#بازگشت
#انتشاراتشهیدابراهیمهادی
#پارت129
یا امام غریب،منم مثل تو در این شهر غریبم...یا امام رضا(علیهالسلام)،من پسرم رو از شما میخوام...حق دارید...کفر گفت.باید مجازات بشه اما...اما تو رو به آبروی مادرت حضرت فاطمه(علیهالسلام)قسمت میدهم اونو ببخش...آقا جون،اگه پسرم خطا کرد،تو گناهش رو ببخش...ای امام رضا(علیهالسلام)دل این مادر رو نشکن...یکباره همه چیز عوض شد...نمیخوام به دروغ صحنه پردازی کنم،زیرا اصلا متوجه نشدم چگونه از آن فضای بهت آور جدا و به بدنم برگشتم...
بعد ها پدرم گفت:پس از تصادف با ماشین،یک آقای زائر که پزشک بوده مرا معاینه کرده و مرگم را اعلام میکند،حتی پدرم نیز ضربان قلب و نبضم را نمیشنود.اما همان طور که کف زمین افتاده بودم و خون تمام اطرافم را پوشانده بود،ناگهان دست مادرم را که روی دستم بود،به سختی فشردم و...مادر بیچارهام فکر کرد دچار خیالات شده،اما وقتی پلک هایم را تکان دادم آن موقع فریادش به آسمان رفت:آقا ممنونم...چقدر مهربونی...پسرم رو بهم برگردوندی...
اما من در آن روز و در خیابان منتهی به حرم،دوباره زنده شدم!
یک جسمم و مرتبه دوم قلبم.وقتی آن معجزه را از آقا دیدم،از گذشتهام توبه کردم و تا همین امروز که یک پزشک هستم،هر سال در همان روز یعنی هفتم دی ماه برای تشکر به زیارت امام رضا(علیهالسلام)میروم!
**
علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی که سال ها ساکن مشهد بودند ماجرای عجیب و زیبایی را تعریف میکردند.ایشان در زمینه تاثیر دعا در مراحل برزخی انسان میفرمود:
یکی از اقوام ما که اهل علم و ایمان بود و سال ها در شهر سامرا ساکن بودند برای من اینگونه نقل کرد:در ایامی که در سامرا بودم،به مرض سختی مبتلا شدم.هر چه پزشکان سامرا مداوا نمودند بیفایده بود.
روز به روز حال من بدتر میشد.مادرم با برادرانم مرا از سامرا به