eitaa logo
ملایی
188 دنبال‌کننده
38 عکس
10 ویدیو
33 فایل
کانال عمومی است ولی بیشتر برای طلاب مفید است. ابتدای هر مطلب با چند هشتگ، موضوع آن را مشخص می کنم. اگر جذاب بود می توانید هشتگ را سرچ کنید وگرنه عبور کنید. راه ارتباطی با بنده: @MohammadRezaMollaei تبادل نداریم، اعضا مسئول تبلیغ کانال هستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
مقام فوق تجرد نفس انسانی از دیدگاه علامه حسن زاده آملی.pdf
629.7K
دیروز مراسم باشکوهی در نکوداشت حضرت علامه حسن زاده آملی (رضوان الله تعالی علیه) در سالن همایش های دارالشفاء قم برگزار شد: https://eitaa.com/hawzahnews/40798 https://eitaa.com/hawzahnews/40787 در اول تیر امسال فراخوانی دادند تا درباره نوآوری های علامه مقاله بنویسید؛ در مراسم نکوداشت از مقاله های برتر قدردانی خواهد شد: https://eitaa.com/nafahat_eri/1646 بیش از دو هفته، تمام وقت، مقاله ای با عنوان «مقام فوق تجرد نفس انسانی از دیدگاه علامه حسن زاده آملی» نوشتم. حدود دوازده شهریور برای معاونت پژوهش نفحات ارسال کردم. جواب آمد که نتیجه ارزیابی مقاله شما تا ده روز دیگر اعلام می شود. اما هر چه صبر کردیم خبری نیامد. بالاخره 21 مهر همایش تمام شد و نه تنها ارزیابی نشد بلکه گمان می کنم هیچکس آن را نخوانده باشد. اینجا هم کسی نمی خواند، حداکثر 4 نفر چکیده اش را ببینند. پس چرا pdf را گذاشتم؟ نمی دانم. به هر حال بدون شک، بزرگترین آفت پژوهش همین است که آثار پژوهشی (فارغ از صحت و سقم آن) مطالعه نشود.
معرفی متن زیر پیاده شده جلسه اول درس منازل السائرین حضرت استاد یزدان پناه است که عمدتاً معرفی عرفان عملی، مزایا، ثمرات و غایت آن است. از آنجایی که استفاده از فایل های صوتی شرح منازل نیاز به اجازه گرفتن از استاد دارد، به احتمال زیاد این اولین و آخرین باری است که متن پیاده شده ای از این جلسات را به طور عمومی ارائه می کنم. بسم الله الرحمن الرحیم این که در عرفان عملی فقط همین یک کتاب منازل کتاب درسی است این سبک حوزوی نیست. سبک حوزوی باید در هر رشته دو سه یا چهار کتاب خوانده شود. از کتاب های مقدماتی شروع بشود و کم کم به سمت کتب اجتهادی برویم. اکنون ما باید تمام زورمان را در همین یک کتاب بزنیم. فرصتی برای ترمیم در آینده نداریم. این کتاب برای قرن پنجم است و شرح آن برای قرن هشتم و ما باید کتاب های غنی تر در این زمینه ها تولید می کردیم. تلاش هایی که شده است نهایی نیست زیرا خیلی از این مباحث باید دست بخورد. ما این اخلاق عرفانی و سیر و سلوکی که اثنای برخی صحبت ها هست باید جمع شود و یک کتاب مفصل تر و بهتر نوشته شود. زیرا خیلی از کارهای عرفان عملی هنوز باقی مانده است. وادی عمل که عرفا به آن پرداخته اند به این 100 منزل منحصر نمی شود. باید جزئی بررسی کنیم و محقق در این زمینه شویم تا بتوانیم متون دینی را خوب حل کنیم و دستور العمل های جزئی کاربردی را تهیه کنیم. آنچه عرفان در سنت اسلامی و مسیحی و ادیان دیگر و عرفان شرقی و همه را عرفان می کند یک امر مشترکی بین همه این هاست: عرفان خواهان رسیدن به حقیقت نهایی هستی است. این حقیقت در سنت اسلامی خداوند است. در هر سنتی اسمی دارد که خواهان رسیدن به او و معرفت به او هستند. بله در سنت مسیحی محبت به او نیز اخذ می شود. به هر حال در تمام این سنت ها حداقل دو چیز مشترک است: کیفیت رسیدن به خدا و سلوک، معرفت به خدا و حقیقت نهایی هستی. اولی عرفان عملی و دومی عرفان نظری است. عرفان بعد احساسی و عاطفی هم دارد که گاهی سر از عرفان ادبی در می آورد. بعد دیگری هم دارد که معمولا این عرفان ها گره می خورد به نوامیس زمان خودشان به شرایع عصر خودشان. لذا بعد معرفت دارد که قوی ترین فهم از متون دینی را عرفا دارند، بعد عمل دارد، احساسات دارد، شریعت دارد. حقیقت اصلی عرفان فقط یک پایه ندارد. در بحث سلوک و عمل نیز تبدیل می شود به شیخ و شاگرد یا مرید و مراد یا پیر و تلمیذ مثلا. و زود هم دکان باز می شود و زود هم مردم تا حد سجده به آدم می رسند. یکی از آسیب های عرفان همین است که اگر دست نا اهل بیفتد آسیب هایش زیاد است حتی گاهی جنایت هایی به اسم عرفان صورت می گیرد، چیزهایی که به فکر شیطان هم نمی رسد. ما باید حافظ معنویت دین باشیم. معنویت دین همان عرفان است و اجازه ندهیم دیگران دکان باز کنند. دَک و پز دادن عرفان نمی شود. نوع و اکثر دراویش ما الان بی سواد و اهل دکان هستند حتی گاهی شریعت را زیر پا می گذارند. البته حساس بودن به این معنا نیست که به عرفان ناب میدان ندهیم. عرفان اگر در حوزه علمیه باشد خیلی مشکلات حل است. ما یک بدیلی برای عرفان داریم به نام اخلاق، اخلاق در عین این که خوب است برخی فرهیختگان را اقناع نمی کند. زیرا اخلاق حقیقت اصلی دین نیست. حقیقت اصلی دین توحید است. هر کسی که وارد فضای عرفان می شود نباید عهده دار شاگرد پروری شود مگر کسی مراحلی را طی کند و راه بلد باشد و گرنه باید برای شاگرد فضای ذهنی را باز کند و او را به استاد واقعی بسپارد. بخش عرفان نظری از عرفان اسلامی را ابن عربی عهده دار شده است و پیروان او. بخش عملی را الان منازل السائرین عهده دار شده است. در بخش تطبیقات با شریعت همین فصوص و فتوحات. البته باید بیش از این ها هم هست و باز باید کار شود. در عرفان اسلامی که خواهان رسیدن به خدا هستیم در متن دینی تقرب به خدا گفته شده است. در فقه و احکام فقهی این معنا که تقرب یعنی صیرورت و نزدیک شدن وجودی به خدای متعال وجود ندارد یعنی توجه به این ندارد. در همان عامّی که نماز می خواند تقرب وجودی هم داریم. قرب اینجا فاصله مکانی و وضعی نیست. در ماوراء طبیعت، قرب معنای دیگری دارد که می گوئیم خدا به همه نزدیک است و ما از او دوریم. تفسیر دقیق این تقرب در عرفان انجام می شود. تفسیر قربةً الی الله همان صیرورت وجودی است که برای فهم آن حرکت جوهری ملاصدرا کمک می کند. نهایت قرب مثل فناء و بقاء را نیز همین عرفا معنا کرده اند. ادامه دارد ...
ادامه مطلب قبل: وصول الی الله یا تقرب را باید به صورت یک سیر و حرکت و سلوک در نظر گرفت که مبدئی دارد منتهایی دارد و این مسیر باید طی شود. صرف تشبیه خالی نیست. حقیقت دارد. سیر معنوی هم سیر است. سیر که فقط سیر مادی نیست. عرفا اصطلاح عرفی را می گیرند و بدون تغییر معنا، آن در اصطلاح معنوی خودشان به کار می برند با تأویل عرفانی. حرکت ذهنی آن سیر وجودی را نمی دهد بلکه حرکت قلبی آن طریقت و سیر مد نظر را به ما می دهد. علم عرفان عملی را می گویند علم طریقت. شریعت طریقت حقیقت : ابتدا باید دستورات دینی را احکام ظاهری را مو به مو انجام دهد، بعد یک طریقت دارند که سیر و سلوک است و یک حقیقت دارند که پایان سیر و طریق است که سر سلسله اش خداوند سبحان است. این شریعت به معنای خاص بود. شریعت به معنای عام شامل طریقت و حقیقت نیز می شود. وقتی شریعت به معنای خاص را انجام دادید چون اعمال ظاهری است سطح ظاهر شما مطیع حضرت حق می شود. مثلا نمازی که صحیح باشد ولو حضور قلبش کم باشد در سطح ظاهر اثر خودش را می گذارد. از همین سطح ظاهر باید سراغ طریقت رفت وگرنه بدون شریعت سراغ طریقت رفتن این طریقت باطل و فاسد است و به هوا و هوس کشیده می شود. البته همین احکام ظاهری جنبه باطنی دارد مثلا همین نماز حضور قلب نباشد طریقت نماز را انجام نداده اید. بسیاری از احکام ظاهری عمق دارند و در این باره در نقل و روایات خیلی حرف زده شده است. مثلا اخلاص از سنخ امور قلبی است. امام صادق می فرمایند باید اخلاص ورزید بعد می فرمایند چون نیت مهم است ألا و إنّ النیة هی العمل. این روایت دارد یک سطح را تغییر می دهد. اگرچه در فقه گفتند در نماز ریا نکنید ولی لازم نیست آن اخلاص عال العال باشد. ولی در طریقت اگر اخلاص نباشد این مبطل نماز است در حقیقت نماز در قبول نماز اگر حضور قلب نبود نماز مقبول نیست. مثال دیگر شرک خفی است که اکثر مؤمنان با آن در گیرند. طریقت را ما از همان شریعت و روایات می گیریم. حقیقت: بعد از این که این طریقت را طی می کند یک چیزی روی می دهد که ما اسمش را می گذاریم تقرب. عمل قلبی که ما را به وصول رساند نتیجه اش مقربین است. قرآن می گوید مقربین یا اولیاء الله. اولیاء گاهی مؤمنین را نیز شامل می شود گاهی آن قدر غلیظ می شود که فقط مخصوص مقربین است. شناختی که این ها از خداوند دارند را می گوئیم حقیقت. طریقت که باطنی است ادامه شریعت است که ظاهری است و مقصود از دین نیز رسیدن به خداست. عرفا می گویند طریقت اگر به حقیقت بتواند برساند درست است. هرکس شریعتش فاسد است طریقتش فاسد است. هرکس طریقتش فاسد است حقیقتش فاسد است. بلعم باعورا آیاتی داشت ولی انانیتش او را و لکن اخلد الی الارض. بسیاری از فیلسوف های ما صحه گذاشته اند بر عرفان عملی. گاهی گفته اند مُرّ دین است. طریقت عمل قلبی است. اگر گفت سجده کن باید سر را بگذاری ولی اگر گفت اخلاص داشته باش دیگر در عمل ظاهری کاری نمی شود کرد. بلکه باید با خواطر غلط بجنگید! سنخ طریقت این است. این یک سیری دارد که در عرفان عملی آمده است. در متون دینی هم «قلب» خیلی جدی است. با دهان دروغ می گوید قرآن می فرماید آثمٌ قلبه ! قلب گناه کار است. مِن تقوی القلوب، الا بذکر الله تطمئن القلوب. صدر و فؤاد و ضمیر و نفس و باطن و همه این ها آمده است. تحلیل این امور در متون دینی مبانی انسان شناختی خاصی می خواهد که بعدا می پردازیم. حقد و کینه را اگر بهشتی داشته باشد وارد بهشت نمی شود. ایمان که این قدر در قرآن جلوه دارد به قلب گره می خورد. این ها همه مسائل عرفان عملی است. فقه باید باشد فقیه باید باشد چون حدود الهی به آن وابسته است. من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه. البته دین فقط فقه ظاهری نیست. بسیاری از این فقهای درجه اول می آمدند پیش آیت الله کشمیری زانو می زدند شاگردی می کردند. می بیند 60 سال زحمت کشیده است ولی هنوز اخلاصش کم است می فهمد مشکل دارد می آید زانو می زند. هوای نفس، شیطان، ملک، خواطر نفسانی، خواطر ربانی و ... همه این ها در دین آمده است. آیا باید تحلیل قوی درباره این ها داشته باشیم یا نه؟ دینی که می خواهد ما را به خدا برساند ولی راه و طریقت را نشان ندهد این چه دینی است؟! بعضی می گویند همین نماز و روزه ! بله نماز و روزه واقعی با عمق و حقیقتش اگر باشد بله. امیر المومنین می فرمایند بعضی روزه می گیرند ولی از روزه جز گرسنگی و تشنگی چیزی نصیب آنها نمی شود. رسول الله فرمود روزه گرفت ولی غیبتی که کرده روزه اش را باطل کرده. خب چطور باطل کرده ؟! به لحاظ رساله فقهی ؟ یا به لحاظ طریقتی؟ اصلا اولین کاری که دین می کند این است که انسان را به خدا برساند بله در کنارش به بهشت هم می رساند ولی اول وصول به خداوند است هدف اصلی دین این است. در همان بهشت هم و رضوان من الله اکبر. ادامه دارد...
ادامه مطلب قبل: مجتهد در این فضای طریقت لازم داریم. تک تک این مقامات و منازل را باید با متون دینی تطبیق کنیم. فرهنگ و متون دینی دستورات باطنی را مشخص کرده و آن را راه الی الله دانسته است. سبل سلامت را مشخص کرده است. همین بندگی خدا را آسان می گیرند: الان کسی که نماز بخواند ولی عجب داشته باشد آیا بنده خداست؟ امیر المؤمنین می فرمایند: سیئةٌ تسوءُک خیر من حسنة تُعجبک. خب این یک سطح دیگر است. ما دنبال صوفیه نیستیم ما می خواهیم حرف خدا و پیغمبر را بفهمیم. چطور در فضای فقهی می گویید صرف یک روایت و ده روایت را نگاه کردن کافی نیست باید خیلی زحمت کشید خب در طریقت هم همین است. نباید به سرعت نظر بدهند. ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله. این محاسبه را تحلیل فنی کردن با این که همین طور سریع یکی بیاید نظر بدهد سازگار نیست. مجتهد می خواهد یا نمی خواهد؟ چطور آنجا کار حدیثی و رجالی و فقهی لازم دارد اینجا در اجتهاد در طریقت آیا نباید اقوال را بررسی کرد و ادله آنها را با متون دینی مقایسه کرد؟ یحاسبکم به الله کار اجتهادی لازم دارد. بحث شیطان را آقا آمده می گوید به نظر من اینطوری است، خب تو چه خوانده ای که نظر می دهی؟ با یک و دو کلمه خواندن که نیست. لذا باید ما در این وادی دست به کار شویم. ما مجتهد در عرفان عملی می خواهیم. و الحمد لله رب العالمین.
و !؟ نظر علیهم السلام میرزا هاشم اشکوری می فرمایند: "انّ کل نبی ولیّ و لا عکس، و کل رسول نبی و لا ینعکس، و کل خلیفة اولی العزم رسول و لیس کل رسول باولی العزم. و فأولو العزم هم الذين يبلّغون رسالات ربّهم و يلزمون من أرسلوا إليهم بالايمان؛ فان أبوا قاتلوهم، بخلاف الرسالة إذا انفرد بها الرسول و لم يؤمر بالقتال، فانّه ما عليه إلّا البلاغ؛ كما كان الأمر في أوّل عهد نبينا صلّى اللَّه عليه و سلم المنبّه عليه في سورة «قل يا أيّها الكافرون» و في قوله، «فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ»، و في قوله، «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ»، و أمثال ذلك؛ بخلاف الحال فيما بعد، فانّه ورد الأمر بالقتال، و انسحب الحكم و انبسط على الأموال. فنزل «قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً»، و «اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» و نحو ذلك‏" حضرت استاد یزدان پناه در جلسه 15 مصباح الانس در نقد فرمایش مرحوم اشکوری فرمودند: "این طور نباید گفت. بلکه همان «و ما علیک الا البلاغ» را در اواخر عمر رسول الله (ص) نیز می توان گفت. زیرا ایشان چند شأن دارند در همان 40 سالگی که مبعوث شدند با تمام این شئونات [یعنی ولایت و نبوت و رسالت و خلافت] هست. بله گاهی دستش بسته است شرایط نیست. «ما علیک الا البلاغ» مخصوص شأن رسالت اوست. یک شأن خلافت هم دارد آنجایی که می فرماید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول». همین آیات را کنار هم بگذاریم معلوم است که اصلا بحث دموکراسی و چون مردم گفتند و این ها نیست. اصلا چون مردم قبول کردند نیست. صریح آیات است که خداوند شأن خلافت بالسیف و حکومت را برای او جعل کرده است. جهاد ابتدائی قطعا برای او جایز است تا توحید گسترش یابد و به تعبیر شهید مطهری توحید حق انسانی است و باید اعمال شود."
لطائف سبعه انسانی از منظر فناری.docx
38.2K
یا همان از نظر عرفا بالاخره چند روز تعطیل شد فرصت کردم یک قلمی بزنم. فایل وردی که ارسال کردم یادداشتی است تحت عنوان «لطائف سبعه انسانی از منظر فناری»، البته همراه با بیاناتی از استاد یزدان پناه و استاد امینی نژاد و مرحوم اشکوری و ... همچنین به نظرات قیصری و قونوی و خواجه عبدالله انصاری و ... نیز اشاره شده است. استاد محمد حسین نائیجی: «عرفا در شناخت انسان و روانشناسی انسانی دومی ندارند آنچه امروز به روانشناسی موسوم است در واقع جانور شناسی مدرن است که حرکت های رفلکسی اساس آن می باشد و در ساحل انسان به کاوِش و جستجو می پردازد، اقیانوس روان و روح انسانی برای انسان مدرن امروزی مجهول و ناشناخته است، دانشمندان روانشناس که خود به خودشناسی نپرداختند تلاش می کنند، همه کردار های انسانی را با ملاک های این سویی توزین کنند و ذلِکَ مَبلَغُهُم مّنَ العِلم». اگر کسی حاضره کمک کنه این رو مقاله علمی ترویجی کنیم پیام بده.
در پاسخ به انتقادی که دوستان مطرح کردند: بنده مدت ها در فرندفید بودم اما سال ۲۰۱۵ از دسترس خارج شد. در اینستاگرام یک بار تهدید و یک بار موقتا اکانت ام مسدود شد و بعد هم فیلتر شد. پارسال مدتی با پروکسی در تلگرام فعالیت می کردم که بعد از اغتشاشات آن هم بسته شد. استفاده از فیلترشکن نیز هزینه ها قطع و وصلی ها و آزار خاص خودش را دارد. در تویتر بعد از سال ها فعالیت (حتی گاهی بعد از فیلتر شدنش) ناگهان بدون تذکر اکانت ام برای همیشه مسدود شد! امیدوارم ویراستی (که شبیه تویتر است) بتواند جایگزین موفّقی برای آنها باشد. (خلاصه اشکال نکنید که باید در زمین دشمن جهاد تبیین کنید و باید در تبلیغ مخاطبین بی حجاب را جذب کنید و از این حرف ها ...‌) ان شاء الله مطالب تحقیقی و طولانیِ مخصوص طلاب را همین جا در ایتا و مطالب عمومیِ کوتاه و نغز را در اینجا ارسال می کنم: https://virasty.com/MohammadRezaMollaei اینم لینک دعوت به ویراستی: https://virasty.com/r/NL9 هزینۀ حفظ داده ها در سرورهای ویراستی هر سال بیش از یک میلیارد تومان است و عضویت شما رایگان! پس حمایت کنید.
شرح فناری از منازل السائرین.docx
23.1K
و انسان بعد از بیان ، یا همان بطون هفت‌گانۀ انسان، از منظر عرفا، می خواهیم آن لطائف و بطون را در خواجه عبد الله انصاری یا همان منازل السائرین، به کمک شرح فرغانی، به همراه افزوده‌هایی از فناری، تطبیق دهیم. رویکرد فرغانی و فناری در این شرح، نگاهی است از منظر عرفان نظری به عرفان عملی، که در واقع تلاش کرده است تا در کلیات مباحث سیر و سلوکی، قواعد و مهمات عرفان نظری را اشراب کند. در این فایل ورد در حدود ۵ صفحه، ابتدا به رابطه مقامات سه گانه (اسلام، ایمان و احسان)، با آن لطائف و همچنین با آن صد منزل که هر ده منزل در یک قسم دسته بندی شده اند، می‌پردازیم. سپس پنج قلبی که عرفا برای انسان در این مسیر قائل شده اند، بیان کرده، دربارۀ رابطه این صد منزل با اسفار اربعه سخن می‌گوییم. در پایان نیز با دو تذکر این جزوه را به اتمام می‌رسانیم.
در بحث رسالۀ افعال از رسائل توحیدیۀ علامه طباطبایی را از استاد امینی نژاد درس گرفتم و روایات باب اول و دوم از جلد ۵ بحار الانوار (نزدیک ۱۲۰ روایت) را نیز بررسی کردیم. سؤال این است که با توجه به توحید افعالی اگر گناهان ما به اذن خداوند رخ می دهد، این معاصی منتسب به عبد است یا به حق یا به هردو؟ روایتی را که از نظر بنده گل سر سبد این بحث بود، انتخاب کردم تا با شرح مزجی تقدیم کنم: از توحید صدوق (ص۳۴۳) حدیث ۱۰: شیخ صدوق از ۵ راوی مجهول از حسن بصری که ضعیف است و او نقل می کند از پسر عمر بن خطاب که ایشان هم ضعیف است [برای تقویت سند، سند حدیث ۶ از همان باب که صحیح و مستفیض است و همچنین حدیث ۱۳ ملاحظه شود] عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَال: سَبَقَ اَلْعِلْمُ وَ جَفَّ اَلْقَلَمُ‌ وَ تَمَّ اَلْقَضَاءُ بِتَحْقِيقِ اَلْكِتَابِ‌ وَ تَصْدِيقِ اَلرِّسَالَةِ [به خلاف هاشم حسینی در حاشیۀ توحید صدوق و همچنین الجزری در بحار الانوار، این جفاف قلم به معنای پایان یافتن کتابت در لوح محفوظ نیست زیرا «ما نفدت کلمات الله» بلکه به معنای حتمیت و تشخص یافتن است. شاهد: روایت ۷ از علل الشرایع ج۲ ص۳۴۸] وَ اَلسَّعَادَةِ مِنَ اَللَّهِ وَ اَلشَّقَاوَةِ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ‌ [به خلاف علامه طباطبایی که شقاوت، سیئات و شرور را از خداوند نمی داند! بلکه آنها را اموری عدمی می گیرد]،قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُمَرَ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ يَرْوِي حَدِيثَهُ عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا اِبْنَ آدَمَ بِمَشِيَّتِي كُنْتَ أَنْتَ اَلَّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِي كُنْتَ أَنْتَ اَلَّذِي تُرِيدُ لِنَفْسِكَ مَا تُرِيدُ وَ بِفَضْلِ نِعْمَتِي عَلَيْكَ قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي وَ بِعِصْمَتِي وَ عَفْوِي وَ عَافِيَتِي أَدَّيْتَ إِلَيَّ فَرَائِضِي،فَأَنَا أَوْلَى بِإِحْسَانِكَ مِنْكَ‌ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِذَنْبِكَ مِنِّي [این اوْلی افعل تعیین است نه افعل تفضیل؛ به خلاف استاد امینی نژاد و گرنه اگر ما ظلم کردیم خدا نیز اندکی ظالم خواهد بود و سبحان الله! زیرا گرچه فرمود «قل کل من عند الله» امّا «ما اصابک من سیئة فمن نفسک»] فَالْخَيْرُ مِنِّي إِلَيْكَ بِمَا أَولَيْتُ بَدَاءً‌ [نه به دلیل تشکیک در وجود یا به دلیل این که ما ظل و سایه هستیم یا به حیث تقییدیه موجودیم بلکه چون بدء و شروعش از جانب خداست] وَ اَلشَّرُّ مِنِّي إِلَيْكَ [بازهم رد علامه که شرور را از خدا نمی دانست] بِمَا جَنَيْتَ جَزَاءً [خداوند تحقق شر و سیئة برای عبد را به خودش نسبت می دهد اما به دلیل شقاوت و جنایت ذاتی عبد یعنی بدء و ابتدایش از جانب عبد است و این نکته با «اصالت وجود» منافات ندارد] وَ بِسُوءِ ظَنِّك بِي قَنَطْتَ مِنْ رَحْمَتِي فَلِيَ اَلْحَمْدُ وَ اَلْحُجَّةُ عَلَيْكَ بِالْبَيَانِ، وَ لِيَ اَلسَّبِيلُ عَلَيْكَ بِالْعِصْيَانِ، [توضیح بنده این است: سیئات و شرور همان سیاهی هایی هستند که در «نقاشی هستی» زیبا و حُسن اند. هرچند انسانی که آن سیاهی را خواسته به وجود آید ظلم کرده است؛ اما خداوندی که اجازه داده آن سیاهی در خارج محقّق شود بلکه خودش آن را محقق کرده است، اگر اجازه نمی‌داد هرگز نقاشی‌ای و بروز و جلوه‌ای نداشت پس جهانی نبود و نیز او شناخته نمی‌شد، در حالی که او فرمود: کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف. و صد البته این اجازه و حتی ایجاد، دلیل نمی شود که او در ظلمی که عبد کرده است شریک باشد ولو اندک زیرا شمر که سر مبارک امام حسین علیه السلام را برید ظلم کرد اما خدا که به او کمک کرد جز حُسن و جمال انجام نداد زیرا که فرمود «ما رأیت الا جمیلا» و همین اذن الهی به شمر بود که حضرت را سید الشهداء کرد] وَ لَكَ اَلْجَزَاءُ وَ اَلْحُسْنَى عِنْدِي بِالْإِحْسَانِ‌ لَمْ أَدَعْ تَحْذِيرَكَ وَ لَمْ آخُذْكَ عِنْدَ عِزَّتِكَ‌ وَ لَمْ أُكَلِّفْكَ فَوْقَ طَاقَتِكَ وَ لَمْ أُحَمِّلْكَ مِنَ اَلْأَمَانَةِ [ظاهرا اشاره است به آیه ۷۲ احزاب] إِلاَّ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ‌، رَضِيتُ مِنْكَ لِنَفْسِي مَا رَضِيتَ بِهِ لِنَفْسِكَ‌ مِنِّي [این جملۀ آخر دنیایی حرف دارد که مرتبط به بحث ما نیست بلکه مربوط می شود به «کمال استجلاء» و همچنین به إنّا نحن نرث الارض و من علیها و إلینا یرجعون ...].
اعیان ثابته ابن عربی شبیه ثابتات ازلیه متعزله است.pdf
209.3K
یادداشتی در این باره نوشتم: مسائلی مانند «علم ازلی حق به اشیاء قبل از ایجاد»، «جبر و اختیار»، «تقرر ماهیت»، «علم خداوند به محالاتی مانند اجتماع نقیضین» از جملۀ مسائلی هستند که حل و فصل آنها در عرفان با آموزۀ اعیان ثابته گره خورده است. در این نوشتار می خواهیم نشان دهیم که اگر تصویر ابن عربی از اعیان ثابته را نپذیریم و قائل به نظر مشهور عرفا شویم، نمی توانیم این مسائل را به درستی حل کنیم. نتایج تحقیق: 1. آنچه اغمض مسائل است این است که از طرفی اطلاع ازلی حق از اعیان ثابته، نسب ذاتیه در مقام ذات باشند و از طرفی وجود اعیان ثابته در علم حق، مسبوق به عدم باشند. 2. ابن عربی برای ماهیات و ممکنات، شیئیتی ثبوتی ای قائل است که غیر از شیئیت وجودی است و همچنین غیر از شیئیتی است که در صقع ربوبی دارند. به تعبیر دیگر ماهیات من حیث هی، همان ثابتات ازلیه اند؛ علم ازلی خداوند به آنها، اعیان ثابته در صقع ربوبی است و تحقق آنها در خارج، همان اعیان خارجه را در پی خواهد داشت. 3. الاعیان الثابتة مجعولة بالفیض الاقدس لکن ذوات الاشیاء و ثابتات الازلیة لیست بمجعولة و الماهیة من حیث ذاتها لیست الا هی لا معدومة و لا موجودة حتی بالوجود العلمی او الذهنی. 4. اگر ما برای عبد اقتضائات بالذات و مستقل در نظر نگیریم، در معنا و تفسیر برخی آیات در دستگاه وحدت شخصیۀ وجود، به مشکل خواهیم خورد: «فلله الحجة البالغة»، «انک لا تهدی من احببت»، «و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین» و ...