شهید نصرالله:
همراهی، توجه و حمایت امام (رضواناللهعلیه) از مقاومت و حزبالله در لبنان، تا آخرین روز حیات مبارکشان ادامه داشت.
به یاد دارم حدود یک یا دو ماه پیش از وفات امام (رحمهالله) یعنی زمانی که ایشان در بستر بیماری بودند و بسیار کم با مسئولان داخلی و کمتر با مسئولان خارجی دیدار میکردند، من بهعنوان عضو شورای حزبالله و مسئول اجرایی حزبالله به ایران رفتم و با السید القائد خامنهای و همچنین مرحوم آیتالله رفسنجانی و دیگر مسئولان ایرانی دیدار کردم و گفتم «من میخواهم با حضرت امام دیداری داشته باشم». آنها پاسخ دادند که ایشان در بستر بیماری هستند و با کسی ملاقات نمیکنند. من گفتم «تلاش خود را میکنیم» و آنها نیز موافقت کردند.
سپس به دفتر امام رفتم و تقاضای وقت ملاقات کردم. در آن زمان یکی از دوستان ما در بیت امام یعنی شیخ رحیمیان که به لبنانیها اهتمام ویژهای داشت، مسئله را با مرحوم سید احمد (رحمةاللهعلیه) در میان گذاشت و در روز دوم به من اطلاع دادند که برای ملاقات آماده شوم.
طبعاً همهی ما غافلگیر شده بودیم. به دیدار امام رفتم و هیچکس آنجا نبود؛ یعنی حتی سید احمد هم آنجا نبود، حتی هیچکدام از مسئولان از جمله مسئولان وزارت خارجه و سپاه پاسداران که معمولاً در ملاقاتها حاضر میشدند در آنجا نبودند. آقای رحیمیان نیز پس از همراهی من تا اتاقِ امام، از اتاق خارج شد و من تنها ماندم.
بهشدت تحت تأثیر هیبتی که در آنجا وجود داشت قرار گرفتم. امام روی یک صندلی بلند نشسته بودند و من نیز روی زمین نشستم. از شدت تحت تأثیر قرار گرفتن هیبتی که وجود داشت، صدایم درنمیآمد. امام به من گفتند: «نزدیکتر شو». نزدیکتر شدم و در کنار ایشان نشستم. با ایشان صحبت کردم و نامهای را که به همراه داشتم به ایشان دادم.
امام پاسخ مسائلی را که دربارهی تحولاتِ آن زمان لبنان با ایشان در میان گذاشتم، دادند و سپس لبخندی زدند و فرمودند: «به تمامی برادرانمان بگو که نگران نباشند. من و برادرانم در جمهوری اسلامی ایران، همگی با شما هستیم. ما همیشه در کنار شما باقی خواهیم ماند». این آخرین دیدار من با حضرت امام (رحمهالله) بود.
🔻تولد است مجدد؛ تولدِقیام
زنان و مردان، خردسالان و نوجوانان، هرکدام را دانه به دانه صدا میزند، بیدارشان میکند و راه میافتند به بیابان، غالبا کارگرند و پا برهنه ، راه رفتن برایشان آسان نیست اما دیگر طاقتشان سر آمده و باید مسیر را طی کنند، نیمه شب بیابان زیباست اما صبح که آغاز بشود و سلاطین و زورمندان چشم بازکنند و نبودن مستضعفین را ببیند با اسبهای تندرو و سلاحهای مدرن در پیشان خواهند رفت ، محل تلاقی آنها جای سختی شد؛ دریا.
پای پابرهنگان سست میشود، روبرویشان دریایی است عظیم و پشتشان صاحبان قدرت و جهانداران زرو زور.
حالا موسی مانده و جملهای ماندگار ، فرمود من نمیدانم چه میشود فقط میدانم ان معی ربی .
حالا بعد سالها پسر موسی همه رابیدار کرده، عدهای که تنها سلاحشان ایمان است و بکاء، بدون شمشیرهای صیقل داده شده با الماس، دوباره باز آنجایی ایستادهاند که آنطرفش نیل است همان نیل که بازهم موسویان را در آغوش گرفته و به ساحل روانه میکند و با چشمان خود میبینند غرق شدن آنکه فریاد میزد انا ربکم الاعلی .
دوباره یک به یک همه بیدار نه، بلکه زاده شدهاند، تولدی غمبار و ایستاده چو سرو ، تولدی که مادرش خون است، خون ریخته شده در فرودگاه بغداد و خرابههای ضاحیه،همان خون که جاری شد و تا ابد صدای عندما ننتصر ننتصر و عندما نستشهد ننتصر را فریاد زد، تولدِقیام.
ولَقَد أَرسَلْنَا مُوسَىٰ بِآياتِنَا أَنْ أَخرِجْ قَومكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرهمْ بِأَيامِ اللَّهِ إنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِكلِّ صَبَّار شَكُور.
https://eitaa.com/Moobtada
🔻معمولا سروکاری با ادارهجات ندارم، اما امروز برای برنامه #تولدِقیام چندتا نهاد و اداره رو سر زدم.
نکتهی جالبش اینجا بود که معمولا نگهبانان و مسئولاطلاعات مراکز، طلبکارن از مراجعین و متصدی اون قسمتی که شما کار داری یا مرخصیِ یا رفته الان میاد.
https://eitaa.com/Moobtada
هدایت شده از مدرسهتـ؋ــکرونوآوری نگاه
دوباره یک به یک همه بیــدار نه، بلکه زاده شدهاند، تولــدی که مــادرش خون است، خــون ریخته شده در فرودگاه بغــداد و خــرابههای ضــاحیه. همان خون که جــاری شد و تا ابد صدای «عندما نَنْتَصر نَنْتصر و عندما نُسْتَشهد نَنْتَصر» را فریاد زد؛ تولدِ قیام.
همزمان با ایـــام سالگــرد طوفـــان الاقصــی برگــزار میگــردد:
| تولدِ قیام |
ایران، مقاومت و جهان در اولین سالگرد
«طوفان الاقصے»
با حضور اساتید:
محمدرضا عابدینی، محسن قنبریان، علی عبدی، سعید زیباکلام، قیس قریشی، علی علیزاده، سید حسین شهرستانی، حبیب رحیمپور و ....
📅 تاریخ و سین برنامه: پنجشنبه ۲۶ مهرماه
ارائههای صبح(۹ الی ۱۲)، پذیرایی و ناهار، ارائههای عصر(۱۳:۳۰ الی ۱۷)
🔰 مکان: قم، بلوار الغدیر، کوچه ۸، سالن همایش مجتمع هدایت
✨آگـاهـے بـــراے سامـــانے دیگــر✨
مدرســـه تـ؋ــــکر و نــوآوری نگــــــاهـ
🆔 @sch_negah
🌐 http://www.negahschool.ir
مبتدا
دوباره یک به یک همه بیــدار نه، بلکه زاده شدهاند، تولــدی که مــادرش خون است، خــون ریخته شده در فر
🔻 این اساتید مدتهاست در مساله فلسطین و لبنان فعالن و حتما شنیدن صحبتهاشون میتونه مصداقی از کمک به جبهه مقاومت باشه.
وقت خالی کنیم و در این همایش شرکت کنیم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستم به بودنت نمیرسد.
حتما تا حالا خیلی پیش آمده که کسی را ببینید و بگویید چقدر شبیه فلانی است.
من هم اولین بار که از او شنیدم و عکسش را دیدم؛ شجاعتش، غیرتش و اسارت طولانی مدتش، آقا یحیی را خیلی شبیه حاج احمدمتوسلیان به چشمم آورد.
حالا خبر شهادتش آن هم لابد با همان چفیه فلسطینی که احتمالا دور صورت پیچیده ، کلاش به دست، درست وسط خانههایی که هرکدامشان بینصیب از بمب نشدهاند اما نریختند ، شانه به شانهی مجاهدانی که دمار از سربازان اسراییلی درآوردهاند، حتی همین خبر که پیکرش در دست اسراییل است ، این شباهت را بیشتر هم میکند.
شاید اگر بشماریم بین اقا یحیی و حاج احمد دهها شباهت باشد اما مهمترینش یک چیز است، پیروزی.
مجاهدت حاج احمد ثمرهاش شد پیروزی یک کشور که سیمخاردار هم نداشت و جهاد آقا یحیی هم ثمرهاش پیروزی سنگ بر اف۳۵ شده است.
پ ن: عکس مربوط به بعد از جنگ سیفالقدس و قدم زدن آقا یحیی در خیابانهای غزه است.
https://eitaa.com/Moobtada
Mohsen Chavoshi - Zarre Bin (128).mp3
9.1M
Mohsen Chavoshi.
به زیر ذربین عشق ، یکی نشست و دود شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♻️ صوت پزشک ایرانی شهید علیحیدری، چند روز قبل از شهادتش در لبنان و وصیتش برای تدفین در حرم امام خمینی(ره)
استاد مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج 1، ص52
مالک اشتر نخعی که آن شجاعتها را در جنگ صفین از خود نشان داده است پیرمرد است، یعنی مردی است که در حدود شصت سال دارد. در جنگ جمل همین مالک و عبد الله بن زبیر- که جوان و بسیار شجاع بود- با یکدیگر نبرد کردند. اینقدر یکدیگر را زدند و دفاع کردند که دیگر از شمشیر کاری ساخته نبود. آخر، کار به کشتیگیری
رسید. در اینجا مالک عبد الله را به زمین میزند. همین که عبد الله را به زمین زد عبد الله فریاد کشید: «اقْتُلونی وَ مالِکاً» هم مرا بکشید هم مالک را. بالاخره اینها را از یکدیگر جدا کردند. بعد از مدتی که از قضیه گذشت و جنگ جمل خاتمه پیدا کرد، یک روز مالک با عایشه- که خاله عبد الله بود- ملاقات میکند. عایشه از روی گله و شکایت میگوید: تو آن روز با خواهرزاده من چنین و چنان کردی. مالک قسم خورد که سه شبانه روز بود غذا نخورده بودم [یکی از چیزهایی که برای خودشان ننگ میدانستند این بود که در جنگ کشته بشوند و شکمشان پاره بشود و از آن قاذورات بیرون بیاید. لهذا تا حد امکان کم غذا میخوردند]، اگر من چیزی خورده بودم خواهرزادهات جان سالم از دست من بدر نمیبرد. در جنگ خندق مسلمانها از گرسنگی سنگ به شکم خودشان میبستند و مردانه میجنگیدند. این خارج از قانون خلقت و طبیعت نیست.
#سنوار
Mohsen Chavoshi - Koja Boodi (320).mp3
3.66M
من آن دو پلك خسته كه به هم نمىگذارى ام…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای همسفران معراج حسین چه مبارک شبی است ! تا اینجا جبرائیل را نیز در التزام رکاب داشتید، اما از این پس ... بال در سبحاتی گشوده اید که جبرائیل را نیز در آن بار نمی دهند!
#شهیدآوینی
#صدرزاده
هدایت شده از وحید یامین پور
یه چیزی در مورد موتور سوارها برام جالبه. بینشون یک همبستگی و تعاون پنهانی تو خیابونا وجود داره. اگر یکی شون سُر بخوره بیفته یا تصادف کنه، چندتاشون میان کمکش. یا برای همدیگه از کنار ماشینها راه باز میکنن یا اگر بنزینشون تموم بشه یا پنچر بشن...
بین رانندگان ماشین ولی اینطور نیست غالباً.
انگار بین موتوریها یک حس استضعاف نسبت به خودروها وجود داره که اونا رو در مقابل یه موجود گندهتر و زورگوتر منسجم میکنه 😀 😀
یا اینکه حجم برخورد آشکار و خشن با موتوریها توسط نیروی انتظامی به اونا حسّ یک گنگ غیرقانونی با سرنوشت یکسان رو میده!
سالها موتورسوار بودم و میفهمم چی میگم.☺️
▪️ #جامعه_شناسی_موتوری
ما را که به هیچ میفروشند؛ ای خواجه نمیخری غلامی؟
نشاط اصفهانی
🌱صلی الله علیک یا اباعبدالله
خدایی که مورچه را در بزرگترین بیابان جهان به مقصدش میرساند، تو را در نیمه راه رها نخواهد کرد.
صبور باش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ما سراغ منزل آسودگی مجو
چون باد، عمر ما به تکاپو گذشته است
پ ن: گریه مرد سیزده ساله در آغوش حاج حسین یکتا برای رفتن به لبنان
#صائب