#پنجشنبه_های_شهدایی 🌷
#بچه_های_کارون
قسمت ۱۶
اورژانس صحرایی، چند خیابان عقبتر از کارون بود. وقتی به انتهای کانال میرسیدی، باید چند تا کوچه و خانه را رد میکردی، تا میرسیدی بهاش. آنجاها که توی دید دیدبانهای دشمن بود😊
دیوارها و اتاقها را سوراخ کرده بودند و به هم راه داده بودند و باید از میان آنها میگذشتی. زیرزمینِ بزرگ و درندشت یک خانه را کرده بودند اورژانس و تا دلت بخواهد، روی آن گونی خاک چیده بودند تا اگر خمپارهای چیزی بهاش خورد، آسیب نبیند😉.
دو تاآمبولانسِ 🚑گلمالی شده، جلوی درِ اورژانس بود. رفتم تو و از پرستارِ زنی که قبلاً ندیده بودمش و انگار تازه آمده بود آنجا، سراغِ مامان را گرفتم. اول بازخواستم کرد و پرسید کی هستم و چهکارش دارم و از کجا آمدهام. تا گفتم پسرش هستم، نگاهی از سر تعجب به سر تا پایم انداخت و عمدی چشمهاش را کرد قد یک نعلبکی و گفت: «ماشاالله زریجان یک همچین پسری هم دارد و به ماها چیزی نگفته؟!»😄
خواستم بگویم شما دیر آمدی، وگرنه توی اورژانس مثل گاوِ پیشانیسفید هستم و همه من را میشناسند. دندان روی جگر گذاشتم و چیزی نگفتم. گفت مامان توی ساختمان بغلی، استراحتگاه خانمها است. خواست بیاید زیرزمینِ استراحتگاه را نشانم بدهد که گفتم خودم بلدم.😌
از همان بیرون داد زدم: «مامی... مامی ی ی ی.»
توی جبهه، یک رسمی بود که همه، آن یکی را برادر صدا میزدند. مثلاً وقتی میخواستم در میانِ جمع، غلام شوش یا رسول سوتی را صدا بزنم ـ با اینکه آنقدر با هم رفیق بودیم ـ میگفتم برادر غلام، یا برادر رسول.😃
من یکی که دوست نداشتم اصلاً اینطوری حرف بزنم. ‼️وقتی خبری را برای یکی از سنگرها میبردم، نمیگفتم برادر قاسم گفته. همیشه بهاش میگفتم فرمانده. حتا مامان را هیچوقت نتوانستم خواهر صدا بزنم. مثلاً بروم اورژانس، از یکی از خواهرها یا برادرها بپرسم: «خواهر زری تشریف دارند؟»‼️
طرف هم بپرسد: «شما با ایشان نسبتی دارید؟»
ـ بله، من پسرش هستم!
وقتی فکرش را میکردم، میدیدم بامزه است مثلاً مامان زنگ بزند و بگوید: «برادر ناصر هستند؟»
ـ شما؟
ـ من مادرش هستم!
اگر من را میکشتی هم، نمیتوانستی راضی کنی که در میانِ جمع، به مامان بگویم خواهر. اصلاً کیفش به این است که همه جا بهاش بگویم مامی. مامانزری هم کیف میکرد که اینجوری صدایش میزدم.😌
ـ مامی ی ی ی!
مامان، تند از زیرزمین زد بیرون و پلهها را دو تا یکی کرد. طوری عجله داشت و هول بود که یک جا پایش پیچ خورد و نزدیک بود بخورد زمین.😩
ـ مامان، یواش
نرسیده، آغوش باز کرد و رفتیم تو بغل هم. بوی مامان که به مشامم خورد، بیاختیار بغض کردم. ولم نکرد. توی گوشم گفت: «کجایی تو بچهی سِرتق. با این شلوغپلوغی امروز، نمیگویی مادرت نگران میشود⁉️
صورتش را نمیدیدم ولی با آن لرزشِ صدا، حتم داشتم که اشک گوشهی چشمهاش جمع شده و به همین خاطر است که نمیخواهد از بغلش جدا شوم.😇
ـ مامانن... اینجوری نگو دیگه. من که مثل بچهننهها، همهاش اینجا هستم.
بالاخره راضی شد از بغلش جدا شوم. اما قبل از آن ـ با گوشهی روسری ـ اشکهاش را پاک کرد. بعد بلافاصله خندید. به خدا، بهترین مامان دنیا را دارم من❤️
سه روز است، نیامدی اینجا. صبح که دیدم آتش زیاد است، گفتم احوالی ازت بپرسم، نبودی.
بعد انگار چیز عجیبی دیده باشد، یکهو خشکش زد. دو ورِ صورتم را گرفت و آرام گفت: «ببینم، لبت چی شده⁉️
آخ که چه سوتی وحشتناکی دادم. اصلاً حواسم نبود. گفتم: «هیچی بابا، خوردم زمین.»
مگر میتوانستم بگویم چی شده! اگر مامان میفهمید، یکراست میرفت خط و کلهی هر دوشان را از بیخ میکَند😠
بیا برویم تو اورژانس، پانسمان کنم.
خودم را از دستش کشیدم بیرون و خنده خنده گفتم: «مگه چی شده حالا!»‼️
رفتیم تو زیرزمینِ استراحتگاه. مامان بود و آن سه تا خانمها. استراحتگاه آنها را که میدیدی، خجالت میکشیدی از اینکه فکرش را میکردی خودت توی چه جور جایی زندگی میکنی. همه جا از تمیزی برق میزد😇
نشسته بودیم و مامان از این جعبه و آن جعبه و این کمد و آن کمد، تند تند خوردنی بیرون میکشید و میگذاشت جلویم. مطمئن که شد شکمم را سیر کرده، شروع کرد به گیر دادن:
ـ چرا لباسهات اینقدر کثیف است؟ دفعهی بعد که آمدی، لباس چرکهات را بیاور تا بشویم.😊
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐
روزتون بخیر😍
روز #جمعه روز زیارتی #امام_زمان_عج عزیزمون هسته💚
پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️
@montazer_koocholo
31.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن_نیکو_و_نیکان
#جمعه
#انیمیشن_مهدوی
🌸قسمت نهم: نیکان سلام می کند
👌نیکو و نیکان خواهر و برادر هستند. آنها یک خواهر کوچک هم دارند که اسمش نیکی است. یک روز نیکان متوجه شد نیکو مدام چیزی را میشمارد: سیصدویک، سیصدو دو...؛ اما سر از کارش درنمیآورد و حسابی حرصـش درآمده بود تا اینـکه..
🌱برگرفته از کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی حضرت آیت الله مکارم شیرازی مدظله العالی
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن مثل نامه
این قسمت: خدا روزی رسونه
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه شب
💠«یه جشن تولد دخترونه»
✍️ نویسنده: مجتبی ملکمحمد
🎤 با اجرای: بهار دوستی، مریم مهدیزاده، سما سهرابی، حمزه ادهمی و محمدعلی حکیمی
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 هدف قصه: آشنایی کودکان با زندگی اهل بیت علیهم السلام به خصوص حضرت زینب سلاماللهعلیها
🔷🔸💠🔸🔷
@montazer_koocholo
#والدین_بخوانند
#ادامه_مبحث
⬅️ بدون این که نگران شوید، مواظب باشید که نسبت به ترس فرزندتان بی اعتنایی نکنید❗️
⬅️نباید از جملاتی مانند: برای چه می ترسی، این که ترس نداره، استفاده کنید❗️این حرف ها چیزی از اضطراب کودکان را کاهش نخواهد داد، زیرا آن ها از کسب نمره بد، احساس ناامیدی می کنند و نسبت به بروز احساسات خویش نگران هستند.
⬅️ از احساسات خویش در این خصوص بگویید و اجازه دهید او هم احساسات خود را بیان کند
⬅️در گام بعدی مشکل اصلی را شناسایی کنید و علت ترس او را بیابید
♻️ بیان چند احتمال
⚠️احتمالا کودک پاسخ های صحیح را می داند، اما مطمئن نیست و از کسب نمره پایین می ترسد. شاید روی سوالات را سریع می خواند یا بد می فهمد.
✅ به دقت خواندن را با او تمرین کنید.
⚠️ برخی از کودکان ترس ناشناخته ای از آزمون ها دارند و از اشتباهات خود می ترسند.
✅ با او صحبت کرده و یاد آوری کنید که هر انسانی مرتکب اشتباه می شود.
⚠️ شاید نگرانی فرزندتان از این مسئله است که، مایه نگرانی شما شود. احتمالا او تصور می کند باید جایگاه خوبی در این خصوص کسب کند و گرنه مورد تحسین قرار نمی گیرد.
✅ به جای تمرکز بر کسب نمرات خوب، سعی کنید اشکالات او را پیدا کرده و آن ها را رفع نمایید.
🌀ادامه دارد...
@montazer_koocholo
روسری گنجشک خانم.mp3
7.14M
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#میلاد_حضرت_زینب
🌹روسری گنجشک خانم🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۶۰
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:کتاب شب بخیر کوچولو
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه شب
💠 قصه شب: «بهترین صدای مدرسه»
✍️ نویسنده: مجتبی ملکمحمد
🎤 با اجرای: ناهید هاشمنژاد، راحیلسادات موسوی، مهدی و حامد حکیمی
🎞 تنظیم: محمدعلی حکیمی و علیرضا آذرپیکان
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 هدف قصه: دوستان معلول به این خودباوری و اعتماد به نفس برسند که معلولیت محدودیت نیست.
🔷🔸💠🔸🔷
@montazer_koocholo
ستاره مهربان.mp3
9.94M
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
🌹ستاره مهربان🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۶۰
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:کتاب شب بخیر کوچولو
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بچه_های_بهشت
🍁شهادت حضرت #زهراسلام الله علیها؛ به همه شما تسلیت باد
🍃نماهنگ فاطمیه
🔷🔸💠🔸🔷
@montazer_koocholo
🖥 کلیپ آشنایی با
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
🌹قسمت ۱
🏴#فاطمیه
کفشای علی آقا.mp3
9.97M
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
🌹کفشای علی آقا🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۶۱
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:کتاب شب بخیر کوچولو
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🏴🌸🏴🍃🏴🌸🏴🍃
کلیپ زیبا در مورد حضرت زهرا(س)
🦋🦋🏴🦋🦋
یاران کوچک امام زمان
شهادت حضرت زهرا(س) را به همه شما عزیزان و ساحت مقدس امام زمان(عج)تسلیت عرض می کنیم!
#شهادت_حضرت_زهرا (سلام الله علیها)
#تسبیحات_حضرت_زهرا(سلام الله علیها)
🍃🏴🌸🏴🍃🏴🌸🏴🍃
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #بابا_لنگ_دراز
قسمت ۱۰
#روز_های_زوج (برای عزیزانی که چند روز منتظر پخشش بودند)
@montazer_koocholo