552.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
✍️#خیام
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🥀
“حال بهتری خواهیم داشت"
اگردست برداریم ازفردی که لیاقت محبت ندارددشمنی که ارزش جنگیدن نداردحقی که ارزش گرفتن ندارد
وفکری که ارزش اندیش
خوش باش و زِ دی مگو
که امروز خوش است
#خیام
👳 @mollanasreddin 👳
از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار امید عمر ما پودی کو
چندین سروپای نازنینان جهان
میسوزد و خاک میشود دودی کو
#خیام
👳 @mollanasreddin 👳
.
⚜ در دایرهای که آمد و رفتنِ ماست
⚜ او را نه بِدایت نه نهایت پیداست
⚜ کس مینزند دمی در این معنی راست
⚜ کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
#خیام
👳 @mollanasreddin 👳
خرم بزی و جهان بشادی گذران
تدبیر نه با تو کردهاند اول کار
#خیام
👳 @mollanasreddin 👳
🔻خیام و خواجه ی بزرگ کاشانی
🪶 روزی خواجه به دیوان نشسته بود، عمر خیام درآمد و گفت : « ای صدر جهان ،از وجه 10 هزار دینار معاش ، هر سال من کمتر باقی به دیوان عالی مانده است ،نایبان دیوان را اشارتی بلیغ می باید تا برسانند »
🪶خواجه گفت : تو جهت سلطان عالم چه خدمت می کنی، که هرسال ده هزار دینار باید به تو داد ؟
🪶خیام برآشفت و گفت :
« وا عجبا! من چه خدمت کنم سلطان را! هزار سال آسمان و اختران را در مدار و سیر به بالا و شیب جان باید کندن تا از این آسیابک دانه ای درست ، چون عمر خیام بیرون افتد ؛ و از این هفت شهر پای بالا و هفت ده سر شیب ، یک قافله سالار دانش چون من درآید. اما – اگر خواهی – از هر دهی در نواحی کاشان چون خواجه ، ده ده بیرون آرم و به جای او بنشانم که هر یک از کار خواجگی بیرون آید »
🪶خواجه از جای بشد و سر در پیش افکند که جواب بس دندان شکن بود.
🪶این حکایت را به ملک شاه سلجوقی باز گفتند .گفت : « بالله که عمر خیام راست گفت .»
📚هزار سال نثر فارسی - دفتر 2 - رویه ی 33
#داستان
#خیام
👳 @mollanasreddin 👳
🔻 صبح بخیر
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا کند همی نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آئینه صبح
کز عمر دمی گذشت و تو بی خبری
#خیام
#صبح_بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
🔻راز
🐚🦅🐚🦅🐚🦅🐚🦅
هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفته تر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد در
آن قطره که راز دل دریا باشد
#خیام
#دانا
👳 @mollanasreddin 👳
آنان که محیطِ فضل و آداب شدند
در جمعِ کمالْ شمعِ اصحاب شدند
ره زین شبِ تاریکْ نبردند بُرون
گفتند فِسانهای و در خواب شدند
#خیام
#شعر
👳 @mollanasreddin 👳
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من می دانی!
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
#شعر
#خیام
🎨 #نقاشی
#سرگردان_بر_فراز_دریای_مه
#کاسپار_داوید_فردریش
👳 @mollanasreddin 👳