eitaa logo
نـــــــورِ مــــــاه :)🇵🇸
681 دنبال‌کننده
368 عکس
166 ویدیو
0 فایل
‌‌کاش مۍشد فالمان از شعر حافظ این شود : عاقبت بِہ مۍشود احوال دوران غم مخور . -امیرعباس‌ . هر چه دل تنگت می‌خواهد بگو :)) https://harfeto.timefriend.net/16982390084585 . ادمین تبادلات : @Moon_nor_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از "اَشعارِمَن"
ای دریغا مرهمی✨🌿
یک نفر هست که خود نیست ولی خاطره‌اش صبح ِ هر روز مرا سخت بغل می‌گیرد:)
به شانه ام زدی که تنهایی ام را تکانده باشی به چه دل خوش کرده ای ؟! تکاندن برف از شانه های آدم برفی؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای که تار فرش تو با پود من آمیخته .. نقش فرش عرش تو بر روی قلبم ریخته
هدایت شده از - هیـوٰآ -
یک ثانیھ خورشیدم و یک ثانیھ ابرم تلفیق غم و شادۍ و دلتنگۍ و صبرم ! - 𝒽𝒾𝒾𝓋𝒶𝒶𝒶𝒶 .
گرچه یادی نکند پیش خود اما همه‌شب دم به دم خاطر او می‌گذرد از نظرم ... - محمد شیخی
هر شبم دل ز فراق تو بسوزد صد بار باز گویم که از این سوخته‌ تر می‌بایست - اوحدی
دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمی گنجد غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمی گنجد - محتشم کاشانی
این همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست. - حافظ
من ریزه کاری های بارانم … در سرنوشتی خیس می مانم دیگر درونم یخ نمی بندی … بهمن ترین ماهِ زمستانم رفتی که من یخچالِ قطبی را … در آتش دوزخ برقصانم رفتی که جای شال در سرما … چشم از گناهانت بپوشانم _احسان افشاری
هروقت از همه جا ناامید شدید ؛ بدونید که کارتون درس میشه ! حدیث داریم که : به عزت و جلالم قسم! قطع میکنم امید بنده ای رو که به غیراز من امید داره .. - آیت‌الله‌مجتهدی‌تهرانی‌
نـــــــورِ مــــــاه :)🇵🇸
من ریزه کاری های بارانم … در سرنوشتی خیس می مانم دیگر درونم یخ نمی بندی … بهمن ترین ماهِ زمستانم رفت
اِی چشم های قهوه قاجاری … بیرون بزن از قعرِ فنجانم از آستینم نفت می ریزد … کبریت روشن کن،بسوزانم از کوچه های چرک می آیم … در باز کن،سردرگریبانم در باز کن،شاید که بشناسی … نت های دولّا،چنگِ هذیانم یک بی کجا درمانده از هر جا … سیلی خورِ ژن های خودکامه _احسان_افشاری
از بین همه ی دارایی ها؛ تو مهم ترینشونی آقای‌امام‌رضا.
دلم شکستی و رفتی؛ خلافِ شـرطِ مودّت ، به احتیاط رو اکنون؛ که آبگینه شکستی... -سعدی
نـــــــورِ مــــــاه :)🇵🇸
- یکسال گذشت . . شهادتتون مبارک (: 💔
به‌ پاس هر وجب خاکی از این ملک چه بسیار است ، آن سر ها که رفته ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک خدا داند چه افسر ها که رفته ...
وَه که وصل تو شبی، گرچه خیال است و محال گر میسّر شَوَدَم، «خواب» چه خواهد بودن...؟