eitaa logo
محفل شعر و ادب
372 دنبال‌کننده
202 عکس
65 ویدیو
2 فایل
کی شعرتر انگیزد خاطر که حزین باشد صدنکته از این معنی گفتیم وهمین باشد ارتباط با ما 👈🏼 https://eitaa.com/rmfd6292 لینک دعوت 👇👇 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مشاهده در ایتا
دانلود
مادری پیر و پریشان احوال عمر او بود فزون از پنجاه زن بی شوهر و از حاصل عمر یک پسر داشت شرور و خودخواه روز و شب در پی اوباشی خویش بی خبر از شرف و عزت و جاه دیده بود او ببر مادر پیر یک گره بسته ی زر، گاه بگاه شبی آمد که ستاند آن زر بکند صرف عمل های تباه مادر از دادن زر کرد ابا گفت: رو ، رو که گناهست، گناه این ذخیره ست مرا ای فرزند بهر دامادی ات ان‌شاءالله حمله آورد پسر تا گیرد آن گره بسته ی زر خواه مخواه مادر از جور پسر شیون کرد بود از چاره چو دستش کوتاه پسر افشرد گلوی مادر سخت چندانکه رخش گشت سیاه نیمه جان پیکر مادر بگرفت بر سر دوش و بیفتاد براه برد در چاه عمیقی افکند کز جنایت نشود کس آگاه شد سرازیر پس از واقعه او تا کند در ته آن چاه، نگاه از ته چاه ، بگوشش آمد ناله ی زار و حزینی ناگاه آخرین گفته ی مادر این بود آه،فرزند! نیفتی در چاه در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5807847200775997654.mp3
1.75M
بیمارم ، مادر جان می دانم ،می بینی می بینم ، میدانی می ترسی ، می لرزی از کارم ، رفتارم ، مادر جان می دانم ، می بینی گه گریم ،گه خندم گه گیجم ،گه مستم و هر شب تا روزش بیدارم ، بیدارم ، مادر جان می دانم ، می دانی کز دنیا ، وز هستی هشیاری ، یا مستی از مادر ، از خواهر از دختر ، از همسر از این یک ، و آن دیگر بیزارم ، بیزارم ، مادر جان من دردم بی ساحل تو رنجت بی حاصل ساحر شو ، جادو کن درمان کن ، دارو کن بیمارم ، بیمارم ، بیمارم ، مادر جان چامه : 🎙 : ۱۳۹۹ خورشیدی _ تهران در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
پدری با پسری گفت به قهر که تو آدم نشوی جان پدر حیف از آن عمر که ای بی سروپا در پی تربیتت کردم سر دل فرزند از این حرف شکست بی خبر از پدرش کرد سفر رنج بسیار کشید و پس از آن زندگی گشت به کامش چو شکر عاقبت شوکت والایی یافت حاکم شهر شد و صاحب زر چند روزی بگذشت و پس از آن امر فرمود به احضار پدر پدرش آمد از راه دراز نزد حاکم شد و بشناخت پسر پسر از غایت خودخواهی و کبر نظر افگند به سراپای پدر گفت گفتی که تو آدم نشوی تو کنون حشمت و جاهم بنگر پیر خندید و سرش داد تکان گفت این نکته برون شد از در «من نگفتم که تو حاکم نشوی گفتم آدم نشوی جان پدر» در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
قلم از خشم لرزید و غزل از بغض گریان شد دوباره دست صهیون از میان خون نمایان شد منافق بزدلانه بر وطن از پشت خنجر زد دوباره بیشه خونرنگ شیران لاله‌باران شد ز کل یوم عاشورا دوباره آیه ای سر زد نشان کل ارض کربلا این بار کرمان شد علمدار رشید عشق برخیز و تماشا کن ز جانبازی مهمانان گلگون تو طوفان شد چنان زخمی زدی بر پیکر دجال این دوران که حتی از مزار و زائرانت هم هراسان شد محب فاطمه بودی که روز عید میلادش ز خون زائران تربت تو عید قربان شد شهادت افتخار ماست که در سالگرد تو بهار رویش دهها سلیمانی در ایران شد 🖤🖤🖤 در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه تو بودی که گفتی چمن می دود تو گفتی که از نقطه چین ها اگر بگذری به اسرار خواهی رسید تو را نام بردم و ظاهر شدی تو از شعله‌ی گیسوانت رسیدی به من من از نام تو رسیدم به آن شهر پیچیده در گردباد تو گفتی سلام گل و سنگ برخاستند. در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
به ابیاتم نمی‌گنجید، وصف تو فقط گفتم فدای یک نخ چادر نمازت حضرت مادر
خودم چشمت زدم از بسکه بی پروا تورا خواندم لبت مضمون شعرم بود و اسپندی نچرخاندم
نباشد آدمی را هیچ خُلقی بهتر از احسان که بوسد دستِ خود، هر کس که گیرد دستِ سائل را طاعتی بالاتر از دلجویی درویش نیست دست خود بوسید هر کس دست سایل را گرفت مستحب است انسان دست خود را پس از دادن صدقه ببوسد. امام سجاد(ع) بعد از دادن چيزي به سائل، دست مباركش را مي ‏بوييد و مي ‏گفت: «اين دست به دست الهي رسيده»؛ چون خدا فرمود: «هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ». آيا نمى‌دانستند كه فقط خداوند توبه را از بندگانش مى‌پذيرد و صدقات را مى‌گيرد. آنان كه اين شامه را دارند با بو كردنِ دست، نشانه دست الهي را استشمام مي كنند. در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
حال من خوب است اما با تو بهتر می‌شوم‌ آخ‌... تا می‌بینمت یک جور دیگر می‌شوم‌ با تو حس شعر در من بیشتر گل می‌کند یاسم و باران که می‌بارد معطر می‌شوم‌ در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری‌ آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
با صبوری کارهای مشکل آسان می شود درد چون با صبر معجون گشت ، درمان می شود می شود رحمت ز طینت چون برون کردی غرور این بخار از خاک چون برخاست ، باران می شود یک سخن در هر مذاقی می کند کار دگر از نسیمی گل پریشان ، غنچه خندان می شود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
اگر بر خرد چیره گردد هوا نیابد ز چنگ هوا، کَس رها خردمند کآرد هوا را به زیر بود داستانش چو شیر دلیر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شاهرگ های زمین از داغ باران پُر شده است آسمانا! کاسه ی صبر درختان پُر شده است در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹هر کجا زمزمه عشق و همای شوقی است به هواداری آن سرو روان خواهد بود در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_6001371056969883829.mp3
3.19M
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟ من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت با شانه شبی راهی زلفت شدم اما … من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت در محفل شعر آمدم و رفتم و … گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟ می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت …!!! ✍ 🎙 🎶 در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
. می‌گفت دگرباره به خوابم بینی پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست... در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
زندگی می‌کشد آخر به کجا کارت را باید از دور تماشا بکنی یارت را روز دیدار، خودت را به ندیدن بزنی شب ولی دوره کنی لحظهٔ دیدارت را عاشقش باشی و تا عشق، خریدارت شد دور سازی خودت از خویش خریدارت را دوستش داشته باشی و نبیند هرگز «دوستت دارم» در سینه گرفتارت را بهترین پاسخ این درد، سکوت است، سکوت نکند باز کنی مخزن‌الاسرارت را رفتنی می‌رود و باز تو خواهی پرسید از «نسیم سحر آرامگه یار...» ت را در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
من با تو نگویم كه تو پروانه‌ی من باش چون شمع بیا روشنی خانه‌ی من باش در كلبه‌ی من رونق اگر نیست صفا هست تو رونق این كلبه و كاشانه‌ی من باش من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون برخیز و بیا ، خود بت بتخانه‌ی من باش دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا اكنون دگر آبادی ویرانه‌ی من باش لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش چون باده خورم با كف چو برگ گل خویش ای غنچه دهان ساغر و پیمانه‌ی من باش چون مست شوم بلبل من سازهم‌ آهنگ با زیر و بم ناله مستانه‌ی من باش من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف آرایش آغوش من و شانه‌ی من باش ای دوست چه خوب است كه روزی تو بگویی امید بیا با من و پروانه‌ی من باش در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
ما به دنیا نه پی ناز و نعم آمده ایم بهر تحصیل غم و درد و الم آمده ایم دامن از ما مکش ای ساحل امید که ما به زمین بوس تو از بحر عدم آمده ایم قطع و وصل شب و روز از نفس روشن ماست نور صبحیم که با تیغ دودم آمده ایم باش گو وقت سفر تنگتر از شق قلم ما کمر بسته برون همچو قلم آمده ایم نعل وارون نشود رهزن ماراست روان کز ره دیر مکرر به حرم آمده ایم بی نیازی ز دل یار گدایی داریم ما به این در نه به امید درم آمده ایم صائب از تیغ ز درگاه کرم پا نکشیم ما درین راه به سر همچو قلم آمده ایم (صائب تبریزی) - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شمارهٔ ۵۶۶۶ در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد؟ وان کس ڪه تو را بیند ای ماه! چه غم دارد؟
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟ در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
کارِ جهان نگر! که جفای که می‌کشم دل را به پیش عهد وفای که می‌کشم این نعره‌های گرم ز عشق که می‌زنم این آه‌های سرد، برای که می‌کشم بهرِ رضای دوست ز دشمن جفا کشند چون دوست نیست، بهر رضای که می‌کشم دل در هوایِ او ز جهانی کرانه کرد آخر نگویدم که هوای که می‌کشم؟ ای روزگار عافیت! آخر کجا شدی باری بیا ببین که برای که می‌کشم شهری‌ است و شب و روز این غزل کارِ جهان نگر! که جفای که می‌کشم در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
🌧 بی تو باران هم ببارد خشک سالی می شود زندگانی سرد و زرد و خشک و خالی می شود گر نباشد آسمانِ دلکشِ شیرینِ دوست عشق همچون توده ی ابری خیالی می شود آنکه در هر تار و پودش رنگ و رویی دیگر است زیر پا افتاده چون گلهای قالی می شود از خیابانِ جنون تا عشق راهی کوته است عاشقِ دلداده گاهی لاابالی می شود هیچ عنوانی در این دنیا شبیهِ عشق نیست منصبِ دنیا و دین با عشق عالی می شود خشک مغزان جهان چون بادبادک ها خوشند آدم بی عشق یا رب ! زود خالی می شود آه ای مه رو نگاهم کن که می کاهم به شب ماه هم در شام هجرانش هلالی می شود در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
.            اگر دادگر باشی و پاک‌ْدین          ز هر کس نیابی جز از آفرین         و گر بدنِهان باشی و بدکُنش           ز چرخِ بلند آیدت سرزنش            جهاندار اگر دادگر باشدی          ز فرمان او کی گذر باشدی          کنون گر شدی آگه از روزْگار           روان و خرد بادت آموزْگار                         در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
عاشقانه‌های سعدی دیدارِ تو حلِ مشکلات است صبر از تو، خلافِ ممکنات است بر کوزهٔ آب نِهْ دهانت، بردار که کوزهٔ نبات است* *از بس لب و دهانت شیرین است، وقتی دهانت را بر لبِ کوزۀ آب می‌گذاری، کوزۀ آب تبدیل به کوزۀ نبات می‌شود. در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
چند واژه و چند مفهوم از واژگانی که در غزلهای حافظ و سعدی به کار رفته است. ، ، ، ، ۱- دفتر و دیوان و جُنگ شعر ( یاداشتهای علامه دهخدا) ۲_سینی را گویند و آن ظرفی باشد مدور و کلان که در آن پیاله ها و مانند آن نهند(آنندراج) ۳_ گردآوری شده (ناظم الاطبا) نکته :مفهوم با فرق دارد ✅ : فراغ بال ، گرد آمده ، خاطر جمع ✅ : جای ‌جمع‌ شدن ، محل اجتماع ، انجمن ✅ : گردآوری ، آرامش ، رستاخیز ، قیامت ✅ : ۱_الفت و وفاق ۲_ گروهی از مردم؛ انبوهی از مردم. ۳_ (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] آسودگی خاطر ۴_(اسم مصدر) [قدیمی] فراهم آمدن و مجتمع شدن ، متحد گشتن ۵_(اسم مصدر) [قدیمی] معاشرت ، همنشینی ✅چند بیت و شاهد مثال حضور خلوت انس است و دوستان و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای من در میان و دلم جای دیگر است تا سر زلف پریشان تو در آمد هیچ ندانم که پریشان تو نیست چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است مباد این را یارب غم از باد پریشانی کن به احسانی حافظ پریشان را ای شکنج گیسویت پریشانی خوبی و لطف است عذار چو مهش لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش عشق و شباب و رندی ی مراد است چون شد معانی گوی بیان توان زد هر که نباشد به تماشا نرود یار با یار سفرکرده به تنها نرود کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوند خاطر ما زلف پریشان شما هر آن کو خاطر و یار نازنین دارد سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست بخواه و صراحی بیار هم چون صبا ی گل را به آب لطف شست کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم خم زلفت بنامیزد کنون ی دلهاست از آن باور نمی دارم که انگیزد پریشانی منال ای دل که در زنجیر زلفش همه است آشفته حالی در خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب از آن زلف پریشان کردم ۲۷ دی ماه ۱۴۰۲ خورشیدی _ تهران در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎