فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐
روزتون بخیر😍
روز #جمعه روز زیارتی #امام_زمان_عج عزیزمون هسته💚
پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️
@montazer_koocholo
#جمعه_های_انتظار🌤
#محرم_مهدوی 🏴
امام حسین علیه السلام درباره #امام_زمان_عج می فرماید:
ایشان کسی است که زمین را پر از عدل و داد می کند، چنان که پر از ستم شده باشد😍.
پس از آن که دوران [طولانی] فاصله ای از حضور امامان بگذرد، او خواهد آمد، ☺️
چنان که رسول خدا(ص) پس از فاصله ای از حضور پیامبران گذشته به پیامبری انتخاب شدند😊
@montazer_koocholo
man emam hosseiniam 21.mp3
6.41M
#محرم_مهدوی🏴
#قصه_شب
#قصه_کربلا🥀
📀داستان صوتی: #من_امام_حسینی_ام
قسمت بیستم
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
doa-faraj3.mp3
1.72M
منتظر کوچولو های عزیزم😘
بیایین همه با هم هر #غروب_جمعه
دعای سلامتی امام زمان (عج) رو بخونیم🤲🤲
🍎🍃🍎🍃🍎🍃
@montazer_koocholo
لاکپشت فداکار.mp3
11.55M
#امام_زمان
#حجاب
#محرم
🌹لاکپشت فداکار🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره عصر با صدای مصطفی کریم نیا
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:سایت وولک
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤
میخواهیم از الان تا پایان #ماه_محرم و #صفر هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و #زیارت_عاشورا بخوانیم
از شما التماس دعا داریم🤲
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم_مهدوی🏴
#زیارت_عاشورا_کودکانه▪️
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
@montazer_koocholo
عاقبت دروغ گویی.mp3
6.72M
#امام_حسن
#اربعین
#کربلا
🌹عاقبت دروغ🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره فلق
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:قصه های کهن
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤
میخواهیم از الان تا پایان #ماه_محرم و #صفر هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و #زیارت_عاشورا بخوانیم
از شما التماس دعا داریم🤲
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم_مهدوی🏴
#زیارت_عاشورا_کودکانه▪️
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
@montazer_koocholo
#محرم_مهدوی🏴
#داستان_مصور
#داستان_عاشورا🥀
پس از نماز امام با لشکر حر صحبت کرد و به انها گفت که من با شما جنگی ندارم ، من بخاطر نامه✉️ های شما به اینجا امده ام ، اکنون اگر نظرتان عوض شده بر میگردم‼️
حر گفت که از نامه ها بی اطلاع است🙄
امام علیه السلام دستور داد نامه ها✉️ را بیاورند
حر گفت: که از نامه ها بی اطلاع است و فقط امده تا امام را پیش ابن زیاد ببرد😒
امام به همراهانش دستور داد که به مدینه برگردند اما حر با لشکریان جلوی انها را گرفت و نگذاشت که باز گردند 😞
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
⚽️⚽️⚽️⚽️
#امام_مهدی_در_قران📖
#روز_های_فرد
قسمت سوم:
خدای مهربان در ایه ۱۴۸ سوره بقره می فرماید:
أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا ۚ💫
🍏هر کجا که باشید، خداوند همگی شما را به سوی ما می اورد🍏
🌟امام صادق علیه السلام می فرماید:
که این آیه درباره #امام_زمان_عج و یارانش نازل شده، که بدون قرار و وعده قبلی جمع خواهند شد😍
@montazer_koocholo
man emam hosseiniam 22.mp3
4.98M
#محرم_مهدوی🏴
#قصه_شب
#قصه_کربلا🥀
📀داستان صوتی: #من_امام_حسینی_ام
قسمت بیست و یکم
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
مهمان حضرت ابراهیم ع.mp3
8.9M
#امام_زمان
#اربعین
#کربلا
🌹مهمان حضرت ابراهیم ع🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره عادیات
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:قصه های کهن
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤
میخواهیم از الان تا پایان #ماه_محرم و #صفر هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و #زیارت_عاشورا بخوانیم
از شما التماس دعا داریم🤲
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم_مهدوی🏴
#زیارت_عاشورا_کودکانه▪️
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤
میخواهیم از الان تا پایان #ماه_محرم و #صفر هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و #زیارت_عاشورا بخوانیم
از شما التماس دعا داریم🤲
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم_مهدوی🏴
#زیارت_عاشورا_کودکانه▪️
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
@montazer_koocholo
#پنجشنبه_های_شهدایی 🌷
#بچه_های_کارون
قسمت هفتم:
رفتیم توی یکی از خانههای🏠 دو طبقه. از توی یکی از سوراخهایی که بر اثر گلوله ایجاد شده بود، همه جا خوب دیده میشد. اول، رود کارون🌊 بود که موج میزد و میرفت و دورتر، ساحلِ آنور و ساختمانها و سنگرهای آنها. در دو طرف رود، لنجها و کشتیهای سوخته و نیمسوخته⛴ و خراب، لنگر انداخته بودند
عبدل، دوربین📷 را در آورد و بنا کرد به تماشا. یک خرده که من هم با دوربینش تماشا کردم، گفتم: «حالا بیا ببرمت جایی که تا حالا هیچکس نرفته😉
دو سه تا از ساختمانهای گلوله خورده و نیمسوخته را پشت سر گذاشتیم. بعضی جاها، اگر سر بالا میگرفتیم توی دیدِ تکتیراندازهای دشمن بودیم😟
از میان نخالههای ساختمانی و خاک و آجر و یک عالمه وسایلِ خانه که از بین رفته بود، گذشتیم🙂
ـ از اینوری بیا❗️
زیرزمین، پنج تا پله میخورد و میرفت پایین. درِ آهنی داشت و عینهو دالان، دراز بود و باریک و هیچ پنجرهای رو به بیرون نداشت😐 در را باز گذاشتم تا توی زیرزمین روشن باشد.
عبدل که داخل شد، با تعجب به گوشهی زیرزمین نگاه کرد و گفت: «اینها مال کیه⁉️
طرف، دو تا پتو رو زمین پهن بود. سه تا توپ ،⚽️ پلاستیکی افتاده بود آن ور؛ با چند تا کنسروِ تُن ماهی و والور و کلی خرت و پرت. گفتم: «اینجا مخفیگاه ماست. تنها که هستیم، میآییم اینجا... بیا بنشین😌
تعجب پرسید: «شما؟!»
گفتم: «من و غلام شوش و رسول سوتی. گروه رزمندگان شرور! بچههای همین جبهه
یکی از توپها⚽️ را برداشت و بنا کرد به روپایی زدن. پرسید: «اینها را نگه داشتید برای چی دیگه⁉️
انگار که کارِ خیلی خیلی مهمی کرده باشیم، بادی به غبغب انداختم و با غرور گفتم: «یک وقتهایی که فرمانده نیست، با بچهها میرویم توی این خانهی پشتی ـ که هال بزرگی دارد ـ گل کوچک میزنیم😄
یک کنسروِ ماهی تُن و یکی هم کنسروِ بادمجان باز کردم. آنها را با هم قاطی کردم و با نان خشک گذاشتم وسط:
ـ بیا. اینجا این جور غذاها کم گیر میآید، ولی تا دلت بخواهد کنسروِ گوشت گاو میدهند که از زمانِ جنگهای ناپلئون باقی مانده! تُن ماهی و بادمجان، غذای شاهانهی اینجاست.😄
عبدل همچنان کمحرف بود و من یکریز حرف میزدم و از فرماندهای که من را مدام میفرستاد اینور آنور تا خبری را به کسی بدهم😒
یکهو یادم افتاد فرمانده من را دنبالِ چهکاری فرستاده و من با خیالِ راحت نشستهام و با عبدل، بساط شاهانه راه انداختهام.😁
گفتم: «تو غذایت را بخور، من زود برمیگردم.»
_کجا میروی⁉️
دوباره که پرسید، مجبور شدم تند و مختصر بگویم که چهکار باید میکردم و اگر فرمانده بفهمد، پوست کلهام را میکند😨. ماجرا را که شنید، آهسته گفت: «نمیخواهد بروی.»‼️
ـ نروم؟!
یک کم مِنمِن کرد و بعد ادامه داد:
ـ من آذرخش هستم❗️
نگاهش کردم. لال شده بودم. تتهپتهکُنان گفتم: «چی؟! آذرخش تویی😳
حرفی نزد و فقط سرش را انداخت پایین. احساس کردم تا پشت گوشهایم سرخ شده.😯 راستی راستی که پاهایم تحملِ نگه داشتنِ بدنم را نداشتند. حسابی گند بالا آورده بودم. همان جا تکیه دادم به دیوار و سرِ جایم نشستم😫
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo