eitaa logo
منادی
1.6هزار دنبال‌کننده
299 عکس
43 ویدیو
0 فایل
🔴 محفل نویسندگان منادی 🔴 اینجا محوریت با کتاب است و کلمه ارتباط با ادمین @m_ali_jafari8
مشاهده در ایتا
دانلود
یک دقیقه بیشتر نوجوان بودیم و پر از حس آتش سوزاندن و زندگی! نزدیک سال نو حتی اگر در خانه دست به سیاه و سفید نمی‌زدیم دوست داشتیم در هیأت خانه تکانی کنیم. سالن زیر زمین اهدایی به هیأت را تمیز کرده، نکرده مسئول‌مان آمد‌؛ طبق روال پنجشنبه‌ها بعد از ظهر. از بزرگی زمین و آسمان گفت. از عظمت ستاره‌های کهکشان راه شیری. به فرش سه در چهار پهن در سالن اشاره کرد: «تصور کنید یه مورچه وسط این فرش یه ملّق بزنه و همه ما بشینیم دور تا دور براش دست بزنیم، چقدر مسخره‌س؟ شادی‌کردن ما برای سال تحویل هم همینقدر مسخره است.» کُره زمین در برابر ستاره‌ها و سیارات ساکن در کهکشان راه شیری مثل مورچه‌ای نسبت به فرش دوازده متری است. همان‌قدر که چرخ‌زدن مورچه می‌تواند مهم باشد یک دور چرخیدن کُره زمین هم می‌تواند پراهمیت باشد‌. حالا در این کُره مورچه مانند، در یکی از کهکشان‌های قالی‌طور جهان هستی، شبی یک دقیقه بلندتر از مابقی سال است. شادی برای این یک دقیقه و تبریک گفتن آن چقدر می‌تواند عاقلانه باشد به نظرتان؟ شاد بودن و صله رحم همه سال خوب است و این یک دقیقه اگر بهانه‌ای باشد برای این مهم الهی جای بسی خوشحالی است. اما شادباش این یک دقیقه در این نسبت بزرگ...؟ ✍ به محفل نویسندگان منادی بپیوندید 👇 https://eitaa.com/monaadi_ir
وقتی عاشقش شدی به بالایی سپردی مهر بینتان را؛ هر دو ولی عاشق چیز دیگری بودید. هرجا اسم شهادت بود هر دو آرزومند بودید لابد. حالا هم بعد از چهار سال می‌خواستید عشقتان را بیمه کنید! زانو‌ زده‌ای بر زمین‌های سرد. اشک می‌ریزی و هق هقت بند نخواهد آمد. باید برای آخرین بار لمس کنی صورت چون برگ گلش را. زخمی و خونی شده؛ پرپر. کمر راست خواهی کرد از این غم؟ عاشق مرده اما عشق هرگز نمی‌میرد. ✍️ به محفل نویسندگان منادی بپیوند👇 https://eitaa.com/monaadi_ir
دخترت هنوز چشم به جهان باز نکرده فرزند شهید شده! می‌خواستی برایش از خوش‌ قدمی‌اش بگویی. می‌خواستی تعریف کنی همزمان شده معمم شدنت با پاگذاشتن او در دل مادرش. حتما دلت می‌خواست هرچه خودت نداشتی برای دخترت جبران کنی؛ دست محبت پدری و نگاه پر مهر یک حامی. مثل خودت یتیم بودن را برای دخترکت نمی‌خواستی. هرجا اسم دین و انقلاب بود اولین بودی، ملبّس شدی تا ارزش‌ها را زنده کنی. عشق تو را بالا برد، عشق به آرمانی که عشق فرزند را کمرنگ می‌کند... حالا با آن چشمان دریایی‌ات از بالا می‌بینی‌مان و دعا می‌کنی. آنجا دستت بازتر است... ✍️ به محفل نویسندگان منادی بپیوند👇 https://eitaa.com/monaadi_ir
خواهرها باهم رفته بودند حتما؛ شاید همه عروس و خواهر شوهرها با بچه‌هایشان. از شب قبل در گروه خاندان هماهنگ شده بودند لابد. از شیر تا پیر همه به عشق شهید شهرشان رفته بودند زیارت. این همه بچهْ خوراکی هم می‌خواستند. دسته جمعی رفته بودند گلویی تر کنند و گریه‌ی بچه‌های خسته را ساکت. نمی‌دانم تازه رسیده بودند یا هماهنگ می‌شدند برای رفتن، در یک چشم به هم زدن چراغ سه خانواده و چهار شیرین زبان یک طایفه باهم خاموش شده‌اند. صدایِ ای‌خدا گفتن و هق‌هق مردان یک خاندان تا آسمان می‌رسد امروز... ✍️ به محفل نویسندگان منادی بپیوند👇 https://eitaa.com/monaadi_ir
بسم الله میهمان شدن منادی با تاخیر گره خورده انگار، اگر ازبسته بودن در سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامی استان در ساعت نقد کتاب بگذریم. برخلاف یکی دو جلسه قبل، تعداد مردها با زنان برابری می‌کرد. خبری از مجری و آداب و القاب شروع جلسه هم نبود. آقای جعفری گریزی زدند به هم فکر‌های قبل از پاگرفتن این سری جلسات و نظر نویسنده مدعو در این باره:« جلسات را با تکلف و پر تمتراق برگزار نکنید، هم‌نشینی های کتاب‌خوانی راه بیاندازید.» از پذیرایی و ناهمخوانی‌ش با سازمان پر کبکبه‌ای چون ارشاد می‌گذرم. زنگ اول را کارشناس جلسه زد، آقای حسنی. از سبک کارهای استاد و خوش فروش بودنشان گفت. همین طور اعلام کرد به نظرش نباید ضرب المثل در داستان آورد، باید ضرب المثل ساخت و این نقطه ضعف کتاب‌های استاد است‌. باقی حضار، انگار همه جوری دست به عصا راه می‌رفتند. در نقد کتاب استاد نام آشنا، حاج آقای مظفر سالاری، تقدیر بود و تعریف، سوالات احتمالی و نکات جزئی. کسی کلیت نثر و سیر داستانی و اساس نوشتار استاد را محور نقدش قرار نداد. استاد اما انتقادات را سطح پایین می‌دانست. به آن‌هایی که تخصصی‌تر بود جواب نداد و مابقی، همه را جزو اختیارات نویسنده می‌دانست؛ از جملات بلند و تکرار فعلِ «بود» گرفته، تا توصیف‌های ایستا و به کار بردن کلمات محاوره امروز در متن مربوط به صدها سال پیش. کتاب دعبل و زلفا کتاب شیرین و دلنشینی است. خواندن از اتفاقات قرن‌ها پیش با چاشنی حضور امام حیّ آن زمان، به جان و تن آدمی می‌نشیند. ✍ 🆔️ محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef