟ اگر دقت کنید در تمام این گزاره ها، موضوع یک معنای حرفی است که محمول گرفته است یعنی یک معنای حرفی محکوم علیه واقع شده است. و این نکته مثل روز روشن است. اگر در گزاره ی «من و الی، حرف هستند» موضوع معنای اسمی و مستقل می بود اصلا گزاره کاذب می شد درحالی که هیچ عاقلی شک نمی کند که این گزاره صادق است. ادامه پست بعد:
ادامه ی پست قبل: اکثر علمای فلسفه و اصول گفته اند معانی حرفی از آنجایی که غیر مستقل در مفهومیت اند تا تبدیل به معنای اسمی نشود موضوع و محکوم علیه قرار نمی گیرند! علامه طباطبایی گاهی گفته اند معنای حرفی و ربط فانی در طرفین است و اگر بخواهد موضوع حکمی قرار گیرد برای ارتباط پیدا کردن با حکم نیاز به ربطی دیگر خواهد داشت فتسلسل. والتالی باطل فالمقدم مثله. جواب ما: نیاز به ربطی دیگر نخواهد داشت به لحاظ فلسفی و در واقع بلکه فقط در گزاره به لحاظ منطقی دارای نسبت حکمیه خواهد بود. ما در عبارت «سر من البصره الی الکوفه» بر اساس تعدد دال و مدلول و علو و استعلای متکلم و ... می فهمیم که مولا از ما مسیرِ از بصره تا کوفه را خواسته و مطالبه دارد. ما هیچ کدام از این مدالیل را از عین خارجی انتزاع نکردیم تا گفته شود آن شیء دارای وجود فی غیره است پس مفهوم و معنایی که از آن بدست می آید نیز فی غیره است پس باطلة الذات است پس ماهیت ندارد پس جزئی است پس محکوم علیه واقع نمی شود و ... ! هرگز ! اگر یک نگاه درجه دو به این مطالعه کنیم می بینیم که چقدر مباحث فلسفی ( مانند تقسیمات وجود، نفس الامر، وجود ذهنی و ... ) تاثیر جدی در اصول فقه و مسیر استنباط حکم دارد، کافیست به مباحث واجبِ مشروط و مطلق یا معلق و منجز در حواشی کفایه سری بزنید تا این ادعا را تصديق كنيد برای این پست زحمت کشیدم نظرات تون رو برام بفرستید.