eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
مهمان حضرت ابراهیم ع.mp3
8.9M
🌹مهمان حضرت ابراهیم ع🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا (عموقصه گو) 🗣قرائت : سوره عادیات 🎶تدوین:عمو قصه گو 📚منبع:قصه های کهن @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤 میخواهیم از الان تا پایان و هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و بخوانیم از شما التماس دعا داریم🤲 🏴 ▪️ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤 میخواهیم از الان تا پایان و هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و بخوانیم از شما التماس دعا داریم🤲 🏴 ▪️ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 قسمت هفتم: رفتیم توی یکی از خانه‌های🏠 دو طبقه. از توی یکی از سوراخ‌هایی که بر اثر گلوله ایجاد شده بود، همه جا خوب دیده می‌شد. اول، رود کارون🌊 بود که موج می‌زد و می‌رفت و دورتر، ساحلِ آن‌ور و ساختمان‌ها و سنگرهای آن‌ها. در دو طرف رود، لنج‌ها و کشتی‌های سوخته و نیم‌سوخته⛴ و خراب، لنگر انداخته بودند عبدل، دوربین📷 را در آورد و بنا کرد به تماشا. یک خرده که من هم با دوربینش تماشا کردم، گفتم: «حالا بیا ببرمت جایی که تا حالا هیچ‌کس نرفته😉 دو سه تا از ساختمان‌های گلوله خورده و نیم‌سوخته را پشت سر گذاشتیم. بعضی جاها، اگر سر بالا میگرفتیم توی دیدِ تک‌تیرانداز‌های دشمن بودیم😟 از میان نخاله‌های ساختمانی و خاک و آجر و یک عالمه وسایلِ خانه که از بین رفته بود، گذشتیم🙂 ـ از این‌وری بیا❗️ زیرزمین، پنج تا پله می‌خورد و می‌رفت پایین. درِ آهنی داشت و عینهو دالان، دراز بود و باریک و هیچ پنجره‌ای رو به بیرون نداشت😐 در را باز گذاشتم تا توی زیرزمین روشن باشد. عبدل که داخل شد، با تعجب به گوشه‌ی زیرزمین نگاه کرد و گفت: «این‌ها مال کیه⁉️ طرف، دو تا پتو رو زمین پهن بود. سه تا توپ ،⚽️ پلاستیکی افتاده بود آن ور؛ با چند تا کنسروِ تُن ماهی و والور و کلی خرت و پرت. گفتم: «این‌جا مخفی‌گاه ماست. تنها که هستیم، می‌آییم این‌جا... بیا بنشین😌 تعجب پرسید: «شما؟!» گفتم: «من و غلام شوش و رسول سوتی. گروه رزمندگان شرور! بچه‌های همین جبهه یکی از توپ‌ها⚽️ را برداشت و بنا کرد به روپایی زدن. پرسید: «این‌ها را نگه داشتید برای چی دیگه⁉️ انگار که کارِ خیلی خیلی مهمی کرده باشیم، بادی به غبغب انداختم و با غرور گفتم: «یک وقت‌هایی که فرمانده نیست، با بچه‌ها می‌رویم توی این خانه‌ی پشتی ـ که هال بزرگی دارد ـ گل کوچک می‌زنیم😄 یک کنسروِ ماهی تُن و یکی هم کنسروِ بادمجان باز کردم. آن‌ها را با هم قاطی کردم و با نان خشک گذاشتم وسط: ـ بیا. این‌جا این جور غذاها کم گیر می‌آید، ولی تا دلت بخواهد کنسروِ گوشت گاو می‌دهند که از زمانِ جنگ‌های ناپلئون باقی مانده! تُن ماهی و بادمجان، غذای شاهانه‌ی این‌جاست.😄 عبدل همچنان کم‌حرف بود و من یک‌ریز حرف می‌زدم و از فرمانده‌ای که من را مدام می‌فرستاد این‌ور آن‌ور تا خبری را به کسی بدهم😒 یکهو یادم افتاد فرمانده من را دنبالِ چه‌کاری فرستاده و من با خیالِ راحت نشسته‌ام و با عبدل، بساط شاهانه‌ راه انداخته‌ام.😁 گفتم: «تو غذایت را بخور، من زود برمی‌گردم.» _کجا میروی⁉️ دوباره که پرسید، مجبور شدم تند و مختصر بگویم که چه‌کار باید می‌کردم و اگر فرمانده بفهمد، پوست کله‌ام را می‌کند😨. ماجرا را که شنید، آهسته گفت: «نمی‌خواهد بروی.»‼️ ـ نروم؟! یک کم مِن‌مِن کرد و بعد ادامه داد: ـ من آذرخش هستم❗️ نگاهش کردم. لال شده بودم. تته‌پته‌کُنان گفتم: «چی؟! آذرخش تویی😳 حرفی نزد و فقط سرش را انداخت پایین. احساس کردم تا پشت گوش‌هایم سرخ شده.😯 راستی راستی که پاهایم تحملِ نگه داشتنِ بدنم را نداشتند. حسابی گند بالا آورده بودم. همان جا تکیه دادم به دیوار و سرِ جایم نشستم😫 @montazer_koocholo
🏴 🥀 حر به امام گفت که نمیخواهد به ایشان اسیب برساند فقط مامور است تا نگذارد امام حسین علیه السلام به مدینه برسد .🙄 او از امام خواست تا به راهی بروند که کوفه باشد و نه مدینه تا دستور عبید الله ابن زیاد برسد😞 پس هر دو لشکر توافق کردند از راهی بروند که به کوفه می رود و نه به مدینه تا که به سرزمینی خشک و بی اب و علف در نزدیک رود فرات رسیدند 😢 @montazer_koocholo
🦋🦋🦋🦋 📖 قسمت چهارم خدای مهربان در سوره ابراهیم ایه ۵ می فرماید: 💫وَذَكِّرْ‌هُم بِأَيَّامِ اللَّـهِ و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن💫 امام باقر علیه السلام درباره این ایه می فرماید: 🍎که روزهای خداوند سه روز است: روز ظهور امام زمان عج ⭐️ روز رجعت(روز بازگشت)  و روز قیامت.🍎 @montazer_koocholo
شیر کوچولو.mp3
9.86M
🌹شیر کوچولو🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا (عموقصه گو) 🗣قرائت : سوره فیل 🎶تدوین:عمو قصه گو 📚منبع:سایت روزنه @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐 روزتون بخیر😍 روز روز زیارتی عزیزمون هسته💚 پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤 میخواهیم از الان تا پایان و هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و بخوانیم از شما التماس دعا داریم🤲 🏴 ▪️ @montazer_koocholo
🏴 زهیر که از اصحاب وفادار امام حسین علیه السلام بود از امام خواست تا اجازه دهد با لشکر حر بجنگد اما امام موافقت نکرد 😞 امام حسین نام ان سرزمین خشک را از یاران خود که کوفه را بهتر میشناختند پرسید😔 _نینوا... _غاصریه... _کربلا... امام وقتی اسم "کربلا" را شنید فرمود: کرب یعنی اندوه شدید و بلا😭 به خدا پناه میبریم وعده گاه ما همین جاست😔 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 💢...مادر: آيا واقعا مي خواي همچين اتفاقي رخ بده❓ فرهاد: نه😞 مادر: آيا روشي را در نظر داري كه با كمك آن روش چنين اتفاقي رخ نده❓ فرهاد: مي تونم به اون بگم اگر اينكار را بكنه ديگه دوستش نيستم.😌 مادر: اين يك روش متفاوت است و فكر خوبيه👌 ✨در اين گفتگو مادر فرهاد كودك چهار ساله، به او نگفت كه چه كاري را بايد انجام دهد. درعوض به پسرش كمك كرد تا كمي فكر كند. ✨ مادر به خاطر اينكه پسرش توانسته بود روشي را براي حل مشكل خود ارائه دهد به او جايزه داد 🎁 ✅زماني كه فرهاد، چنين روش حل مسئله اي را تمرين كند، بهتر مي تواند از آن براي حل مشكلات رخ داده در موقعيت هاي آتي استفاده كند👌 🔹مادر فرهاد، همچنين توانست با تشويق پسرش به توجه كردن به احساسات خودش واحساسات همکلاسی اش، حس همدلي💞 را در او پرورش دهد. احساسي كه به او كمك مي كند تا در آينده روابط بهتري را با دوستان خود برقرار كند. فرهاد ياد گرفت با ديگران رفتاري مناسب داشته باشد. زيرا خواسته ی قلبي اش اين است و اين كار را به خاطر ترس از تنبيه شدن انجام نمي دهد. 💠زماني که دلبند شما، ديگران را کتک می زند❗️ 🌟 گاهی ممکن است فرزند چهار یا پنج ساله شما، دوست خودش را به خاطر بازی با اسباب‌ بازي هایش، يا به خاطر این که او کانال تلويزيون را عوض کرده، کتک بزند❗️ @montazer_koocholo