eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
258.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
52 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
ناﻫﺎر ﻛﻪ می آوردﻧﺪ ، ﮔﺮبه ﻛﻮری می آﻣـﺪ ﭘـﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮه اﺗﺎق و ﺷﺮوع می ﻛﺮد ﺑﻪ ﻣﻴﻮ ﻣﻴﻮ ﻛﺮدن . یکی از ﺑﭽﻪ ﻫﺎ، ﻫﻤﺎن سهمیه ﻛﻢ ﮔﻮﺷـﺘﺶ را ﻣـی ﺑـﺮد و می‌داد ﺑﻪ ﮔﺮﺑﻪ . اﻳﻦ ﻛﺎر ﻫﺮ روزش ﺷﺪه ﺑﻮد . ﻳﻚ روز، ﺗﺎ ﻧﺎﻫﺎر را آوردﻧﺪ و ﺻﺪای ﮔﺮﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ، سهمیه ﮔﻮﺷﺘﺶ را ﺟـﺪا ﻛـﺮد ﻛـﻪ ﺑﺒـﺮد ﺑـﺮای ﮔﺮﺑﻪ. ﺳﻴﺪﺑﺼﻴﺮ اﻟﺪﻳﻦ ﺑِﻬِﺶ ﮔﻔـﺖ "ﻓﻼنی، ﻓـﺮضﻛﻦ ﻣﺎ ﻫﻢ ﮔﺮﺑﻪ اﻳﻢ. ﻳﻪ روز ﻫﻢ سهمیه ﮔﻮﺷـﺘﺖ رو ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺪه ". اﻳﻦ را ﻛﻪ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻪ زدﻧﺪ زﻳﺮ ﺧﻨﺪه. 👳 @mollanasreddin 👳
چرکِ پول، پاک دست ها را کثیف نمی کند. علیرضا جمشیدی 👳 @mollanasreddin 👳
بسیار مهربان و شوخ طبع بود؛مشکلات کاری را به خانه نمی آورد؛خیلی به مشورت اهمیت می داد؛برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری می کرد،روحیه همکاری خوبی داشت؛اما خودم راضی نمی شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت،وقتی به خانه می آید دست به سیاه و سفید بزند؛واقعا به زحمتشان راضی نبودم با این همه به من اجازه نمی داد لباسهایش را بشویم؛خودش می شست و می گفت:نمی خواهم شما را به زحمت بیندازم.من هم اصرار می کردم که وظیفه منه و باید لباسهای شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم یادم هست بعد از عملیات خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛سر تا پایش شنی و خاکی بود.خیلی خسته بود؛آنقدر خسته که با پوتین سر سفره نشست؛تا من غذا را آماده کنم،ایشان سر سفره خوابش برد؛آمدم و آرام پوتینهایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت:این وظیفه شما نیست؛زن که برده نیست؛من خودم این کار را می کنم؛وقتی پوتینهایش را در اورد گفتم:پس لااقل جورابهایت را در بیاورم؛گفت:من هر حرفی را یکبار می زنم؛بعد با آن حال خستگی خندید شهید مهدی زین الدین 😍 👳 @mollanasreddin 👳
تا عالم هست پرچم تو بالاست در شأن مرام تو فقط کوهِ طلاست درکی که ز پهلوان ندارد غافل ممنون تو مادر یل کرب و بلاست ✍ابوالقاسم سیفی 👳 @mollanasreddin 👳
ای به تو آرزویِ من بیش‌تر از جفایِ تو سر برود ولی ز سر کم نشود هوایِ تو حکیم نزاری 👳 @mollanasreddin 👳
حکایتی، قولی، غزلی - فصل ۶.mp3
13.29M
🎙| گشت‌وگذاری در متون کهن نظم و نثر فارسی قسمت ۶ 👳 @mollanasreddin 👳
شخصی در آسیابی منزل کرد و به آسیابان گفت سحر مرا بیدار کن چون خوابش برد آسیابان کلاه او را برداشت و کلاه خودش را بر سر او گذاشت و سحر او را بیدار کرد. چون قدری راه آمد و روز روشن شد به لب جویی رسید نظر در آب کرد و دید که کلاه آسیابان بر سر اوست گفت: من به او گفتم که مرا بیدار کن او خودش را بیدار کرد مراجعت کرد و با آسیابان مخاصمه می کرد که چرا مرا بیدار نکردی.😂 👳 @mollanasreddin 👳
مولانا چه ڪنم آهوے جانم سر صحراے تو دارد خمش اے عاشق مجنون بمگو شعر و بخور خون ڪه جهان ذره به ذره غم غوغاے تو دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ 👳 @mollanasreddin 👳
اتاق مسافرخانه هر روز تآتر جدیدی را به نمایش می گذارد. علیرضاجمشیدی 👳 @mollanasreddin 👳
نزار قبانی یه نصیحت فوق‌العاده میکنه و میگه: «تا زمانی که از عمق دوست‌داشتن طرف مقابلت مطمئن نشدی عمیقانه دوست نداشته باش ‏چرا که عمق عشق امروز ‏همان عمق زخم فردای توست...!» و چقدر درسته! 👳 @mollanasreddin 👳
تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می‏ایستاد یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده‏ اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‏شوم؛امروز خسته‏ ام؛ به زانو ایستادم» می‏دانستم اگر سالم بود بلند می‏شد و می ‏ایستاد؛ اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد؟ بعد از اصرار زیاد من گفت:چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم؛ انگشتان پاهایم پوسیده است؛ نمی‏توانم روی پاهایم بایستم عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت؛این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است همسر شهید عباس کریمی 😍 👳 @mollanasreddin 👳
🔹️وقتی همه چیزت رو فدای خدا کردی، خدا هم همه چیزش رو در اختیارت قرار میده «همه چیز» تو بیشتره یا «همه چیز» خدا؟ برای ترک گناه، هنوز دیر نشده 👳 @mollanasreddin 👳
با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟ فاضل نظری 👳 @mollanasreddin 👳
مصطفی - خواستنی‌ترین پیام آور برخاستن.mp3
5.7M
🎙| خواستنی‌ترین پیام‌آور برخاستن قسمت ۱ 👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کیک و شکلات چربیسوز؟!؟ 😳 شاید باورت نشه امـــــا سالم و چربیسوزن و من با خوردن اینا ۲۶ کیلو کم کردم🤯 من الهه م، ۳ ماه پیش به طـور اتفاقی توی ایتا با کانال فیتشو و با مربی تینا آشنا شدم و تونستم با کاهش ۲۶ کیلـــــــــــــو لباس مورد علاقمو‌ تو عروسی بپوشم 😇 دستور تهیه شون سنجاق این کاناله📎👇 https://eitaa.com/joinchat/1877016580C42bb5ce67b تاره پوستمم مثل آینه شده 😍 .
مرد در حال جان دادن بود که به همسرش گفت : باید چیزی را به تو بگویم زن: لازم نیست مرد: اما اگر نگویم نمیتوانم آسوده بمیرم و عذاب وجدان رهایم نخواهد کرد زن: باشه بگو مرد:من زن دوم دارم زن با خونسردی گفت : میدونم همین امروز فهمیدم ... حالا آروم باش تا مرگ موش کارشو بكنه😂 👳 @mollanasreddin 👳
طوری زندگی کن که دشمنانت از افتادنت هم بترسند! کاری کن بدانند بعد از هر برخاستن قدم هایت محکم تر از قبل می شود. دکتر علی شریعتی 👳 @mollanasreddin 👳
بستنی، "پاک" از یاد ها رفته است. علیرضا جمشیدی 👳 @mollanasreddin 👳
هرگز نباید نیروی کتاب را ، دست کم گرفت ! ✍🏽 پل آستر 📕 دیوانگی در بروکلین 👳 @mollanasreddin 👳
در رستوراني گروهي ماهيگير دور هم جمع شده و در حال خوردن قهوه و گپ زدن بودند. درست در لحظه‌اي كه يكي از ماهيگيران با دستش در حال نشان دادن اندازة ماهي بزرگي بود كه از تورشان دررفته بود، پيشخدمتي از كنار او گذشت و ضربة دست او باعث شد كه قهوه داخل ليوان به ديوار سفيد رستوران پاشيده شود و لكة سياه آن شروع به پايين آمدن از روي ديوار كند. پيشخدمت با ديدن منظره بي‌درنگ دستمالي از پيشبند خود بيرون كشيد و به تميز كردن آن پرداخت، اما لڪه سياه قهوه از روي ديوار زدوده نشد. در آن لحظه، مردي از پشت يكي از ميزهاي رستوران بلند شد و به سمت لكة سياه رفت. او يك مداد شمعي از جيب خود درآورد و در حالي كه همه به او خيره شده بودند، شروع به كشيدن طرحي روي لڪه سياه كرد. چند دقيقه‌اي نگذشته بود كه تصوير زيبايي از يك گوزن با شاخ‌هاي بلند روي آن ديوار نقش بست... مرتكب اشتباه شدن در زندگي همة ما وجود دارد، اما در زندگي هستند كساني كه اشتباه را با آغوش باز مي‌پذيرند، آن را تغيير مي‌دهند و به چيزي دلپذير تبديل مي‌كنند.... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍