شعر زیبای بدون نقطه
دلا کم رو سوی کاری که هردم درد سر دارد
که هر کس در هوس گردد مراد دل هدر دارد
درا در کوی دلداری که گردی محرم دلها
دلی کو گرد او گردد همه در و گهر دارد
اگر درد دلی داری مگو در مسمع هر کس
ره او رو سوی او رو که در هر کو دری دارد
هوای وصل او داری اگر در سر، سحرگه رو
که هر کس وصل او را در دعاهای سحر دارد
#فاضل_جمی
شده در حسرت یک شانه ی محکم باشی
زیر آماج بلا در پیِ مرهم باشی
شده از دید همه صاحب یک قصر ولی ...
در خودت ارگ فرو ریخته ی بـم باشی
شده چون هرزه گیاهی به بیابان کویر
سالها منتظر قطره ی شبنم باشی
شده یک عمر درون قفسی حصر شوی؟
روز در برزخ و شب حبسِ جهنم باشی
شده احساس کنی هست ولی نیست کسی
دم به دم در تبِ یک حالت مبهم باشی
غرقِ رویای کسی باشی و یادت نکند
تو ولی در طلبش شهره ی عالم باشی
بی وفا هستی و می دانم و ای کاش دمی
پشت هر هق هق من شانه ی محکم باشی
#فـاطـمـه_اتـحـاد
حیـــــاط خــانــهٔ مــــا را معطّــــر مـیکنـی یـا نــه ؟
اتــاق کــوچــک مــــا را منــــوّر مـیکنــی یـا نــه ؟
بگو ای چشم و ابروی تو، مضمون دو بیتیها
به قدر یک غزل، با شاعرت سر میکنی یا نه ؟
شرابی نیست در این خانه اما جرعه شعری هست
دو بیـت آتشیــن دارم، لبـی تــر میکنـی یـا نـه ؟
فقـط عـاشــق غــزل را در میــان اشک میگــویــد
هنوز این صفحه نمناک است، باور میکنی یا نه ؟
چنین بیدل شدم تا گوشهی ذهن تو بنشینم
هنـوز اشعـار بیــدل را تو از بر میکنی یا نه ؟
چه دستی میکشی روی سر گلها ! ... بگو آیا
گلـی را با دلی عـاشـق ، بـرابـر میکنـی یا نه ؟!
تو با نامهربانی هم قشنگی، پس نمیپرسم
کمی با من دلت را مهربانتر میکنی یا نه ؟!
«قاسم صرافان»🍃
يکي را دوست دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميکنم شايد
بخواند از نگاه من
که او را دوست مي دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
به برگ گل نوشتم من
تو را دوست مي دارم
ولي افسوس او گل را
به زلف کودکي آويخت تا او را بخنداند
#فریدون_مشیری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
فرارسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) برشیفتگان و عاشقان حسینی و رهروان عاشورا تسلیت باد. 🏴
آقا سلام! ماه محرم شروع شد
ماه عزا و گریه و ماتم شروع شد
بازآمدم به محضر تو ای قتیل اشک
اشکم برای این دهه، نمنم شروع شد
جا دارد از هجوم غمت جان دهم ولی
شادم، دوباره سینهزنی هم شروع شد
کمکم لباس مشکی و کمکم نگاه تو
آدم شدن ز شرم تو از کم شروع شد
نام بلند تو، سَرِ لبهای قدسیان
افتاد، حُزن حضرت آدم شروع شد
هاجر که از عطش به لبش جان رسید، گفت:
«جانم حسین!» و جوشش زمزم شروع شد
میگفت عارفی: «ز ازل خلق اشکها
اصلا برای مرهم این غم شروع شد»
با ذکر «یا بُنیَّ» چهها کرد روضه خوان!
باران اشک و هروله، یک دم شروع شد
تا برد نام مادرتان، دل رقیق شد
باز آرزوی گنبد و پرچم شروع شد
میگفت خادمی که: «منم (خادمالحسین)!
در هیئت تو فیض دمادم شروع شد»
میریخت چای روضه و میگفت زیرلب:
«آقا سلام! ماه محرم شروع شد»
🔸فهیمه انوری🔸
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما،یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشکست و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
#شهريار
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
ای آن که گاه گاه ز من یاد میکنی
پیوسته شادزی که دلی شاد میکنی
گفتی: «برو!» ولیک نگفتی کجا رود
این مرغ پر شکسته که آزاد میکنی
پنهان مساز راز غم خویش در سکوت
باری، در آن نگاه، چو فریاد میکنی
ای سیل اشک من! ز چه بنیاد میکنی؟
ای درد عشق او! ز چه بیداد میکنی؟
نازکتر از خیال منی، ای نگاه! لیک
با سینه کار دشنه پولاد میکنی
نقشت ز لوح خاطر سیمین نمیرود
ای آن که گاه گاه ز من یاد میکنی
«سیمین بهبهانی»
٢٨ تیر _زاد روز بانوی غزل «سیمین بهبهانی» 🍃
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
تحت تعقیب
یک روز از بهشتت
دزدیده ایم یک سیب
عمری است در زمینت
هستیم تحت تعقیب!
خوردیم در زمینت
این خاک تازه تاسیس
از پشت سر به شیطان
از روبرو به ابلیس
از سکر نامت ای دوست
با آن که مست بودیم
مارا ببخش یک عمر
شیطان پرست بودیم...
حالا در این جهنم
این سرزمین مرده
تاوان آن گناه و
آن سیب نیم خورده
باید میان این خاک
در کوه و دشت و جنگل
عمری ثواب کرد و
برگشت جای اول ...!
سعید بیابانکی
از کتاب یلدا....انتشارات سوره مهر
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم
مستیم اگر ساکن میخانه نباشيم
ما را چه غم ار باده نباشد که دمی نیست
از عمر که با ناله مستانه نباشیم
سرگشته محضیم و دراین وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
چون می نرسد دست به دامان حقیقت
سهل است اگر در پی افسانه نباشیم
هر شب به دعا می طلبیم اینکه نیاید
آن روز که ما در غم جانانه نباشیم
در خواب نبینیم پریشانی آن شب
کاشفته گیسویِ تو دُردانه نباشیم
نامیم تو را شمع مُراد خود و ننگ است
گر زآنکه به شیدایی پروانه نباشیم
مهدی_اخوان_ثالث
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از «حزین» است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد....
حزین_لاهیجی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
رفتی وُ بعد از تو تمام شهر خــــــــالیست
حتی برایـــم زنده مانـــدن احــتـــمالیست
آنقدر شــب ها در نبودت گریـــــــــه کردم
در برکه ی چشم سیاهم خشــــکسالیست
عطــر غـــــــزل های کسی پیچیده اینجا ؟
یا ردپـــــــــــای غصه ای دراین حوالیست؟
آماده اند تا خونِ شعـــــــــرم را بــــــریزند
حال و هوای هر شـــــب من پرتقالیـــــست
بعد از تو هر فصلی که من دیدم خزان بود
دور و برعشـــــــقت فقط گل های قالیست
دیــــشب گرفتی دستــــــــهای خسته ام را
تا آمـــدم بــــــــاورکنم دیدم خیـــــــالیست
سمیه_ملکی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
#حکایت_پندآموز 📚
گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و گفت : تمام اشعارحافظ را خوانده و فهمیدهام اما معنای این بیت را نفهمیدهام که درغزلی گفته است :
🍃بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
🥀و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
اگر این بلبل خوش بوده، پس چرا نالههای زار داشته؟!
شعرا و ادبای فراوانی آمدند و هرکس از ظن خود توضیحاتی داد، اما پاسخ هیچیک شاه را راضی نکرد.
بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود، وصال شیرازی نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.
نامه زمانی بدست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلماتست میکند وغزلی برهمان وزن و قافیه میسراید و در میابد که عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد، چرا که بلبلی به ابجد میشود 74، برگ 222، گلی 60، جمع اینها: 356 همچنین: علی هم به ابجد110، حسن118، حسین128، جمع 356 به عبارتی حافظ خواسته به استعاره در آن زمانیکه شیعه درخفا بوده این حقیقت را بیان کند.
لذا وصال شیرازی که عزادار فرزند خود نیز بوده است پاسخ پادشاه را بزبان شعر به اینصورت بیان میکند :
🍃صاحبا درحالتی کین بنده را غم یار داشت.
🥀یادم آمد کز سؤالی آن جناب اظهار داشت
🍃درخصوص شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
🥀بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
🍃فکرها بسیارکردم هیچ مفهومم نشد
🥀چونکه شعرش درمیان، راز نهان بسیار داشت
🍃نیمه شب غواص گشتم درحروف ابجدی
🥀تا ببینم این صدف چندين گهر در بار داشت
🍃بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش
🥀باعلی و باحسین و باحسن معیار داشت
🍃بلبلی باشد علی کزحسرت زین برگ و گل
🥀دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت
🍃برگ گل سبز است دارد آن نشانی ازحسن
🥀چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
🍃رنگ گل سرخ است دارد او نشانی از حسین
🥀چونکه هنگام شهادت عارضی گلنار داشت
🍃روز عاشورا حسین بن علی در کربلا
🥀اصغر زار و ضعیف خویش در منقار داشت
🍃🥀السلام علیک یا اباعبدالله الحسین یا قتیل العبرات
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان اینکار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما رابه آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت ان درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
_حافظ
دلتون بی غم
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیز تا خرقهی صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار ِ خرافات بریم
سوی رندان ِ قلندر به ره آورد ِ سفر
دلق ِ بسطامی و سجادهی طامات بریم
تا همه خلوتیان جام ِ صبوحی گیرند
چنگ ِ صبحی به در ِ پیر ِ مناجات بریم
با تو آن عهد که در وادی ِ ایمن بستیم
همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم
کوس ِ ناموس ِ تو بر کنگرهی عرش زنیم
عَلم ِ عشق ِ تو بر بام ِ سماوات بریم
خاک ِ کوی تو به صحرای قیامت فردا
همه بر فرق ِ سر از بهر ِ مباهات بریم
ور نهد در ره ِ ما خار ِ ملامت زاهد
از گلستانش به زندان ِ مکافات بریم
شرممان باد ز پشمینهی آلودهی خویش
گر بدین فضل و هنر نام ِ کرامات بریم
قدر ِ وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل ِ اوقات بریم
فتنه میبارد از این سقف ِ مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم
در بیابان ِ فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
حافظ! آب ِ رخ ِ خود بر در ِ هر سفله مریز
حاجت آن به که بر ِ قاضی ِ حاجات بریم
#حافظ
#غزل373
#فریدون_فرح_اندوز
روزتان لبریزازشادیهای مکرر
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
هــر کس زبان حـال خـودش را تــرانــه گـفت:
گـل بـا شکــوفه، خــوشـــهٔ گنــــــدم به دانــههـا
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریـا بـه مـــــوج و مــــوج بـه ریـگ کــــرانـههــــا
«استاد قیصر امین پور» 🍃
سلام
و روز خوش 🌹
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
که حمدآتش نمی گیردوالرحمان نمی سوزد.
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
دمی با حضرت مولانا آتشینا آب حیوان از کجا آوردهای
دانم این باری که الحق جان فزا آوردهای
مشرق و مغرب بدرد همچو ابر از یک دگر
چون چنین خورشید از نور خدا آوردهای
خیره گان روی خود را از ره و منزل مپرس
چون بر ایشان شعلههای کبریا آوردهای
احمقی باشد اگر جانی بمیرد بعد از این
چون چنین دریای جوشان از بقا آوردهای
از قضا و از قدر مر عاشقان را خوف نیست
چون قدر را مست گشته با قضا آوردهای
مینگنجد جان ما در پوست از شادی تو
کاین جمال جان فزا از بهر ما آوردهای
شمس تبریزی جفا کردی و دانم این قدر
کز میان هر جفایی صد وفا آوردهای
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
در سرای نشاید بر آشنایان بست
در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست
من از کمند تو تا زندهام نخواهم جست
غلام دولت آنم که پایبند یکیست
به جانبی متعلق شد از هزار برست
مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت
اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست
نماز شام قیامت به هوش بازآید
کسی که خورده بود می ز بامداد الست
نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول
معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست
اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی
چه فتنهها که بخیزد میان اهل نشست
برادران و بزرگان نصیحتم مکنید
که اختیار من از دست رفت و تیر از شست
حذر کنید ز باران دیده سعدی
که قطره سیل شود چون به یک دگر پیوست
خوش است نام تو بردن ولی دریغ بود
در این سخن که بخواهند برد دست به دست
سعدی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم
ای گلبن جوان بر دولت بخور که من
در سایه تو بلبل باغ جهان شدم
اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود
در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم
قسمت حوالتم به خرابات میکند
هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم
آن روز بر دلم در معنی گشوده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت
با جام می به کام دل دوستان شدم
از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید
ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم
من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۲۱
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
سَر ِ ارادت ِ ما و آستانِ حضرت ِ دوست
که هر چه بر سر ِ ما میرود ارادت ِ اوست
نظیر ِ دوست ندیدم اگر چه از مَه و مِهر
نهادم آینهها در مقابلِ رخِ دوست
صبا ز حالِ دلِ تنگ ِ ما چه شرح دهد
که چون شکنجِ ورقهای غنچه تو بر توست
نه من سبوکش ِ این دیر ِ رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست
مگر تو شانه زدی زلف ِ عنبرافشان را
که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست
نثار ِ روی تو هر برگ ِ گل که در چمن است
فدای قد ِ تو هر سروبن که بر لب ِ جوست
زبانِ ناطقه در وصف ِ شوق نالان است
چه جای کلک ِ بریده زبانِ بیهده گوست؟
رخِ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حالِ نکو در قفای فالِ نکوست
نه این زمان دلِ حافظ در آتش ِ هوس است
که داغدار ِ ازل همچو لالهی خودروست
#حافظ #غزل 58
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
نور جان در ظلمتآباد بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
چون نمِ اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاک
خویش را در پای نقش خویشتن گم کردهام
از زبان دیگران درد دلم باید شنید
کز ضعیفیها چو نی راه سخن گم کردهام
موج دریا در کنارم، از تک و پویم مپرس
آنچه من گم کردهام نایافتن گم کردهام
چون نفس از مدعای جستوجو آگه نیام
اینقَدَر دانم که چیزی هست و من گم کردهام
یافتن گمکردنی میخواهد اما چاره نیست
کاش گم گردم، چه سازم گم شدن گم کردهام
#بیدل
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
4_5922573808841003713.mp3
5.76M
آوایش : #محمدرضاکاکائی
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب جز آب چشم یتیم
نبودی بهجز آه بیوه زنی
اگر بر شدی دودی از روزنی
چو درویش بیرنگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگرچه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم ای یار پاکیزهخوی
چه درماندگی پیشت آمد بگوی
بغرید بر من که عقلت کجاست
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید
نه باران همی آید از آسمان
نه برمیرود دود فریادخوان
بدو گفتم آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست بط را ز توفان چه باک
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالم اندر سفیه
که مرد ارچه بر ساحل است ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند ریش
نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
محفل شعر و ادب
یارب به نَسلِ طاهرِ اُولادِ فاطِمه
یارب به خُونِ پاکِ شَهیدانِ کربلا
یارب به صِدقِ سینه ی پیران راستگوی
یارب به آب دیده ی مَردان آشنا
دلهای خَسته را به کرَم مَرهمی فرست
ای نام اعظمَت در گنجینه ی شفا
گر خَلق تکیه بر عمل خویش کردهاند
ما را بس است رحمت و فضل تو مُتّکا
یارب خلاف امر تو بسیار کردهایم
و امید بسته از کرَمَت عفوِ مامَضی
چشم گناهکار بود بر خطای خویش
ما را ز غایت کرَمَت چشم در عَطا
یارب به لطف خویش گناهان ما بپُوش
روزی که رازها فتَد از پرده برمَلا
همواره از تو لطف و خُداوندی آمدست
وز ما چنانکه در خُور ما فعل ناسِزا
عدل است اگر عُقُوبَت ما بیگنه کنی
لطف است اگر کِشی قَلم عَفو بر خطا
گر تقویت کُنی ز مَلَک بگذرد بَشَر
ور تربیت کنی به ثریا رسد ثَری
دلهای دوستان تو خون میشود ز خُوف
باز از کمال لطف تو دل میدهد رَجا
یارب قبول کن به بزرگی و فضل خویش
کان را که رَد کنی نبود هیچ مُلتَجا
ما را تو دست گیر و حَوالَت مَکُن به کَس
الّا اِلَیک حاجَت دَرماندگان فَلا
ما بندگان حاجتمَندیم و تو کریم
حاجت همیشه پیش کریمان بود رَوا
کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود
ما در خُور تو هیچ نکردیم رَبّنا
سهل است اگر به چشم عنایت نظر کُنی
اصلاحِ قلب را چه مَحل پیش کیمیا؟
اولی تر آنکه هم تو بگیری به لُطفِ خویش
دستی، وگرنه هیچ نیاید زِ دست ما
کاری به مُنتَها نرسانیده در طلَب
بردیم روزگار گرامی به مُنتها
فیالجمله دستهای تُهی بر تو داشتیم
خود دست جز تُهی نَتَوان داشت بر خدا
یا دُولَتا اگر به عنایت کنی نظر
واخِجلَتا اگر به عُقُوبت دهد جَزا
ای یار جَهد کن که چو مَردان قَدم زنی
ور پای بستهای به دعا دست بَرگُشا
پیدا بود که بنده به کوشش کجا رسد
بالای هر سَری قلمی رفته از قَضا
گر بر وجود عاشقِ صادق نَهند تیغ
گوید بکُش که مال سَبیل است و جان فدا
🖌 سعدی
🎙 با صدای زنده یاد استاد #محمد_احمدیان
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookfarib💎
4_5981037079767810749.mp3
3.99M
چون گل همراه نسیم می رقصد دل به برم
من مست و باد صبا می ریزد گل به سرم
چون پروانه عشق گل به سر دارم
صحراها را زیر بال و پر دارم
بینم هر شب من به عالم رویا
آید سویم آشنایی از صحرا
بخدا در انتظار تو ام
تو بیا که بیقرار تو ام
بازا تو گل بشو من گلشن
بگذار سرت به دامان من
بازا تو می بشو من ساغر
گرمی بده تو بر جان من
دستم بگیر و یک دم بشنو
رازی زقلب سوزان من
بخدا در انتظار تو ام
تو بیا که بیقرار تو ام
ای از عشقم نگرفته خبر
یک دم بر ما بگذر بگذر
من برگ گل چو نسیم سحر
دستم با ناز تو بگیر و ببر
چون پروانه عشق گل به سر دارم
صحرا ها را زیر و بال و پر دارم
بخدا در انتظار تو ام
تو بیا که بیقرار تو ام
#بیژن_ترقی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎https://eitaa.com/molookf