#بازگشت
#انتشارتشهیدابراهیمهادي
#پارت111
استاد دکتر مسعود عالی پس از بیان مطالب فوق ادامه دادند:از مرحوم آیتالله اراکی شنیدم که ایشان رفیق عالمی به نام سیدمهدیکشفی داشت که از شاگردان حاج میرزا جواد ملکی تبریزی بود؛مرحوم آیتالله اراکی تعریف میکرد که خود حاج سید مهدی کشفی برایم گفت
نیمه های شبی از خواب بیدار شدم که برای نماز شب به حیاط بروم و وضو بگیرم،اما وقتی درب حیاط را باز کردم،دیدم منزل من شکل دیگری دارد!
با تعجب دیدم دورتادور حیاط مثل صحن های حرم حجره شده!
متوجه شدم از یک حجره صدای ناله جان سوزی میاید! گشتم و حجره را پیدا کردم.نزدیک شدم اما در قفل بود و باز نمیشد.از شکاف در نگاه کردم.
دیدم یکی از رفقای خودم است که در بازار تهران فعالیت داشت.من دیدم چاله ای به اندازه قامت یک انسان کندهاند و این رفیق ما را تا گردن در آن چاله گذاشته و سنگ ریختهاند و فقط گردن آن شخص بیرون است.دیدم دو ملک از حلقوم او چیزی بیرون میکشند یا چیزی میریزند!
وقتی که این صحنه را دیدم،از ترس پاهایم شل شد!آن شخص هر چه قدر که فریاد میزد آن دو ملک بیاعتنا کارشان را انجام میدادند.من هر چه که داد زدم،اصلا اعتنایی نکردند.
دیگر طاقت نداشتم.حال نماز شب هم نداشتم.همان شب رفتم درب منزل استادم حاج میرزا جواد آقا در قم و محکم در زدم.
هنگام اذان صبح بود.من در میزدم و از آن طرف،میرزا که داشت سوی در میآمد،بلند گفت چه خبرت است؟یک چیزی نشانت دادهاند.
مرحوم کشفی تعریف میکرد که میرزا جواد ملکی تبریزی به من