eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
Audio_655296.mp3
4.97M
های خاله نبات 📚عنوان:# شیرینی صبر 🎤گوینده: خانم ملیحه نظری 🎀گل های نازنین، امشب هم آمدیم پیشتون با یکی دیگه از قصه های خاله نبات ، که برگرفته از حکمت های نهج البلاغه و آیات قرآن هست رو بشنویم😉 🎀 موافقید؟ پس منتظرتون نمیزاریم😍☺️ 📚مارا به دوستان وعزیزانتان معرفی کنید👇 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊قسمت سوم: امامت امام حسن (علیه السلام) ✨بچه ها جووون بعد از شهادتِ امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) به  امامت رسیدن و بیشتر از چهل هزار نفر با امام بیعت کردند🤝( یعنی گفتن یار امام میمونن) اما معاویه ملعون👺 خلافتشون رو قبول نکرد و با لشکری از شام به سوی عراق حرکت🐎 کرد و تلاش کرد با شایعاتی بینِ سپاهیان امام حسن، اون مردم بی وفا رو بر علیه امام حسن تشویق کنه که موفق هم شد....‼️😔‌ سپاهیان امام حسن هم به معاویه نامه نوشتن 📜 که ما با امام میجنگیم و او را به قتل میرسانیم ⚔ و معاویه اون نامه ی بی وفایان کوفه رو به امام ارسال کرد😔 بعد معاویه ی ملعون 👿 به امام پیشنهادِ صلح داد....امام حسن (علیه السلام) بر اساسِ حکمت الهی و حفظِ دینِ اسلام مجبور شدن صلح رو بپذیرند.... اما برای معاویه شرط گذاشتن که براساسِ دین خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) عمل کنه و برای خودش جانشین تعیین نکنه و همه مردم از جمله شیعیان امام علی(علیه السلام) در امنیت باشند.... بعدها معاویه به هیچ‌یک از این شرط ‌ها عمل نکرد😡 ادامه دارد... @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی رغم اینکه ما نمی خواهیم به فرزندانمان عمداً آسیبی بزنیم ولی در جدالهای لفظی با همسرمان بدترین آسیب ها را به فرزندانمان میزنیم، روح و جسم بچه ها زیر بار آوار این جنگهای خانگی لِه میشود. تخریب از جایی شروع میشود که بچه ها مرتب از خودشان سوال میکنند : واقعاً پدر ومادرم یکدیگر را دوست ندارند؟نکنه وجود من باعث این اختلاف است و…واز جایی مخرب تر میشود که پدر ومادر شروع به تهدید یکدیگر می کنند (صدات رو بِبُر وگرنه خفه ات میکنم، همین فردا میبرم طلاقت میدم، آخرش از دست تو خودم رو میکشم و…). توجه کنید که بچه های کوچک نمی توانند تشخیص دهند که این نوع صحبت کردن شما از سر خشم وناراحتی است آنها به راستی باور میکنند که قصد کشتن یا ترک یکدیگر را دارید و از آن جایی که معمولا بیشتر تهدید ها مادر را نشانه میگیرد و مادر اولین منبع آسایش و نوازش کودک است ،پس در واقع امنیت او در حال تهدید شدن است این باعث احساس نا امنی و نگرانی بسیار شدید در ذهن و روح کوچکش می شود که در تمام سالهای عمر، زندگیش را تحت تأثیر قرار میدهد. بچه ها معنی صفاتی را که شما با خشم و کینه به یکدیگر نسبت می دهید نمی دانند آنها این صفات را باور میکنند و همین باعث ترس و نگرانیشان از یکی از والدین می شود اما بدترین کاری که ما میکنیم این است که در مقابل چشمان وحشت زده کودکمان دعوا میکنیم ولی در خلوتی دو نفره آشتی میکنیم لطفاً بعد از اینکه آشتی کردید به فرزندانتان هم نشان دهید که یکدیگر را همچنان دوست دارید و در کنار هم زندگی میکنید این باعث میشود کمی از نگرانی و اضطرابشان کاسته شود. @montazer_koocholo
مهربان مثل خدا قرآن خواندن پدربزرگ تمام می‌شود من قرآن را از او می‌گیرم، آن را می‌بوسم و سرجایش می‌گذارم. من این کار را خیلی دوست دارم. پدربزرگ و من همیشه با دست‌های تمیز قرآن را به دست می‌گیریم.    یک روز بعد از اینکه پدربزرگ قرآن خواند، آن را به من داد تا سرجایش بگذارم. حسین با توپ توی اتاق آمد و مرا دید که قرآن را می‌بوسم. توپ را روی زمین انداخت و خواست قرآن را از من بگیرد.   من گفتم: با دست‌های کثیف نباید به قرآن دست بزنی. اما حسین شروع کرد به گریه کردن. بعد با دست کثیف اشک‌هایش را پاک کرد. حالا صورتش هم چرک و کثیف شده بود. حسین گریه می‌کرد و می‌خواست که قرآن را به او بدهم. پدربزرگ به اتاق آمد و گفت: چی شده؟   گفتم: حسین می‌خواست با دست‌های کثیف و نشسته قرآن را بگیرد، من هم به او ندادم. پدربزرگ حسین را بغل گرفت و او را به دست‌شویی برد. دست و صورتش را با آب صابون شست. بعد به اتاق آمد و گفت: حالا که دست و صورتش را شسته قرآن را به او بده.   من قرآن را به حسین دادم. او فقط قرآن را بوسید و خندید. پدربزرگ به سر من دست کشید و گفت: خدا خیلی مهربان است. تو هم باید مهربان باشی. من حسین را بوسیدم و دوتایی با هم قرآن را سرجایش گذاشتیم.  @montazer_koocholo
مهربانی امام حسن علیه السلام.mp3
4.44M
🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت: 🎶تدوین: مرضیه دری 📚منبع : قصه های خیلی قشنگ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴قسمت چهارم: شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام😢 یک روز معاویه ملعون 👹 پنهانی به جعده همسر امام نامه 📜 نوشت که من میخوام تو همسرِ یزید پسرِ من بشی....‼️ به شرط آن که تو (همسرت) امام حسن(علیه السلام) رو زهر بدی😔 و من صد هزار درهم 💰 هم به تو میدم. اون زن بی وفا هم به امام حسن (علیه السلام) زهر داد😔 معاویه، پول را به او داد؛ ولی او را به همسری یزید در نیاورد...‼️ 🔆امام حسین (علیه السلام) میخواستن که برادرِ شهیدشون رو کنار رسول خدا دفن کنن ولی بعضی دشمنانشون نذاشتن ....😔تا حدی که موقع بردن پیکرِ امام به تابوتشون هم تیر🏹 پرتاب کردن. * پایان* 🌱بچه ها جون امام حسن (علیه السلام) عمویِ امام زمانِ مهربون مون هستن. این روز رو به ایشون و همه شما عزیزان تسلیت میگیم و دعا می کنیم که ان شاءالله هر چه زودتر خدایِ مهربون فرج شون رو برسونن 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی بن ابراهیم بن مهزیار میگوید: ۱۹ سال متوالی به مکه رفتم تا خدمت امام زمان (عج ) را ملاقات کنم😍 سال آخری که آمدم نا امید ودلگیر بودم با خود گفتم دیگر فایده ندارد چقدر منتظر باشم گویا لیاقت ندارم برای زیارت.😔😭 در همین حال بودم که به من الهام شد برای دیدار سال آینده بیا تا حضرت را ببینی...🤩 سال بیستم فرا رسید" با دلی پر از امید و عشق کنار کعبه نشستم و نماز میخواندم📿 ناگهان دستی روی شانه ام گذاشته شد ، به من گفتند اگر میخواهی حضرت را ببینی دنبال ما بیا...💌 سوار بر مرکب شدیم و در کوه های اطراف گردشی کردیم شب شد دیدم روی کوهی چادری برپاست و روشنایی از آن پیداست نزدیک شدم بعد از اجازه داخل شدم🚶‍♂ صورتی زیبا و قدی بلندی و ابرو های به هم پیوسته دیدم❤️ سلام کردم🖐 حضرت فرمود: منتظرت بودیم چرا دیر آمدی؟ گفتم سیدی و مولای" من شب و روز منتظر شما بودم😔 حضرت فرمود: سه چیز باعث شده امامتان را نبینید: ❌بی رحمی به ضعیفان ❌قطع کردن رابطه با خویشاوندان ❌دنیا طلبی ✨شما اگر رفتارتان را درست کنید ما خودمان می آییم.🌹 منبع : الفبای مهدویت @montazer_koocholo
✨با بچه ها مهربان بود با پیرها مهربان تر☺️ ▪️خوشرو و خوش اخلاق و خوش بو از هر چه خوبی بود بهتر❤️ ✨وقتی که او آمد، بدی رفت دل با خداوند آشنا شد ▪️قرآن، چراغ راه آورد📖 دنیا پر از مهر و صفا شد ✨فرقی نمی کرد او برایش باشی سفید و یا سیاه پوست👦 ▪️پیغمبر ما زود می شد با هر غریب و آشنا، دوست🤝 ✨پیغمبر ما دوست می داشت باشیم با هم مهربان تر ▪️اسلام را او به ما داد باشیم با هم برابر ✨ما پیرو اسلام اوییم دین و پر از مهر و محبت🧡 ▪️امروز، روز رحلت اوست پیغمبر خوبی و رحمت😢 @montazer_koocholo
یا رسول الله.mp3
6.12M
🎵یا رسول الله مولا یا نبی الله مولا😔 👌فوق العاده زیبا،بچه ها حتما حتما گوش بدید @montazer_koocholo
کشتی نجات🛳 حارث سواد نداشت، اما باهوش بود. او درباره هر حرفی که میشنید، به دقت فکر می کرد🤔 و اگر مفهوم آن را نمی فهمید، از بزرگترها میپرسید روزی داشت توی بازار، ماهی می فروخت🐠🐟🐡 که به چند مرد رسید. آنها بلندبلند باهم حرف می زدند.🗣خوب که به حرفشان گوش داد، فهمید سخن تازه ای می گویند. یکی از آنها می گفت: «من خودم از حضرت✨محمد(صلی الله عليه وآله وسلم) شنیدم که فرمودند خاندانشان مثل کشتی هستند.» حارث که معني حرف او را نفهمیده بود، راهش را ادامه داد: بعد مثل همیشه وسط بازار داد زد ماهی دارم ماهی تازه چند روز گذشت. حارث همچنان در فكر معني جمله ای بود که از زبان آن مرد شنیده بود و از خودش می پرسید: «چرا خاندان پیامبر مثل کشتی هستند؟🤔 او از پدرش که آهنگر بود، درباره معنی آن جمله پرسید. پدرش نتوانست جواب بدهد. چند روز گذشت و حارث دیگر آن جمله را از یاد برد تا اینکه روزی به مسجد🕌 رفت و باز هم آن جمله را شنید. این بار حضرت ✨محمد(صلی الله عليه وآله وسلم) در مسافرت بودند؛ اما به جای ایشان یک نفر دیگر داشت برای مردم صحبت می کرد... ...👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆....آن مرد همان جمله را تکرار کرد و گفت: «این یک حدیث📖است که حضرت ✨محمد(صلی الله عليه وآله وسلم) برای ما گفته اند.» حارث خوب گوش داد آن مرد گفت: «حضرت محمد(صلی الله عليه وآله وسلم) خاندان عزیز خود را به کشتی🚢تشبيه کرده اند؛ یعنی همان طور که اگر کسی بریک کشتی بزرگ و محکم سوار شود، از غرق شدن🌊 نجات می یابد، هرکس هم که پیامبر و خاندان ایشان را دوست💜داشته باشد و از آنها پیروی کند، از گمراهی نجات پیدا خواهد کرد.»👌 حارث از اینکه به جواب خود رسیده بود، خوشحال شد😊آن مرد ادامه داد: «خاندان✨پیامبر خدا(صلی الله عليه وآله وسلم)، 🌟حضرت علي(عليه السلام)و💫حضرت فاطمه(علیها السلام) و☀️فرزندان این دو عزیز هستند. از آن به بعد، عشق و علاقه حارث به خاندان پیامبر(عليهم السلام)بیشتر از قبل شد💜🧡💛 الهی بمحمد و آله عجل لولیک الفرج🤲 ☑️@montazer_koocholo
برو کار کن.mp3
20.75M
🌹🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : 🎶تدوین : _ 📚منبع : پیامبر وقصه هایش 🔰کپی با یک صلوات 🔰 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨امامِ مهربانی✨ آفتاب☀️ وسط آسمان رسیده بود. عرق😥 از سر و روی کارگران جاری بود. کارگر جدید که برای اولین بار در منزل امام کار می کرد، در فکر بود 🤔نمی دانست چقدر قرار است مزد💰بگیرد، امشب باید ده درهم به خانه🏡می برد و گرنه.....صدایِ کارگر کناری او را به خود آورد. کارها رو به اتمام بود که🌟امام رضا(علیه السلام) وارد خانه شدند. با آمدن ایشان، همه دورشان حلقه زدند. امام با خوش‌رویی☺️به همه سلام کردند .امام با دیدنِ کارگر جدید رو به سلیمان کرد. مزد💰این کارگر را تعیین کرده اید ❓ نه آقا، هر چه بدهیم راضی است چیزی نمی گوید. امام با شنیدن این حرف ناراحت شدند😔 سلیمان فراموش کرده بود😥 که امام گفته اند: بارها گفته ام قبل از آن که کارگر شروع به کار⛏ کند مزدش را معین کنید👌کسی نمی داند مزدش چقدر است. اگر چند برابر مزدش را بگیرد، باز فکر می کند مزدش💰کم بوده است. امام به سوی کارگران رفتند☺️و مزدشان را دادند، به کارگر جدید هم مثل بقیه ده درهم دادند؛ کمی هم اضافه دادند😍 ✨السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام ✨ @montazer_koocholo