eitaa logo
محفل شعر و ادب
372 دنبال‌کننده
202 عکس
65 ویدیو
2 فایل
کی شعرتر انگیزد خاطر که حزین باشد صدنکته از این معنی گفتیم وهمین باشد ارتباط با ما 👈🏼 https://eitaa.com/rmfd6292 لینک دعوت 👇👇 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند …… در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند !! شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من …… زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند !! عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم …… لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند !! هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی …… درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند !! عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود ……… داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند !! گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان …… همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند !! گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار …… دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند !! بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری …… دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند !! استاد_شهریار 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
چه شبیخون قشنگـی زده آغاز نگاهـت باز هم صید خودش کرده مرا ، بازِ نگاهت چشم هایت به من افتاد و مرا باز صدا زد می کَشد پای مرا ســوی تو آواز نگاهت چشم زیبای تو را دیدم و این معجزه کافی ست من که ایمان به تو آوردم و اعجاز نگاهت آمدم با تو بگویم که به من بی تو چه رفته ست مات و مبهوت شدم من به برانداز نگاهت دوستت دارم و دانی که گرفتار تو هستم می کُشد این دل بیـمار مرا ناز نگاهـت گوی جادویی چشم تو چنان شیفته ام کرد آمدم تا که بگویـی به من آن راز نگاهت تو که زیبایی آمیزش موسیقی و شـعری به! چه آهنگ قشنگی ست درآن ساز نگاه 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
باز هم اینجا نشستی باز هم دل می بری تـازگی فهمیـده ام از کـلّ دنیـا سَر تـری میشودخال لبت را دید و رد شد بی غزل؟ شـاعـران شهـر را شـاهد گرفتـم؛ دلبـری معجزه درمعجزه از چشم هایت می رسد من کـه اذعان کرده ام تـو لااقل پیغمبری میخورد برهم بساط ماه رویان یک به یک چـون دری را میزنی یا میرسی از هر دری جنگ با دین و دل من میکند چشمان تو هر مـژه سربـاز و تـو فرمانروای لشکـری مطمئنم ؛ نازنین ابـرو کمان! گیسو بلنـد آخرش یک روز می آیی دلـم را می خری فاضل‌نظری 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را عشق با اینکه مرا تجزیه کرده‌ست به تو به تو اصرار نکرده‌ست فرآیندش را قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر بین موهای تو گم کرد خداوندش را
‍ . بعدِ تو ذره ای آرام ندارد دلِ من وعده کردم به کسی دل نسپارد دلِ من و اگر خواست دوباره شوَد عاشق دلِ من نگذارد، نگذارد، نگذارد دلِ من! درد در دل جریان دارد و افسوس که بد ناگزیر است که خونابه ببارد دلِ من مست از فکر و خیالِ تو بیُفتد هرشب سینه ی غمزده اش را بفشارد دلِ من «دلِ من داند و من دانم و دل داند و من» بعد از این حسرتِ دیدارِ تو دارد دلِ من!! فرشته_تشکری 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد چرا با آینه ما روگرانیم کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگذار ما هم مردمانیم فسون قل اعوذ و قل هو الله چرا در عشق همدیگر نخوانیم غرض‌ها تیره دارد دوستی را غرض‌ها را چرا از دل نرانیم گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده‌پرست و خصم جانیم چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد همه عمر از غمت در امتحانیم کنون پندار مردم آشتی کن که در تسلیم ما چون مردگانیم چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده کاکنون همانیم خمش کن مرده‌وار ای دل ازیرا به هستی متهم ما زین زبانیم 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
من دوستدار ِ روی خوش و موی دلکشم مدهوش ِ چشم ِ مست و می ِ صاف ِ بی‌غشم گفتی ز سِرّ ِ عهد ِ ازل یک سخن بگو آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم من آدم ِ بهشتیم اما در این سفر حالی اسیر ِ عشق ِ جوانان ِ مَه وشم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز اِستاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم شیراز معدن ِ لب لعل است و کان ِ حُسن من جوهری ِ مفلسم ایرا مُشوشم از بس که چشم ِ مست در این شهر دیده‌ام حقا که مِی نمی‌خورم اکنون و سرخوشم شهریست پر کرشمه‌ی حوران ز شش جهت چیزیم نیست ور نه خریدار ِ هر ششم بخت ار مدد دهد که کشم رَخت سوی دوست گیسوی حور گَرد فشاند ز مَفرشم حافظ! عروس ِ طبع ِ مرا جلوه آرزوست آیینه‌ای ندارم از آن آه می‌کشم 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
4_5814613685527645156.mp3
3.08M
🎶🎵🎼🎤🎶🎵🎼 بی تو به سامان نرسم ، ای سروسامان همه تو ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو من همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه تو هرکه وهرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تو 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌾🍂 🌸 گرفتار کمندت تازه گردیدم به امیدی که لطف بی نهایت با اسیران کهن داری اگر از پرده رازم آشکارا شد چه غم دارم که پنهان از همه عالم نگاهی سوی من داری هم از موی تو پابستم هم از بوی تو سرمستم که سنبل در سمن داری و گل در پیرهن داری تو هم یوسف کنی در چاه و هم از چه کشی بیرون که هم چاه ذقن داری و هم مشکین رسن داری کمانداری ندیدم در کمین گاه نظر چون تو که دلها را نشان غمزهٔ ناوک فکن داری 🌸 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی وعظت آنگاه کند سود که قابل باشی در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است حیف باشد که ز کار همه غافل باشی نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف گر شب و روز در این قصه‌ی مشکل باشی گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر "دوست" رفتن آسان بُود ار واقفِ منزل باشی حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد صید آن شاهد مطبوع‌شمایل باشی 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پُر از خاطرات تَرَک خورده‌ایم اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم اگر دل دلیل است، آورده‌ایم اگر داغ شرط است، ما بُرده‌ایم اگر دشنۀ دشمنان، گردنیم اگر خنجر دوستان، گُرده‎ایم گواهی بخواهید، اینک گواه: همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم دلی سربلند و سری سر به زیر از این دست عمری به سر بُرده‌ایم...
4_5918059244162125625.mp3
4.2M
غزل ۳۲۹ حافظ جوزا سحر نهاد حمایل برابرم یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم ساقی بیا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد میسرم جامی بده که باز به شادی روی شاه پیرانه سر هوای جوانیست در سرم راهم مزن به وصف زلال خضر که من از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل مملوک این جنابم و مسکین این درم من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم ور باورت نمی‌کند از بنده این حدیث از گفته کمال دلیلی بیاورم گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم...... سخن آوایشگر : شعر مذکور در چهارچوب قصیده است ولی در دیوان حافظ دکتر قاسم غنی و علامه قزوینی و چند تصحیح دیگر در بین غزلها آمده است ولی در تصحیح دکتر خانلری و نیساری در بخش قصاید است. آوایش :
🌸🍃 منزلگه دل‌ها همه کاشانه‌ی عشق است هرجا که دلی گم شده در خانه‌ی عشق است ویرانه‌ی جاوید بماند دل بی عشق آن دل شود آباد که ویرانه‌ی عشق است فرزانه در آید به پری خانه ی مقصود هر کس که در این بادیه دیوانه‌ی عشق است پیمانه ی زهر فلکم تلخ نسازد این حوصله تلخی کش پیمانه‌ی عشق است هر کس به لبش گرم شود چشم تبسم با او ننشینند که بیگانه ی عشق است عرفی دل و دین باخته‌ای دلخوش او باش این‌ها ثمر کاشتن دانه ی عشق است
▫️ امشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد می‌تواند خبر از مصر به کنعان ببرد آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت یوسف از چاه در آورده به زندان ببرد وای بر تلخی فرجام رعیت پسری که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد ماه‌رویی دل من برده و ترسم این است سرمه بر چشم کشد زیره به کرمان ببرد دو دلم اینکه بیاید من معمولی را سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد؟ مرد آن‌گاه که از درد به خود می‌پیچد ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد شعر کوتاه ولی حرف به اندازه‌ی کوه باید این قائله را "آه" به پایان ببرد شب‌ به‌ شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد 🍃🌺🍃
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق آزار این رمیده ی سر در کمند را بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت اندوه چیست،عشق کدامست،غم کجاست بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم،آنچنان که اگر بینمت به کام خواهم که جاودانه بنالم به دامنت شاید که جاودانه بمانی کنار من ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت تو آسمان آبی آرامو روشنی من چون کبوتری که پرم در هوای تو یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم با اشک شرم خویش بریزم به پای تو بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب بیمار خنده های توام بیشتر بخند خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب شعر
4_573530549520433889.mp3
10.12M
🎶نهانخانه ی دل 🎤آواز:بیژن بیژنی 🟥شعر: طبیب اصفهانی 🎼آهنگ و تنظیم: کامبیز روشن روان بر اساس ملودی خراسانی غمش در نهانخانهٔ دل نشیند بنازی که لیلی به محمل نشیند به دنبال محمل چنان زار گریم که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند خلد گر به پا خاری آسان بر آرم چه سازم به خاری که در دل نشیند پی ناقه‌اش رفتم آهسته ترسم غباری به دامان محمل نشیند مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند عجب نیست خندد اگر گل به سروی که در این چمن پای در گل نشیند بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند طبیب از طلب در دو گیتی میاسا کسی چون میان دو منزل نشیند؟
گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی ست نه نه، غلطم، که جمله بگذاشتنی ست بگذاشتنی ست هر چه در عالم هست الا عزت که آن نگه داشتنی ست
درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تو اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد به سان شعله کاشکی قلندری در آمدی خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او که هر نفس ز سینه اش سمندری در آمدی یکی نبود ازین میان که تیر بر هدف زند دریغ اگر کمان کشی دلاوری در آمدی اگر به قصد خون من نبود دست غم چرا از آستین عشق او چون خنجری در آمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت حافظا روز اجل گر به کف آری جامی یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت ✍ حافظ   🎙🩵
آه ، تا کِی ز سفر باز نیایی؟ بازآ اشتیاق تو مـرا سوخت کجایی؟ بازآ شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گر همان بر سرِ خونریزیِ مایی ، بازآ کرده‌ای عهد! که بازآیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان جان من! اینهمه بی‌رحم چرایی، بازآ وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ... 🌴وحشی بافقی🌴
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم
گفتمش؛ شیرین‌ترین آواز چیست ؟ چشم غمگینش به رویم خیره ماند قطره قطره اشکش از مژگان چکید لرزه افتادش به گیسوی بلند زیر لب غمناک خواند: "نالهٔ زنجیرها بر دست من ... در میان اشک‌ها پرسیدمش؛ خوش‌ترین لبخند چیست شعله‌ای در چشم تاريکش شکفت جوش خون در گونه‌‌اش آتش‌فشاند گفت لبخندی که عشق سربلند وقت مردن بر لب مردان نشاند من ز جا برخاستم؛ بوسیدمش  
تو باشی؛ رازقی باشد؛ غزل باشد؛ خدا باشد بگو این دل اگر آنجا نباشد؛ پس کجا باشد؟ خدا می‌خواست هم‌عصرِ تو باشم؛ هم‌کلامِ تو خدا می‌خواست چشمانت برایم آشنا باشد خودش می‌خواست لبخندت سلامم را بلرزاند خودش می‌خواست قلبِ ساده‌ٔ من مبتلا باشد بگو وقتی دو دل با هم یکی باشد؛ چرا باید هزاران سالِ نوری دستِ‌شان از هم جدا باشد؟! نمی‌خواهم که پابندِ دلِ بی‌طاقتم باشی تو باید شاد باشی تا جهان بوده‌ست و تا باشد خداحافظ نگفتم تا نگویی"زود برگردی" خدا می‌خواست لبخندِ تو ختمِ ماجرا باشد اگر زن باشی و شاعر؛ خودت هم خوب می‌دانی که رفتن از کنارِ دوست؛ باید بی‌صدا باشد... نغمه_مستشار‌نظامی
‌‏میشود یکبارشعرم رابخوانی...یاکه نه؟ لااقل اندازه ی شعرم بمانی…یاکه نه!؟ هیچ میدانی غزال بیشه ی شعرم تویی لُعبتِ لب غنچه ی ابرو کمانی…یاکه نه!؟ آی موخرماییِ دل نازک ِلب صورتی بازهم داری همان شیرین زبانی…یا که نه!؟ با توهستم! تک درختِ سرو بی همتا؛هنوز فنچ از دور سر خود می پرانی یا که نه!؟ راه می رفتی تمام شهر محوت می شدند وقت رفتن باز لیمو می تکانی …یا که نه!؟ من همان قالیچه ی پاخورده ام یادت که هست - _رد شدی از روی قلبم یک زمانی…یا که نه!؟ تازگیها یک روانی شاعر چشمت شده می شناسی؟ آشنا هست این روانی…یاکه نه؟ می شود امشب برای دلخوشیِ من فقط یک غزل ازشعرهایش رابخوانی…یاکه نه!؟