💠 دعا برای گشوده نشدن پرونده اعمال بد
🔰 دست نوشته شیخ شهید نقل است که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: هرکه میخواهد خداوند در قیامت اعمال زشتش را بر او عرض نکند و پرونده گناهانش را نگشاید، باید این دعا را بعد از هر نماز بخواند:
🌷 اَللهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ أَرْجی مِنْ عَمَلی وَ إِنَّ رَحْمَتَکَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبی اَللّهُمَّ إِنْ کانَ ذَنْبی عِنْدَکَ عَظیماً فَعَفْوُکَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبی اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ أَکُنْ اَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَکَ فَرَحْمَتُکَ اَهْلٌ اَنْ تَبْلُغَنی وَ تَسَعَنی لِاَنَّها وَسِعَتْ کُلَّشَیْءٍ بِرَحْمَتِکَ یاأَرْحَمَ الْرّاحِمینَ.
بار خدایا! همانا آمرزش تو از عمل من امیدوارکننده تر و مهربانی تو از گناه من گسترده تر است، بار خدایا! اگر گناهانم نزد تو بزرگ است، گذشت تو از گناه من بزرگتر است، بار خدایا! اگرچه شایسته دست یابی رحمت تو نیستم، امّا رحمت تو سزاوار است به من برسد و مرا فرا گیرد، زیرا رحمتت همه چیز را فرا گرفته است، به حق مهربانیت ای مهربان ترین مهربانان!
╔═══❖•ೋ°
🦋༻@montazeran_zoohor
╚═══❖•ೋ°✶⊶⊷⊶⊷❍
28.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عنایت عجیب امام رضا (ع) به تاجر ورشکسته نا امید از همه !
╔═══❖•ೋ°
🦋༻@montazeran_zoohor
╚═══❖•ೋ°✶⊶⊷⊶⊷❍
💠 هم ابزار خیر هم ابزار شر!
راستی که این زبان،
کلید هر خوبی و بدی است...
امام باقر (ع)
منتخب میزان الحکمه-ح 5683 📙
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✍ مثال قدیمیِ "چاقو هم میکُشد هم درمان میکند" مناسب روایت بالاست🔹غالباً ترغیب به کار خیر و شر با زبان است(مستقیم یا هنرمندانه) مثالی برای حجاب:
-بابا کی نگاه میکنه دیگه؟!
+مطمئنی اصلاً دیده نمیشی؟
-الآن همه همینن، اُمّل نباش!
+اگه همه برن تو چاه، منم برم؟
-این اعتراض به اختلاس و دزدیه!
+برا درست کردن،خودمو خراب کنم؟
#مستدل #منطقی #روشن #بلیغ
«چند لحظه، تأمّل کنیم!🫀»
📖 روزی یک حدیث
╔═══❖•ೋ°
🦋༻@montazeran_zoohor
╚═══❖•ೋ°✶⊶⊷⊶⊷❍
✳️ مؤمن از یک دست میگیرد و از دست دیگر میدهد
🔻 خدای متعال در توصیف #متقین که درهای غیب به رویشان باز شده، میفرماید: «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُون» (بقره، ۲ و ۳) کسی که #ایمان_به_غیب دارد و غیب را میبیند، یکی از اوصافش این است که آنچه را دارد میدهد تا به آن غیب برسد، چون میداند با #گذشت از اینها میتواند به آن حقیقتِ فراتر برسد؛ به عکس، آنها که نگاهشان به #دنیا است، سعی میکنند همهی #امکانات را #جمع کنند. اما #مؤمن دائم امکانات را #خرج میکند؛ هرچه را به او بدهی، از یک دست میگیرد و از دست دیگر میدهد. هیچ چیز را نگه نمیدارد، چون میداند هرچه را ما نگه داریم، فاسد میشود، «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ» (نحل، ۹۶)، همانطور که اگر مادر از آن شیری که باید به فرزند بدهد دریغ کند، هم شیر فاسد میشود و هم آن شیر، مادر را بیمار میکند. آنچه به ما میرسد، باید از ما عبور کند اما آنها که خیال میکنند دنیا اصل است، سدّ آن میشوند.
📚 تأملات قرآنی | ج۳، ص ۱۷۸ و ۱۷۹
#آیتاللهمیرباقری
#تفسیر
#قرآن
#سلوک
╔═══❖•ೋ°
🦋༻@montazeran_zoohor
╚═══❖•ೋ°✶⊶⊷⊶⊷❍
منتظران ظهور
#رمان_یادت_باشد #قسمت_صد_و_چهل_و_دو بعد از مراسم که نیم ساعتی با هم بودیم علت غیب شدنش را جویا شدم
#رمان_یادت_باشد
#قسمت_صد_و_چهل_و_سه
لیوان آب را سر کشید گفت با آقامیثم و آقا نبی الله سوار موتور می آمدیم که وسط غیاث آباد یک ماشین به ما زد. سه نفری پرت شدیم وسط خیابون. شانس آوردیم من کلاه داشتم. زخم های سطحی برداشته بود. از سیر تا پیاز قصه را تعریف کرد که چجوری شد، کجا زمین خوردند، بقیه حالشان خوب است یا نه و... این طور چیزها را از من پنهان نمی کرد. من هم فقط غر می زدم: «چرا راننده اون ماشین این طور رانندگی می کرده؟ تو چرا حواست نبوده؟» بعد یک راست رفتم سراغ اسپند. اسپند دود کردن های من ماجرا شده بود. تا میخواست بیرون برود، اسپند مشت می کردم و دور سر حمید می چرخاندم. حمید هم برای شوخی اسپند را از مشت من می گرفت زیر بغل هایش، دور کمرش و بین پاهایش می چرخاند و می خندید. حتی لباسش را میزد بالا، روی شکمش میگذاشت و می گفت بترکه چشم حسودا این اولین باری نبود که حمید تصادف می کرد. چندین بار با همین سر و وضع به خانه آمده بود، اما هر دفعه مثل بار نخست که خونین و مالین با لباس پاره میدیدمش دست و پایم را گم می کردم و توان انجام هیچ کاری را نداشتم. مخصوصا یک بار که شبانه از سنبل آباد در حال برگشت به قزوین بود، موتور حمید به یک نیسان خورده بود. شدت تصادف به حدی بود که حمید با موتور به وسط جاده پرت شده بود. هر دو طرف جاده الموت دره های وحشتناکی دارد. شانسی که آورده بودیم این بود که وسط جاده زمین خورده بود. آن شب هم که بعد از کلی تاخیر به خانه آمد، همین وضعیت را داشت؛ لباس های پاره و دست و پاهای خونی. این تصادف کردنها صدایم را حسابی در آورده بود که چرا با اینکه حساسیت من را می داند، مواظب نیست. از روی حساسیتی که به حمید داشتم، شروع کردم به دعوا کردن مگه روز رو از تو
گرفته بودن؟
#مدافع_حرم
#شهید_سیاهکالی_مرادی
#یادت_باشه
#رمان_یادت_باشد
#قسمت_صد_و_چهل_و_چهار
چرا شب اومدی؟ چرا رعایت نمی کنی؟ این موتور رو باید بندازیم آشغالی. از بس از این تصادف ها دیده بودم، چشمم ترسیده بود. به حدی حساس شده بودم که در این شرایط یکی میخواست من را آرام
کند و برایم آب قند درست کند حمید لباس های پاره و خونی را عوض کرد و تا شب خوابید، ولی شب کمر درد گرفت. چشم روی چشم نمی گذاشت. تا صبح حمید پاشویه کردم. دستمال خیس روی پیشانیش می گذاشتم و بالای سرش قرآن می خواندم. چون دوره های درمان را گذرانده بودم، معمولا اکثر کار ها حتی تزریقاتش را خودم انجام میدادم. وقتی دید تا صبح بالای سرش بیدار بوده ام، گفت من مهر مادری را شنیده بودم، ولی مهر همسری را نشنیده بودم که حالا دارم با چشم های خودم میبینم. اگر روزی مسابقه مهربونی برگزار بشه تو نفر اول میشی خانوم. صبح خروس خوان حاضر شدیم و به بیمارستان رفتیم. بعد از گرفتن عکس از کمرش فهمیدیم دیسکش فتق پیدا کرده است. دکتر ده روز استراحت مطلق نوشت. باید رعایت می کرد تا به مرور بهتر بشود. یک روز که برای استراحت خانه مانده بود، همه فهمیده بودند. از در و دیوار خانه مهمان می آمد. یک لحظه خانه خالی نمی شد؛ دوست، فامیل، همسایه، هیئت، مسجد، باشگاه و.... پیش خودم گفتم حمید یک تصادف ساده داشته این همه مهمان آمده است، خدای نکرده برود ماموریت جانباز بشود من باید نصف قزوین را پذیرایی کنم و راه بیندازم! تمام مدت برای خوش آمدگویی و پذیرایی از مهمان ها سرپا بودم . به حدی مهمان ها زیاد بودند که شبها زودتر از حمید بر اثر
خستگی می افتادم. به خاطر کمر درد نمی توانست مثل همیشه در کارها به من کمک کند،با این حال تنهایم نمی گذاشت.
#مدافع_حرم
#شهید_سیاهکالی_مرادی
#یادت_باشه
#نماز_شب
♨️نمازشب در سیره شهدا
💠توصیههای شهید مجتبی کلاهدوزان به همسرش؛
🔸هر وقت خواستی توی زندگیت نذر کنی ، نذر کن ده شب نماز شب بخونی.
🔸یکی دیگه هم اینکه سحرخیز باش
بچه ها رو هم از همین الان عادت بده به سحرخیزی و نماز شب.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم