eitaa logo
ملایی
190 دنبال‌کننده
38 عکس
10 ویدیو
33 فایل
کانال عمومی است ولی بیشتر برای طلاب مفید است. ابتدای هر مطلب با چند هشتگ، موضوع آن را مشخص می کنم. اگر جذاب بود می توانید هشتگ را سرچ کنید وگرنه عبور کنید. راه ارتباطی با بنده: @MohammadRezaMollaei تبادل نداریم، اعضا مسئول تبلیغ کانال هستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؟! بنده معتقدم این که حضرت آقا تمام قد از رأیی که مردم به خاتمی و احمدی نژاد دادند دفاع کردند کار بسیار درستی بود که اگر ذره ای آقا کوتاه می آمدند هرج و مرج حاصل از این کوتاه آمدن سالیان سال ترمیم نمی شد و حتی مردمی بودنِ حکومت را نیز به خطر می انداخت. قطعا ابطال انتخابات پس از برگزاری آن کاری غلط است. محل کلام صرفا یک بحث علمی است: حضرت آقا در 1380/12/23 می فرمایند: «حق مردم ، همه ی حقوق مردم از جمله حق انتخاب که قطعا برای مردم وجود دارد در امر حکومت، این ناشی است از حکم الهی» بعد حق انتخاب مردم در امر حکومت را با حق مالی مردم و حرمت انکار آن را با حرمت ربا مقایسه می کنند! باز می فرمایند: «جمهوری اسلامی، آن جمهوری ای است آن اتکاء به آرای مردمی است که خدا آن را مقرر کرده است خداوند ما را موظف کرده است که در این زمینه آرای مردم را معتبر بشماریم» محل بحث اینه: کو دلیل بر این که حق شرعی مردم است که اولی الامر را نائب امام زمان را رهبر هر جامعه ای را باید اکثریت مردم همان جامعه انتخاب کنند و این رأی اکثریت نیز شرعا معتبر است؟ ما در اینجا بسیاری از استدلال های آقایان بر این مطلب را بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که: رأی اکثریت حجیت ندارد. نه «لقد کرمنا بنی آدم» دلیل بر آن می شود نه «و امرهم شوری بینهم» نه «حق تعیین سرنوشت» نه «لاتکن عبد غیرک» نه «لا اکراه فی الدین». رأی اکثریت مشروعیت نمی آورد حتی اگر بیعت باشد! بلکه تولّی و پذیرش ولایت فقیه اعلم و اصلح بر مردم واجب است (تکلیف است نه حق) تا حکومت کردن بر آن ولی منجز شود.
مرحوم آیت الله شاهرودی جلسه خبرگان.pdf
466.1K
؟! بیانی که مرحوم آیت الله هاشمی شاهرودی از مردم سالاری دینی می فرمودند مطابق با همان دین سالاری مردمی ای است که ما عرض کردیم: «حقیقت مردم سالاری دینی را باید در این وظیفه ای که از سوی خدا بر عهده توده های امت اسلامی گمارده شده، جستجو کرد همان تکلیف الهی که مردم را وا می دارد تا در پرتو تعالیم انبیاء و ائمه و با تحکیم محمد و آل محمد که ولایت فقیه نیز استمرار آن است به اقامه قسط بر پایه کتاب و میزان قیام نمایند، آنچنان که در آیه شریفه دیگری می فرماید: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِّالْبَيناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ الناسُ بَّالْقِسْط (سوره مبارکه حديد آيه 25 )». همانطور که مشاهده می کنید در این بیان، مردم سالار و صاحب حق و دارای حاکمیت نیستند بلکه مکلف و موظف به اقامه دین و عدل اند. در ادامه بیانی از استاد شهیدی پور می آوریم در ردّ کلام شهید صدر که خداوند حاکمیت را به مردم تفویض کرده است:
استاد شهیدی پور از قول آسید کاظم حائری نقل کردند که شهید صدر ابتدا در بحث ولایت فقیه قائل به این بود که حاکم را مردم انتخاب کنند، نظریة الشوری، بعد قائل شد طبق این توقیع اسحاق بن یعقوب ( فاما الحوادث الواقعة ... ) به انتصاب، که فقیه منصوب است از قبل امام معصوم و ولایت عامه دارد. می فرمایند: «ولی متاسفانه آقای صدر در این کتاب [لمحة تمهیدیة] بر خلاف آن دقت‌های اصولی و فقهی‌اش یک مقدار جسارت اگر به ایشان نکنیم روزنامه‌‌ای استدلال کرده، و معتقد شده که مردم رئیس جمهور انتخاب می‌‌کنند به این می‌‌گویند مثلا انتخاب حاکم، ‌تلفیق بین انتخاب مردم و بین ولایت فقیه، مردم رئیس جمهور انتخاب می‌‌کنند، ‌اما فقیه ناظر است بر عملکرد رئیس جمهور. تعبیر ایشان این است: خلافة الانسان و شهادة الانبیاء، می‌‌گوید حق حاکمیت با خداست، ‌خدا این حق حاکمیت را واگذار کرد به مردم، ‌انی جاعل فی الارض خلیفة و کذلک جعلناکم خلائف فی الارض، مردم جانشین خدا هستند در حاکمیت بر زمین، ‌المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض، و لذا همه بر هم ولایت دارند، نتیجه ولایت جمعی می‌‌شود از طریق انتخاب یک رئیس جمهور اعمال حاکمیت می‌‌کنند مردم. طبعا همه که صددرصد در یک رئیس جمهوری هم‌نظر نمی‌شوند، ‌می شود اکثریت.ایشان می‌‌گوید در زمان معصوم خلیفه و شاهد در معصوم متبلور می‌‌شد. در عصر غیبت صلاح نبود که خلیفه و شاهد (یعنی ناظر) در غیر معصوم متجسد بشود یعنی یک نفر هم بشود مسؤول اجرایی هم بشود ناظر بر درست اجراء شدن احکام، و لذا رئیس جمهور می‌‌شود نماینده مردم، مردم خلیفة الله هستند، رئیس جمهور می‌‌شود خلیفة خلائف الله، ممثّل خلائف الله، با انتخابات، بعد فقیه چکاره است؟ و کذلک جعلناکم لتکونوا شهداء علی الناس یا و یکون الرسول علیکم شهیدا، شهید یعنی ناظر. ما عرض‌مان خدمت ایشان این است که همه این مطالب درست است و احتمالا هم فرمایشات امام را دیده بود ایشان ‌که مثلا رئیس جمهور تعیین می‌‌کنیم و من نمی‌خواهم کار اجرایی بکنم، ایشان در این این ذهنیت یک مستندسازی هم کرده بود، ذهن قوی هم که داشت، حالا هر چی بگویی چه ربطی دارد به هم [ایشان قبول نمی‌کند.] و کذلک جعلناکم خلائف فی الارض این خلافت تکوینیه است، ‌اصلا خلائف یعنی جانشین امت‌های گذشته‌ای نه جانشین خدا. حالا آن انی جاعل فی الارض خلیفة‌ شاید خلیفة الله باشد اما او از این باب است که خدا زمین را آباد می‌‌کرد حالا شما زمین را آباد می‌‌کنید به جانشینی خدا نه این‌که حاکمیت و اداره جامعه. این‌ها از این آیات در نمی‌آید. المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء ببعض بگوییم ولایت اجتماعی، حق حاکمیت، آخه چه ربطی دارد؟ این اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر است، این ولایت امر به معروف و نهی از منکر را می‌‌گوید.یا شهداء علی الناس یا لیکون الرسول علیکم شهیدا یعنی ناظر است، این چه ربطی دارد به ولایت فقیه؟ المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض، ‌خب المنافقون و المنافقات هم بعضهم من بعض، آیا آن را هم شما ولایة المنافقین شما می‌‌گویید؟ [سؤال: فرمود من بعض نه اولیاء بعض. جواب:] یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصاری اولئک بعضهم اولیاء بعض. این را چه می‌‌گویید؟ چه فرق می‌‌کند با المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض؟ چه جور شد از یکی ولایت درآمد از یکی نکبت درآمد. ... دیگر این تطورات و تغیرات در نظریه آقای صدر بوده، حالا نمی‌دانم، ‌خیلی نمی‌شود این‌ها را با بحث‌های اصولی و فقهی ما حلش کرد.»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فایل حجة الاسلام ایزدهی است. ابتدا یک مثال از خودشان سپس راه حل ایشان را بیان می کنم: «مثال: اگر امروز گفتیم زکات فقط در آن 9 تا آیا کسی دیگر می آید گندم بکارد؟ خب می رود برنج می کارد تا زکات ندهد! هندوانه یا پرتقال می کارد. به جای گوسفند می رود شتر مرغ پرورش می دهد! دیگر خرما و جو و ... قحطی می شود پس فضای کشاورزی و دامداری به سمتی می رود که مالیات نباشد. به هر حال اگر شما زکات را محصور کردید در تعدادی محصول خاص خصوصا اگر جایگزین داشته باشد زکات کاملا ویترینی خواهد شد. در حالی که زکات فلسفه اش برای اداره نظام کشور و حکومت است. بین این چند محظور باید چگونه رفتار کنیم که هم دچار عرفی زدگی نشویم هم حجیت کار مان تضمین شده باشد هم کارآمدی دین برای اداره جامعه را تضمین کنیم و بتوانیم به این نصوص و مقتضیات آنها نیز عمل کنیم؟ 1) یا مثل عربستان و برخی اخباری ها زندگی کنیم که بگوئیم همان سنت های قدیمی فقط، قانون اساسی نداریم پارلمان نداریم توقیت برای دولت نداریم تفکیک قوا نداریم و فقط بیعت داریم، خب این ارتجاع است. اگر عربستان در فضای تکنولوژی از تولیدات لوکس غربی استفاده می کند به خاطر یک سکولاریسمی است که آنجاست و ما این را قائل نیستیم. پس اگر می گوئیم جراحی پزشکی همین هم باید مستند به نصوص بشود! 2) نظم غربی را بپذیریم عرفی شویم سکولار شویم و روشن فکری پیشه کنیم و راحت شویم از شر دین! 3) تنها راه این است که از یک مسیر مین کاری شده برویم که اجتناب ناپذیر است این مسیر خطرناک! مسیری بین عرفی زدگی و ارتجاع باید طی کنیم به طوری که هم کارآمدی و هم حجیت شرعی داشته باشد.»
قبلا در اینجا بحث کردیم که فقها از اصطلاحات ائمه درباره احکام تکلیفی عدول کرده اند. پرسیدیم چرا ؟ چند جواب ناتمام دوستان فرمودند، جواب آیت الله سیستانی را نیز نقد کردیم. در این مطلب می خواهیم جواب شهید صدر را بررسی کنیم: «و هناك نكتة نوعية أخرى موجبة لإجمال الأوامر الواردة في كثير من الأبواب الفقهية و عدم انعقاد ظهور لها في الوجوب و هي احتمال وجود ارتكاز نوعي متشرعي على عدم الوجوب في ذهن الراوي، فانه من احتمال وجود القرينة المتصلة الموجب للإجمال عندنا- خلافا للمشهور بعد صاحب الكفاية- و لا ينفيه شهادة الراوي السكوتية كما في احتمال القرائن اللفظية المتصلة لأن الأمور الارتكازية لا يتحمل الراوي الشهادة بها إثباتا أو نفيا لكونها ارتكازية و معاشة و غير ملتفت إليها مستقلا. و بهذا نستطيع ان نفهم وجه عدم استفادة الوجوب من الأوامر الكثيرة الواردة في الفقه في موارد متفرقة من أبواب العبادات. فالامر بصلاة الجمعة أو الليل أو غير ذلك، مما لم يذهب الفقهاء إلى وجوبه رغم ورود الأمر به يكون من هذا الباب فان عدم حمله على الوجوب ليس بملاك تحصيل إجماع محصل على عدم الوجوب ليقال بان شرائط تحصيل الإجماع ليست باليسيرة بل على أساس هذا التخريج.» (بحوث في علم الأصول، ج‏2، ص:118 ). اولا خود شهید صدر قبول دارد اجماع بر عدم وجوب و شرایط تحصیل آن در مانند این موارد مشکل است. ثانیا خودش می فرماید این «احتمال وجود قرینه ارتکازی» بر خلاف مشهور است (ولو مشهور بعد آخوند) ثالثا چطور ایشان می گوید فقها در نماز جمعه به سمت وجوب نرفته اند؟ پسر عموی ایشان در کتاب «بحوث فی صلاة الجمعه» ص 152 می گوید: «فالأشهر أو المشهور على الوجوب التخييري». مهم: رابعا : اگر فتوای فقها به استحباب در این موارد به خاطر قرینه ی ارتکازی ای بوده، این همه کتب استدلالی از قدما به دست ما رسیده چطور هیچ کدام حتی هنگام اختلاف گوشه اشاره ای هم به چنین قرینه ی واضحی نکرده اند !؟ مثلا اگر صدوق تصریح به وجوب غسل جمعه دارد و شیخ طوسی می خواهد استحباب آن را اثبات کند آیا عاقلانه است به چنین ارتکاز واضحی هیچ اشاره ای نکند و لا به لای روایات دنبال رخصت بگردد؟! خامسا در برخی موارد بنده خودم از برخی اساتید درس خارج سوال کردم که مثلا هم درباره تشهد نماز آمده که «سنة واجبة» هم درباره غسل جمعه، چطور شد یکی واجب شد یکی مستحب؟ هیچ جوابی قانع کننده ای ندادند! بلکه اکثر طلاب از وجود چنین روایات معتبری بی خبرند: «فِي الرَّجُلِ يُحْدِثُ بَعْدَ مَا يَرْفَعُ رَأْسَهُ مِنَ السَّجْدَةِ الْأَخِيرَةِ قَبْلَ أَنْ يَتَشَهَّدَ قَالَ يَنْصَرِفُ فَيَتَوَضَّأُ فَإِنْ شَاءَ رَجَعَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ إِنْ شَاءَ فَفِي بَيْتِهِ وَ إِنْ شَاءَ حَيْثُ شَاءَ يَقْعُدُ فَيَتَشَهَّدُ ثُمَّ يُسَلِّمُ وَ إِنْ كَانَ الْحَدَثُ بَعْدَ التَّشَهُّدِ فَقَدْ مَضَتْ صَلَاتُه‏» آیا تمام این رفت و آمد ها به مسجد و به خانه و وضو گرفتن و همه ی این ها در حالی است که رو به قبله است و صورت نماز محفوظ است!؟ اتفاقا در غالب این موارد فرد قبل از وضو برای تخلی نیاز دارد رو به قبله نباشد! ادامه دارد ...
در این مطلب ساختار های هستی شناسی فلسفی و عرفانی را بحث کردیم. حال می خواهیم ببینیم در هر کدام باید قائل به اشتراک معنوی وجود شویم یا اشتراک لفظی وجود؟ 1) اصالت ماهوی های متعارف : بحث وجود و وحدت آن، برای این افراد جدی نیست و تفکیکی بین وجود و موجود قائل نیستند و عمدتا فکر می کنند اشتراک معنوی موجود (دارای هستی بودن) همان اشتراک معنوی وجود است. 2) اصالت ماهیت شیخ اشراق: از خداوند تا نفوس همه انوار و ماهیت های موجوده هستند که در معنای موجودیت اشتراک دارند اما مادیات ظلمانی اند و با ما فوق خودشان اشتراک لفظی دارند. 3) ذوق تأله: اشتراک معنوی وجود در ذهن داریم نه در خارج. 4) حقائق متباینه: اشتراک لفظی وجود مگر در مفهوم. 5) وحدت سخنی: اشتراک معنوی وجود در خارج و ذهن. 6) تشکیک خاصی: اشتراک معنوی وجود در خارج حتی در مادیات. 7) جهله صوفیه: چرت و پرت می شود. 8) وحدت شخصی اطلاقی: نظر استاد یزدان پناه (فروغ معرفت ج1ص389) : بر اساس دیدگاه عارف، ذات به لحاظ مرتبه واحدیت و الوهیت است که با ماسواء و تعینات خلقی مرتبط بوده و با آنها سنخیت و اشتراک دارد، امّا در مقام غیب الغیوبی خود که از هر تعین - حتی تعین مبدئیت و ایجاد - مبرّا است، با خلق مرتبط نبوده و هرگز با مخلوقات سنخیتی نخواهد داشت. (احتمال هم دارد که این بیان صرفا تقریر نظر امام خمینی بوده باشد نه نظر نهایی استاد) استاد امینی نژاد (جلسه چهاردهم مصباح الهدایه) : آنچه در بدو امر در فلسفه درباره اشتراک معنوی وجود می یافتیم در فضای عرفانی محفوظ می ماند، این که از هر موجودی دو حیث می یافتید یکی وجود و یکی ماهیت، عرفان می گوید این وجود همان حق است! برای همین هر موجودی که می بینید وجود و هستی را در آن می یافتید «فاینما تولوا فثم وجه الله» پس حقیقت وجود دیگر به نحو تشکیکی همه جا حاضر نیست بلکه به نحو اطلاقی همه جا حاضر است یعنی هر جا وجود هست باید واجب باشد. بنابراین مقام غیب الغیوبی را اگر از باب وحدت در کثرت نگاه کردید مشترک معنوی درست می شود آنچه وجود بالذات دارد ماسواء بالعرض دارند و سنخیت و اشتراک معنوی بین حقیقت و مجاز برقرار است. زیرا وجود مشترک لفظی بین حق و خلق نیست بلکه خلق حقیقتاً به حیث تقییدیه موجود است. نظر شخصی: اگر بحث اشتراک معنوی موجود بود حق با استاد امینی نژاد بود زیرا ماهیات حقیقتا به حیث تقییدیه ی وجود موجود اند ولی بحث ما اشتراک معنوی وجود است و ماهیات هرگز حتی مجازاً وجود نیستند. جمع بندی: مقدمه: باید بین دو لحاظ از ذات تفکیک کرد، استاد یزدان پناه در ص 315 ج1 فروغ معرفت می فرمایند: «مقام لا مقامی ذات دارای بطون مطلق و تباین بالذات بوده و از جهتی هیچ سنخیت و ارتباط و اشتراکی با عوالم دیگر ندارد زیرا همه عوالم مشوب به تعین می باشند و او منزه از هرگونه تعین است. البته به لحاظی دیگر، همه حقایق و مراتب دیگر ریشه در ذات غیب الغیوبی داشته و بدین سبب که همه تجلیات تجلی ذاتی می باشند، هیچ حجاب و مانعی بین ذات و مخلوقات نیست». همچنین ج2ص16و17 نتیجه نهایی: 1) بین حق ( ذات غیب الغیوبی یا مقام ذات بشرط لا ) و خلق اشتراک معنوی وجود برقرار نیست زیرا عینیت و اتحادی بین آنها برقرار نیست. ان قلت فلاسفه: معطی شیء فاقد شیء نمی شود پس هر آنچه حق تعالی به مخلوقات می دهد باید خود به نحو اعلی و اتم داشته باشد پس باید بین آنها سنخیت باشد و این سنخیت سر از اشتراک معنوی در خواهد آورد. قلت: نظر امام خمینی: خداوند به لحاظ مقام واحدیت، معطی و مبدأ مخلوقات است و این استدلال فلاسفه بالاتر از مقام تعین ثانی راه ندارد. نظر شخصی: دارا بودن ریشه ی کمالات به نحو اعلی و اشرف یا به نحو اندماجیِ اندراجی، مقام ذات را از بساطت نمی اندازد و اشتراک معنوی وجود را در پی ندارد مگر خیلی جُملی و اجمالی! که آن هم بیشتر اشتراک معنوی در «اصل الواقعیة» را نتیجه می دهد تا اشتراک معنوی در وجود را؛ زیرا وجوبی که او دارد دیگران ندارند وحدت اطلاقی او همینطور، منحصر به خودش است و بقیه صفات اندماجی اندراجی اش نیز مثل علم و قدرت، در واقع صفاتی بالفعل نیستند (ضلت فیک الصفات...) . 2) بین حق ( وجود مطلق یا ذات لابشرط مقسمی ) و خلق اشتراک معنوی وجود برقرار است زیرا عینیت و اتحاد دارند.
هر ذاتی از جمله ذات خدای متعال از 4 منظر نفس الامری می تواند ملاحظه شود: الف) بشرط لا یا مقام ذات (به تعبیر استاد امینی نژاد) یا ذات غیب الغیوبی (به تعبیر امام خمینی) یا کنه ذات یا مقام لا مقامی (به تعبیر استاد یزدان پناه) یا الهویة الغیبیة یا عنقاء مُغرِب یا غیب مصون یا غیب مطلق یا ... شواهد: 1) ملاصدرا : «المستفيض المشهور عن النبي صلّى اللّه عليه و آله من قوله: كان اللّه و لم يكن معه شي‏ء» شرح اصول کافی ج1ص101 2) از امام کاظم علیه السلام : «إن الله تبارك و تعالى كان لم يزل بلا زمان و لا مكان و هو الآن كما كان» توحید صدوق ص 179 3) استاد یزدان پناه «مقام لا مقامی ذات دارای بطون مطلق و تباین بالذات بوده و از جهتی هیچ سنخیت و ارتباط و اشتراکی با عوالم دیگر ندارد زیرا همه عوالم مشوب به تعین می باشند و او منزه از هرگونه تعین است» فروع معرفت ج1 ص315 4) قونوی : «انّ الذات من حیث هی - مع قطع النظر عن الالوهیة الجامعة للاسماء و الصفات - لا نسبة بینها و بین شیء اصلا» مفتاح الغیب ص 62 5) فناری : «ان الذات من حیث هی ... لا نسبة بینها و بین شیء و لا حکمَ اصلاً» مصباح الانس ص 522 6) یحذرکم الله نفسه ، «هو» در آیات «قل هو الله احد» یا «هو الله الذی ...» فروغ معرفت ج1ص444 7) درباره این لحاظ و مقام است که ص فرمود: ما عرفناک «حق معرفتک». ب) لابشرط قسمی که مقید به اطلاق است یا ذات نامتناهی حق یا ... شواهد: 1) امام خمینی : «ذات نامتناهی حق تعالی به حسب ذات، به دلیل نامتناهی بودن، هیچ نسبتی با امور متناهی پیدا نمی کند» فروغ معرفت ج2ص17 2) قونوی: اعلم انّ الحق من حیث اطلاقه الذاتی لا یصح ان یحکم علیه بحکم او یعرف بوصف او یضاف الیه نسبةٌ ما من وحدة او وجوب او مبدئیة او اقتضاء او ایجاد او صدور اثر او تعلق علم» النصوص ص6 3) استاد یزدان پناه: «حق تعالی از حیث اطلاق ذاتی خود حتی از نسبت ایجادی و اقتضای ایجاد نیز منزّه است؛ چرا که طرح هر نسبتی به معنای خروج از مقام اطلاقی ذات و لحاظ پاره ای قیود و تعینات می باشد» فروغ معرفت ج2ص18 ج) لابشرط مقسمی یا ذات (به تعبیر استاد امینی نژاد) یا وجود بما هو وجود (به تعبیر قیصری) یا وجود مطلق یا اصل الواقعیة یا ... شواهد: 1) هو معکم اینما کنتم، هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن، الله الصمد، و هو الذی فی السماء الهٌ و فی الارض اله و ... 2) امام کاظم علیه السلام : «لا يخلو منه مكان و لا يشغل به مكان و لا يحل في مكان- ما يكون من نجوى ثلاثة إلا هو رابعهم و لا خمسة إلا هو سادسهم و لا أدنى من ذلك و لا أكثر إلا هو معهم أين ما كانوا» توحید صدوق ص 179 3) نهج البلاغه : «إنه لبكل مكان و في كل حين و أوان و مع كل إنس و جان» و «لا يجنه البطون عن الظهور و لا يقطعه الظهور عن البطون قرب فنأى و علا فدنا و ظهر فبطن و بطن فعلن» 4) استاد یزدان پناه: «همه ی حقایق و مراتب دیگر ریشه در ذات غیب الغیوبی داشته و بدین سبب [از این لحاظ] که همه ی تجلیات تجلی ذاتی می باشند،هیچ حجاب و مانعی بین ذات و بین مخلوقات نیست» فروغ معرفت ج1ص315 د) بشرط شیء یا اسم عرفانی که «ذات + صفت خاص» است و به این لحاظ شأنی یا ظهوری از ذات مورد ملاحظه قرار می گیرد چه تعین باشد چه نه (مثل نفس رحمانی) شواهد: 1) امام خمینی : «أنّ الذات مع تعيّن من التعيّنات الأسمائيّة منشأ لظهور عالم مناسب لذلك التعيّن. كتعيّنها باسم «الرحمن» لبسط الوجود؛ و باسم «الرحيم» لبسط كمال الوجود؛ و باسم «العليم» لظهور العوالم العقليّة؛ و باسم [بالاسم باید باشه همش] «القدير» لبسط عوالم الملكوت‏» مصباح الهدایه ص44 2) و باسمائک التی ملأت ارکان کل شیء 3) و لله الأسماء الحسنى فادعوه بها و ذروا الذين يلحدون في أسمائه سيجزون ما كانوا يعملون، الله نور السماوات و الارض و ... 4) این اسماء تقسیم میشن به اسماء ذاتی و صفاتی و افعالی که مثلا فقط اصطلاح «اسماء ذاتی» در عرفان مشترک لفظی است بین 4 معنا: 1.شئون و نسب ذاتی که در خود مقام ذات به نحو اندماجی هستند ولو واقعا اسم عرفانی نباشند. 2.اسماء موجود در صدر واحدیت که حکایت از ذات در آنها غلبه دارد مانند احد و فرد 3.تمام اسماء موجود در صقع ربوبی 4.تعین های بروز یافته در احدیت مانند بطون مطلق، احد، علیم عظیم و ... (الموسوعه ج۴۸ آداب الصلوة ص ۳۸۳) تذکر1: اصلا دنبال شواهد نگشتم همین هایی که دم دستم بود رو آوردم اگر بگردید برای هرکدام شاید ده ها روایت پیدا بشه. تذکر 2: این که این لحاظ ها به عنوان «اعتبارات ماهیت» در کتب اصولی یا فلسفی بحث میشه دلیل نمیشه که بگین من (مثل آقای فیاضی) برای خدا ماهیت قائل شدم! تذکر 3: این اشتراک لفظیه خیلی ربط به اصل بحث نداشت عمدا آوردمش تا ببینید که عرفان نظری شوخی بردار نیست! اگر صبوریِ چند سال حرف شنیدن و نفهمیدن رو ندارید بی خیالش شید و خدا وکیلی! سریع انکار یا اشکال نکنید.
قبلا درباره علم خداوند و رابطه علم ذاتی و علم فعلی بحث کردیم، می خواهیم همان را ادامه دهیم: امام خمینی (مصباح الهدایه ص 54): إذا عرفت حقيقة ما تلونا عليك من الظهور الذاتي، يمكن لك فهم بعض الحقائق‏: منها: سرّ قول الحكماء السالفين و الفلاسفة السابقين أنّ الباري، جلّت عظمته، يعلم الجزئيّات على الوجه الكلّي. فإنّ الجنبة العالية من كلّ حقيقة على حدّ الإطلاق و صرافة الفعليّة و محوضة الكلّيّة؛ و التشخّصات المشهودة و التعيّنات المعلومة من الجنبة السافلة الخلقيّة، و من عالم الفرق، لا الجمع. و منها: وجه صحة رأي الشيخ المقتول، مقدّم إشراقيّة الإسلام في علم البارئ، و جعل العلم على مشربه ذاتيّا مقدّما على الأشياء؛ و إن كان بوجه فعليا هو الأشياء. توضیح استاد یزدان پناه (فروغ معرفت ج2ص167): کلیت سعی و حالت اطلاقی مشیت مطلقه از سویی، و وجود سریانی صفات حق تعالی؛ از جمله علم در آن از دیگر سو، و عدم وجود هیچ فاصله و حجابی بین حق تعالی و کثرات و تعینات موجود بر بستر فیض مقدس از دیگر سو، این نتیجه را در پی دارد که علم حق تعالی به جزئیات و اشیای متکثره، به نحو اطلاقی و به واسطه فیض مقدس است. عدم وجود هیچ فاصله و حجابی بین حق تعالی و فیض مقدس، و حقیقت ربطی بودن این فیض موجب می گردد که این فیض به نحو کامل و به بالاترین وجه، نزد حق سبحانه حاضر باشد.چنین حضوری ملاک علم حق است. فیض مقدس به لحاظ اصل ذات و مقام باطنش، مطلق واحد ربطی است و به دلیل این اطلاق و سریان، همه اشیاء در آن به نحو اطلاق و کلیت موجودند و حق سبحانه از طریق علم به فیض مقدس، علم اطلاقی و کلی به اشیاء خواهد داشت. توضیح خود امام (تقریرات فلسفه ج2 ص270): حدوث و تصرم و کثرت و تغییر و تبدل در علم نیست، بلکه در معلوم می باشد و داثر و متغیر و زائل منکشف است نه آنچه کشف به واسطۀ اوست. پس یعلم الاشیاء بالعلم الکلی و لا یعلم بالعلم الجزئی، مراد کلیت صدق بر کثیرین نیست، بلکه مراد این است که این ها به دیگران احاطه دارند. توضیح دیگر امام (چهل حدیث، ص615): علم فعلی به تجلی فیض مقدس حاصل می شود. این تجلی در تحت حوادث زمانیه و تغییرات نیست و ایجاد حق تعالی مبرا و مقدس از است از شائبۀ حدوث و تغییر، بلکه تعین و تحدید؛ و چنانچه علم ذاتی بسیط من جمیع الجهات و محیط به تمام حیثیات است، علم فعلی که آیه حقیقی حق و ظهور علم ذاتی و مرآت آن است؛ بسیط تام و واحد مطلق است و محیط به جمیع دائره تحقق است بدون آن که در او تعین و تجددی و ترکیبی باشد... چنانچه نفس ایجاد نفس ناطقه حقایق علمیه را در عالم عقل و مثُل خیالیه را در لوح خیال، علم فعلی نفس است و فانی در ذات او ... و به واسطۀ این احاطه و سعه و بساطت و نفوذ گفته اند حق تعالی جزئیات را به علم کلی عالم است. یعنی جزئیت و محدودیت در معلوم اسباب محدودیت در علم نشود؛ پس علم محیط و قدیم و ازلی و غیر متغیر است، و معلوم محاط و محدود و حادث و متغیر است. در عباراتی از تعلیقات بر شرح فصوص هم می فرمایند که علم مقید نیست معلوم مقید است. (تعلیقات بر مصباح الانس ص274). استاد یزدان پناه در توضیح بیشتر (که ظاهرا نظر خودشان است) می فرمایند: جنبۀ عالی یا جهت یلی الربّی همه کثرات خلقی، همان فیض مقدس است. هر شیء، یک جنبۀ عالی و یک جهت دانی دارد که به جهت عالی خود مطلق و بی قید است اما به جهت دانی اش، قید خورده و جزئی و متعین شده است. از این رو جنبۀ عالی همه موجودات متکثر جزئی اطلاق دارد و اگر علم به آن تعلق بگیرد، چنین علمی نیز دارای قیود جزئیه نیست! (فروغ معرفت ج2 ص168). ایشان همچنین درباره دفاع از نظریه شیخ اشراق درباره علم باری تعالی می فرمایند: به لحاظ جنبۀ یلی الربّی و ظهور ذاتی حق، علم بر معلوم مقدم است زیرا اشیاء به نفس این علم و اضافه اشراقی علمی ایجاد خواهند شد چنین لحاظی لحاظ ذاتی است. ولی از این جهت که چنین علمی در موطن فعل بوده و علم فعلی است، عین معلوم می باشد. همان طور که امام در تعلیقات بر مصباح الانس ص274 فرمودند: «و لیس العلم تابعا للمعلوم لا فی علم الذاتی و هو واضح و لا فی العلم الظهوری الفعلی، و ذلک لأنّ الفیض الإشراقی و الوجود المنبسط مقدم علی المهیات و التعینات. نقد و بررسی در ادامه ...
مقام فوق تجرد نفس انسانی از دیدگاه علامه حسن زاده آملی.pdf
629.7K
دیروز مراسم باشکوهی در نکوداشت حضرت علامه حسن زاده آملی (رضوان الله تعالی علیه) در سالن همایش های دارالشفاء قم برگزار شد: https://eitaa.com/hawzahnews/40798 https://eitaa.com/hawzahnews/40787 در اول تیر امسال فراخوانی دادند تا درباره نوآوری های علامه مقاله بنویسید؛ در مراسم نکوداشت از مقاله های برتر قدردانی خواهد شد: https://eitaa.com/nafahat_eri/1646 بیش از دو هفته، تمام وقت، مقاله ای با عنوان «مقام فوق تجرد نفس انسانی از دیدگاه علامه حسن زاده آملی» نوشتم. حدود دوازده شهریور برای معاونت پژوهش نفحات ارسال کردم. جواب آمد که نتیجه ارزیابی مقاله شما تا ده روز دیگر اعلام می شود. اما هر چه صبر کردیم خبری نیامد. بالاخره 21 مهر همایش تمام شد و نه تنها ارزیابی نشد بلکه گمان می کنم هیچکس آن را نخوانده باشد. اینجا هم کسی نمی خواند، حداکثر 4 نفر چکیده اش را ببینند. پس چرا pdf را گذاشتم؟ نمی دانم. به هر حال بدون شک، بزرگترین آفت پژوهش همین است که آثار پژوهشی (فارغ از صحت و سقم آن) مطالعه نشود.
لطائف سبعه انسانی از منظر فناری.docx
38.2K
یا همان از نظر عرفا بالاخره چند روز تعطیل شد فرصت کردم یک قلمی بزنم. فایل وردی که ارسال کردم یادداشتی است تحت عنوان «لطائف سبعه انسانی از منظر فناری»، البته همراه با بیاناتی از استاد یزدان پناه و استاد امینی نژاد و مرحوم اشکوری و ... همچنین به نظرات قیصری و قونوی و خواجه عبدالله انصاری و ... نیز اشاره شده است. استاد محمد حسین نائیجی: «عرفا در شناخت انسان و روانشناسی انسانی دومی ندارند آنچه امروز به روانشناسی موسوم است در واقع جانور شناسی مدرن است که حرکت های رفلکسی اساس آن می باشد و در ساحل انسان به کاوِش و جستجو می پردازد، اقیانوس روان و روح انسانی برای انسان مدرن امروزی مجهول و ناشناخته است، دانشمندان روانشناس که خود به خودشناسی نپرداختند تلاش می کنند، همه کردار های انسانی را با ملاک های این سویی توزین کنند و ذلِکَ مَبلَغُهُم مّنَ العِلم». اگر کسی حاضره کمک کنه این رو مقاله علمی ترویجی کنیم پیام بده.
شرح فناری از منازل السائرین.docx
23.1K
و انسان بعد از بیان ، یا همان بطون هفت‌گانۀ انسان، از منظر عرفا، می خواهیم آن لطائف و بطون را در خواجه عبد الله انصاری یا همان منازل السائرین، به کمک شرح فرغانی، به همراه افزوده‌هایی از فناری، تطبیق دهیم. رویکرد فرغانی و فناری در این شرح، نگاهی است از منظر عرفان نظری به عرفان عملی، که در واقع تلاش کرده است تا در کلیات مباحث سیر و سلوکی، قواعد و مهمات عرفان نظری را اشراب کند. در این فایل ورد در حدود ۵ صفحه، ابتدا به رابطه مقامات سه گانه (اسلام، ایمان و احسان)، با آن لطائف و همچنین با آن صد منزل که هر ده منزل در یک قسم دسته بندی شده اند، می‌پردازیم. سپس پنج قلبی که عرفا برای انسان در این مسیر قائل شده اند، بیان کرده، دربارۀ رابطه این صد منزل با اسفار اربعه سخن می‌گوییم. در پایان نیز با دو تذکر این جزوه را به اتمام می‌رسانیم.