چرا_یک_عده_نمیخواهند_در_مجلس_امام.mp3
7.54M
#صوت
⚫️چرا یک عده نمیخواهند در مجلس امام حسین ع خرج کنیم
#نشر_حداکثری_صدقه_جاریه_است
#بفرستید_برادیگران
@montazar
┄┅┅✿💠❀💖❀💠✿┅┅┄
پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۷۹ پائيز سال 1361 بود. بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتي شديم اين
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۸۰
آذر ماه 1361 بود. معمولاً هر جا كه ابراهيم مي رفت با روي باز از او استقبال
.مي كردند. بسياري از فرماندهان، دلاوري و شجاعت هاي ابراهيم را شنيده بودند
.يكبار هم به گردان ما آمد و با هم صحبت كرديم. صحبت ما طولاني شد
!بچه ها براي حركت آماده شدند. وقتي برگشتم فرمانده ما پرسيد: كجا بودي؟
.گفتم: يكي از رفقا آمده بود با من كار داشــت. الان با ماشــين داره مي ره
.برگشت و نگاه كرد. پرسيد: اسمش چيه؟ گفتم: ابراهيم هادي
!يكدفعه با تعجب گفت: اين آقا ابراهيم كه مي گن همينه؟
!گفتم: آره، چطور مگه؟
همينطور كه به حركت ماشــين نگاه مي كرد گفــت: اينكه از قديمي هاي
جنگه چطور با تو رفيق شــده؟! با غرور خاصي گفتم: خُب ديگه، بچه محل
.ماست
.بعد برگشت و گفت: يكبار بيارش اينجا براي بچه ها صحبت كنه
.مــن هم كاس گذاشــتم و گفتم: ســرش شــلوغه، اما ببينم چي مي شــه
روز بعــد براي ديدن ابراهيم به مقــر اطاعات عمليات رفتم. پس از حال و
احوالپرسي و كمي صحبت گفت: صبركن برسونمت و با فرمانده شما صحبت
.كنم. بعد هم با يك تويوتا به سمت مقرگردان رفتيم
،در مسير به يك آبراه رسيديم. هميشه هر وقت با ماشين از آنجا رد مي شديم
گير مي كرديم. گفتم: آقا ابراهيم برو از بالاتر بيا، اينجا گير مي كني
،گفت: وقتش را ندارم. از همين جا رد مي شيم. گفتم: اصاً نمي خواد بيايي
.تا همين جا دستت درد نكنه من بقيه اش را خودم مي رم
.گفت: بشين سر جات، من فرمانده شما رو مي خوام ببينم. بعد هم حركت كرد
با خودم گفتم: چه طور مي خواد از اين همه آب رد بشه! تو دلم خنديدم و
گفتم: چه حالي مي ده گير كنه. يه خورده حالش گرفته بشــه! اما ابراهيم يك
!الله اكبر بلند و يك بسم الله گفت. بعد با دنده يك از آنجا رد شد
به طرف مقابل كه رسيديم گفت: ما هنوز قدرت الله اكبر را نمي دانيم، اگه
.بدانيم خيلي از مشكات حل مي شود
٭٭٭
گردان براي عمليات جديد آمادگي لازم را به دســت آورد. چند روز بعد
!موقع حركت به سمت سومار شد. من رفتم اول سه راهي ايستادم
ابراهيم گفته بود قبل از غروب آفتاب پيش شــما مي آيم. من هم منتظرش
.بودم. گردان ما حركت کرد. من مرتب به انتهاي جاده خاكي نگاه مي كردم
.تا اينكه چهره زيباي ابراهيم از دور نمايان شد
،هميشه با شلوار كردي و بدون اسلحه مي آمد. اما اين دفعه بر خاف هميشه
با لباس پلنگي و پيشاني بند و اسلحه كاش آمد. رفتم جلو و گفتم: آقا ابراهيم
اسلحه دست گرفتي!؟
خنديد و گفت: اطاعت از فرماندهي واجبه. من هم چون فرمانده دستور داده
،اين طوري آمدم. بعد گفتم: آقا ابراهيم اجازه مي دي من هم با شما بيام؟ گفت: نه
.شما با بچه هاي خودتان حركت كن. من دنبال شما هستم. همديگر را مي بينيم
چند كيلومتر راه رفتيم. در تاريكي شــب به مواضع دشــمن رســيديم. من
.آرپي جي زن بودم. براي همين به همراه فرمانده گردان تقريباً جلوتر از بقيه راه بودم
.حالت بدي بود. اصاً آرامش نداشتم! سكوت عجيبي در منطقه حاكم بود
💕join ➣ @montazar
🔹 #نشر_صدقه_جاریست 🔹
❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣👆
🌼 آیت الله مجتهدی :
دو کیلو قند و یک کیلو زعفران را بگذار کنار پیت نفت، صبح که شد دیگر نمیتوان از آنها استفاده کرد!
رفیق بد هم همین طور است، برای انسان ضرر دارد؛ پنبه رو بذار کنار آتش بگو نسوز، مگر میشود؟!!
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
❓ #بالاترین #حسرت ها در #قرآن چیست؟
يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً
ای کاش با فلانی #همنشین و #رفیق نبودم
✅ @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رهبر_معظم_انقلاب چشم در چشم رییس جمهور و وزاریش خیلی ها حقوق یک میلیونی میگیرند اما عده ای حقوق 30 میلیونی میگیرن! این غیر عادلانه نیست؟
✅ @montazar
4_5875006620836038281.mp3
2.91M
🔊 #کلیپ_صوت_مذهبی
💽 سرگذشت وهب ارمنی در #کربلا
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 #استاد_دارستانی
🎧 گوش کنید و نشر دهید📡
✅ @montazar
سلام علیکم
📌اللهم عجل لولیک الفرج📌
🏴بازهم چشم به راهم که محرّم برسد
بوی اسپندعــزایــش به مشامم برسد
👌کاش امسال محـرم به دعای زهرا_س
خبـرآمدن منــجــی«عج»عالــم برسـد
نذر گل نرگس صلوات
#التماس_دعای_فرج
✅ @montazar