eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
235.6هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
70 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح تکرار آفرینش است وتکرار واژه های یک طلوع لبخند را بر لبت بنشان زندگی شاید نواییست که تو را به بودنهای بی تکرار عادت دهد۔۔۔ . 👳 @mollanasreddin 👳
لحظه‌هایی هست که تنهای تنها می‌شوی و به آخر هر چیزی که ممکن است برایت اتفاق بیفتد می‌رسی. این آخر دنیاست. خود غصه. غصه‌ی تو دیگر جوابگویت نیست و باید به عقب برگردی، وسط آدم‌ها، هر که می‌خواهد باشد. در این جور لحظه‌ها به خودت سخت نمی‌گیری، چون حتی به خاطر اشک ریختن هم باید به آغاز هر چیز برگردی، به جایی که همه‌ی دیگران هستند. 📕 سفر به انتهای شب 👤 👳 @mollanasreddin 👳
هرچی رو که تو دوست داشتی رو، منم دوست داشتم، اون روز رو یادمه که خانم معلم پرسید: هرکی، از چی تو زمستون خوشش میاد؟ همایون خُله گفت از شیرِ سرد، لاله گفت از دماغ هویجیِ آدم برفی، آندره گفت از برف، یاسمین گفت از هیچیش، ناهید گفت از سرما خوردن، علی گفت از صدای برف، من گفتم از تعطیلی مدرسه به خاطر برف، تو گفتی از بوی پوست پرتقال سوخته روی بخاری وسط روز برفی، می‌دونستم تو یه چیزی میگی که شبیه بقیه نیست، تو فرق داشتی گلی … 👳 @mollanasreddin 👳
زارعی در موقع استراحت، گاو خودش را در گوشه‌ ای بسته بود و خودش به دنبال كارش رفته بود؛ يک گدایی آمد و در نزديكی گاو بار انداخت و از كثرت خستگی به خواب رفت. گاو هم خودش را به خورجين مرد گدا رساند و سرش را توی خورجين كرد و هرچه خوردنی در آن بود خورد. گدا، پس از مدتی بيدار شد ديد گاو هرچه خوردنی داشته خورده! به ناچار به سراغ صاحب گاو رفت كه خسارت خودش را از او بگيرد. وقتی كه مطلب را به او گفت صاحب گاو جواب داد: «اشتباه كردی تو بايد پول گاو مرا بدهی!» گدا گفت: «چرا من بايد پول گاو تو را بدهم؟» صاحب گاو جواب داد: «برای اينكه تو لقمه گدایی به گاو من دادی و گاوی كه نان گدایی و نان مفت خورد ديگر به درد كار نمی خورد! 👳 @mollanasreddin 👳
گاهی ما سالها جمله‌ی دوستت دارم را نمیگوییم تا شخصی را از دست ندهیم و اتفاقا از دستش میدهیم. و گاهی ابراز نمیکنیم چون توان رویارویی با واقعیت را نداریم. ابراز کردنِ احساساتِ مثبت، شجاعت و اصالتِ درونی میخواهد و کار هر کسی نیست. ‌‌ در هر صورت اگر ابراز کنیم، جواب مشخص میشود یا رابطه شروع میشود و یا رویای رابطه تمام میشود و شجاعت در همین رویارویی‌ست. 👤 👳 @mollanasreddin 👳
01 Sea Dream.mp3
13.42M
آن‌گاه كه صبح را در آغوش گرفتم دست‌هایم نخستین جاده‌ی تابش آفتاب شدند و معبری برای چشم‌هایت. آن‌گاه كه بر دهانِ کوه بوسه زدم لبان‌ام به چشمه‌ای مانند شدند و زمزمه‌هایت از ديگرباره درخشیدند. 👳 @mollanasreddin 👳
جایگزین‌هایی برای درست‌نویسی و فرار از کلیشه‌ها در نامه‌های اداری👇 متعاقبا 👈 در ادامه واصل شد 👈دریافت شد ایفاد می‌گردد 👈 تقدیم می‌گردد (می‌شود) اشعارمی‌دارد 👈 به آگاهی می‌رساند عودت می‌گردد 👈برگشت داده می‌شود مشارالیه 👈 نام‌برده مبذول فرمایید 👈 لطف ‌کنید مستدعی‌است 👈خواهشمند است اخذ می‌گردد 👈 دریافت می‌گردد (می‌شود) 👳 @mollanasreddin 👳
شب من با نوشتن نامه‌های عاشقانه برای تــو می‌گذرد و سپس روز من با محو ڪردن هر ڪدام سپری می‌شود ڪلمه به ڪلمه و در این میان قطب‌نمای زرین من چشم‌های تو است ڪه به سمت دریای جدایی اشاره می‌ڪند برگردان: 👳 @mollanasreddin 👳
🔸دوستی داشتيم كه در رشته رياضی🧮 تحصيل می كرد. همزمان آمده بود جبهه. 🔹بعد از اين كه در جبهه مجروح شد، در حالیكه هنوز چند تركش در بدن داشت از او پرسيدم: اگه به دانشگاه راه پيدا كنی میخوای در چه رشته‌ای ادامه تحصيل بدی؟🙂 🔸با خونسردی گفت: تا الان که حدود دو واحد كارورزی گذراندم😌 (منظورش کلنجار رفتن با تركش‌های بدنش بود) و چون متوجه شدم آهن بدنم نياز به استخراج دارد، فكر كنم بهتره رشته مهندسی معدن درس بخوانم..😉 👳 @mollanasreddin 👳
‍ شاهنامه خوانی به نثر (از ابتدا) پیش از این خواندیم طهمورث دیو بند سی سال پادشاهی کرد و بسیار نیک سرشت، خداپرست و شکرگزار بود. و اینک: چو دیوان بدیدند کردار اوی کشیدند گردن زگفتار اوی شدند انجمن دیو بسیار مر که پردخته ماند ازو تاج زر بند کردن طهمورث دیوان را و مرگ او وقتی طهمورث از بداندیشی دیوان آگاه شد، خشمگین لباس رزم پوشید و عزم نبرد با آنان کرد. از طرفی تمامی دیوان و جادوگران گرد آمدند و سپاهی به فرماندهی دیو سیاه به مقابله ی لشکر طهمورث آمد. دیوان چنان غوغا و هیاهو برپا کردند که زمین و هوا را غباری تیره فراگرفت و چشم، چشم را نمی دید. از یک طرف غريو ديوان و آتش و دود و از طرف دیگر سپاه دلير طهمورث که در مقابل هم صف آرایی کرده بودند. سرانجام جنگی سخت درگرفت که چندان هم طول نکشید. سپاه طهمورث بیشتر دیوان را به بند کشیدند و بسیاری از آنان را کشتند. وقتی اسیران را پیش طهمورث آوردند، دیوان به التماس از او خواستند به آنان امان دهد و در مقابل هنری به او خواهند آموخت که در تمامی عمر به کارش بیاید. نبشتن به خسرو بیاموختند دلش را به دانش برافروختند نبشتن یکی نه که نزدیک سی چه رومی چه تازی و چه پارسی چه سغدی و چینی و چه پهلوی ز هر گونه ای کان همی بشنوی جهاندار سی سال از این بیشتر چگونه پدید آوریدی هنر سرانجام، روزگار طهمورث نیز به سر آمد و با درگذشت طهمورث فرزند او جمشید بر تخت شاهی تکیه زد. جهانا مپرور چو خواهی درود چو می بدروی پروریدن چه سود برآری یکی را به چرخ بلند سپاریش ناگه به خاک نژند برگردان به نثر: ۱۳۸۸ هفتم 👳 @mollanasreddin 👳
شادی ز میانِ غم برانگیز در عالمِ بی‌وفا ؛ وفا کن 👤مولانا صبح بخیر 👳 @mollanasreddin 👳