eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
251.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
50 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 📚 داستان کوتاه داستانی زیبا درمورد شخصی که یک روز زندگی کرد و قدر زندگی را دانست. دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن" لا به لای هق هقش گفت: ' اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ...' خدا گفت: 'آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد'، آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: 'حالا برو و يک روز زندگی كن' او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: 'وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم' آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند .... او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما.... اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد. او در همان يك روز زندگی كرد فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: ' امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست! ' زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است. امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟ 👳 @mollanasreddin 👳
زندگی یک اتاق با دو پنجره نیست !! زندگی هزاران پنجره دارد یادم هست ؛ روزی از پنجره ناامیدی به زندگی نگاه کردم ، احساس کردم میخواهم گریه کنم ! و روزی از پنجره امید به زندگی نگاه کردم ، احساس کردم میخواهم دنیا را تغییر دهم ! عمر کوتاه ست،، فرصت نگاه کردن از تمامی پنجره های زندگی را ندارم ... تصمیم گرفته ام فقط از یک پنجره به زندگی نگاه کنم و آن هم پنجره عشق . 👳 @mollanasreddin 👳
📚خربزه قاتل آقا محمدخان قاجار سرسلسله پادشاهان قجری است که زندگی‌اش با حوادث عجیب و جالبی گره خورده است، او که با بر انداختن سلسله زندیه به قدرت رسید، سرانجام در جریان لشگر کشی بیرون راندن سپاه روس ها از ایران کشته شد.عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من که یکی از منابع مهم در مطالعه دوران قاجاریه محسوب می‌شود، دلیل به قتل رسدن او را این‌گونه شرح می‌دهد:« در ایام محاصره شوشا، مقداری خربزه برای شاه آورده بودند که تحویل آبدار خود نموده و امر داده بود که هر وعده مثلا نصف یک دانه از آن‌ها را که یک ظرف می‌شود در سفره غذای او بگذارند. خربزه‌ها زودتر از حسابی که شاه داشته است تمام می‌شود. شاه تاریخ روز آوردن خربزه‌ها و این‌که چند دانه آن به مصرف رسیده و چند دانه آن باید باقی باشد دقیقا تعیین می‌کند و از آبدار باقیمانده را مطالبه می‌نماید. آبدار هم نجات را در حقیقت‌گویی می‌پندارد و اعتراف می‌کند که با دو نفر از پیشخدمت‌ها آن‌ها را خورده‌اند. شاه برای همین جرم، امر به کشتن هر سه نفر می‌دهد. بعد از آن که به خاطر او می‌آورند که شب جمعه است، اعدام آن‌ها را به صبح شنبه محول می‌نماید و چون محکومین به تجربه می‌دانستند که حکم شاه استیناف‌پذیر نیست، شب شنبه سه نفری وارد اتاق خواب او شده کارش را می‌سازند و جواهرهای سلطنتی را برداشته فرار می کنند》 👳 @mollanasreddin 👳
حتما_بخونيد واقعا_عاليه👌🏻👇🏻 به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکان‌های شهر سر زد و ماست خواست. ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می‌خواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه ! وی شگفت‌زده از این دو گونه ماست پرسید. ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر می‌گیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه می‌فروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته می‌فروشیم. تو از کدام می‌خواهی؟! مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگه‌های تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آب‌هایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد! چون دیگر فروشنده‌ها از این داستان آگاه شدند، همگی ماست‌ها را کیسه کردند! وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين ولی حیف که دیگر مختارالسلطنه ای نیست!👌🏻👌🏻👌🏻 👳 @mollanasreddin 👳
🖊 مترسک را دار زدند به جرم دوستی با پرنده ..!!! که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد.. راست میگفت سهراب اینجا قحطی عاطفه است " ﻧﻪ کسی ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ کسی ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ی ﻣﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺎﻩ ﺑﻴﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻣﺮﮒ ﻣﮕﺮ فرقی ﻫﺴﺖ؟ وقتی ﺍﺯ ﻋﺸﻖ نصیبی نبری ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺁﻩ... 👳 @mollanasreddin 👳
🥀 سادگیم را... . یکرنگیم را... به حماقتم نگذار... انتخاب کرده ام که ساده باشم و دیگران را دور نزنم... وگرنه دروغ گفتن وبد بودن و آزار و فریب دیگران آسان ترین کار دنیاست... بلد بودن نمیخواهد... دوره. دوره ى گرگهاست..... مهربان که باشی. می پندارند دشمنی! گرگ که باشی. خيالشان راحت می شود از خودشانى! ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم... 👳 @mollanasreddin 👳
چقدر عالیه این متن از استاد قمشه‌ای👌 💎ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻡ ! ﺑﺮﻭﻳﺪ ،ﻣﺜﻞ ﺁﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﻴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﻴﺪ ، ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺷﻌﺮ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﮑﻨﻴﺪ . ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ میخواهید ﺳﺮ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﮐﻼﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ ، ﭼﺮﺍ ﭘﺎی ﻣﻦ ﺭﺍ ﻭﺳﻂ ﻣﯽ ﮐﺸﻴﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻳﻢ ﭼﺮﺍ موسی ﺭﺍ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﺗﺎ ﺷﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺗﻌﻄﻴﻞ ﮐﻨﺪ ، عیسی ﺭﺍ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻳﮏﺷﻨﺒﻪ ﻭ به مسلمانها ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ؟ ﭼﺮﺍ ﮐﺎﺭی ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻋﻴﺴﻮی ﺷﺮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻠﻴﺴﺎ یعنی خانه خدا راحت ﺑﻨﻮﺷﺪ! ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺷﺮﺍﺏ، ﺷﻼﻕ ﺑﺨﻮﺭﺩ؟ ﭼﺮﺍ ﯾﮑﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﯿﭻ ﻧﭙﻮﺷﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍئی که شما میگوئید ﺑﻮﺩﻡ، ﭼﺮﺍ باید بگذارم به اسم من ﮐﻠﻴﺪ ﺑﻬﺸﺖ بفرﻭﺷﻨﺪ ؟! ﻳﺎ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﻣﻦ ﺟﻬﻨﻢ کنند ؟ ﺧﺪﺍیی ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺧﺪﺍیی ﮐﻪ ﻗﺴﻢ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺟﻬﻨﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ،!! ﺧﺪﺍیی ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁنﭼﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺣﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩﻩ ، ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﯽﺩﻫﺪ...!!! ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺘﻢ ! ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ايد !!!!!!!! اگر به دنبال من میگردید مرا در عشق، مهربانی، بخشش ،آگاهی، گذشت، راستگوئی و انسانیت پیدا کنید البته اگر .... به دنبال من میگردید ! نامه ای از خدا... استاد الهی قمشه‌ای👌 👳 @mollanasreddin 👳
⭐️ زندگی مثل یه کتابه؛ بعضی فصلاش غمگینه، بعضیاش شاده.. و بعضی هاش هیجان انگیز.. اما اگه تو هیچوقت ورق نزنی، هیچوقت نمی فهمی که فصل بعدی چه چیزی داره... 👳 @mollanasreddin 👳
زیاد با کسی صمیمی نمی‌شد و با آدم‌های زیادی حرف نمی‌زد، این عادت را از کودکی داشت و این از او آدمِ تنهایی ساخته‌بود.دلش که می‌گرفت، جز آغوش خیابان، آغوش دیگری نمی‌یافت که به آن پناه ببرد. سرش را روی شانه‌ای نمی‌گذاشت و نمی‌گریست و بغض‌های فروخورده، از او یک انسان بی‌طاقت و خشمگین ساخته‌بودند. وقت‌هایی که زیاد دلش می‌گرفت، شبیه به سلاح دیوانه‌ای می‌شد که از درون، به خودش شلیک می‌کرد. کلمات، تیرهای ملتهبی بودند که ذهنش را به هم می‌ریختند. او باید به کسی اعتماد می‌کرد، او باید می‌گریست، او باید حرف می‌زد. -نرگس صرافیان طوفان 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺درود بر شما دوستان روزتون بخیر 🌸الهی همه درهای مهربانی 🌺همیشه به روی دلهاتون باز باشه 🌸الهی نسیم عشق 🌺نوازشگر لحظه هاتون باشه 🌸الهی همیشه خدای مهربون 🌺هواتونو داشته باشه 🌸الهی غم وغصه هیچ وقت و 🌺هیچ وقت نزدیکتون نشه 🌸الهی شادی همنشین 🌺همیشگی تک تکتون باشه 🌸الهی خوشبختی انتهای 🌺مسیر راه تک تکتون باشه 🌸با آرزوی بهترینها برای تک تکتون ‌‌‌‌‌‌‌ 👳 @mollanasreddin 👳
بخونید خیلی جالبه: (انجیر و زیتون) خداوند در سوره "تین"(انجیر) به این میوه قسم خورده است و دانشمندان دین ‌پژوه میگویند، احتمالاً علت آن است که انجیر، یکی از میوه‌های همه چیز تمام است و کلکسیونی از املاح و ویتامین‌ها دارد؛ لذا مورد توجه خاص قرآن قرار گرفته است. اما این سوگند، ویژگی ظریف دیگری هم در بر دارد که موجب مسلمان شدن یک تیم تحقیقاتی ژاپنی شده است. قصه از این‌جا شروع شد که یک گروه پژوهشی ژاپنی، در بین مواد خوراکی به دنبال منبع پروتئین خاصی بودند که به میزان کم، درمغز انسان و حیوانات تولید می‌شود.این پروتئین، کاهش دهنده کلسترول خون ومسئول تقویت قلب و شجاعت انسان است و بازتولیدش بعد از ۶۰ سالگی تعطیل میشود. ژاپنی‌ها فهمیدند این ماده فقط در انجیر و زیتون موجود است و برای تأمین آن، باید انجیر و زیتون را به نسبت یک به هفت مصرف کرد. یعنی ۷ زیتون و ۱ انجیر !بعد از ارائه این نتیجه یکی از قرآن پژوهان مصری نامه‌ای به این تیم تحقیقاتی می‌نویسد و اعلام می‌کند که در قرآن، خداوند به انجیر و زیتون در کنار هم قسم خورده. نام انجیر فقط یک بار و نام زیتون نیز هفت بار، در قرآن آمده است. 👳 @mollanasreddin 👳
حکایت مسجد میخانه مسجدی کنار مشروب فروشی قرارداشت و امام جماعت آن مسجد در خطبه هایش هر روز دعا می کرد که : خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فروریخت و می خانه ویران شد صاحب می خانه نزد امام جماعت رفت وگفت تو دعا کردی می خانه من ویران شود پس باید خسارتش رابدهی امام جماعت گفت مگردیوانه شدی مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود ..؟ پس به نزد قاضی رفتند قاضی باشنیدن ماجرا گفت : در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد ولی تو که امام جماعت هستی به خدای خود ایمان نداری 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروفسور حسابی: ۲۲ سال درس دادم 🍁هیچگاه لیست حضور و غیاب نداشتم (چون کلاس باید اینقدر جذاب باشد که بدون حضور و غیاب شاگردت به کلاس بیاید) هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم! (چون کلاس، خانه دوم دانش آموز هست). هر دانش آموزی دیر آمد، سر کلاس راهش دادم! (چون میدانستم اگر ۱۰ دقیقه هم به کلاس بیاید؛ یعنی احساس مسئولیت نسبت به کارش). هیچگاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم (چون اینقدر جذاب درس میدادم که هیچکس نگفت بار سوم تکرار کن). هیچگاه ۹۰ دقیقه درس ندادم! (چون میدانستم کشش دانش آموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق دارد). هیچگاه تکلیف پولی برای کسی مشخص نکردم! (چون میدانستم ممکن است بچه ای مستضعف باشد یا یتیم). هیچگاه دانش‌آموزی درب دفتر نفرستادم (چون میدانستم درب دفتر ایستادن یعنی شکستن غرور). هیچگاه تنبیه تکی نکردم و گروهی تنبیه کردم! (چون میدانستم تنبیه گروهی جنبه سرگرمی هست ولی تنبیه تکی غرور را میشکند). همیشه هر دانش آموزی را آوردم پای تخته، بلد بود (چون میدانستم که کجا گیر میکند نمیپرسیدم!) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 👳 @mollanasreddin 👳
مردی دلزده از زندگی، از بالای یک ساختمان بیست طبقه خودش را به پایین پرتاب کرد. همینطور که داشت سقوط می کرد، از پنجره به داخل خانه ها نگاه می کرد. به دلخوشی های کوچک همسایه ها. به عشق های دزدکی، به ظرافت انگشت های یک زن وقتی با قاشق قهوه را هم می زد، به جدیت یک مرد وقتی جدول روزنامه را حل می کرد و انگار اگر یک خانه را پر نمی کرد او را می بردند دادگاه!، به لبخند گنگ یک کودک که آرام خوابیده بود، به گردن بلورین دختر نوجوانی که ناخن هایش را با دقت یک کاشف اتم لاک سبز می زد، به چین های برجسته پیشانی پیرمردی که داشت از تلویزیون فوتبال نگاه می کرد و جوری فریاد می زد که انگار اگر تیم محبوبش پیروز می شد، او را دوباره به جوانی برمی گرداندند و ... سقوط می کرد و چیزهایی را می دید که هیچوقت توی آسانسور یا پله های آپارتمان ندیده بود. درست وقتی که به آسفالت خیابان خورد، انگار فهمید مسیر اشتباهی برای خارج شدن از زندگی انتخاب کرده است. در آن لحظه آخر حس کرد، زندگی ارزش زیستن را داشت اما .... دیگر دیر شده بود! . پیش از آنکه به آسفالت خیابان برسید یادتان بیاید که همین دلخوشی های کوچک ارزش زيستن دارد. نشر دهید 👳 @mollanasreddin 👳
💎توی جمع نشستم همه مشغول حرف و همهمه از همه جا :دیدی فلانی اینجوری شد اون اونجوری شد دختر زهرا خانم عاشق فلانی شده آقا علی چقد وضعش خوب شده، فاطمه تو چرا حرف نمیزنی چیشده خودتو جدا میدونی بیا تو جمع تو هم از مایی خودتو نگیر :من، اوووم نه نه من که هستم دارم، گوش میدم شما حرف بزنید و دوباره سکوت بیرون و غوغای درون این کشنده است من ساکت نیستم من پر از حرفم من پر از فکرم، پراز نگرانی پراز فریاد من ساکت نیستم تو صدای مرا نمیشنوی گوش هایت نمی‌شنود صدایم را چشمهایت نمی‌بیند دلهره هایم را چشمهایمان را باز کنیم اگر گوش هایمان نمی‌شنود شاید کسی هست که ساکت نیست فقط صدا ندارد صدایش رابشنویم که بلند تر از هر فریادی است ○فاطمه موسوی 👳 @mollanasreddin 👳
اگر که سنگ پای خوب خواهی نرو قزوین برو" پاستور" ببم جان بیاندازی نظر بر هر کجایش ببینی سنگ پا آن جا فراوان به روی هر کدام از صندلی هاش نشسته یک نفر کذّاب خندان! و با لبخند زیبا می پراند دروغی گُنده در حد اتوبان! وزیر محترم با حرف هایش ربوده گوی سبقت را ز "چوپان" اگر مرحوم چوپان زنده می شد به پیش او خجل می گشت و حیران یکی گوید که پنجت را کنم ده و آن یک هشت مان را می کند صد خلاصه توی پاستور شکر ایزد ز هر سو گُنده گویی می شود رد خدا را شکر یک "جراح" حاذق شده مشغول جراحی مردم چنان جِر داده تیغش را که هر فرد ندارد قدرتی را که خورَد جُم خلاصه آش شوری پخته" ابرام" برای مردم خود توی پاستور و باید خورد با این آش دولت بجای نان سنگک پاره آجر بله" جاوید" نان مردم ما شده آجر به لطف تیغ جراح و جالبناک این که نام آن را گُذارَد دکتر جراح اصلاح!! 👳 @mollanasreddin 👳
🌸🍃🌸🍃 برای خوشبختی راه درازی نروید ... دنبال داشتن آدم خاصی ... شغل خاصی ... موقعیت و مدرک و قیافه ی خاصی نباشید ...! خوشبختی یعنی که از همین چیزهای مثلا معمولی و دم دستی ، لذت ببرید ...! از همین چیزهای ساده ای که یادتان رفته روزی ... شبی ... وقتی ... داشتنش آرزویتان بود ...! خوشبختی را با همین چیزهای معمولی به خانه هایتان بیاورید 👳 @mollanasreddin 👳
عاشقم من عطش جان تو را میخواهم بوسه از آن لب و دندان تو را میخواهم به چه دردم بخورد ماه که در بالا هست من فقط صورت تابان تو را میخواهم تو بگیرازدل من حال پریشانی من در عوض موی پریشان تو را میخواهم باده یا درد به مستی نرساند ما را من فقط آن لب مستان تو را میخواهم جانم آماده قربانی اندر ره توست چشمک ناز تو فرمان تو را میخواهم جان من یخ زده از درد و غم تنهایی جان به قربان تو دستان تو را میخواهم...... ─┅─═ঊঈ💞ঊঈ═─┅ 👳 @mollanasreddin 👳
وقتی نابغه حقیقی در دنیا پیدا می‌شود، می‌توانید او را از این نشانه بشناسید : تمام ابلهان علیه‌اش متحد می‌شوند.! 📖اتحادیه ابلهان ✍جان کندی تول 👳 @mollanasreddin 👳
🌸🍃🌸🍃 مردی از روی کاتالوگ، یک دوچرخه برای پسر خود سفارش داده بود. هنگامی که دوچرخه را تحویل گرفت، متوجه شد که قبل از استفاده از دوچرخه خودش باید چند قطعه آن را سوار کند. با کمک دفترچه راهنما تمام قطعات را دسته‌بندی کرد و در گاراژ کنار هم چید. با وجود اینکه بارها دفترچه راهنما را به دقت مطالعه کرد ولی موفق نشد که قطعات دوچرخه را به درستی سوار کند. متفکرانه به همسایه‌اش نگریست که مشغول کوتاه کردن چمن‌های حیاط منزل خود بود. تصمیم گرفت از او کمک بخواهد که در مسائل فنی بسیار ماهر بود. مرد همسایه کمی به قطعات دوچرخه نگاه کرد که در گاراژ چیده شده بود. بعد با مهارت شروع به سوار کردن آن کرد. بدون اینکه حتی یک بار به دفترچه راهنما نگاه کند. پس از مدت کوتاهی تمام قطعات به درستی سوار شدند. مرد گفت: «واقعاً عجیب است! چطور موفق شدید بدون خواندن دفترچه راهنما این کار را انجام دهید؟» مرد همسایه با کمی خجالت گفت: «البته این موضوع را افراد معدودی می‌دانند اما من خواندن و نوشتن بلد نیستم.» بعد با حالتی سرشار از اعتماد به نفس، لبخندی زد و اضافه کرد: «و آدمی که نوشتن بلد نیست باید حداقل بتواند فکر کند.» 👳 @mollanasreddin 👳
دلیل بسیار خوبی وجود دارد که چرا هیچ کس تاریخ نمی‌خواند. علتش این است که تاریخ، بیش از اندازه درس برای آموختن دارد ✍🏻 نوآم‌ چامسکی 👳 @mollanasreddin 👳
معجزه خود تویی خودت انگیزه خودت باش وقتی خودجوش و از درون خودت ؛ باعث انگیزه خودتی ، کسی نمیتونه تو رو ناامید کنه.. پس خودتو باور کن 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر پنجشنبه زیبای خداوند🌼🍃 گلچینی از زیبـاترین🌼🍃 گلهـای آرزو را در زرورقـی🌼🍃 از دعا میگذارم ومـزیـن به🌼🍃 روبانی از آمین تـقدیم قـلب🌼🍃 مهربانتان میڪنم ســلام صبح بخیر🌼🍃 امروزتون مملو از شـادی و مهر🌼🍃 👳 @mollanasreddin 👳
تنها ماندن را خوب یاد بگیر این روزها عجیب به کارت می آید👌 عادت کن : کسی نگرانت نشه" عادت کن : کسی سراغتو نگیره" عادت کن : کسی نازتو نکشه" عادت کن : تنها باشی تا بعد کسی "منت محبتشو" سرت نزاره عادت کن : به خیلیا "سر نزنی" وپی خیلیارو نگیری" عادت کن : "دلتنگ بشی" و "دلتنگت نشن" عادت کن : بی دلیل "بخندی" وبا دلیل "گریه کنی" عادت کن : "بفهمی" و "فهمیده نشی" "تنهایی" قشنگ ترین و "بی منت ترین" حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به "هچکس نداری" 👳 @mollanasreddin 👳
🍁 👇🏻 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ وقتی ﺑُﺨﻮﺭﯼ، با ﻫﯿﭻ چیزی نمیتوﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ، مثلِ 👌🏻 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ باﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ، مثلِ و 👌🏻 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ، ﻣﺜﻞِ 👌🏻 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﻣﺜﻞِ 👌🏻 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ، ﻣﺜﻞِ 👌🏻 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ، اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪه ﻣﺜﻞ 👌🏻 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ، ﻣﺜﻞِ 👌🏻 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺧﯿﻠﯽ تَلخه، ﻣﺜﻞِ 👌🏻 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ، مثلِ 👌🏻 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ، ﻣﺜﻞِ 👌🏻 یکی ام هس که همیشه هَوامون رو داره اسمش 👳 @mollanasreddin 👳