نازنینم! رنجش از دیوانگیهایم خطاست
عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست
شاید اینها امتحانِ ماست با دستورِ عشق
ورنه هرگز رنجشِ معشوق را عاشق نخواست
چند میگویی که از من شِکوهها داری به دل؟
لب که بُگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست
عشق را ای یار! با معیارِ بی دَردی مَسَنج
علّتِ عاشق، طبیبِ من! ز علّتها جداست
با غبارِ راهِ معشوق است رازِ آفتاب
خاکِ پای دوست، در چشمانِ عاشق توتیاست
جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچکس
هر چه تو آهندلی، او بیشتر آهنرُباست
خود در این خانه نمیخواند کسی خطِ خِرَد
تا در این شهریم، آری شهریاری عشق راست
عشق اگر گوید به مِی سجاده رنگین کن، بکن!
تا در این شهریم، آری شهریاری عشق راست
عشق یعنی زخمهای از تیشه و سازی ز سنگ
کز طنینش تا همیشه بیستون غرقِ صداست.
#حسین_منزوی
👳 @mollanasreddin 👳
.
من چنان محو سخن گفتنِ گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی آن دم خوش بود ❤️
#حسین_منزوی
👳 @mollanasreddin 👳
باز دریای دلـــــــم طوفانی است
آسمان کسلـــم بارانـــــی است
باغــــم ار زیر و زبر شد نـه عجب
تحفه ی باد خزان، ویرانــی است
شـــرح تنهایی مــــن می پرسی
شـــرح تنهایی من طولانی است
دور بـــاطل زده ام قصــــه ی مــن
همه سرگشتگی و حیرانی است
بعد ســــرگشتگی و حیــــرانـــی
باز هم حــیرت و سرگردانی است
بوی پیـــراهن یوســــف نرســــید
می وزد باد، ولــی هجرانی است
دار و تیشـــه همـــه آسودگی اند
عشقبازی، نه بدان آسانی است
معنــــــی عشق، بپرس از مجــــنون
که همه بی سر و بی سامانی است
گردبـــــادم، نــــه نســــیم ســــحری
کار من، گل، نه! غبار افشانی است
نــــای بی همـــدمم و تا به ابــــد
نـــاله در حنــجره ام زندانی است
شــــب قطـــب و فلـــک بـی فلقم
من، همیشه افقم، ظلمانی است
#حسین_منزوی
👳 @mollanasreddin 👳
چه شب بدیست امشب، که ستاره سو ندارد
گل کاغذیاست شب بو، که بهار و بو ندارد
چه شده ست ماه ما را، که خلاف آن شب، امشب
ز جمال و جلوه افتاده و رنگ بو ندارد؟
به هوای مهربانی، به تو کرده روی و هرگز
به عتاب و مهربانی، دلم از تو خو ندارد
ز کرشمه ی زلالت، ره منزلی نشان ده
به کسی که بی تو راهی، سوی هیچ سو ندارد
دل من اگر تو جامش، ندهی ز مهر، چاره
به جز آن که سنگ کوبد، به سر سبو ندارد
به کسی که با تو هر شب، همه شوق گفتوگو بود
چه رسیدهست کامشب، سر گفتوگو ندارد
چه نوازد و چه سازد، به جز از نوای گریه
نی خستهای که جز بغض تو در گلو ندارد
ره زندگی نشان ده، به کسی که مرده در من
که حیات بیتو راهی، به حریم او ندارد
ز تمام بودنیها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد ...
#حسین_منزوی
👳 @mollanasreddin 👳
3.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
قسم به عشق که دروازهٔ سپیده دم است
قسم به دوست که با آفتابها، به هم است
قسم به عشق که زیتون باغهای شمال
قسم به دوست که خرمای نخلهای بم است
سپس به نام جنون – این رهایی مطلق –
که در طریقت عشاق، اوّلین قدم است
قسم به عشق و جنون و به دوست، آری دوست !
که هم عزیزترین، هم رساترین قسم است
که زیستن تهی از عشق، برزخی است عظیم
که زندگی است به نام ار چه، بدتر از عدم است
مگر نه ماه شب ماست عشق و خود نه مگر
محاق ماه به خیل ستارگان ستم است ؟
ببین! که وقت جهان بینی است و جان بینی
کنون که آینهٔ چشم دوست، جام جم است
#حسین_منزوی
#دکلمه
👳 @mollanasreddin 👳
از وقت و روز و فصل،
عصر و جمعه و پاییز دلتنگند
و بی تو من
مانند عصر جمعهی پاییز دلتنگم
#حسین_منزوی
#شعر
👳 @mollanasreddin 👳
📌
سنگی بزن بہ ظلمت،
اے صبح روشن من!
اے رو بہ سوے خورشید،
چشم تو روزن من
با من بمان کہ بیتو
هستی بہ جز تهی نیست
اے با تو ماندن من، توجیہ بودن من
#حسین_منزوی
#ســـݪااامدوستااانجــــااان🍂
☕️✦✦❃♥️❃✦✦ⓜ
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
در به سماع آمده است از خبر آمدنت
خانه غزل خوان شده، از زمزمه ی در زدنت
خانه ی بی جان،ز تو جان یافته جانا! نه عجب
گر همه من جان بشوم بر اثر آمدنت
«حافظ شیراز » مگر وصف جمال تو کند
وصف نیارست یقین,ور نه غزل های منت
یا تو خود ای جان غزل ! این همه دیوان غزل !
لب بگشای که سخن وام کنم از دهنت
از همه شیرین دهنان ، وز همه شیرین سخنان
جز تو کسی نیست شکر ـ هم دهنت ، هم سخنت ـ
بی که فراقت ببرد روشنی از چشم تنم
یوسف من ! چشم دلم باز کن از پیرهنت
عشق پی بستن من،بستن جان و تن من
بافته زنجیری از آن زلف شکن در شکنت
آینه یی شد غزلم ـ آینه ی کوچک تو ـ
خیز و در این آینه بین، جلوه یی از خویشتنت
#حسین_منزوی
👳 @mollanasreddin 👳
زلالِ چشمهیِ جوشیده از دلِ سنگی
الا که آینهیِ صبحِ بیغبار تویی
#حسین_منزوی #شعر
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
تو تازیانه میزنی
به زخمهی خیالِ من
من آب و دانه میدهم
به خوش خیالِ باورم
تو مثلِ ماهِ برکهای
و من، غریقِ مستِ شب
دوباره تو دوباره من
شناوری شناورم
شنیدهام زپنجره
سراغِ من گرفتهای؟
هنوز مثلِ قاصدک
میانِ کوچه پرپرم
گلایه از قفس کمی،
کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریدهام
برای این کبوترم
#حسین_منزوی
👳 @mollanasreddin 👳
صبح است
و گل در آیِنه بیدار میشود
خورشید
در نگاه تو تکرار میشود
#حسین_منزوی
🌹🍃🕊🌺🕊🍃
🌹#سلام_صبح_بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
دستی که بر صحیفه رقم زد نشان من
آمیخت داستان تو با داستان من
باد بهار کز سر زلف تو میوزید
با گل نوشت نام تو را بر خزان من
ای آفتاب من! که به لطف تو بینیاز
از ماه و از ستاره شده آسمان من
بگشای سینه تا بدمد چون دو قرص ماه
با هم امید تازه و بخت جوان من
من ماهیام تو آب، تو خاکی و من گیاه
یعنی همه به جان تو بستهست، جان من
کاری بکن که عمر فراقت به سر رسد
تا سر نیامدهست در این غم، زمان من
یارای بیتو زیستنم نیست، بیش از این
تاب غم تو بیشتر است، از توان من
گو باد شام آخر من، شام وصل تو
ای بوسهات شراب و دهان تو نان من
آه ای نسیم آمده از جلگههای شعر!
ای باعث شکفتگی واژگان من!
هنگامه میکند سخنم در حدیث عشق
وا کرده تا کلید تو، قفل زبان من
#حسین_منزوی
👳 @mollanasreddin 👳