eitaa logo
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
2.2هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
23 فایل
مقام معظم رهبری: ⚠️هیئت سکولار نداریم⚠️ هیئت ها نمی توانند سکولار باشند هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم هرکس علاقه مند به امام حسین(ع) است یعنی علاقه مند به اسلام سیاسی است. . مدیر کانال: @abbas_rezazade_1377 ادمین جهت تبلیغ و تبادل: @Amirmohamad889
مشاهده در ایتا
دانلود
👦🍃 🍃 °•° °•° براے نـوجوانـان جـر و بحـث را حـذف کنید در ایـن دوران بـهتر اسـت والدیـن درباره موضـوعات بحـث نکنند، زیـرا جر و بحـث اختلـاف و نـزاع میان فـرزندان و والـدین را تـشدید میـکند، البـته به این معـنا نیـست که نوجـوانمـان را آزاد بگـذاریم و اجـازه دهیم هر کارے که میـخواهد انجـام دهـد. در واقـع این مسـاله که تا چـه اندازه استقلـال طلبے در دوران نوجـوانے میـتواند سبب درگیرے و نزاع شود به میزان نافرمانے و سرکشے فرزندان بستگے نـدارد بلکه به عملکرد والـدین و چگونگے اداره کردن ایـن حـس و آزادے طلبي از سوے والـدین وابـسته اسـت. •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 🍃 👦🍃
◦•●◉[🍂]◉●•◦ [ ] whatever happens remeber that I did I do and I will love you هـر اتفاقـے هـم ڪہ افـتاد یـادت باشـہ ڪـہ مـن دوسـت داشتـم دارمــ و خواهمـ داشـت •| •| ◦• @MONTAZERZOHOR313313 •◦ ◦•●◉[🍂]◉●•◦
•• 🍹 •• •[ •| دقایقے را به دور ازتمـوم دغـدغـه ها فقـط مـال همسرتـون باشـید! تا ازهـم دور نشـین مشکلـات ؛ •• کارے •• مالـے •• گوشے •• سرگرمے هاے دیگه تعطـیل لطــفاً ! •| •| ••🍊•• @Montazerzohor313313
°| |🏴| |° 🔘 : ⃣ محـل دفـن حضـرت فاطـمه زهـرا(س): سالی که به مدینه مشرف شدیم جلوی ضریح قبر مطهر پیامبر(ص) پلیس سعودی(شرطه) ناگهان به من اشاره کرد قبر فاطمه(س) آن مکانی که شما شیعیان به آن رجوع می‌کنید نیست. خیلی از این برخورد ملایم پلیس سعودی تعجب کردم .چون نوعا پلیس‌های وهابی و بشدت سخت‌گیر در مدینه مستقر هستند. بعد با دست اشاره کرد قبر فاطمه دختر نبی(ص) همین نزدیک قبر نبی(ص) است. در شمال مقصوره و یا ضریح مطهر پیامبر (ص)، دری در برابر باب جبرائیل قرار دارد که در تاریخ به بیت فاطمه، شهرت دارد. هنگامی که به درون این خانه، گام می‌نهیم، سمت چپ و به فاصله سه متر تقریبا، دری وجود دارد که از آن به درون خانه پیامبر(ص) و دیوار پنج گوشه‌ای که پیرامون قبر مطهر حضرت رسول(ص) کشیده‌اند، وارد می‌شویم. در میانه بیت فاطمه(س) و در فاصله ستونی که همانا ستون جبرائیل بوده و قرار گرفته شدن این ستون در درون این فضا، خود حکمتی دارد که مکان یاد شده از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده و مهبط وحی در این خانه و بیت فاطمه بوده است، صورت ضریح کوچکی قرار گرفته است که اگر از بیرون، واز لابلای پنجره‌های ضریح، دیده‌هایتان را به دقت به درون بیندازید، این ضریح را ملاحظه می‌کنید. ⚃ این ضریح بنظر می‌رسد که بر روی قبر مطهر حضرت قرار داشته و روایات نیز این قول را تاکید می‌نماید. •| •| •| @Montazerzohor313313 [💚]
•~❤️🏴 ~• •~• •~• ـ•﷽•ـ در تمام عمر دارم حسرت شش گوشه را داشتـم •• طــول هفـته یـک طـرف •• شـب هاے جمـعه یـک طـرف... •| •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• •~❤️🏴 ~•
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌سیویک •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_آقـابـایدبطلبه بعد این
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| -منم با گریه گفتم... بابا اون فلج نیست😢... جانبازه😔 . -حالا هرچی... فلج یا جانباز یا هر کوفتی... وقتی نمیتونه رو پای خودش وایسته یعنی حالتش عادی نیست😠 . -بابا اون اقا تا چند ماه پیش از ماها هم هم بهتر راه میرفت ولی الان به خاطر امنیت من و شما...😔😔 . که بابام پرید وسط حرفو گفت: -دختر تو با چند ماه پیشش میخوای ازدواج کنی یا با الانش؟! 😐 در ضمن این پسر و این خانواده اگه سالم هم می اومدن من جواب منفی میدادم چه برسه به الان که😑 میدونستم بحث بی فایده هست😔...اشکامو به زور نگه داشتم و رفتم توی اتاقم😢.. وقتی در اتاق رو بستم بغضم ترکید😢...صدای گریم بلند و بلند تر میشد.. با هر بار یاد آوری آخرین نگاه سید انگار دوباره دنیا خراب میشد روی سرم😭... دوست داشتم امشب دنیام تموم بشه😢... ای کاش اتفاقات امشب فقط یه کابوس بود😢... تا صبح فقط گریه میکردم و مامانم هم هر چند دقیقه بهم سر میزد و نگرانم بود . مامانم اومد تو اتاق و گفت : -دختر اینقدر خودتو عذاب نده... از دست میریا...😯 . -اخه شما که حال منو نمیدونی مامان.😢..دلم میخواد همین الان دنیا تمام بشه😕 . -من حال تورو نمیدونم؟! ههه😔😔...من حال تو رو بهتر از خودت درک میکنم😢 . -یعنی چی مامان؟!😯 . -یعنی اینکه....هیچی...😕 ولی دخترم دنیا تموم نشده... کلی خواستگار قراره برات بیاد با کلی افکار و قیافه مختلف نمیگم کیو انتخاب کن و کیو نکن نمیگم مذهبی باشه یا نباشه ولی کسی رو انتخاب کن که ارزشتو بدونه و بتونه خوشبختت کنه😕 . . اونشب و فردا اصلا تو حال و هوای خودم نبودم😔 اصلا نتونستم بخوابم و همش فکر و خیال😕 صبح شد و دلم گرفته بود😔 دلم میخواست با زهرا حرف بزنم ولی نمیدونستم چی بگم بهش 😢 . هیچکی نبود باهاش درد دل کنم 😔 یاد حرف زهرا افتادم.. که هر وقت دلش میگیره میره مزار شهدا😢لباسم رو پوشیدم و به سمت شهدای گمنام راه افتادم.. . نزدیک مزار که شدم.. اااا...اون زهرا نیست بیرون مزار وایساده؟!😯 چرا دیگه خودشه 😔 حالا چیکار کنم😯 اروم جلو رفتم . -سلام 😔 . -سلام ریحانه جان و بغلم کرد و گفت: اینجا چیکار میکنی؟😯 . -دلم گرفته بود... اومده بودم باهاشون درد دل کنم... تو چرا بیرونی؟! . -محمد گفت میخواد حرف بزنه باهاشون و کسی تو نیاد . -زهرا😔نمیدونم چطوری معذرت خواهی کنم. به خدا منم نمیخواستم... . -این چه حرفیه ریحانه. من درکت میکنم . اروم به سمت مزار حرکت کردم. و وارد یادمان شدم. صدای سید میومد وکم کم واضح تر میشد ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب ترش نشستم و به حرفهاش گوش دادم😔 •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ تا اینکه یه شب نزدیک صبح دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد😯 •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
'○💚○' •~ ~• ←یک روز مـےافتـد ؛ آن اتفـاق خـوب را مـیگـویـم ... مـن بـه افتـادنـے کـه بـرخـاستـن اوسـت ایمـان دارم ؛ هـــر لحظـه هـــر روز هـــر جمعـه.. •| •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '○💚○'
🌹🍃 🍃 •• •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻شهـید علیــررضـا مـوحـددانــش : ای کسانی که از مرگ می هراسید. قبول که مرگ حق است و ما نباید یک عمر از یک لحظه کوتاه که اسمش مرگ است بترسیم و بنشینیم تا آن مرگ به سراغمان بیاید بلکه باید به پیشوانزش برویم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خــتم 14صلــوات امــروز به نیت شـ❣ــهید •| ← هــرروز مهمـان یـک شـهید ← اسـم دوستـان شهـیدتان را بفـرستید ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بـه معــراج الشــهدا بپیونـدیـد👇 [🌹] @Montazerzohor313313 🍃 🌹🍃
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌سیودوم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_آقـابـایدبطلبه -منم ب
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب تر نشستم و به حرفهاش گوش دادم😔 . دیدم با بغض داره درد دل میکنه 😢 . -شهدا چی شد؟!😔 مگه قرار نبود منم بیام پیشتون ؟! الان زنده موندم که چی بشه؟!😢 که هر روز یه زخم زبون بشنوم؟!😢... بی معرفتا چرا من رو یادتون رفت و شروع کرد گریه کردن گریه کردن 😭 . دلم خیلی براش میسوخت😢... منم گریم گرفته بود ولی نمیتونستم گریه کنم... اروم رفتم پشت سرش... نمیدونستم چی بگم و چیکار کنم... فقط آروم گفتم: -سلام آقا سید 😶 اروم سرش رو برگردوند و سریع اشکاش رو با گوشه استینش پاک کرد و داد زد: -زهراااا مگه نگفتم کسی اومد خبرم کن . -اقا سید حالا دیگه ما هرکسی هستیم ؟! . -خانم بین من و شما هیچ نسبتی نیست. نه ثبتی نه دینی و نه... لااله الا الله . -قلبی چطور؟!😯 اینقدر راحت جا زدید؟!😕 من رو تا وسط میدون اوردید و حالا میخواین که تنها بجنگم؟؟😔 یعنی حتی اون گفتن عشق دوم و اینا همه دروغ بود؟! چون برای رسیدن به عشق اولتون اینقدر تلاش کردید ولی عشق به ظاهر دومتون چی؟! این شهدا اینطوری پای حرفاشون وایمیستادن؟!😢 . -من چیکار باید میکردم که نکردم؟؟😔 . -چرا دیشب جواب بابامو ندادید و از خودتون دفاع نکردید؟؟😯 . -چه جوابی؟! چه دفاعی؟! مگه دروغ میگفت؟! من فلجم.😢.. حتی خودمو نمیتونم نگه دارم چه برسه شما رو... کجای حرفهاش غلط بود؟! . -اون روز تو دفترتون گفتین این اتوبان دو طرفست... ولی الان با این حرفاتون دارم میفهمم نه ... این اتوبان همیشه یه طرفه بوده... شما فکر میکنید نظر من راجب شما عوض شده؟!😯 حق هم دارید فکر کنید.. چون عاشق نشدید تا حالا... و نمیدونید عشق یعنی چی... خداحافظ . بلند شدم و به طرف در مزار رفتم که از پشت سر اروم گفت: . ریحانه خانم😶 (دومین بار بود که اسمم رو صدا میزد) این اتوبان همیشه دوطرفه بوده ولی وقتی کوه ریزش کنه دیگه راهی باقی نمینونه😔 . برگشتم و باز باهاش چشم تو چشم شدم و گفتم: -اگه صدبار هم کوه ریزش کنه باید وایساد و جاده رو باز کرد نه اینکه... خداحافظ... و از محوطه بیرون اومدم... . . چند روز گذشت و از اقا سید هیچ خبری نداشتم... روزها برام تکراری و بیخود میگذشت😔.. فکر به اینکه اینده و سرنوشتم چجوریه دیوونم میکرد.. دلم میخواست یه کاری کنم ولی کاری ازز دستم بر نمیومد.. هر بار درباره سید با بابا حرف میزدم بحث رو عوض میکرد😐 . تا اینکه یه شب نزدیک صبح دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد😯سریع خودمو رسوندم بالاسرش😯 دیدم رو تخت نشسته داره گریه میکنه😢 . -چی شده مامان؟!😯 •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ -ولمون کن خانم...میخوای دخترتو بدبخت کنی که چی؟! یه مرده خوشحال بشه 😐 •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
👦🍃 🍃 °•° °•° به خودمون و بچه هامون دائما یادآورے کنیم که ما در دنیاے متفاوتها زندگے میکنیم نه دنیاے خوبها و بدها. و دائما تفاوتهاے دنیا رابه آنها نشان دهیم. تفاوت دو تا میوه، دو تا برگ درخت طعم غذا ها ، رنگ ها ، بوها و... این باعـث میشود بیامـوزیم که انسانـها نیز با هم متفاوتند. این تمرین دموکراسے در خانه است. اگر روزے آنها به قدرت برسند نگاهشان پذیرش تفاوتها خواهد بود نه اینکه با استفاده از قدرتشان دیگران را شبیه خودشان بکنند. •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 🍃 👦🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•• 🏴🍃•• ^| |^ روضه‌خوانے حـاج محمـود کریـمے در مـنزل سـردار شـهید حاج قـاسـم سلیـمانے ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زیـارت مجـازے بـر سـر مــزار شهید حاج قاسم سلیمانی در روز شهـادت سـرادر عزیز التمـاس دعـآ http://tour.soleimany.ir ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ •| •| •| •| •| •| •| •| [✨] @Montazerzohor313313 ••🏴🍃••
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
°| #علما |🏴| #فاطمیه |° 🔘 #درسنامـه‌هـاےایـام‌فاطمـیه : #قسمــــت3⃣ محـل دفـن حضـرت فاطـمه زهـرا(
°| |🏴| |° 🔘 : ⃣ 🔲 نخستین روضه‌خوان فاطمیه و افشای همدستی اُمت در هضم و نابودی عترت: 📘| خطبه 202 نهج البلاغه که شکوائیه امام علی(ع) خطاب به قبر مطهر نبی(ص) در حین دفن فاطمه(س) در کنار قبر پیامبر(ص): ▪️[السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ عَنّى وَ عَنِ ابْنَتِكَ النّازِلَةِ فى جِوارِكَ وَالسَّريعَةِ اللَّحاقِ بِكَ] ●《اى رسول خدا، از من و دخترت بر تو سلام باد كه در جوار تو آمد و آرمید و به سرعت به تو ملحق شد.》 ▪️ [قَلَّ يا رَسُولَ اللّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرى، وَ رَقَّ عَنْها تَجَلُّدى، اِلاّ اَنَّ لى فِى التَّاَسّى بِعَظيمِ فُرْقَتِكَ، وَ فادِح ِ مُصيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ] ●《اى رسول حق، از دورى دخترِ برگزيده‌ات شکیبی ام كم شد، و طاقتم از دست رفت، جز آنكه مرا در فراق عظيم تو، و سنگينى مصيبتت جاى تسليت (در مصيبت فاطمه) است.》 ▪️[فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فى مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ، وَ فاضَتْ بَيْنَ نَحْرى وَ صَدْرى نَفْسُكَ. فَاِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ] ●《 زيرا من بودم كه با دست خود تو را در آغوش خاك جاى دادم، و سرت بر سينه من (بین سینه و نحر گلو) بود كه روح پاكت از قفس تن پريد. ما از خداييم و به خدا باز میگرديم.》 ▪️[فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَديعَةُ، وَ اُخِذَتِ الرَّهينَةُ] ●《راستى كه امانت بازگردانده شد، و گروگان دريافت گرديد.》 ▪️[ اَمّا حُزْنى فَسَرْمَدٌ، وَ اَمّا لَيْلى فَمُسَهَّدٌ، اِلى اَنْ يَخْتارَ اللّهُ لى دارَكَ الَّتى اَنْتَ بِها مُقيمٌ] ●《 اما غصه من پس از این ابدى است، و شبهای عمرم مدام قرين بيدارى است تازمانى كه خداوند براى من جايگاهى راكه تو درآن اقامت دارى اختيار كند.》 ▪️[وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظافُرِ اُمَّتِكَ عَلى هَضْمِها] ●《به زودى دخترت از رقابت و همدستی اُمت براى هضم و نابودی او به تو خبر خواهد داد.》 ▪️ [فَاَحْفِهَا السُّؤالَ، وَاسْتَخْبِرْهَا الْحالَ; هذا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ] ●《 در پرسيدن از او اصرار كن، و خبر اوضاع را از او بخواه; در حالى كه بين ما و تو فاصله زيادى نشده و زمانه از يادت خالى نگشته اين همه ستم به ما شد.》 ▪️[وَالسَّلامُ عَلَيْكُما سَلامَ مُوَدِّع،لا قال وَ لا سَئِم] ●《 به هر دو نفر شما سلام باد سلام وداع كننده نه سلام رنجيده خاطر دلتنگ》 ▪️ [فَاِنْ اَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالة، وَ اِنْ اُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللّهُ الصّــابِــريــنَ ] ●《اگر از كنار مرقدت بروم نه از باب ملالت است، و اگر بمانم نه از جهت بدگمانى به آنچه خداوند به صابران وعده داده است. •| •| •| @Montazerzohor313313 [💚
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌سیوسوم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_آقـابـایدبطلبه ارو ار
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| تا اینکه نصفه شب دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد😯... سریع خودمو رسوندم بالاسرش... دیدم رو تخت نشسته داره گریه میکنه😢 . -چی شده مامان؟!😯 . -ریحانه...ریحانه... این پسره اسمش چیه؟؟😢😢 . -کدوم پسره؟! چی میگید؟!😯 . -عههه... همین که اومده بود خواستگاریت😢 . - اها... اسمشون سید محمد مهدی هست 😶 . -با گفتن اسمش گریه های مامان بیشتر شد😭 بابام هم کم کم نگران شده بود و میخواست اورژانس خبر کنه -حالا چی شده مامان؟!😯 . -خواب خانم جون رو دیدم😢 (مادربزرگم و همون که اولین بار بهم نماز خوندن یاد داده بود) با همون چادری که همیشه میزاشت😔توی خونه قدیمیمون بودم😔 دیدم در باز شد اومد تو😢 ولی به من هیچ توجهی نمیکرد و ناراحت بود😢 گفتم مامان چی شده؟! گفت تو ابروی منو پیش حضرت زهرا بردی 😢 گفتم چرا؟! 😯 گفت خانم میگه برای خواستگاری نوه اش اومده خونه شما ولی بیرونشون کردین😢 گفت به دخترت بگو تو که میترسی محمد مهدی نتونه از دخترت مراقب کنه.. این پسر از حرم دختر من مراقبت کرده چطور از مراقبت دختر تو برنمیاد. خانم جون اینارو تو خواب گفت و پا شد و با گریه رفت😢😢 . . که بابام گفت: -این حرفها چیه زن... حتما غذای سنگین خورده بودی😐 . که مامان با گریه میگفت - من هیچوقت خوابهام غلط نیست😢مامانم بعد مدتها اومده تو خوابم😔 و از من دلگیر بود😢 . ما بد کردیم... نباید بیرونشون میکردیم.. . -ولمون کن خانم... میخوای دخترتو بدبخت کنی که چی؟! یه مرده خوشحال بشه 😐 . -تو از کجا میدونی بدبخت میشه مرد؟؟ . -از اونجا تو جامعه به اون اقا نه کار میدن نه پست اجتماعی میدن نه میتونه رانندگی کنه نه میتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون. بازم بگم؟!😑 . -تو هم خوشبختی رو چه چیزهایی میدونی😔 خوشبختی یعنی دلت کنار یکی اروم باشه چه تو خرابه باشین چه تو کاخ . -این رمانتیک بازیا مال یه سال اول زندگیه.. وقتی قسط بانک و اجاره خونه و اسباب کشی و در به دری شروع شد اونموقع میفهمی دلت پیش کی آروم بود و اروم میشه😐 . یک هفته همین بحث تو خونه ما بود و منم هم غذام کم شده بود و هم حرف زدنم و فقط غصه میخوردم😢مامانمم که وضع روحیش خوب نبود😔 و کلا وضعیت خونمون ریخته بود بهم... . یه روز صبح دیدم بعد مدتها از مینا برام یه پی ام اومد . -سلام ریحانه خوبی؟! . -سلام مینا. چه عجب یادی از ما کردی؟! . -همونقد که شما یاد میکنی ماهم یاد میکنیم😐 میخواستم بگم آخر هفته بله برونمه😊 . -ااااا.. به سلامتی☺ چطور بی خبر؟! حالا اقا داماد کیه؟😯 . -میشناسیش😊 . . •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ -شما جواب دادید ولی من میخوام از زبون دخترتون بشنوم.چون ...... •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
~✦~ ‌「 」 مـن نمےدانستـم معنـےِ هـرگـز را تـو چـرا بـازنگـشتـے دیگــر ... •| •| 👣• @Montazerzohor313313 ❥ ~✦~
•• 🍹 •• •[ •| •[ •| 🍃 امـام باقـر (ع) فرمـودند: «مصیبتی از این بدتر نیست که جوان مسلمانے به خواستگارے دختر برادر مسلمانش برود، اما پدر دختر به خاطر فقر و کم پولے خواستگار را رد کند بگوید: من از تو ثروتمندترم و تو هم شأن و هم مرتبه من نیستے». •| •| •| ••🍊•• @Montazerzohor313313
🗒🖋 🖋🗒 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کتاب {📖} °•| شنــود |•° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انتــــشــارات {✍} •• نـویسـنده : شهید ابراهیم هادے •• چــاپ : گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے °•| موضوع : یک رُمان امنیتے با موضوع جذاب بازگشـت از مرگ است که توسط انتـشارات شهید ابراهیم هادے تالیف شده ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قیمٺ{💳} •| بیسـت هــزار تـومـان |•° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇 @Zeynabiam18 •{☺️}• @Montazerzohor313313 •{😎}• 📚 📖📚
🌹🍃 🍃 •• •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻شهــید حـاج قـاسم سلیمـانے : بر سـر مـزارم بنویسید سـرباز قاســم سلیــمانے. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻رهـبر انقـلاب خطاب به شهید ابـو مهـدے المهندس : من هر شب شما را به اسم دعا میکنم ابومهدی... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خــتم 14صلــوات امــروز به نیت شـ❣ــهید •| •| •| ← هــرروز مهمـان یـک شـهید ← اسـم دوستـان شهـیدتان را بفـرستید ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بـه معــراج الشــهدا بپیونـدیـد👇 [🌹] @Montazerzohor313313 🍃 🌹🍃
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌سیوچهارم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_آقـابـایدبطلبه تا ا
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| -ااااا...سلامتی... چطور بی خبر؟! حالا اقا داماد کیه . -میشناسیش😊 . -میشناسم😯 کیه؟! از بچه های دانشگاست؟؟😯 . -اره 😊 . -کدومشون؟!😯 . -اقا احسان 😊 . -احسان؟!😨😨 . -اره...😊😊 چیه چرا تعجب کردی؟!😯 . -اخه اون که میگفت فقط😕 . -نه بابا... بنده خدا میگه از اول هدفش من بودم... میگفت صحبت درباره تورو بهونه کرده بود که باهام حرف بزنه 😊 میگفت چون باباش با بابات همکاره تو رودروایسی و به زور بلند شده اومده خواستگاریت و کلی دعا کرده که تو جواب رد بدی😊 . -اینا رو احسان بهت گفته؟!😐 . -اولا آقا احسان 😊و دوما اره . -به هر حال ان شاالله که خوشبخت بشی😐 به آقا احسانم سلام برسون . ممنونم... البته از الان میدونم خوشبختم😊 ریحانه خبر نداری هنوز هیچی نشده یه ویلا تو شمال به نامم زدن . -چه خوب... ولی مینا ای کاش میتونستم از جانب یه دوست باهات صحبت کنم ولی میدونم الان هرچی بگم با یه چشم دیگه ای منو میبینی.. فقط برات ارزوی خوشبختی میکنم. . -ممنونم... نگران من نباش ریحانه... من از پس کارهام برمیام.. پس منتظرتما اخر هفته . -مینا نمیتونم قول بدم که حتما میام😕 . -حتما باید بیای... اتفاقا احسانم اصرار کرد حتما دعوتت کنم . . دلم برای مینا میسوخت... میخواستم خیلی حرفها رو بهش بزنم ولی میدونستم الان فکر میکنه شاید از حسادته و ترجیح دادم سکوت کنم😐 و براش دعا کنم خوشبخت بشه... اخه خیلی دختر مهربون و پاکیه و فقط یکم اعتقاداتش ضعیفه.😕.. ای کاش میفهمید خوشبختی فقط ویلا و ماشین و... نیست. و اصل کاری اون ارامشیه که باید حس بشه.. . وقتی ماجرای خواب مامان رو به زهرا تعریف کردم کلی پشت تلفن گریه کرد😢 و گفت از وقتی سید ماجرا رو شنیده همیشه تو خودشه و میگه ای کاش کاری از دستش برمیومد. . تا اینکه یه روز صبح که بابا داشت از خونه بیرون میرفت و در کوچه رو باز کرد دید اقا سید پشت در با ویلچر نشسته.. . -سلام علیکم😔 . -سلام...بازم شما؟! 😯 . -اومدم که جواب قطعیمو بگیرم وبرم . -من که بهتون جواب دادم... گفتم شما برای دختر من مناسب نیستید . -شما جواب دادید ولی من میخوام از زبون دخترتون بشنوم. چون تو این زمینه نظر هیچکسی به جز ایشون برای من مهم نیست . -ببین آقا پسر... اوندفعه با احترام گفتم که این موضوع رو فراموش کنین ولی ایندفعه اگه مزاحم بشین دیگه احترامی نیست و پلیس خبر میکنم. . -لا اله الا الله... فک نکنم خواستگاری جرم باشه البته شاید توی محله شما جانبازی جرم باشه... نمیدونم... ولی آقای محترم... شما حرفاتونو زدین منم میخوام حرفامو بزنم... . •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ علت عوض شدن و تغییر پوشش و ظاهرم دلیل شروعش این اقا بود..😶 . اصلا اول من به ایشون ...😶 •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
~💗⃟ ~ ‌「 」 •⊰• Ꭵ ᏒᎬmᎬmbᎬᏒ •⊰• ᏆhᎬ fᎥᏒsᏆ ᎾᏁᎬ •⊰• خِیلے چـیزا رو میـشه خواسـت •⊰• امـا نِمیـشه داشـت... •| •| •| •➣ @Montazerzohor313313 ❥ ~💗⃟ ~
👦🍃 🍃 °•° °•° •[ زمانے که فرزند شما کار اشتباه انجام میـدهد اشتباهش را به شخصیتش پیوند نزنید. اگر از کلمات و عبارات نامناسـب استـفاده کـرد؛ - نگویـید: •• تو بےادبـے + بگـویید •• حرفِ بـد زدن ممـنوع اگر بدون اجازه سرکیف کسے رفت؛ - نگویـید: •• دزد + بگـویید: •• باید اجازه بگیریم. رفتن سر کیف دیگران بدون اجازه اشتباه است. اگر گـاز گرفـت - نگویـید: •• وحشے +بگـویید: •• گاز گرفتن ممنوع. زیر س‌.وال بردن شخصـیت فرزندتان از بین رفتن اعتـماد به نفس و جسارت تکرار خطا را به دنبال خواهد داشت. •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 🍃 👦🍃
•[•💫•]• • • [وَمَـنْ يَقْنَـطُ مِنْ رَحْـمَةِ رَبِّـهِ إِلَّـا الـضَّالُّـونَ] چـه کسـے جـز گمـراهـان از رحمـت پروردگـارش نـاامـید میـشود؟ •• •| •| @Montazerzohor313313 ••✨•• •[•💫•]•
°| |🏴| |° 🔘 : ⃣آخـر 🔶سخن امام علی (ع) در خطبه 172 نهج البلاغه می فرماید : ◀️《اَللّهُمَّ اِنّی اَستَعدیک علی قریش وَ مَن اَعانَهُم، فَاِنَّهُم قَطَعُوا رَحِمی و صَغَّروا عَظیمَ مَنزِلَتی وَ اَجمَعوا علی مُنازِعتَی امرا هو لی:》 ■خدایا تو را گواه میگیرم و به درگاه تو شکایت میکنم از اجماع و همدستی تمامی قریش در ظلمی که به من روا داشتند. اینان رحم مرا قطع نمودند. و جایگاه و شان عظیم معنوی مرا خوار و حقیر و ناچیز نمودند. و در کودتا علیه من و غصب حق خلافت که به امر الهی خاص من بود متحد شده و اجماع نمودند. ◀️《قال علّی کرم الله وجهه:کلّ حقد حقدتهُ قریش علی رسول الله صلی الله علیه و آله أظهرته فیّ و ستظهره فی ولدی من بعدی:》 ■ تمام بغضها،کینه‌ها و عقده‌هایی که قریش از پیامبر در دل داشتند در من به منصّه ظهور گذاشتند و نیز به زودی بعد از من در فرزندم (حسین) آشکار می‌کنند. 📖[ ] ◀️ 《پیامبر فرمودند: ««انّ اهل بیتی سیلقون من بعدی من امّتی قتلاً و تشریداً: 》 بدون تردید اهل بیت من بعد از من از دست امتم گرفتار کشتارها و آوارگی خواهند گردید.» 📖[ ] •| •| •| @Montazerzohor313313 [💚]
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌سیوپنجم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_آقـابـایدبطلبه -اااا
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| -لا اله الا الله... فک نکنم خواستگاری جرم باشه البته شاید توی محله شما جانبازی جرم حساب بشه... نمیدونم... ولی آقای محترم... شما حرفاتونو زدین منم میخوام حرفامو بزنم.؛ .. . -گوش میدم فقط سریع تر چون کلی کار دارم...😑 . -اقای تهرانی اینجا نیومدم درباره نحوه تامین زندگیم و این چیزها حرف بزنم.. صحبت درباره این چیزها جاش توی جلسه خواستگاریه البته اگه اجازه بدید. امروز فقط اومدم فقط درباره دلم حرف بزنم... اقای تهرانی من حق میدم شما نگران اینده دخترتون باشید ولی... اقای تهرانی من همه جا گفتم که عشق اول من جهاد و شهادته و همونجور هم که میبینید تو راه این عشقم پاهامو از دست دادم.. قطعا همسر ایندم هم که عشق زندگیم حساب میشه به همین اندازه برام مهمه و پاهام که چیزی نبود حاضرم سرم رو هم برای خوشبختیش از دست بدم و چیزی کم نزارم.😔 . وقتی صحبت هاشون به اینجا رسید با خودم دل دل میکردم که بیرون برم یا نه😯 استرس عجیبی داشتم😔 پاهام سست شده بود... ولی اخه ریحانه از چی میترسی؟! مرگ یه بار شیون هم یه بار... مگه اینهمه دعا نخوندی که سالم برگرده از سوریه؟! خوب الان برگشته و پشت در خونت وایساده. چرا این دست و اون دست میکنی... اگه دلش بشکنه و دیگه بر نگرده چی؟!😯 . اب دهنمو قورت دادم و در رو اروم باز کردم..😯 . اقا سید وسط حرفاش بود. . یهو بابام گفت: -تو چرا اومدی دختر😠 . -بابا منم یه حرف هایی دارم😔 . -برو توی خونه شب میام حرف میزنیم😡 . -نه...میخوام ایشونم بشنون . -گفتم برو توی خونه😡 . که اقا سید گفت: -اقای تهرانی همونجور که گفتم امروز اومدم فقط نظر ایشونو بشنوم و نظر هیچکسی به جز ایشون برام مهم نیست. پس بهتره حرفشونو بزنن . -نظر ایشون نظر پدرشه😑 . -بابا...نه😔 . -چی گفتی؟!😠 . -بابا من نمیدونم توی ذهن شما از این آقا چی ساختید😔 کسی ساختید که که دنبال پول شماست یا هر چیز دیگه😐 نمیدونم دربارشون چه فکری میکنید و نظرتون چیه... حتما فکر میکنید فقط این اقا خواستار ازدواج با من و... هست و یکی هست مثل بقیه خواستگارام . اما باید بهتون بگم که منم...😶 . تو تمام اون دقایقی که احسان خواستگاریم اومده بود و من جواب رد دادم من توی فکرم این اقا بود😶 علت عوض شدن و تغییر پوشش و ظاهرم دلیل شروعش این اقا بود..😶 . اصلا اول من به ایشون ...😶 . سید سرشو پایین انداخته بود و هیچی نمیگفت و بابا هم هر دیقه تعجبش بیشتر میشد😯 . -بابا جان... فکر کنم با این حرفهام فهمیده باشین نظر من و شما یکی نیست😔 •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ -مامان زنگ زد خونه اقا سید اینا و گفت اگه باز مایلن برای اخر هفته ....... •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
💗 ͜͡ ~ ~ •• ‏آدم تنـها •• از تنهایے بتـرسـه •• بهـتر ازینـه کـه •• کنـار یکے باشـه •• ولـے بـازم •• از تنـهایے •• بتـرسـه •| •| •| •| @MONTAZERZOHOR313313 ] 💗 ͜͡