eitaa logo
🌹 منتظران ظهور🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
8.9هزار ویدیو
295 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🌱🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
05 Az Heyvaniyat Ta Hayat (1402-06-09) Mashhade Moghadas.mp3
38.5M
🔉 🔰 فصل هفتم؛ از مرصاد تا مسکین | جلسه ۵ * حضرت لوط علیه‌السلام؛ پیامبر مظلوم مدفون در روستای پیغمبر شهریار * نسبت همیشگی بین زَر و زور * زورگویی قدرتمندان؛ عادت همیشگی طاغوت در عالم از گذشته تا به حال * طغیان بیشتر و غیر قابل مقایسه غرب با طاغوت‌های گذشته * آیات باهره الهی در انقلاب اسلامی * هر عزتمندی که حق را رها کرد ذلیل شد * اخلاص؛ شرط رسیدن حمایت الهی * معجزه هر قومی متناسب با همان چیزی بود که در چشم مردم بزرگ بود * جهنم؛ کمین‌گاه کافران * عجایب غیبی در مدیریت پیاده‌روی اربعین * تعجب میرزا جواد آقا تبریزی از غذا نخوردن کودکان در محرم * اگر خداوند به بنده‌ای اراده خیر کند در دلش محبت زیارت امام حسین علیه‌السلام را می‌اندازد * گفتگوی امام سجاد علیه‌السلام با یزید ملعون ... https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
«روز کوروش» 🎬: بیرون شهر گودالی بزرگ حفر شده. بود داخل گودال، ببر و شیر و گرگ و روباه و کفتار و پلنگ و.. از هرکدام چند عدد حیوان به چشم می خورد، حیواناتی که هر کدام از گرسنگی به دنبال طعمه بودند، آفتاب در حال غروب بود که گروهی از سربازان، دانیال را جلو آوردند، مردم دور تا دور گودال عریض را گرفته بودند و به این صحنه چشم دوخته بودند و کاهنان معبد مردوک در حالیکه نیشخند میزدند، منتظر رفتن دانیال به داخل گودال بودند. نردبان بلندی که با ریسمانی ضخیم بافته شده بود را داخل گودال انداختند کوروش شاه از اسب به زیر آمد، نزدیک دانیال شد، نگاهی به چهرهٔ ملکوتی دانیال انداخت و گفت: اگر بخواهی می توانم با یک فرمان حکومتی این معرکه را منحل نمایم، نمی دانم در نگاهت چه هست اما چیزی ست که مرا به شدت جذب خود کرده... دانیال لبخندی زد و گفت: نگران نباشید، من خودم را به پروردگار یکتا سپرده ام، همو که آتش نمرود را بر ابراهیم نبی گلستان کرد، وعدهٔ خداوند زمین و آسمان حق است و همه باید بر این حقانیت صحه بگذارند. کوروش دو طرف بازوهای دانیال را که پیرمردی ورزیده و سفید موی بود در دست گرفت و گفت: از ابراهیم نبی می خواهم بدانم، چگونه آتش بر او گلستان شد، پس اینک با من بیا... لبخند دانیال پررنگ تر شد و گفت: می دانم نگران من هستید و می خواهید به هر ترتیب شده من وارد گودال نشوم از شما سپاسگزارم، اما اراده خداست که چنین کنم و با زدن این حرف به سمت نردبان رفت و شروع به پایین رفتن از آن کرد. کوروش کبیر طاقت دیدن این صحنه را نداشت، به سمت اسبش رفت و به سربازها دستور داد که به قصر برگردند. شب بود و ماه در آسمان تلالؤ می کرد کاساندان، ملکه دربار ایران و تنها همسر کوروش، شاهد بی قراری پادشاه بود، از روی تخت خواب بلند شد، جلو آمد و رو به کوروش در حالیکه با بی قراری طول و عرض خوابگاه را می پیمود کرد و گفت: سرورم! تو را چه شده که حالتان اینگونه دگرگون است؟! آیا خبر بدی به شما رسیده؟! یا این حالت فقط به خاطر... کوروش چند قدم جلو آمد، دستان ظریف و سفید ملکه را در دست گرفت و گفت: کاساندان! مهری عجیب از دانیال بر دلم افتاده و اینک عذاب وجدان مرا رها نمی کند، اگر اتفاقی ناگوار برای این پیرمرد نورانی بیافتد من هرگز خود را نمی بخشم. امشب به درگاه اهورا مزدا سخن گفتم و اگر دانیال جان سالم به در برد، من می خواهم به پروردگار یکتا ایمان بیاورم و خدایی را بپرستم که دانیال می گوید، همان خدایی که آب و باد و خاک و آتش را آفرید، همانکه من و تو و ایران و این جهان را خلق نموده، امشب خواب را برخود حرام کرده ام تا دوباره دانیال را به چشم خویش نبینم ارام نمی گیرم... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
«روز کوروش» 🎬: سپیده سحری دمیده بود، دیگر طاقت کوروش کبیر طاق شده بود، دستور داد تا اسبش را زین کنند و به خارج از شهر بروند. کوروش به سرعت می تاخت و کوچه پس کوچه های شهر را می پیمود به طوریکه ملازمانش از او جاماندند. بالاخره به گودال رسید، گوادلی که هنوز جمعیت در اطرافش موج میزد و مردم بلند بلند حرف میزدند و گویا خبری شده و غوغایی به پا بود. کوروش به سرعت خود را به جایگاه سلطنتی رسانید از اسب به زیر آمد، داخل گودال را نگاهی انداخت و در پرتو نورهای طلایی خورشید که تازه از پشت کوه های سر به فلک کشیده بابل سر زده بود، دانیال را دید که به سجده رفته و مشغول راز و نیاز با پروردگار است و حیوانات درندهٔ داخل گودال چنان پشت سر دانیال نشسته بودند و به او زل زده بودند که بیننده خیال می کرد آنها هم همراه دانیال دارند ستایش خدایشان را می کنند. کوروش نفس راحتی کشید و لبخندی صورتش را پوشانید و دستور داد تا دانیال را بیرون آورند. در بین بهت و حیرت همگان، دانیال با نوری در چهره صحیح و سالم از گودال بیرون آمد. کوروش جلو‌ رفت و دانیال را محکم در آغوش کشید و سپس به کاهنان معبد که کاهن اعظم از همه پیشتر بود، اشاره کرد تا جلو بیایند. کاهن اعظم و در پی آن کاهنان دیگر جلو‌آمدند، کوروش همانطور که دستش دور شانه های دانیال بود رو به کاهنان گفت: دیدید که خدای دانیال قوی ترین و برحق ترین خداست، او جان پیغمبرش را حفظ کرد، حالا به وعده ای که دادید عمل کنید و اقرار کنید که مردوک بتی سنگی بیش نیست و دانیال و پروردگار یکتا بر حق هستند. کاهن اعظم خرناسی کشید و گفت: من هرگز چنین اقراری نمی کنم و تا جان در بدن دارم به مردوک خدا خدایان اعتقادی راسخ دارم و کاهنان دیگر، با ندای آری آری درست است حرف کاهن اعظم را تایید کردند. کوروش که از این همه پستی و ناراستی خونش به جوش امده بود دستور داد تمام کاهنان را همراه خدایشان مردوک به داخل گودال بیاندازند. کاهنان یکی یکی به داخل گودال می افتادند تا اینکه نوبت به کاهن اعظم رسید و فریاد براورد: تو بی دینی، تو به نفرین خدایان گرفتار میشوی، حیف از ما که روزها وقتمان را گذاردیم تا منشوری گلی و ماندگار برایت نوشتیم تا تقدیم تو پادشاه ناچیز کنیم... کاهن اعظم در حال سخنرانی بود که با ضربت نیزه سربازی به داخل گودال افتاد،کوروش همانطور که خیره به او بود زیر لب گفت: نه تو را می خواهم و نه خدایت را و نه منشوری را که دست نوشته تو و دیگر کاهنان است و نظر و اعتقاد من در او راه ندارد.. و سپس در یک چشم بهم زدن حیوانات درنده هر کدام به سمت یکی از کاهنان حمله بردند و هر کدام با خوردن کاهنی چاق و پروار دلی از عزا درآوردند و اینچنین بود که بساط بت و بت پرستی در مملکت تحت فرمان کوروش برچیده شد. کوروش همراه با دانیال به قصر مراجعه کردند و همان روز جارچیان دربار در تمام کوی و برزن اعلام کردند که کوروش یکتاپرست شده و خدای احد و واحد را میپرستد دانیال از ستم هایی که دیگر پادشاهان بر مردم و علی الخصوص یهودیان روا داشتند گفت و کوروش با شفقتی که مختص بزرگان است دستور داد تا تمام یهودیان اسیر و دربند را آزاد سازند. فریاد هلهله و شادی در بابل به پا بود، یهودیان این روز را هرگز فراموش نمیکردند و تصمیم گرفتند که نام این روز را«روز کوروش» نهند و از ان در کتاب تلمود سخن ها راندند. چند روز بعد از اعلام آزادی یهودیان، تعداد بیشماری از انها به جلوی قصر کوروش آمدند و خواستار ملاقات با پادشاه شدند و پادشاه درخواست انان را پذیرفت و می خواست بداند چه خواسته ای دارند. ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
«روز کوروش» 🎬: بزرگان یهود وارد قصر شدند و سربازان آنها را به سمت تالار سلطنتی راهنمایی کردند کوروش کبیر همانند همیشه سرحال و بشاش بر تخت تکیه زده بود و در کنارش دانیال نبی بر کرسی نشسته بود چون کوروش می خواست با حضور دانیال، یهودیان را ببیند به دنبالش فرستاده بود. یهودیان جلو آمدند،تعظیم کوتاهی کردند و ایستادند و خیره در چشمان کوروش شدند، کوروش که برایش عجیب می آمد سوال کرد: چه شده و برای چه درخواست دیدار داشتید؟! یکی از آنها که حکم مهترشان را داشت قدمی جلو امد و گفت: ای کوروش کبیر، ما از شما سپاسگزاریم که با فتح بابل، ما را از اسارتی که سالها بخت النصر بر ما روا داشت رهانیدید و اینک می خواهیم لطفتان را فزونی بخشید و اجازه دهید ما به سرزمینی که از آنجا به اسارت درآمدیم کوچ نماییم. کوروش سری تکان داد و گفت: می خواهید به اورشلیم برگردید؟! اما آنطور که گماشتگان ما خبر دادند، آنجا ویرانه ای بیش نیست و ما می خواهیم شهری پارسی بنا کنیم، چون آن اراضی از آن حکومت است،شما اگر آنجا را بخواهید باید آن زمین ها را از صاحبش که حکومت پارسیان و هخامنشین است بخرید. مرد نفسش را ارام بیرون داد و گفت: ما که تازه آزاد شدیم و ثروتی در بساط نداریم، اگر امکان دارد آن زمین ها را به ما بدهید تا ما آنجا را آباد سازیم و سپس که زندگیمان به روال افتاد، اندک اندک پول زمین ها را به شما خواهیم داد. کوروش که مردی منصف بود سری تکان داد و گفت: یعنی شما وامدار ما باشید درست است؟! مرد سری به نشانه تایید تکان داد.. کوروش نگاهش به نگاه دانیال نبی خورد و یاد داستان هایی افتاد که او روایت کرده بود، پس گلویی صاف کرد و‌گفت: باشد خواسته تان را برآورده می کنیم اما شرط دارد و شرطش این است که عملکردتان مانند اجداد و پدرانتان نباشد، گویند حضرت موسی نبی چهل سال زحمت یهودیان کشید و بعد از به ثمر نشستن زحماتش و گل دادن دینش به مدت چهل روز به کوه طور برای عبادت رفت و زمانی برگشت که اجدادشما را سامری نامی فریب داده بود و امت خدا پرست یهود رو به گوساله پرستی آورده بود، یعنی زحمات چهل ساله پیامبرتان را در طول چهل روز به فنا دادند، باید قول دهید که مانند پدرتان مکر نورزید نه به من و نه به خدای یکتا.. و گویا امت یهود مردمی متکبر و لجوج و گستاخ بودند که نه به حرف پیامبر و کتاب مقدسشان بلکه به دنبال هوی نفسشان میرفتند، اینک باید عهد کنید که این کردار از شما سر نزند و پیامبرانی را که برای قومتان مبعوث میشوند، نرنجانید اگر چنین عهدی می کنید، من هم دستور میدهم به هر فرد یهودی زمینی در اورشلیم بدهند ، زمینی که باید بهایش را به دولت ما پرداخت کنید. مرد یهودی که انگار به هر طریقی می خواست به اورشلیم برسد لبخندی زد و گفت: باشد هرچه شما گویید همان کنیم، فقط اگر امکان دارد پول ساخت خانه هم در اورشلیم به ما بدهید و این پول هم به منزله ادامه وامی ست که به ما میدهید و ما هزینه خرید زمین و این وام ساخت خانه را یکجا به شما پس خواهیم داد. کوروش که پادشاهی سخاوتمند بود و دوست داشت مردمش در رفاه باشند، پذیرفت و به این ترتیب یهودیان به اورشلیم برگشتند اما جایی که در رهن حکومت بود و وامی که می بایست به حکومت پارسیان پرداخت شود و برگردنشان بود، اما گذشت زمان نشان داد که یهودیان بر روی هیچ کدام از عهدهایشان نماندند نه دست از لجاجت و عناد با پیامبران برداشتند و نه وام حکومت را تسویه کردند و آن را فراموش نمودند.. داستان به اینجا که رسید، رکسانا آهی بلند کشید و گفت: کاش آن زمان کوروش کبیر به یهودیان اعتماد نمی کرد، در این سالها که از ان زمان می گذرد، من از یهودیان جز خدعه و نیرنگ چیزی ندیدم. ملکه لبخندی زد و گفت: باید به خشایارشاه یاداوری کنم تا آن وام که کوروش به اینان داد را باز پس بگیرد رکسانا آهی کشید و‌گفت: اینها مردمی هستند متکبر، محال است پولی به حکومت بدهند چون فکر می کنندهر چه که روی زمین است برای خدمت رسانی به آنان آفریده شده اند در همین حین صدای نگهبان در تالا بلند شد: خشایار شاه منتظر حضور ملکه بر سر میز غذاست... ملکه ابروانش را بالا داد و کتاب را بهم آورد و روی میز پیش رویش گذاشت با شتاب از جا بلند شد و گفت: زمان چقدر به سرعت می گذرد، بقیه کتاب باشد برای بعد و فکر میکنم این زمان ،بعد از برگزاری جشن خشایار شاه است که قرار است در همینجا، قصرهای بزرگ شوش برگزار شود،پس بعد از برگزاری جشن منتظرتان هستم تا برای خواندن ادامه کتاب به اینجا بیایید در ضمن جز دعوت شدگان خاص ملکه به جشن بزرگ خشایار شاهید...
و سپس دست پیرزن مهربان را گرفت و گفت: بانو رکسانا شما هم با من بیایید و غذا را صرف نمایید، خشایار شاه حتما از دیدارتان خوشحال می شود... رکسانا عصایش را بر زمین زد، ملکه را در آغوش گرفت و همانطور بوسه ای از گونه او می‌چید گفت: اجازه بدهید تا بروم ودر فرصتی بهتر به حضور شاه برسم.. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_5521247069.mp3
1.39M
آیه ی عظیم الشأنِ امن یجیب رو هر چقدر میتونید بخونید... برداً و سلاماً غزه ..🌿 أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ ... | يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️طاقت دیدنشو نداری😭 هشدار دارای صحنه دلخراش ویدیو اولی در صفحه یک فلسطینی در اینستاگرام منتشر شد و طولی نکشید که توسط اینستاگرام حذف شد: در اوردن کودکان از زیر آوار.... صاحبان رسانه زیاد دوست ندارن این تصاویر منتشر بشه.... این شما نیستید که انتخاب کردید کجا بدنیا بیایید و یا چه نژادی داشته باشید پس به چیزی که خودتون در انتخابش هیچ تاثیری نداشتید نمیشه فخر بفروشید و نژاد پرست باشید اینها کودکان معصومی هستند که از این چرندیات نژاد پرستانه هیچ اطلاعی ندارند خطاب به اون افرادی که میگویند ما اریایی هستیم و نژاد برتر هستیم و عرب نمیپرستیم ولی جلو سفارت فرانسه شمع روشن میکنند خواستم بگم که اولین نژاد پرست شیطان بود که گفت من از اتش هستم و این انسان از خاک و گل پس بدونید این حس نژاد پرستانه درونتون از کجا نشات گرفته... اسلام میگه هیچ فرقی باهم ندارید عرب و فارس و ترک لر بهترین شما با تقوا ترین شما است يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثىٰ وَجَعَلناكُم شُعوبًا وَقَبائِلَ لِتَعارَفوا ۚ إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم ۚ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ﴿۱۳﴾ ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان 020.mp3
1.42M
منتظران در برزخ هم .... 🎙 استاد شجاعی ✨ _🌺_✨_🌼_✨_🌺_✨ ❗مِنَ إلغَريبْ إلَي الْحَبيبْ❗ دلهاي منتظر و عاشق به ما بپیوندید تا با امام عصر ،ضرورت وچگونگی یاری ایشان بيشتر آشنا شويد. https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا