eitaa logo
مستندات
33 دنبال‌کننده
0 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♣️ ✅ روایت فرزند آیت الله طالقانی: 🔹روزی خبری به دفتر آقای طالقانی می‌دهند که نامه‌ای از طرف به سفارت فلسطین آمده، کسی را بفرستید تا نامه را دریافت کند. مجتبی چون عربی می‌دانست و همسرش نیز عرب بود به اتفاق ابوالحسن که ماشین داشت به سفارت فلسطین می‌روند؛ در مسیر برگشت ظاهرا چند ماشین آن‌ها را محاصره و دستگیر می‌کنند. آن موقع ما از این اتفاق با خبر نشدیم، ما در خیابان ایرانشهر یک مرکز امداد داشتیم که من مسئول آن بودم و یک نفر آمد و گفت این دفتر مربوط به آقای طالقانی است؟ 🔸چند نفر دور یک ماشین ریختند و سه نفر را دستگیر کردند و دستگیر شده‌ها فریاد می‌زدند: "ملت! ما فرزندان آقای طالقانی هستیم به ایشان اطلاع دهید." پس از شنیدن این خبر با آقای طالقانی تماس گرفتم و گفتم بچه‌ها جای خاصی رفته‌اند؟ که گفتند بله آ‌ن‌ها را به سفارت فلسطین فرستاده‌ام که هنوز برنگشتند؛ که خبر را به ایشان گفتم و فرمودند تحقیق کنید. 🔹شک اول ما به تجزیه‌طلبان کردستان و ساواکی‌ها بود که شاید این‌ها را گروگان گرفته‌اند. حتی در رادیو اطلاعیه دادیم که چنین شماره ماشینی را هر کسی دید به نیروهای مسلح آن را معرفی کنند و هیچ خبری نشد بعد از چند روز آقای و اعضای شورای انقلاب و اعضای نخست وزیری آمدند و هیچکس چیزی نمی‌دانست؛ من به برادرم پیشنهاد کردم سری به سپاه بزند که ایشان به سپاه می‌رود و اول او را راه نمی‌دهند بعد نگهبان‌ها را کنار می‌زند و وارد حیاط می‌شود، در حیاط سپاه می‌بیند ماشینی با پلاک مورد نظر ما آنجاست و سراغ مسئول آنجا می‌رود که آقای غرضی بود. 🔸 می‌گوید از این ماشین‌ها در کشور زیاد است برادرم می‌گوید مزخرف نگو یک پلاک در کشور چگونه زیاد است. غرضی را با ... به منزل آقای طالقانی می‌آورند و اول هر چه به او می‌گویند چیزی نمی‌گوید تا یکی از پاسداران ما به نام که خیلی نسبت به آقا حساس بود وقتی دید آقای طالقانی ناراحت هستند به غرضی گفت می‌برمت بالای پشت بام و دو تیر در سرت می‌زنم تا راحت شوی؛ این را که گفت غرضی به حرف آمد و خلاصه بچه‌ها را آزاد کردند و ما هم غرضی را تحویل زندان دژبان دادیم. 🔹بعد از این اتفاق آقای طالقانی به شدت ناراحت شدند و گفتند ما با ساواک مشکل داشتیم چون مردم را در خیابان‌ها بی‌جهت دستگیر می‌کرد و حالا می‌بینیم در مملکت خودمان هم اینگونه شده است. من هم به ایشان پیشنهاد کردم به شمال برویم و چند روزی به شمال رفتیم تا احمد آقا به آنجا آمد و دست و پای آقا را ماچ کرد و گفت آقای خمینی گفتند آقای طالقانی نباشند فاجعه است. خلاصه آقا هم برگشتند و مستقیم به قم رفتیم چون قرار بود با امام دیدار کنند. 🔸ما اول وارد منزل احمد آقا شدیم، منزل امام هم رو به روی آن منزل بود، غروب که شد آقا در حال وضو گرفتن بود که دیدیم امام آمد و همدیگر را بغل کردند و هر دو شروع به گریه کردند، بعد آقای طالقانی و آقای خمینی به اتاق رفتند و یک ساعتی صحبت کردند و قرار شد مرحوم طالقانی فردای آن روز در مدرسه فیضیه سخنرانی کند که در همین سخنرانی طرح ایجاد شوراها از سوی آقای طالقانی مطرح شد. 🔹می‌گفتند ایشان[مجتبی] مرتکب قتل شده است. گویا سه خواهر بوده‌اند که با سازمان مجاهدین در ارتباط بوده‌اند و به طرز مشکوک مرده‌اند، سال‌ها بعد همسر آن خانم به ایران می‌آید و در محاکمه دادگاه نظامی می‌گوید که همسرش خودکشی کرده است. خلاصه یک بهانه ابلهانه‌ای گرفتند تا مجتبی دستگیر شود، البته بنظر من مقصودشان مجتبی نبود و می‌خواستند به مرحوم طالقانی صدمه بزنند. آن زمان ما بزرگترین مرکز مسلح را داشتیم و همافرها نیز با ما خیلی همکاری می‌کردند. 🔸مجتبی هنگام دستگیری از سازمان جدا شده بود و آقا می‌گفت چون سابقه‌ات خراب است در اجتماعات حاضر نشو؛ بر فرض هم اگر مجاهد بوده باشد در آن زمان که مشکلی نبود. مجاهدین خلق تا سال ۶۰ آزاد بودند. 📚https://www.mostaghelonline.com/fa/tiny/news-74053 📍منظومه فکری رهبران انقلاب|عضو شوید📍
♣️ ✅ مواضع آیت الله طالقانی در این ماجرا: 🔹28 فروردین: ایشان در پیامی با تشکر از مردم از آنان خواستند احساسات خود را کنترل کنند و گفتند: «از انجام کارهایی که باعث سو استفاده عناصر فرصت طلب و ماجراجو قرار گیرد خودداری کنید.» اطلاعات، 27 فروردین، ص32 🔸29 فروردین: «با یاری خداوند در همین روزها میان شما خواهم بود و لذا تقاضا دارم از تظاهرات و راهپیمایی در این روز و پس از آن خودداری کنید.» 🔹31 فروردین: ایشان پس از دیدار دیروز با امام خمینی، امروز طی پیامی گفتند: «ربودن[دستگیری] فرزندانم در روز روشن و آن هم بعد از ملاقاتی که از جانب من با نماینده فلسطین داشتند از طرف من باعث نگرانی شد و من صلاح در این دیدم که چند روزی تهران را ترک کنم و دفترها بسته باشد... متاسفانه غیبت چند روزه من باعث سو استفاده برخی ها شد... رهبری حضرت آیت الله خمینی را نه ما بلکه دنیا پذیرفته است، همه می دانند که این رهبری، رهبری غیرعادی بود، بر طبق موازینی که دنیا در رهبری دارد نبود... به کسانی که آگاهانه و یا ناآگاهانه به دنبال ایجاد تفرقه هستند باید خاطر نشان کنم ما تا وقتی زنده هستیم و تا زمانی که اصول مان را و اصول مکتب مان را قرآن و سنت مشخص کرده و هدف هایمان مشخص است اختلافی پیش نمی آید... در مسائل اجتماعی و اصولی هیچ یک از رهبری های دینی که در این مکتب تربیت شده اند نمیتوانند اختلاف داشته باشند. درباره کمیته ها و پاسداران در روزنامه ها مطالبی نوشته شده و حمله هایی به اینها شده که به نظر من این حمله ها یا ناآگاهانه است یا مغرضانه... راست افراطی و چپ افراطی هر دو مقصرند... نه دولت میتواند مقابل امر ایشان[حضرت امام خمینی] که امر معتبر و مرجعی است و مردم به مرجعیت قبولش دارند مخالفت کند و نه هیچ کس دیگر، مخالفت با رهبری و شخص ایشان مخالفت با دین اسلام است... کمونیست ها چیزی نیستند، هرچه تو سری بیشتر بخورد، هرچه بیشتر به او فشار بیاید، قوی تر میشود، چون اسلحه مظلومیت از هر سلاحی قوی تر است. کمونیسم محصول استبداد سیاسی، اجتماعی و دینی است. از فردا [روز شنبه] دفاتر من باز است.» 📍منظومه فکری رهبران انقلاب|عضو شوید📍
♣️ ✅ مواضع امام خمینی در این ماجرا: 🔹 27 فروردین: «امروز دست های مرموزی از آستین بیرون آمده است و بین اقشار ملت تفرقه می اندازد. باید شما پاسداران اسلام، شما جوانان که سرباز امام زمان سلام الله علیه هستید، باید با هوشیاری، با اراده قوی، با مشت محکم، جلوی این توطئه ها را بگیرید... با اسمهاى مختلف، با بهانه‏هاى مختلف، با نيتهاى فاسد، با اغراض بسيار و شيطانى، قيام مى‏كنند، راهپيمايى مى‏كنند و مى‏خواهند ملت ما را نگذارند وحدت كلمه داشته باشد.» 🔸29 فروردین: «اين مردمى كه در مسئله آقاى طالقانى -كه مورد احترام همه ما هست- اين مردمى كه جلو افتادند و اين تظاهرات را كردند، اينها براى خاطر آقاى طالقانى اين كار را كردند؟! يعنى اينها علاقه دارند به آقاى طالقانى؟! آن كسى كه خدا را قبول ندارد، با آقاى طالقانى كه خدا را قبول دارد و- عرض مى‏كنم كه- شخص روحانى است و متعبد به اسلام است، براى او اين كارها را كردند؟! يا براى اينكه نگذارند يك محيط سالم باشد؟! ...خود آنها با آقاى طالقانى مخالفند. هر روزى كه دستشان برسد سَرِ او را مى‏بُرند و سر امثال او را! لكن حالا بهانه دستشان افتاده است كه مثلًا آقاى طالقانى رفته‏اند بيرون! اين بهانه دستشان افتاده، و آن بساط را در مدرسه‏هاى ما و در خيابانهاى ما اينها درست كردند، و براى كميته‏ها شروع كردند تبليغات سوء كردن. 🔹30 فروردین: «در اين چند روز ديديد كه با بهانه بسيار مبتذل- كه خود آن آقا [آیت الله طالقانی] با آن مخالف بود- در خيابانها ريختند و مدارس را تعطيل كردند و مردم را اغفال كردند براى اينكه آشوب بپا بشود. آنها متوجه باشند كه قدرت اين را ندارند كه تفرقه ما بين ما و آقايان ديگر بيندازند. و آقايان با هوشيارى جلو اين تفرقه‏ها را مى‏گيرند. شما ملت مأموريد كه با هوشيارى جلو اين تفرقه‏ها را بگيريد. جوانان عزيز ما در دانشگاه و در ساير مدارس موظفند كه از اين توطئه‏ها جلوگيرى كنند.» 📍منظومه فکری رهبران انقلاب|عضو شوید📍
کافی: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ثَابِتِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ ضَلَالَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوهُ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هِدَايَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ يُضِلُّوهُ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُولُ أَحَدٌ عَمِّي وَ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ- ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ. ثابت بن سعيد گويد: امام صادق (ع) فرمود: اى ثابت شما را با مردم چكار؟ از مردم دست برداريد و هيچ كس را بمذهب خود نخوانيد، بخدا اگر اهل آسمانها و اهل زمينها گرد آيند تا بنده‏اى را كه خدا گمراهيش را خواسته، هدايت كنند نتوانند و اگر اهل آسمانها و اهل زمينها گرد آيند تا بنده‏اى را كه خدا هدايتش را خواسته، گمراه كنند نتوانند، از مردم دست برداريد و هيچ كس نگويد: اين عموى من، برادر من، پسر عموى من، همسايه من است (و من نميتوانم نزديكانم را در گمراهى به بينم) زيرا چون خدا نسبت به بنده‏اى اراده خير نمايد روحش را پاك كند پس هر مطلب حقى را بشناسد و هر زشت و باطلى را انكار كند، پس از آن خدا در دلش مطلبى اندازد كه كارش را فراهم آورد. (يعنى ولايت ائمه را بدلش اندازد كه سعادت و نجاتش را فراهم آورد). .
مستندات
کافی: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَ
کافی: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ثَابِتٍ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ وَ أَهْلَ الْأَرْضِ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هُدَاهُ مَا اسْتَطَاعُوا كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُولُ أَحَدُكُمْ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ بِمَعْرُوفٍ إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا بِمُنْكَرٍ إِلَّا أَنْكَرَهُ ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَه‏. ثابت ابى سعيد گويد: امام صادق عليه السّلام بمن فرمود: شما را با مردم چكار؟ از مردم دست بداريد و هيچ كس را بمذهب خود نخوانيد، بخدا كه اگر اهل آسمان و اهل زمين تصميم گيرند كه بنده‏اى را كه خدا هدايتش را خواسته گمراه كنند نتوانند، از مردم دست بداريد، و هيچ كس از شما (از راه دلسوزى) نگويد: اين برادر منست: پسر عموى منست، همسايه منست، زيرا هر گاه خداى عز و جل خير بنده‏ئى را خواهد، روحش را پاكيزه كند، آنگاه هر خوبى را بشنود بشناسد و بپذيرد و هر زشتى بگوشش رسد انكار كند، سپس خدا در دلش كلمه‏ئى افكند كه بسبب آن كارش را فراهم سازد (يعنى امامت را بدلش القا كند تا از بركت راهنمائى ائمه عليهم السّلام امر دنيا و آخرتش مرتب گردد و سامان يابد). .
مستندات
کافی: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِ
کلینی در کافی بابی دارد به نام «بَابٌ فِي تَرْكِ دُعَاءِ النَّاس‏» که آنجا چندین روایت از این دست آورده است. همچنین ذیل باب «بَابُ الْهِدَايَةِ أَنَّهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏» نیز تعدادی آورده است.
مستندات
کافی: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِ
شرح: آفريدن مردمى را براى حق و مردمى را براى غير حق مربوط بمسأله طينت و جبر و تفويض است كه در ابواب خود شرح داده شد، و موضوع پذيرش و انكار دل با عدم عرفان و شناسائى را مجلسى ره گويد «گفته شده اين از باب مقدمات مركوزه در ذهن است كه خودش بآن عالم نيست». البته پيداست كه لطف و غضب خدا در هر مورد و نسبت بهر مخلوقى بيحساب و ياوه نيست، اگر چه ما آن حساب را در نيابيم، و اما ذكر اين روايت در اين باب، از اين نظر است كه سعى و كوشش براى هدايت اشخاص تأثير مهمى در هدايت آنها ندارد و بلكه براى تحصيل ثوابست و در زمان تقيه ثواب در ترك آنست. یک بخش جالب از آن روایات این است که: جاافتادن ولایت و معارف دینی برای دل‌های آماده، مثل رابطۀ کبوتر جلد به لانۀ خودش است، هرجا آن‌را رها کنید به لانه برمی‌گردد. و اگر کبوتری جلد یک لانه‌ای نباشد، نمی‌توانید آن‌را نگه دارد و بالاخره می‌پرد و می‌رود. دلی که نالایق باشد، ولایت برایش جانمی‌افتد. (...ثُمَّ هُوَ إِلَى أَمْرِکُمْ أَسْرَعُ مِنَ الطَّیْرِ إِلَى وَکْرِه) برای چنین کسی؛ چه ولایت فقیه و چه ولایت معصوم و چه ولایت پیامبر(ص) جا نخواهد افتاد.
🔸حبّ و بغض ها، ملاک ارزیابی افراد 1️⃣ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُحِبُّكُم وَما يَدرِي ما تَقُولُونَ فَيُدخِلُهُ اللّٰهُ عز و جل الجَنَّةَ‌، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيُبغِضُكُم وَما يَدرِي ما تَقُولُونَ فَيُدخِلُهُ اللّٰهُ عز و جل النّارَ به نقل از صباح بن سيّابه -: امام صادق عليه السلام فرمود: «شخصى شما [شيعيان] را دوست دارد، بدون آن كه بداند شما چه مى‌گوييد [و چه اعتقاداتى داريد]. خداوند عز و جل چنين شخصى را به بهشت مى‌برد. شخصى شما را دشمن مى‌دارد، بدون آن كه بداند شما چه مى‌گوييد. خداوند عز و جل، چنين شخصى را به دوزخ مى‌برد. 2️⃣ عَنْهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ صَالِحِ بْنِ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الرَّجُلَ لَيُحِبُّ وَلِيَّ اللَّهِ وَ مَا يَعْلَمُ مَا يَقُولُ فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُبْغِضُ وَلِيَّ اللَّهِ وَ مَا يَعْلَمُ مَا يَقُولُ فَيَمُوتُ فَيَدْخُلُ النَّار صالح بن بشير دهان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: مردى ولى خداوند را دوست مى‏دارد ولى نمى‏داند او چه مى‏گويد، خداوند او را وارد بهشت مى‏كند، و مردى هم ولى خدا را دشمن مى‏دارد و نمى‏داند او چه مى‏گويد خداوند او را وارد جهنم مى‏نمايد.
○ تضرع و ابتهال به ساحت امامان چه حكمى دارد؟ دليلى بر صحت اين نوع برخورد نداريم و هر چيزى كه دليلى بر صحت آن نداشته باشيم، نبايد انجام دهيم. چون دليلى نداريم، نبايد انجام دهيم. اگر آقايى دليل دارد، انجام دهد. بنده در حال حاضر، نتايج تحقيقاتم در حدى نيست كه بگويم حتماً غلط است؛ ولى با توجه به آنچه در اين زمينه نوشته‌اند و مطالعه كرده‌ام، نتوانستم اين كار را صحيح بيابم. تضرع و ابتهال مخصوص خداست؛ بنابراين، من اين نوع توسلى را كه ما داريم، نمى‌پسندم. آيا توسل به پيامبر و امام درست است‌؟ ما به يكديگر هم التماس دعا مى‌گوييم. آيا معنى تضرع اين است كه بگوييم امام كسى است كه اگر من برايش گريه نكنم شفاعت نمى‌كند، اگر گريه كنم شفاعت مى‌كند؟ اين انحراف است... بعضى‌ها فكر مى‌كنند اگر گريه نكنند، نمى‌شود؛ اين غلط است. درست است كه ما از امام درخواست دعا مى‌كنيم، ولى در تاريخ يا روايات حتى يك مورد هم سراغ نداريم كه در زمان پيامبر (ص) يا ائمه (ع)، فردى آمده و در حضور آن‌ها گريه كرده باشد تا آنان در حقش دعا كنند. من در حرم پيامبر (ص) يا ائمه (ع) كه مشرف مى‌شوم، عقب‌عقب برنمى‌گردم، بلكه زيارت مى‌كنم و باز مى‌گردم؛ چون جايى نديدم نوشته شده باشد كه كسى در حضور پيامبر (ص) عقب‌عقب برگشت. زنده و مرده كه فرق نمى‌كند. بنا بر آنچه از روايات داريم، اگر كسى در حضور خود پيامبر (ص) عقب‌عقب برمى‌گشت، پيامبر منع مى‌كرد. بنابراين، از سيرۀ پيامبر (ص) نمى‌شود اين مطلب را استنباط كرد. در جايى هم نيامده كه در زمان پيامبر (ص) كسى از ايشان دعا خواسته و بعد گريه كرده باشد كه «يا رسول‌الله، برايم دعا كن». گاهى براى جلب رضايت ائمه (ع) كارهايى مى‌كنيم كه به اين وسيله، آنان براى ما شفاعت كنند. مثلاً فرض كنيد من براى آستانه امام يك چراغ مى‌برم تا امام (ع) شفاعت كند. اين به آنچه ما در اسلام داريم، لطمه مى‌زند. اگر كسى امام (ع) را دوست دارد و مى‌خواهد آستانۀ او روشن باشد، به‌خاطر علاقه است و بحث ديگرى است؛ ولى اگر براى شفاعت اين كار را بكند و بگويد اين كار را انجام مى‌دهم كه امام (ع) مرا شفاعت كند، اين درست نيست؛ گويى مى‌خواهد حق حساب بدهد! شهید بهشتی، در مکتب قرآن، 53
مستندات
○ تضرع و ابتهال به ساحت امامان چه حكمى دارد؟ دليلى بر صحت اين نوع برخورد نداريم و هر چيزى كه دليلى
○براين‌اساس، زيارت و شفاعت ائمه (ع) چگونه توجيه مى‌شود؟ مسئله اين است كه از روايت ائمه (ع) چه فهميده مى‌شود؟ روايت صريح در كافى است كه ائمه (ع) صريحاً اعلام مى‌كنند از ما نيست كسى كه از راه خدا منحرف باشد. حتى در مورد عده‌اى داريم: «لَنْ ينال شَفاعتنا». گاهى انسان خيال مى‌كند كه رفتار و مناسباتش را با پيامبر (ص) و امامان (ع) طورى تنظيم مى‌كند كه مى‌تواند رضايت شخصى آنان را جلب كند؛ درحالى‌كه آنان از ما راضى نمى‌شوند جز به چيزى كه خدا را راضى كند. من از شما يك سؤال مى‌پرسم: فكر مى‌كنيد اگر به خانۀ من بياييد و يك دسته گل بياوريد، مرا خوشحال مى‌كنيد يا اينكه يك سؤال علمى طرح كنيد؟ پس وقتى مى‌خواهيد به منزل من بياييد، كوشش مى‌كنيد ببينيد از چه چيزى بيش‌تر خوشم مى‌آيد، همان را تهيه مى‌كنيد. در مورد پيامبر (ص) و امام (ع) هم همين‌طور است. ما از آنچه از اوصاف پيامبر (ص) و ائمه (ع) خوانده‌ايم، چه مى‌فهميم‌؟ آن بزرگواران از چه چيزى بيش‌تر خوششان مى‌آيد؟ ورع، تقوا و فضيلت. اعلام هم كرده‌اند كه ما فقط از اين‌ها خوشمان مى‌آيد؛ يعنى چيز ديگرى بر رابطۀ ما و آنان تأثيرى ندارد. بنده عرض مى‌كنم روابط ما با امام (ع) بايد بر اين اساس باشد. شفاعت و بحث‌هاى مربوط به آن، اگر بر اين اساس فهميده شود، همان معناى صحيح اسلامى را پيدا مى‌كند.
💠 ماجرای عثمان و ابوذر 1 🔺تاريخ اليعقوبي: بَلَغَ عُثمانَ أنَّ أبا ذَرٍّ يَقَعُ فيهِ‌، ويَذكُرُ ما غُيِّرَ وبُدِّلَ مِن سُنَنِ رَسولِ اللّهِ‌، وسُنَنِ أبي بَكرٍ وعُمَرَ، فَسَيَّرَهُ إلَى الشّامِ إلى مُعاوِيَةَ‌. وكانَ يَجلِسُ فِي المَسجِدِ، فَيَقولُ كَما كانَ يَقولُ‌، ويَجتَمِعُ إلَيهِ النّاسُ‌، حَتّى كَثُرَ مَن يَجتَمِعُ إلَيهِ‌، ويَسمَعُ مِنهُ‌. وكانَ يَقِفُ عَلى بابِ دِمَشقَ إذا صَلّى صَلاةَ الصُّبحِ فَيَقولُ‌: جاءَتِ القَطارُ تَحمِلُ النّارَ، لَعَنَ اللّهُ الآمِرينَ بِالمَعروفِ وَالتّارِكينَ لَهُ‌، وَلَعَنَ اللّهُ النّاهينَ عَنِ المُنكَرِ وَالآتينَ لَهُ‌. و كَتَبَ مُعاوِيَةُ إلى عُثمانَ‌: إنَّكَ قَد أفسَدتَ الشّامَ عَلى نَفسِكَ بِأَبي ذَرٍّ. فَكَتَبَ إلَيهِ‌: أنِ احمِلهُ عَلى قَتَبٍ‌ بِغَيرِ وَطاءٍ‌. فَقَدِمَ بِهِ إلَى المَدينَةِ‌، وقَد ذَهَبَ لَحمُ فَخِذَيهِ‌.... فَلَم يُقِم بِالمَدينَةِ إلّا أيّاما، حَتّى أرسَلَ إلَيهِ عُثمانُ‌: وَاللّهِ لَتَخرُجَنَّ عَنها! قالَ‌: أتُخرِجُني مِن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ؟! قالَ‌: نَعَم، و أنفُكَ راغِمٌ‌. قالَ‌: فإلى مَكَّةَ؟ قالَ‌: لا. قالَ‌: فَإِلى البَصرَةِ؟ قالَ‌: لا. قالَ‌: فَإِلَى الكوفَةِ؟ قالَ‌: لا ولكِن إلَى الرَّبَذَةِ الَّتي خَرَجتَ مِنها، حَتّى تَموتَ بِها. يا مَروانُ‌، أخرِجهُ‌، ولا تَدَع أحَدا يُكَلِّمُهُ حَتّى يَخرُجَ‌. تاريخ اليعقوبي: ج 2 ص 171.
💠 ماجرای عثمان و ابوذر 2 🔺مُروج الذّهب - في ذِكرِ ما طُعِنَ بِهِ عَلى عُثمانَ -: و مِن ذلِكَ ما فَعَلَ بِأَبي ذَرٍّ؛ وَهُوَ أنَّهُ حَضَرَ مَجلِسَهُ ذاتَ يَومٍ‌، فَقالَ عُثمانُ‌: أ رَأَيتُم مَن زَكّى مالَهُ‌، هَل فيهِ حَقٌّ لِغَيرِهِ؟ فَقالَ كَعبٌ‌: لا، يا أميرَ المُؤمِنينَ‌. فَدَفَعَ أبو ذَرٍّ في صَدرِ كَعبٍ‌، وَقالَ لَهُ‌: كَذِبتَ يَابنَ اليَهودِيِّ‌، ثُمَّ تَلا: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ‌» الآيَةَ‌. فَقالَ عُثمانُ‌: أ تَرَونَ بَأسا أن نَأخُذَ مالاً مِن بَيتِ مالِ المُسلِمينَ فَنُنفِقَهُ فيما يَنوبُنا مِن امورِنا، ونُعطيكُموهُ؟ فَقالَ كَعبٌ‌: لا بَأسَ بِذلِكَ‌. فَرَفَعَ أبو ذَرٍّ العَصا، فَدَفَعَ بِها في صَدرِ كَعبٍ‌، وَقالَ‌: يَابنَ اليَهودِيِّ ما أجرَأَكَ عَلَى القَولِ في دينِنا! فَقالَ لَهُ عُثمانُ‌: ما أكثَرَ أذاكَ لي! غَيِّب وَجهَكَ عَنّي؛ فَقَد آذَيتَنا. فَخَرَجَ أبو ذَرٍّ إلَى الشّامِ‌. فَكَتَبَ مُعاوِيَةُ إلى عُثمانَ‌: إنَّ أبا ذَرٍّ تَجتَمِعُ إلَيهِ الجُموعُ‌، ولا آمَنُ أن يُفسِدَهُم عَلَيكَ‌، فَإِن كانَ لَكَ فِي القَومِ حاجَةٌ فَاحمِلهُ إلَيكَ‌. فَكَتَبَ إلَيهِ عُثمانُ بِحَملِهِ‌. فَحَمَلَهُ عَلى بَعيرٍ، عَلَيهِ قَتَبٌ يابِسٌ‌، مَعَهُ خَمسَةٌ مِنَ الصَّقالِبَةِ‌ يَطيرونَ‌ بِهِ‌، حَتّى أتَوا بِهِ المَدينَةَ‌، وقَد تَسَلَّخَت بَواطِنُ أفخاذِهِ‌، وكادَ أن يَتلِفَ‌، فَقيلَ لَهُ‌: إنَّكَ تَموتُ مِن ذلِكَ‌. فَقالَ‌: هَيهاتَ‌، لَن أموتَ حَتّى انفى. وذَكَرَ جَوامِعَ ما يَنزِلُ بِهِ بَعدُ، ومَن يَتَوَلّى دَفنَهُ‌. فَأَحسَنَ إلَيهِ في دارِهِ أيّاما، ثُمَّ دَخَلَ إلَيهِ فَجَلَسَ عَلى رُكبَتَيهِ‌، وتَكَلَّمَ بِأَشياءَ‌، وذَكَرَ الخَبَرَ في وُلدِ أبِي العاصِ‌: «إذا بَلَغوا ثَلاثينَ رَجُلاً اتَّخَذوا عِبادَ اللّهِ خَوَلاً»... وكانَ في ذلِكَ اليَومِ قَد اتِيَ عُثمانُ بِتَرَكَةِ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ الزُّهرِيِّ مِنَ المالِ‌، فَنُثِرَتِ البِدَرُ حَتّى حالَت بَينَ عُثمانَ وبَينَ الرَّجُلِ القائِمِ‌، فَقالَ عُثمانُ‌: إنّي لَأَرجو لِعَبدِ الرَّحمنِ خَيرا؛ لِأَنَّهُ كانَ يَتَصَدَّقُ‌، ويُقرِي الضَّيفَ‌، وتَرَكَ ما تَرَونَ‌. فَقالَ كَعبُ الأَحبارِ: صَدَقتَ يا أميرَ المُؤمِنينَ‌، فَشالَ أبو ذَرٍّ العَصا، فَضَرَبَ بِها رَأسَ كَعبٍ‌، ولَم يَشغَلهُ ما كانَ فيهِ مِنَ الأَلَمِ‌، وقالَ‌: يَابنَ اليَهودِيِّ تَقولُ لِرَجُلٍ ماتَ وتَرَكَ هذَا المالَ‌: إنَّ اللّهَ أعطاهُ خَيرَ الدُّنيا وخَيرَ الآخِرَةِ‌، وتَقطَعُ عَلَى اللّهِ بِذلِكَ‌! و أنَا سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَقولُ‌: «ما يَسُرُّني أن أموتَ و أدَعَ ما يَزِنُ قيراطا»!! فَقالَ لَهُ عُثمانُ‌: وارِ عَنّي وَجهَكَ‌. فَقالَ‌: أسيرُ إلى مَكَّةَ؟ قالَ‌: لا وَاللّهِ‌. قالَ‌: فَتَمنَعُني مِن بَيتِ رَبّي أعبُدُهُ فيهِ حَتّى أموتَ؟ قالَ‌: إي وَاللّهِ‌. قالَ‌: فَإِلَى الشّامِ؟ قالَ‌: لا وَاللّهِ‌. قالَ‌: البَصرَةِ؟ قالَ‌: لا وَاللّهِ‌، فَاختَر غَيرَ هذِهِ البُلدانِ‌. قالَ‌: لا واللّهِ‌، ما أختارُ غيرَ ما ذَكَرتُ لَكَ‌، ولَو تَرَكتَني في دارِ هِجرَتي ما أرَدتُ شَيئا مِنَ البُلدانِ‌، فَسَيِّرني حَيثُ شِئتَ مِنَ البِلادِ. قالَ‌: فَإِنّي مُسَيِّرُكَ إلَى الرَّبَذَةِ‌. قالَ‌: اللّهُ أكبَرُ! صَدَقَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله؛ قَد أخبَرَني بِكُلِّ ما أنَا لاقٍ‌. قالَ عُثمانُ‌: وما قالَ لَكَ؟! قالَ‌: أخبَرَني بِأَنّي امنَعُ عَن مَكَّةَ وَالمَدينَةِ‌، و أموتُ بِالرَّبَذَةِ‌، ويَتَوَلّى مُواراتي نَفَرٌ مِمَّن يَرِدونَ مِنَ العِراقِ نَحوَ الحِجازِ.