شخص فقیری زن خود را گفت که قدری پنیر بیاور که خوردن آن معده را قوت دهد و بنیه را محکم و اشتها را زیاد می کند.
زن گفت: پنیر در خانه نداریم!
مرد گفت: بهتر به جهت آن که پنیر معده را به فساد می اندازد و بن دهان را سست می کند.
زن گفت: ای مرد! از این دو قول مختلف و متضاد کدام را اختیار کنم؟
مرد گفت: اگر پنیر باشد قول اول را و اگر نباشد قول دوم را!
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌸كی سرش به تنش زیادی می كند؟
آدم رو راستی بود، حاشیه نمی رفت.
لب مطلب را صاف می گذاشت كف دست آدم. فرمانده با این خصوصیات البته كم نداشتیم. امر مهمی كه پیش می آمد و نیاز به نیروی تازه نفس پیدا می كردند، مثل شرایط عملیاتی و ضربتی، می آمدند به سنگر می گفتند:«خب، ناگفته معلوم است كه كار ما دوباره گیر كرده و چند نفر بسیجی بی ترمز كه از جان خودشان سیر شده باشند و سرشان به تنشان زیادی كرده باشد می خواهیم! چراغ اول را كی روشن می كند؟ بجنبید می خواهیم برویم وقت نداریم، بعداً نیایید بگویید پارتی بازی كردید درشت ها و خوشگل ها و مخلص هایش را سوا كردید!»😂😂
#طنز جبهه
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت طنز😁
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
❣زندگی نتیجه دیدگاه شماست
تجلی زندگی شما ارتباط مستقیم با انعکاس دنیا از دیدگاه شما دارد
لطفا
برای زیبا کردن دنیا
و زندگی
و آینده تان
زیبا ببینین🍃🍃
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
😁لطیفه 😁
زنگ زدم مستاجرم گفتم شرایط سخته این ماه اجاره رو نمیخواد بدی😊
کلی تشکر کرد بابت اینکه تو این شرایط سخت باهاشون همدردی کردم
بعد با لبخند گفت: ممنون ، ولی من خونه رو رهن کامل کردم😐😅
✅ نکته اول احکامی: رهن کامل اشکال شرعی داره
✅ نکته دوم: بعضیامون دقیقا همینطوری انفاق میکنیم. دلمون میخواد به فقرا کمک کنیم ولی به موقع و درست و حسابی کمک نمیکنیم.
توی اوج تابستون کاپیشن های کهنه مون و لباسهای گرممون رو میدیم برا فقرا. اوج سرمای زمستون تی شرت و لباس نصفه آستین.
خدا برای انفاق کردن و کمک به مردم یه قاعده کلی به ما گوشزد کرده:
💠 لنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ
شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان خدا نخواهید رسید مگر از آنچه دوست میدارید و محبوب شماست در راه خدا انفاق کنید. (آل عمران- 92)
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
روزی بود ، روزگاری بود . در یکی از روزها دوستان ملانصر الدینی با عجله در خانه ی ملا را زدند و با او گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟
دوستانش گفتند ، یعنی چه ؟ این چه حرفی است ؟ باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری . ملا گفت : آها ؛ حال فهمیدم پس من باید هدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدید تا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد ، واسطه بشوم و از حاکم بخواهم کمک تان کند ؟ دوستانش گفتند : بله همین طور است . ملا گفت : این وسط به من چه می رسد ؟ دوستانش گفتند : بابا تو ریش سفیدی ، تو بزرگی . یکی از دوستان ملا ، گفت : ناراحت نباش ، هدیه را خودمان تهیه می کنیم . یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری . ملا گفت : دو تا بپزید . یکی هم برای من و زن و بچه ام . چون من باید فردا ریش گرو بگذارم آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند . ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد . در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد . حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد . دید که ای دل غافل . مرغ ملا یک پا دارد . سوال کرد چرا مرغ بریان یک پا دارد . ملا گفت : مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند . حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است و به او گفت : ناهار میهمان ما باشید از آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند می گویند : مرغ ایشان یک پا دارد .
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂
کژدم و لاک پشت
روزی کژدمی(عقرب) جوان عزم سفر به دیاری کرد. رفت و تا آبگیری رسید. کژدم غرق در اندیشه هایش بود که ناگهان لاک پشتی سر از آب درآورد. او را دید و حالش را پرسید. کژدم حال و روزش را با او درمیان گذاشت. لاک پشت او را بر پشتش سوار کرد و به آب زد. در میان آب بودند که ناگهان لاک پشت متوجه صدایی بر پشتش شد. علتش را از کژدم پرسید کژدم پاسخ داد: این صدای نیش من است هرچند میدانم به لاک تو گزندی نمیزند اما چه کنم که عادت است و از آن نمیشود گذشت. لاک پشت با خود اندیشید بهتر است این بدخو را هلاک سازم تا خلق از دست نیش هایش درامان باشند پس بیدرنگ سر در آب فرو برد و کژدم نادان را به بی کرانی آب سپرد
هر آنچه از وجود بر میخیزد همیشگی است پس در انتخاب دوست و همراه حواستان باشد
📚بهارستان جامی
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه افرادی ک اعتیاد به مواد مخدر دارند
#پندانه
#هیچی_دیگه
#انیمیشن #طنز #اعتیاد #مواد_مخدر
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
افلاطون و جوان جاهل
گویند روزی افلاطون در شهری با عده ای از بزرگان نشسته بود که ناگهان جوانی پیش او آمد، سلام کرد و شروع به سخن گفتن درمورد مسائل گوناگون کرد. جوان که افلاطون را نمیشناخت گفت: امروز حکیم افلاطون را دیدم که درمورد تو سخن میگفت و تورا دعا می کرد افلاطون حکیمی سخت بزرگوار است هرگز چون او کسی نباشد و نبوده است. افلاطون حکیم چون سخن این مرد را بشنید سر فرو برد و بگریست و سخت دلتنگ شد. جوان گفت: ای حکیم از من تو را چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟ حکیم پاسخ داد: مصیبتی از این بزرگتر چه باشد که جاهلی مرا بستاید(ستایش کند) نمیدانم چه کار جاهلانه ای کردم که به طبع جاهلانه او خوش آمد و کار من او را پسندیده آمد. مرا این غم از آن است که هنوز جاهلم، زیرا ستوده جاهلان هم خودش جاهل باشد
📚قابوس نامه
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😄این دقیقا حرف امروزِ دانش آموزا و دانشجوهاس😄
البته فقط در مورد تاریخ این نظرو ندارند
ریاضی
شیمی
فیزیک
فلسفه
انگلیسی
عربی
و حتی ادبیات فارسی
کلا میگن اینا چه فایده ای داره😄😄
همین فقط سرمون توی تلگرام باشه کافیه دیگه
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فقط امروز قطعیست.
برای فردا تضمینی نیست.
برای فردا برنامهریزی کن.
اما در زمان حال زندگی کن.
روزهایتان پر از شوق زندگی.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
سلام
صبح آدینه تون معطر به عطر خدا 🌸 🍃
در این آدینه مبارک
براتون آرزو میکنم
امروزتون سرشار از اخلاص
و نورانیت، خیر وبرکت، سلامتی وتندرستی، شادی وسرورباشه
عبادات وطاعاتتون قبول حضرت حق...
صبح آدینه تون بخیر....
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌸🍃🌸🍃
هرچه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی
میگویند: درویشی بود كه در كوچه و محله راه میرفت و میخواند: "هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی" اتفاقاً زنی مكاره این درویش را دید و خوب گوش داد كه ببیند چه میگوید وقتی شعرش را شنید گفت: "من پدر این درویش را در میآورم".
زن به خانه رفت و خمیر درست كرد و یك فتیر شیرین پخت و كمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانهاش و به همسایهها گفت: "من به این درویش ثابت میكنم كه هرچه كنی به خود نمیكنی".
از قضا زن یك پسر داشت كه هفت سال بود گم شده بود یك دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی كرد و گفت: "من از راه دور آمدهام و گرسنهام" درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان!"
پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: "درویش! این چی بود كه سوختم؟"
درویش فوری رفت و زن را خبر كرد. زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور كه توی سرش میزد و شیون میكرد، گفت: "حقا كه تو راست گفتی؛ هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی".
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌸🍃🌸🍃
#گوش_پادشاه
فیلسوفی ستمدیده برای دادخواهی نزد پادشاهی رفت و هر چه التماس کرد، موثر نشد. ناچار بر قدم های پادشاه افتاد و دادخواهی را تکرار نمود. شاه خشنود شد و حاجت او را برآورده ساخت. جمعی به ملامت فیلسوف لب گشودند و او را سرزنش کردند که از مانند تو حکیم و شخصیت بزرگی، این چنین کاری سزاوار نبود.
او در جواب گفت: شما نمی دانید که گوش پادشاه ، در پایش بود؛ از این جهت، مرا چاره ای جز این نبود!
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
ملانصرالدین👳♂️
رومیان و چینیان 👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
رومیان و چینیان
نقاشان چینی با نقاشان رومی در حضور پادشاهی, از هنر و مهارت خود سخن میگفتند و هر گروه ادعا داشتند که در هنر نقاشی بر دیگری برتری دارند. شاه گفت: ما شما را امتحان میکنیم تا ببینیم کدامشان, برتر و هنرمندتر هستی.
چینیان گفتند: ما یک دیوار این خانه را پرده کشیدند و دو گروه نقاش , کار خود را آغاز کردند. چینیها صد نوع رنگ از پادشاه خواستند و هر روز مواد و مصالح و رنگِ زیادی برای نقاشی به کار میبردند.
بعد از چند روز صدای ساز و دُهُل و شادی چینیها بلند شد, آنها نقاشی خود را تمام کردند اما رومیان هنوز از شاه رنگ و مصالح نگرفته بودند و از روز اول فقط دیوار را صیقل میزدنند.
چینیها شاه را برای تماشای نقاشی خود دعوت کردند. شاه نقاشی چینیها را دید و در شگفت شد. نقشها از بس زیبا بود عقل را میربود. آنگاه رومیان شاه را به تماشای کار خود دعوت کردند. دیوار رومیان مثلِ آینه صاف بود. ناگهان رومیها پرده را کنار زدند عکس نقاشی چینیها در آینه رومیها افتاد و زیبایی آن چند برابر بود و چشم را خیره میکرد شاه درمانده بود که کدام نقاشی اصل است و کدام آینه است؟
صوفیان مانند رومیان هستند. درس و مشق و کتاب و تکرار درس ندارند, اما دل خود را از بدی و کینه و حسادت پاک کرده اند. سینه آنها مانند آینه است. همه نقشها را قبول میکند و برای همه چیز جا دارد. دل آنها مثل آینه عمیق و صاف است. هر چه تصویر و عکس در آن بریزد پُر نمیشود. آینه تا اَبد هر نقشی را نشان میدهد. خوب و بد, زشت و زیبا را نشان میدهد و اهلِ آینه از رنگ و بو و اندازه و حجم رهایی یافته اند همه رنگها در نهایت به بیرنگی میرسد. رنگها مانند ابر است و بیرنگی مانند نور مهتاب. رنگ و شکلی که در ابر میبینی, نور آفتاب و مهتاب است. نور بیرنگ است.
📚مثنوی معنوی
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقل است جنید بغدادی که مریدی داشت که او را از همه عزیزتر میداشت. دیگران را غیرت آمد شیخ به فراست بدانست .گفت: ادب و فهم او از همه زیادت است ما را نظر درآن است . امتحان کنیم تا شما را معلوم شود.
جنيدفرمود تا بیست مرغ آوردند و گفت: هر مرید یکی بردارید و جايی که کس شما را نبيند بکشید و بیارید. همه برفتند و بکشتند و بازآمدند، الا آن مرید كه مرغ ، زنده باز آورد. شیخ پرسید که : چرانکُشتی؟؟ مريد گفت: از آن که شیخ فرموده بود که، جايی باید که کسى نبیند... و من هرجا که میرفتم حق تعالی میدید .
شیخ گفت: دیدید که فهم او چگونه است و از آن دیگران چگونه ؟
استغفار کردند...
#تذکره_الاولیاء
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این داستان:زنبور عسل
#طب_جانوری
#پندانه
#هیچی_دیگه
#انیمیشن #طنز #طب #کلاهبردار #زالو #زنبورعسل #ماهی
😂😜🐍🐝
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️