فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#منبر😍
💥سهبلاےدردناک برای فحش
دهندگان🤭❗️
🎙 #استاد_مسعود_عـــالے
🇵🇸🇮🇷•|منتظران مهدی|•🇮🇷🇵🇸
#منبر😍 💥سهبلاےدردناک برای فحش دهندگان🤭❗️ 🎙 #استاد_مسعود_عـــالے
💥فحش دادن حتی به شوخی فرشته هارو ازت دور میکنه...فحشنده....
🤢فحش یه بوی گندی داره که فرشته های دورو برت رو ازت دور میکنه و کسی که فرشته دورش نباشه شیاطین حتما میان سمتش...
بچه ها...
✅اینا عین واقعیته.
اونایی که کتاب آن سوی مرگ رو خوندن میدونن چی میگم.کسی که فرشته اطرافش نباشه شیاطین رگباری میرن سمتش !
کاری نکن فرشته ها ازت دور بشن...
اگه فرشته دورت نباشه شیاطین میان بیچارت میکنن.🤕
اینکه یهویی فکر گناه بهت القا میشه همش بخاطر نجوای شیاطین توی گوشته.اگه میخوای دیگه نباشه یا کمتر باشه فحش نده !
#بازگشت
#انتشاراتشهیدابراهیمهادی
#پارت127
من نیز که شستشوي مغزی شده بودم،درست مثل یک طوطی سخنگو،حرف هایی را که بهم یاد داده بودند،مثل یک نوار به خانوادهام گفتم تا آن ها را از رفتن به زیارت منصرف کنم و...اما هنوز حرف هایم تمام نشده بود که دست زحمتکش و قاچ خورده ناشی از کار کشاورزی پدرم بالا رفت و سیلی محکمی توی صورتم زد که برق از سرم پرید!
و بعد رخ به رخ من ایستاد و گفت:فرستادمت دانشگاه که دکتر بشی و بیای به این مردم بدبخت خدمت کنی،حالا داری کفر میگی؟
من که گویی با چندماه قرار گرفتن در کوران کمونیست بازی،اعتقادات قوی پدر و مادرم را از یاد برده بودم،چیزی نگفتم و همراه آن ها سوار ژیان مدل ۵۳ پدر شده و ساعتی بعد جلوی حرم،داخل خیابان از ماشین پیاده شدیم.
پس از اینکه پدر ماشینش را پارک کرد،به سراغ ما آمد و گفت:برویم پابوس آقا...
اما هنوز دو قدم نرفته بودند که من با ترس و لرز گفتم:من نمیام...من این کار ها را قبول ندارم...
پدرم که چشمانش را خون گرفته بود به آرامی گفت:چه بلایی سر تو آمده پسر؟!
ولی من خندهای کردم و برای اینکه مبادا توسط آن ها مجبور به داخل شدن شوم،بی آنکه به اطرافم نگاهی بیاندازم از آن ها رو برگردانده و پا داخل خیابان گذاشتم تا بسویی دیگر بروم و...
فقط در آخرین لحظه متوجه شدم که یک وانت آبی کوبید به بدنم و روی هوا پرواز کردم.من با سر روی آسفالت سقوط کردم و...دیگر هیچ چیز نفهمیدم...
ناگهان احساس عجیبی پیدا کردم.احساس کردم مانند یک بادکنک بزرگ هستم که با وزش هر نسیمی به این سو و آن سو میرود!
با اینکه حس خوشایندی بود،اما چون مبهوت شده بودم و
#بازگشت
#انتشاراتشهیدابراهیمهادی
#پارت128
نمیفهمیدم چرا اینطور هستم،دنبال پدر و مادرم گشتم تا از آن ها علت این وضع را بپرسم اصلا نمیفهمیدم که مردهام. اما وقتی به اطرافم نگاه انداختم،دیدم که با فاصلهای متغیر بین ۱۰ تا ۲۰ متر بالای زمین قرار گرفتهام و دائم بین فاصله ۱۰ تا ۲۰ متر بالا و پایین میشوم.
با بهت بیشتری دنبال خانوادهام روی زمین گشتم،اما پیدایشان نکردم. ادم ها را میدیدم که در رفت و آمد هستند،اما پدر و مادر و خواهر و برادرم را نمیدیدم،تا اینکه ناگهان صدای فریاد های مادرم از چند متر آن سوتر به گوشم رسید.
از نقطهای که جمعیت زیادی دور هم ایستاده بودند.به حالتی شبیه پرواز روی هوا،خود را بالای سر آن جمعیت رساندم و ناگهان با دیدن مادرم که ضجه میزد و به صورتش چنگ میکشید و پدرم که نشسته بود اشک میریخت،حیرتم بیشتر شد و...
با دیدن آن نیسان آبی رنگ،همه چیز را به یاد آوردم و تازه آن موقع بود که جنازه ام را کف خیابان دیدم و متوجه شدم که مردهام.
ترس شدیدی سراسر وجودم را فرا گرفت و درست در همین لحظه صدا هایی موهوم به گوشم رسید که شبیه صدای حیوانات و زوزه گرگ همراه یا نعره خرس بود که بدنم را می لرزاند.بار دیگر به اطرافم نگاه کردم.ناگهان دو موجود زشت و غیر قابل توصیف را که سر و صورتشان شبیه حیوانات وحشی بودند را دیدم که خیلی آرام به سوی من میآمدند.حس کردم که دارند به من می خندند!
این بار از شدت ترس فریادی کشیدم که نتیجهاش خندهها و نزدیک تر شدن صدای آن دو موجود خبیث بود!
بدبختی آن بود که نمیتوانستم فرار کنم و بیاختیار مثل بچه های کوچک به مادرم نگاه میکردم.
در این لحظه فریاد بلند مادرم را که گویی به عرش میرسید شنیدم که گریه کنان میگفت:
#ادامهدارد...
چطور بچه ها یه غیرتی دارن نسبت به این که والدین بهشون میگن ما یه خانواده هستیم
چنین حسی رو بچه ها باید تو جمع مدرسه داشته باشن👌
درواقع من نداریم
ما هستیم
ما اشتباه کردیم، ما پیروز شدیم، ما شکست خوردیم😖
تو مدرسه بجا تشویق و تنبیه فردی، باید تنبیه و تشویق جمعی داشته باشیم
آی معلم های بزرگوار !!!!!!!!!
شما بیایید و کلاس خودتون رو به چن گروه تقسیم کنید✅
و در هر گروه شاگرد زرنگای کلاس رو تقسیم کنید
خدا می فرماید اگه جامعه ای ایمان بیاره و تقوا پیشه کنه
👈 خدا برکات رو از آسمان و زمین برا اون جامعه نازل میکنه
حالا اگه جامعه ای بی تقوایی کرد، چوبش رو همه می خورن
هر چن که عده ای خوب هم تو اون جامعه باشن😢
خشک و تر همه با هم میسوزن
ما برا این که نسبت به جامعه حساس باشیم و احساس مسئولیت کنیم
باید از 👈 مدرسه شروع کنیم
تو مدرسه باید زیاد این حرف طلایی رو تکرار کنیم که
ما یک جمع هستیم✅
هر کسی خطا کرد، کل گروه تنبیه بشن
و هر کسی درست جواب داد، کل گروه تشویق بشن👏👏👏
این جاس که بچه احساس مسئولیت میکنه و فردا که رفت تو جامعه
دیگه خیالت راحته😍
بهترین جایگزین که کمترین اسیب رو داره تشویق و تنبیه فوری جمعی است
بعد تو چنین جوامعی براحتی میشه امربه معروف و نهی از منکر کرد👌
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋
ان شاءالله
هرکی غائب بود باید دانش اموزای دیگه پیگیر بشن و ببینن چرا غایب بود؟؟
این پیگیری هم از سر دلسوزی هست
فرمود 👈 مثل حیوانات که سر در آخور می کنن و کاری به بقیه ندارن نباشید😖
این حالت؛ حالت آدم های بد هستش
هردفعه صاحبش یکی از اینا رو به کشتارگاه میبره و بقیه هم بی تفاوت اند😐
جالب اینجاس که بعضی ها برا
زندگی 👈 چراگاهی خودشون کلاس میزارن