May 11
🔰 جناب کشیّ در ادامه گزارش دیگری نیز به همان مضمون می آورد که:
➕حكَى نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ: عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ بِإِسْنَادِهِ:
🔸زمانی که #ابوالخطاب(نماینده امام در کوفه که به مرور دچار #غلو و #انحراف_فکری شد و حضرت او را #لعن کرده و کنار گذاشت) آن شرایط را ایجاد کرد، گروهی محضر امام صادق(ع) آمدند و گفتند: شخصی را برای ما انتخاب کن تا در امر دین و آنچه از احکام به آن محتاجیم از او کمک بگیریم.
(أَنَّ الشِّيعَةَ حِينَ أَحْدَثَ أَبُو الْخَطَّابِ مَا أَحْدَثَ خَرَجُوا إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالُوا أَقِمْ لَنَا رَجُلًا نَفْزَعُ إِلَيْهِ فِي أَمْرِ دِينِنَا وَ مَا نَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنَ الْأَحْكَامِ!)
🔹حضرت فرمود: شما محتاج این کار نیستید. هرگاه کسی از شما احتیاج پیدا کرد، نزد خودم بیایید و از خودم بشنوید و برگردید.
گفتند: ما چاره ای نداریم جز اینکه باید فردی باشد که به او مراجعه کنیم لذا حضرت #مفضل_بن_عمر را به آنها معرفی میکند و تاکید میکند:
از او بشونید و #قبول_کنید چرا که او بر خدا و بر من، جز #حق نمیگوید.
(قَالَ لَا تَحْتَاجُونَ إِلَى ذَلِكَ، مَتَى مَا احْتَاجَ أَحَدُكُمْ عَرَجَ إِلَيَّ وَ سَمِعَ مِنِّي وَ يَنْصَرِفُ، فَقَالُوا لَا بُدَّ! فَقَالَ قَدْ أَقَمْتُ عَلَيْكُمُ الْمُفَضَّلَ اسْمَعُوا مِنْهُ وَ اقْبَلُوا عَنْهُ فَإِنَّهُ لَا يَقُولُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَيَّ إِلَّا الْحَقَّ)
🔸آنها بازگشتند اما چیزی از این ماجرا نگذشت که بر مفضل و یارانش چیزهایی نسبت دادند و گفتند: یاران مفضل اهل #نماز نیستند، #شراب مینوشند، #کبوترباز اند، #راهزنی میکنند و مفضل آنها را دور و بر خود جمع کرده است.
(فَلَمْ يَأْتِ عَلَيْهِ كَثِيرُ شَيْءٍ حَتَّى شَنَّعُوا عَلَيْهِ وَ عَلَى أَصْحَابِهِ، وَ قَالُوا أَصْحَابُهُ لَا يُصَلُّونَ وَ يَشْرَبُونَ النَّبِيذَ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْحَمَّامِ وَ يَقْطَعُونَ الطَّرِيقَ، وَ الْمُفَضَّلُ يُقَرِّبُهُمْ وَ يُدْنِيهِمْ.)
📍آیات و روایات اجتماعی | عضو شوید📍
♣️#ضمائم_1
✅ اولین روایت مستقیم توسط #مرتضی_الویری(عضو وقت شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب):
🔹ﺧﺒﺮ ﺭﺳﻴﺪ #ﻣﺠﺘﺒﻲ_ﻃﺎﻟﻘـﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﻲ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻳﻚ ﮔﺮﻭﻫﻚ ﭼﭙﻲ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺄﻟﻪ ، ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﺩﺭ ﺧﺒﺮﻫﺎ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺳـﻼﺣﻬﺎ ﻗـﺼﺪ ﺗـﺪﺍﺭﻙ ﺣﻤﻠـﻪ ﺑـﻪﺟﺎﻳﻲ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﺮﻓﻬﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ . ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻬﻨﺪﺱ #ﻏﺮﺿﻲ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳـﺪﺍﺭﺍﻥ ﺑـﻮﺩ ، ﻭ ﺍﻭ ﺑـﻮﺩ ﻛـﻪ ﭘـﺴﺮ ﺁﻳـﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘـﺎﻧﻲ ﺭﺍﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻛﺮﺩ .
🔸ﺩﻛﺘﺮ #ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ_ﻳﺰﺩﻱ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺍﺯ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻛﺎﺑﻴﻨﺔ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﻮﻗﺖ ﻫﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑـﻪ ﺍﻳـﻦ ﻋﻤـﻞﺁﻗﺎﻱ ﻏﺮﺿﻲ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﺮﺩﻧﺪ . ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ، ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺧﻠﻖ ﻗﺪﺭﺕ ﺗ ﺒﻠﻴﻐﺎﺗﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺑﻲ ﺩﺍﺷـﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳـﻦ ﺭﻭ ﺩﺭﺑـﺎﺭﺓ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﭘﺴﺮ ﺁﻳﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ. ﺁﻧﻬـﺎ ﺗﺒﻠﻴـﻎ ﻣـﻲ ﻛﺮﺩﻧـﺪ ﻛـﻪ ﺑـﺎ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺁﻳﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺁﻳﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﻫﻢ ، ﺑﻲ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﻛﺠـﺎ ﻣـﻲ ﺭﻭﺩ ، ﺗﻬـﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗـﺮﻙ ﻛـﺮﺩ. ﺳـﺎﺯﻣﺎﻥﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺧﻠﻖ ﻫﻢ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻳﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺵ به ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﭘﺴﺮﺵ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﻨﺪ.
🔹ﺣﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﻛـﺮﺩﻥ ﻗـﻀﻴﻪ ، ﺗﻈـﺎﻫﺮﺍﺕ ﭘﺮﺍﻛﻨـﺪﻩ ﺍﻱ ﻫـﻢ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ . ﺍﻳﻦ ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﻱ ﻭﻗﺖ ﺗﻴﺘﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻣﻲ ﺩﻫﻢ ﻣﺨﻔﻲ ﺷﺪﻥ ﺁﻳﺖ ﷲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﻭ ﺗﺮﻙ ﺗﻬـﺮﺍﻥ ﻧـﻪ ﺑـﺮﺍﻱ ﺍﻋﺘـﺮﺍﺽ ﺑـﻪﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﻳﻲ ﺑﻪ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﺯ ﺟﺰﺋﻴـﺎﺕ ﭘﺮﻭﻧـﺪﻩ ﺧﺒـﺮﻧﺪﺍﺷﺖ . ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺍﻱ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﭘﺴﺮ ﺁﻳﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘـﺎﻧﻲ ﺍﺷـﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻧـﺪﻭ ﮔﻔﺘﻨـﺪ : "ﺍﮔـﺮﺍﺣﻤﺪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻣﻲ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻣﻦ ﺣﺮﻓﻲ ﻧﻤﻲ ﺯﺩﻡ " . ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺁﻳﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺮﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻗﻢ ﺑـﺎ ﺣـﻀﺮﺕ ﺍﻣـﺎﻡ ﻣﻼﻗـﺎﺕﻛﻨﻨﺪ. ﺑﺪﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺁﻥ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻳﺎﻓﺖ. ﺑﻌﺪﺍ" ﻧﻴﺰ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﻃﻲ ﺣﻜﻤﻲ ، ﺁﻳﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘـﺎﻧﻲ ﺭﺍﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﻌﺔ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﻨصوب ﻛﺮﺩﻧﺪ .
🔸ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ، ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺗﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﮔﺮﻭﻫﻚ ﻫﺎﻱ ﺿﺪ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺑﺮ ﭘﺎ ﺷـﺪﻩ ﻭﺷﻌﺎﺭﻫﺎﻱ ﺿﺪ ﺳﭙﺎﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﺑﺮﻧﺎﻣﺔ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﺭﻳﺨﺘﻴﻢ. ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺩﺭ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﺍﺯ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﺳﭙﺎﻩ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﻨﻴﻢ . ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺁﻳـﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘـﺎﻧﻲ ﺍﻋـﻼﻡ ﺷـﺪ ﻛـﻪ ﻫـﻴﭻﮔﻮﻧـﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺗﻲ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﮕﻴﺮﺩ . ﻣﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻭﺿﻊ ﭼﻪ ﻛﻨﻴﻢ . ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻲ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺑﺤﻖ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔـﺮﻭﻩ ﻫـﺎﻱ ﺿـﺪ ﺍﻧﻘـﻼﺏ ﻫـﻢ ﺗﻈـﺎﻫﺮﺍﺗﻲ ﺩﺭﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪﻭ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻬﻤﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧـﺪ ﻭ ﺣـﻖ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺗﻲ ، ﭘﺎﺳﺨﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻲ ، ﺁﻳﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻓﺮﺩ ﻣﺤﺘﺮﻣﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻣـﺎﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﻲ ﺷﺪ ﺍﻋﻼﻡ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺗﻲ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﮕﻴﺮﺩ . ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺍﻳﻦ ، ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﻨﻴﻢ.
🔹ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻗـﺎﻱ#ﻣﻬﺪﻭﻱ_ﻛﻨﻲ ﺩﺭ ﻛﻤﻴﺘﻪ ﻣﺮﻛﺰﻱﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺧﻼﺻﺔ ﻭﻗﺎﻳﻊ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﻨﻨﺪ . ایشان ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛـﻪ ﺗﻠﻔـﻦﻛﻨﺪ، ﮔﻔﺖ: "ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﻈﺮﻱ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻼﻑ ﺭﺃﻱ ﺁﻳﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ، ﺗﻔﺮﻗﻪ ﭘـﻴﺶ ﻣـﻲ ﺍﻳـﺪ ﻭﺍﻳﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺷﻮﺩ ."
ﺍﻣﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭﻡ منجر به تماسش شد. ﮔﻮﺷـﻲ ﺭﺍ #ﺍﺣﻤﺪ_ﺁﻗﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎﻱ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﻬﺪﻭﻱ ﻛﻨﻲ ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: "ﻧﻈﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ؛ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﺎﻳﻞ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﺗﻔﺮﻗﻪ ﺍﻱ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺑﺸﻮﺩ" . ﻭﻟﻲ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻢﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑـﻮﺩﻩ ﻧﻈـﺮ ﺣـﻀﺮﺕﺍﻣﺎﻡ ﺧﻼﻑ ﺁﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺣﻤﺪ ﺁﻗﺎ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ.
🔸ﺍﺣﻤﺪ ﺁﻗﺎ ﻧﺰﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﻬﺪﻭﻱ ﻛﻨﻲ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺗﻠﻔﻦ ﻛـﺮﺩﻩ ﺍﻧـﺪ ﻭ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﻋﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﻘـﻼﺏ ﻣـﻲ ﺧﻮﺍﻫﻨـﺪ ﺩﺭ ﺣﻤﺎﻳـﺖ ﺍﺯ ﻋﻤﻠﻜـﺮﺩ ﺳـﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳـﺪﺍﺭﺍﻥ ، ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻥ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﭘﺴﺮ ﺁﻳﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻳـﺖ ﺍﷲ ﻃﺎﻟﻘـﺎﻧﻲ ﺍﻋﻼﻡ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺗﻲ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﮕﻴﺮﺩ" . ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ، ﺑﻪ ﺧﻼﻑ ﻧﻈﺮ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺍﻧﺪﻳﺸﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﻫﻴﭻ ﺍﺷﻜﺎﻟﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
🔹ﻣﻦ ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﻧﻈﺮ ﻣﺜﺒﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﺓ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﻱ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ، ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﻬﺪﻭﻱ ﻛﻨـﻲ ﻛـﻪ ﺩﺭﻣﺠﻠﺲ ﺷﻮﺭﺍﻱ ﻣﻠﻲ ﺳﺎﺑﻖ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﻲ ﺩﺭ ﺳـﻪ ﺭﺍﻩ ﮊﺍﻟـﻪ ﻳﻜـﺴﺮﻩ ﺩﻭﻳﺪﻡ ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺧﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ ﻭ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﻓﻮﺭﺍ" ﺍﻧﺠـﺎﻡ ﺷـﻮﺩ . ﻣـﻦ ﻟﺒﺨﻨـﺪﺷﺎﺩﻣﺎﻧﻲ ﺷﻬﻴﺪ #ﻣﺤﻤﺪ_ﺑﺮﻭﺟﺮﺩﻱ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﺑﺨﻮﺑﻲ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺩﺍﺭﻡ. ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﺔ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣـﻪ ﻫـﺎﻱ ﻓـﺮﺩﺍﻱ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ، ﺣـﺪﻭﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﻣﻲ ﺷﺪﻧﺪ.
🔸ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺐ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺳﻴﺪﻡ ، ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮔﻔﺖ: "ﺁﻗﺎﻱ #ﻣﻄﻬﺮﻱ ﺗﻠﻔـﻦ ﻛﺮﺩﻧـﺪﻭ ﺧﻮﺍستند ﺑـﺎﺍﻳﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﮕﻴﺮﻱ. ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﻄﻬﺮﻱ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺁﻗﺎﻱ ﻣﻄﻬﺮﻱ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﺑـﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺑﺖ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻣﺴﺮﺕ ﻭ ﺷﺎﺩﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ.
📍منظومه فکری رهبران انقلاب|عضو شوید📍
♣️#ضمائم_2
✅ آیت الله #مهدوی_کنی، سرپرست کل کمیته های انقلاب در مصاحبه با روزنامه کیهان در رابطه با دستگیری فرزندان ایت الله طالقانی میگوید:
🔹 این دستگیری از طرف کمیته های چهارده گانه و کمیته مرکزی انقلاب اسلامی انقلاب اسلامی نبوده و به وسیله افراد مسلح خاصی صورت گرفته است که هیچ ارتباطی با کمیته ها ندارند و هدفشان صرفا ایجاد تحریک و تفرقه است... انتقال مکان ایت الله طالقانی ربطی به دستگیری فرزندانشان ندارد و ایشان مدتهاست به خاطر ازدحام بیش از حد مراجعین از منزل اصلی خود نقل مکان کرده اند.
📚 کیهان، 25 فروردین، صفحه1
📍منظومه فکری رهبران انقلاب|عضو شوید📍
♣️#ضمائم_3
✅ محمد علی #بشارتی مسئول وقت اطلاعات سپاه در نشستی میگوید:
🔸دستگیری آقای #مجتبی_طالقانی قبل از عید 58 با حکم من اتفاق افتاد و کار مهمی هم بود. آن موقع آقای #غرضی مسئول عملیات بود و من هم مسئول اطلاعات. دلیلش هم آن بود که هنگامی که ما در زندان بودیم؛ شایع بود که آقای مجتبی طالقانی افرادی را که حاضر به پذیرش تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین نبودند کشته است؛ که #مجید_شریف_واقفی، #مرتضی_صمدی_لباف از جمله آن ها بود.
🔹سوال: یعنی قول مشهور که معتقد به دیدگاه های کمونیستی ایشان بود؛ مسئله شما نبود. پاسخ: «مسئله ما اصلا مسئله عقیده ایشان نبود.» سوال: شما چه دلیلی داشتید که ثابت کنید آقای مجتبی طالقانی در کشته شدن این افراد نقش دارد؟ در جایی گفته شده که شما ایشان را متهم به قتل خانم #محبوبه_افرا کرده اید؟
🔸پاسخ: «این حرف را من نگفتم؛ من گفتم از شورای مرکزی مجاهدین خلق آن هایی که با تغییر ایدئولوژیک مخالف بودند کشته شدند وسند من هم اسناد درونی خود سازمان است. خیلی مشهور بود که آقای مجتبی طالقانی این کار را انجام داده اند. خانواده افرا از خانواده های بسیار محترم جهرم بودند و ما هم یک آشنایی دورادوری با آن ها داشتیم. اسناد درونی منافقین هم بر این تاکید دارند که مجتبی در قتل ایشان نقش داشته است.»
🔹سوال: شما در این زمینه به نتیجه قطعی و حکم رسیدید؟ پاسخ: «ما هیچ حکمی در مورد فرزند آقای طالقانی صادر نکردیم و صرفا کارمان دستگیری و بازجویی بود.» سوال: تنها در حد بازجویی بود؛ قصد زندانی کردن ایشان را نداشتید؟ پاسخ: «ما خدمت امام هم گفتیم که ایشان را احضار کردیم و دستگیر کردیم که ببینیم موضوع چیست. اما آقای طالقانی به نشانه اعتراض تهران را ترک کردند رفتند طالقان و خوب ایشان عضو شورای انقلاب هم بود.همه حتی حزب جمهوری را ما را محکوم کردند و بعد مشکلات زیادی به وجود آمد و منافقین اعلامیه های فراوانی ظاهرا در حمایت از آقای طالقانی صادر کردند.
🔸ما با همان ماشین بلیزر معروف که امام را به بهشت زهرا برد و اتفاقا راننده آن هم آقای #رفیق_دوست بود، رفتیم خدمت امام به همراه یک گروه از سپاه شامل آقای #دانش_منفرد(1)، غرضی و رفیق دوست. بنده که سخنگوی آن ها بودم و عمده ی صحبت ها را در آنجا من انجام می دادم و وقتی رفتیم خدمت امام گزارش دادیم بنده استعفایم را تحویل امام دادم و گفتم آقا ما به نظر خودمان هیچ خبط و خطایی نکردیم و بنابر وظیفه دیدیم که این آقا متهم است به قتل خواستیم که ایشان دستگیر شود و از ایشان سوال پرسیده شود.
🔹همین منافقین که این همه داد و فریاد در کشور به راه انداخته اند نه به خاطر آیت الله طالقانی یا مجتبی طالقانی بلکه به منظور ترساندن مقامات کشور که نکند فردا سراغ اعضا و کادر منافقین بروند و آنها را به دلایل متعدد دستگیر کنند خلاصه آنکه ما فقط بازجویی میکردیم و هیچ وقت در مسند قضا ننشستیم.»
🔸سوال: یعنی مسئلهای که شما در حضور امام مطرح کردید؛ اتهام قتل بود؟ پاسخ: «این اتهام او بود. امام هم در جواب ما فرمودند: حتی اگر این احمد هم خلاف کرد بازداشتش کنید، هیچکس هم نباید در کار شما دخالت کند؛ اما بروید و رضایت آقای طالقانی را جلب کنید.»
📚 https://psri.ir/?id=p0m3g1cg
————————————————-
(1) #علی_دانش_منفرد در خاطرات خود صفحه91 نقل میکند:
وقتی پسر آیت الله طالقانی و همسر غیر ایرانی اش به خاطر ارتباط با #مسکو روبروی سفارت فلسطین دستگیر شدند، فردای آن روز #دولت_موقت از این آب گل آلود ماهی گرفت و به تلافی این اقدام، آقای #غرضی عضو شورای فرماندهی سپاه را بازداشت کرد.
منافقین هم آیت الله طالقانی را که از دستگیری پسرشان ناراحت بود، به جای نامعلومی بردند...
وقتی پیش امام رفتیم ایشان گفتند: «اسلام و انقلاب از همه چیز مهمتر است، اگر شما فرزند مرا در رابطه با انقلاب گرفتید، من عکس العملی نشان نمیدهم ولی سعی کنید از ایشان دلجویی شود.»
فرمان امام انجام شد و به تدریج هم آیت الله طالقانی ماهیت منافقین را شناخت و به صراحت در نماز جمعه تهران در مقابل آنها موضع گرفت.
📍منظومه فکری رهبران انقلاب|عضو شوید📍
♣️#ضمائم_4
✅ روایت #مهدی_طالقانی فرزند آیت الله طالقانی:
🔹روزی خبری به دفتر آقای طالقانی میدهند که نامهای از طرف #یاسر_عرفات به سفارت فلسطین آمده، کسی را بفرستید تا نامه را دریافت کند. مجتبی چون عربی میدانست و همسرش نیز عرب بود به اتفاق ابوالحسن که ماشین داشت به سفارت فلسطین میروند؛ در مسیر برگشت ظاهرا چند ماشین آنها را محاصره و دستگیر میکنند. آن موقع ما از این اتفاق با خبر نشدیم، ما در خیابان ایرانشهر یک مرکز امداد داشتیم که من مسئول آن بودم و یک نفر آمد و گفت این دفتر مربوط به آقای طالقانی است؟
🔸چند نفر دور یک ماشین ریختند و سه نفر را دستگیر کردند و دستگیر شدهها فریاد میزدند: "ملت! ما فرزندان آقای طالقانی هستیم به ایشان اطلاع دهید." پس از شنیدن این خبر با آقای طالقانی تماس گرفتم و گفتم بچهها جای خاصی رفتهاند؟ که گفتند بله آنها را به سفارت فلسطین فرستادهام که هنوز برنگشتند؛ که خبر را به ایشان گفتم و فرمودند تحقیق کنید.
🔹شک اول ما به تجزیهطلبان کردستان و ساواکیها بود که شاید اینها را گروگان گرفتهاند. حتی در رادیو اطلاعیه دادیم که چنین شماره ماشینی را هر کسی دید به نیروهای مسلح آن را معرفی کنند و هیچ خبری نشد بعد از چند روز آقای #بهشتی و اعضای شورای انقلاب و اعضای نخست وزیری آمدند و هیچکس چیزی نمیدانست؛ من به برادرم پیشنهاد کردم سری به سپاه بزند که ایشان به سپاه میرود و اول او را راه نمیدهند بعد نگهبانها را کنار میزند و وارد حیاط میشود، در حیاط سپاه میبیند ماشینی با پلاک مورد نظر ما آنجاست و سراغ مسئول آنجا میرود که آقای غرضی بود.
🔸#غرضی میگوید از این ماشینها در کشور زیاد است برادرم میگوید مزخرف نگو یک پلاک در کشور چگونه زیاد است. غرضی را با ... به منزل آقای طالقانی میآورند و اول هر چه به او میگویند چیزی نمیگوید تا یکی از پاسداران ما به نام #محمد_ترکان که خیلی نسبت به آقا حساس بود وقتی دید آقای طالقانی ناراحت هستند به غرضی گفت میبرمت بالای پشت بام و دو تیر در سرت میزنم تا راحت شوی؛ این را که گفت غرضی به حرف آمد و خلاصه بچهها را آزاد کردند و ما هم غرضی را تحویل زندان دژبان دادیم.
🔹بعد از این اتفاق آقای طالقانی به شدت ناراحت شدند و گفتند ما با ساواک مشکل داشتیم چون مردم را در خیابانها بیجهت دستگیر میکرد و حالا میبینیم در مملکت خودمان هم اینگونه شده است. من هم به ایشان پیشنهاد کردم به شمال برویم و چند روزی به شمال رفتیم تا احمد آقا به آنجا آمد و دست و پای آقا را ماچ کرد و گفت آقای خمینی گفتند آقای طالقانی نباشند فاجعه است. خلاصه آقا هم برگشتند و مستقیم به قم رفتیم چون قرار بود با امام دیدار کنند.
🔸ما اول وارد منزل احمد آقا شدیم، منزل امام هم رو به روی آن منزل بود، غروب که شد آقا در حال وضو گرفتن بود که دیدیم امام آمد و همدیگر را بغل کردند و هر دو شروع به گریه کردند، بعد آقای طالقانی و آقای خمینی به اتاق رفتند و یک ساعتی صحبت کردند و قرار شد مرحوم طالقانی فردای آن روز در مدرسه فیضیه سخنرانی کند که در همین سخنرانی طرح ایجاد شوراها از سوی آقای طالقانی مطرح شد.
🔹میگفتند ایشان[مجتبی] مرتکب قتل شده است. گویا سه خواهر بودهاند که با سازمان مجاهدین در ارتباط بودهاند و به طرز مشکوک مردهاند، سالها بعد همسر آن خانم به ایران میآید و در محاکمه دادگاه نظامی میگوید که همسرش خودکشی کرده است. خلاصه یک بهانه ابلهانهای گرفتند تا مجتبی دستگیر شود، البته بنظر من مقصودشان مجتبی نبود و میخواستند به مرحوم طالقانی صدمه بزنند. آن زمان ما بزرگترین مرکز مسلح را داشتیم و همافرها نیز با ما خیلی همکاری میکردند.
🔸مجتبی هنگام دستگیری از سازمان جدا شده بود و آقا میگفت چون سابقهات خراب است در اجتماعات حاضر نشو؛ بر فرض هم اگر مجاهد بوده باشد در آن زمان که مشکلی نبود. مجاهدین خلق تا سال ۶۰ آزاد بودند.
📚https://www.mostaghelonline.com/fa/tiny/news-74053
📍منظومه فکری رهبران انقلاب|عضو شوید📍
♣️#ضمائم_5
✅ مواضع آیت الله طالقانی در این ماجرا:
🔹28 فروردین: ایشان در پیامی با تشکر از مردم از آنان خواستند احساسات خود را کنترل کنند و گفتند: «از انجام کارهایی که باعث سو استفاده عناصر فرصت طلب و ماجراجو قرار گیرد خودداری کنید.» اطلاعات، 27 فروردین، ص32
🔸29 فروردین: «با یاری خداوند در همین روزها میان شما خواهم بود و لذا تقاضا دارم از تظاهرات و راهپیمایی در این روز و پس از آن خودداری کنید.»
🔹31 فروردین: ایشان پس از دیدار دیروز با امام خمینی، امروز طی پیامی گفتند:
«ربودن[دستگیری] فرزندانم در روز روشن و آن هم بعد از ملاقاتی که از جانب من با نماینده فلسطین داشتند از طرف من باعث نگرانی شد و من صلاح در این دیدم که چند روزی تهران را ترک کنم و دفترها بسته باشد...
متاسفانه غیبت چند روزه من باعث سو استفاده برخی ها شد... رهبری حضرت آیت الله خمینی را نه ما بلکه دنیا پذیرفته است، همه می دانند که این رهبری، رهبری غیرعادی بود، بر طبق موازینی که دنیا در رهبری دارد نبود...
به کسانی که آگاهانه و یا ناآگاهانه به دنبال ایجاد تفرقه هستند باید خاطر نشان کنم ما تا وقتی زنده هستیم و تا زمانی که اصول مان را و اصول مکتب مان را قرآن و سنت مشخص کرده و هدف هایمان مشخص است اختلافی پیش نمی آید...
در مسائل اجتماعی و اصولی هیچ یک از رهبری های دینی که در این مکتب تربیت شده اند نمیتوانند اختلاف داشته باشند.
درباره کمیته ها و پاسداران در روزنامه ها مطالبی نوشته شده و حمله هایی به اینها شده که به نظر من این حمله ها یا ناآگاهانه است یا مغرضانه...
راست افراطی و چپ افراطی هر دو مقصرند...
نه دولت میتواند مقابل امر ایشان[حضرت امام خمینی] که امر معتبر و مرجعی است و مردم به مرجعیت قبولش دارند مخالفت کند و نه هیچ کس دیگر، مخالفت با رهبری و شخص ایشان مخالفت با دین اسلام است...
کمونیست ها چیزی نیستند، هرچه تو سری بیشتر بخورد، هرچه بیشتر به او فشار بیاید، قوی تر میشود، چون اسلحه مظلومیت از هر سلاحی قوی تر است.
کمونیسم محصول استبداد سیاسی، اجتماعی و دینی است.
از فردا [روز شنبه] دفاتر من باز است.»
📍منظومه فکری رهبران انقلاب|عضو شوید📍
♣️#ضمائم_6
✅ مواضع امام خمینی در این ماجرا:
🔹 27 فروردین: «امروز دست های مرموزی از آستین بیرون آمده است و بین اقشار ملت تفرقه می اندازد. باید شما پاسداران اسلام، شما جوانان که سرباز امام زمان سلام الله علیه هستید، باید با هوشیاری، با اراده قوی، با مشت محکم، جلوی این توطئه ها را بگیرید... با اسمهاى مختلف، با بهانههاى مختلف، با نيتهاى فاسد، با اغراض بسيار و شيطانى، قيام مىكنند، راهپيمايى مىكنند و مىخواهند ملت ما را نگذارند وحدت كلمه داشته باشد.»
🔸29 فروردین: «اين مردمى كه در مسئله آقاى طالقانى -كه مورد احترام همه ما هست- اين مردمى كه جلو افتادند و اين تظاهرات را كردند، اينها براى خاطر آقاى طالقانى اين كار را كردند؟! يعنى اينها علاقه دارند به آقاى طالقانى؟! آن كسى كه خدا را قبول ندارد، با آقاى طالقانى كه خدا را قبول دارد و- عرض مىكنم كه- شخص روحانى است و متعبد به اسلام است، براى او اين كارها را كردند؟! يا براى اينكه نگذارند يك محيط سالم باشد؟!
...خود آنها با آقاى طالقانى مخالفند. هر روزى كه دستشان برسد سَرِ او را مىبُرند و سر امثال او را! لكن حالا بهانه دستشان افتاده است كه مثلًا آقاى طالقانى رفتهاند بيرون! اين بهانه دستشان افتاده، و آن بساط را در مدرسههاى ما و در خيابانهاى ما اينها درست كردند، و براى كميتهها شروع كردند تبليغات سوء كردن.
🔹30 فروردین: «در اين چند روز ديديد كه با بهانه بسيار مبتذل- كه خود آن آقا [آیت الله طالقانی] با آن مخالف بود- در خيابانها ريختند و مدارس را تعطيل كردند و مردم را اغفال كردند براى اينكه آشوب بپا بشود. آنها متوجه باشند كه قدرت اين را ندارند كه تفرقه ما بين ما و آقايان ديگر بيندازند. و آقايان با هوشيارى جلو اين تفرقهها را مىگيرند. شما ملت مأموريد كه با هوشيارى جلو اين تفرقهها را بگيريد. جوانان عزيز ما در دانشگاه و در ساير مدارس موظفند كه از اين توطئهها جلوگيرى كنند.»
📍منظومه فکری رهبران انقلاب|عضو شوید📍
کافی:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ثَابِتِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ ضَلَالَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوهُ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هِدَايَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ يُضِلُّوهُ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُولُ أَحَدٌ عَمِّي وَ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ- ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ.
ثابت بن سعيد گويد: امام صادق (ع) فرمود: اى ثابت شما را با مردم چكار؟ از مردم دست برداريد و هيچ كس را بمذهب خود نخوانيد، بخدا اگر اهل آسمانها و اهل زمينها گرد آيند تا بندهاى را كه خدا گمراهيش را خواسته، هدايت كنند نتوانند و اگر اهل آسمانها و اهل زمينها گرد آيند تا بندهاى را كه خدا هدايتش را خواسته، گمراه كنند نتوانند، از مردم دست برداريد و هيچ كس نگويد: اين عموى من، برادر من، پسر عموى من، همسايه من است (و من نميتوانم نزديكانم را در گمراهى به بينم) زيرا چون خدا نسبت به بندهاى اراده خير نمايد روحش را پاك كند پس هر مطلب حقى را بشناسد و هر زشت و باطلى را انكار كند، پس از آن خدا در دلش مطلبى اندازد كه كارش را فراهم آورد. (يعنى ولايت ائمه را بدلش اندازد كه سعادت و نجاتش را فراهم آورد).
#ابهام
#جهاد_تبیین
#جبروتفویض
#طینت
.
مستندات
کافی: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَ
کافی:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ثَابِتٍ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ وَ أَهْلَ الْأَرْضِ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هُدَاهُ مَا اسْتَطَاعُوا كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُولُ أَحَدُكُمْ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ بِمَعْرُوفٍ إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا بِمُنْكَرٍ إِلَّا أَنْكَرَهُ ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَه.
ثابت ابى سعيد گويد: امام صادق عليه السّلام بمن فرمود: شما را با مردم چكار؟ از مردم دست بداريد و هيچ كس را بمذهب خود نخوانيد، بخدا كه اگر اهل آسمان و اهل زمين تصميم گيرند كه بندهاى را كه خدا هدايتش را خواسته گمراه كنند نتوانند، از مردم دست بداريد، و هيچ كس از شما (از راه دلسوزى) نگويد: اين برادر منست: پسر عموى منست، همسايه منست، زيرا هر گاه خداى عز و جل خير بندهئى را خواهد، روحش را پاكيزه كند، آنگاه هر خوبى را بشنود بشناسد و بپذيرد و هر زشتى بگوشش رسد انكار كند، سپس خدا در دلش كلمهئى افكند كه بسبب آن كارش را فراهم سازد (يعنى امامت را بدلش القا كند تا از بركت راهنمائى ائمه عليهم السّلام امر دنيا و آخرتش مرتب گردد و سامان يابد).
#ابهام
#جهاد_تبیین
#جبروتفویض
#طینت
.
مستندات
کافی: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِ
کلینی در کافی بابی دارد به نام «بَابٌ فِي تَرْكِ دُعَاءِ النَّاس» که آنجا چندین روایت از این دست آورده است.
همچنین ذیل باب «بَابُ الْهِدَايَةِ أَنَّهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» نیز تعدادی آورده است.
مستندات
کافی: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِ
شرح:
آفريدن مردمى را براى حق و مردمى را براى غير حق مربوط بمسأله طينت و جبر و تفويض است كه در ابواب خود شرح داده شد، و موضوع پذيرش و انكار دل با عدم عرفان و شناسائى را مجلسى ره گويد «گفته شده اين از باب مقدمات مركوزه در ذهن است كه خودش بآن عالم نيست».
البته پيداست كه لطف و غضب خدا در هر مورد و نسبت بهر مخلوقى بيحساب و ياوه نيست، اگر چه ما آن حساب را در نيابيم، و اما ذكر اين روايت در اين باب، از اين نظر است كه سعى و كوشش براى هدايت اشخاص تأثير مهمى در هدايت آنها ندارد و بلكه براى تحصيل ثوابست و در زمان تقيه ثواب در ترك آنست.
یک بخش جالب از آن روایات این است که: جاافتادن ولایت و معارف دینی برای دلهای آماده، مثل رابطۀ کبوتر جلد به لانۀ خودش است، هرجا آنرا رها کنید به لانه برمیگردد. و اگر کبوتری جلد یک لانهای نباشد، نمیتوانید آنرا نگه دارد و بالاخره میپرد و میرود. دلی که نالایق باشد، ولایت برایش جانمیافتد.
(...ثُمَّ هُوَ إِلَى أَمْرِکُمْ أَسْرَعُ مِنَ الطَّیْرِ إِلَى وَکْرِه) برای چنین کسی؛ چه ولایت فقیه و چه ولایت معصوم و چه ولایت پیامبر(ص) جا نخواهد افتاد.
🔸حبّ و بغض ها، ملاک ارزیابی افراد
1️⃣ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُحِبُّكُم وَما يَدرِي ما تَقُولُونَ فَيُدخِلُهُ اللّٰهُ عز و جل الجَنَّةَ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيُبغِضُكُم وَما يَدرِي ما تَقُولُونَ فَيُدخِلُهُ اللّٰهُ عز و جل النّارَ
به نقل از صباح بن سيّابه -: امام صادق عليه السلام فرمود: «شخصى شما [شيعيان] را دوست دارد، بدون آن كه بداند شما چه مىگوييد [و چه اعتقاداتى داريد]. خداوند عز و جل چنين شخصى را به بهشت مىبرد. شخصى شما را دشمن مىدارد، بدون آن كه بداند شما چه مىگوييد. خداوند عز و جل، چنين شخصى را به دوزخ مىبرد.
2️⃣ عَنْهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ صَالِحِ بْنِ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الرَّجُلَ لَيُحِبُّ وَلِيَّ اللَّهِ وَ مَا يَعْلَمُ مَا يَقُولُ فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُبْغِضُ وَلِيَّ اللَّهِ وَ مَا يَعْلَمُ مَا يَقُولُ فَيَمُوتُ فَيَدْخُلُ النَّار
صالح بن بشير دهان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: مردى ولى خداوند را دوست مىدارد ولى نمىداند او چه مىگويد، خداوند او را وارد بهشت مىكند، و مردى هم ولى خدا را دشمن مىدارد و نمىداند او چه مىگويد خداوند او را وارد جهنم مىنمايد.
#ابهام
○ تضرع و ابتهال به ساحت امامان چه حكمى دارد؟
دليلى بر صحت اين نوع برخورد نداريم و هر چيزى كه دليلى بر صحت آن نداشته باشيم، نبايد انجام دهيم. چون دليلى نداريم، نبايد انجام دهيم. اگر آقايى دليل دارد، انجام دهد. بنده در حال حاضر، نتايج تحقيقاتم در حدى نيست كه بگويم حتماً غلط است؛ ولى با توجه به آنچه در اين زمينه نوشتهاند و مطالعه كردهام، نتوانستم اين كار را صحيح بيابم. تضرع و ابتهال مخصوص خداست؛ بنابراين، من اين نوع توسلى را كه ما داريم، نمىپسندم. آيا توسل به پيامبر و امام درست است؟ ما به يكديگر هم التماس دعا مىگوييم. آيا معنى تضرع اين است كه بگوييم امام كسى است كه اگر من برايش گريه نكنم شفاعت نمىكند، اگر گريه كنم شفاعت مىكند؟ اين انحراف است...
بعضىها فكر مىكنند اگر گريه نكنند، نمىشود؛ اين غلط است. درست است كه ما از امام درخواست دعا مىكنيم، ولى در تاريخ يا روايات حتى يك مورد هم سراغ نداريم كه در زمان پيامبر (ص) يا ائمه (ع)، فردى آمده و در حضور آنها گريه كرده باشد تا آنان در حقش دعا كنند. من در حرم پيامبر (ص) يا ائمه (ع) كه مشرف مىشوم، عقبعقب برنمىگردم، بلكه زيارت مىكنم و باز مىگردم؛ چون جايى نديدم نوشته شده باشد كه كسى در حضور پيامبر (ص) عقبعقب برگشت. زنده و مرده كه فرق نمىكند. بنا بر آنچه از روايات داريم، اگر كسى در حضور خود پيامبر (ص) عقبعقب برمىگشت، پيامبر منع مىكرد. بنابراين، از سيرۀ پيامبر (ص) نمىشود اين مطلب را استنباط كرد.
در جايى هم نيامده كه در زمان پيامبر (ص) كسى از ايشان دعا خواسته و بعد گريه كرده باشد كه «يا رسولالله، برايم دعا كن». گاهى براى جلب رضايت ائمه (ع) كارهايى مىكنيم كه به اين وسيله، آنان براى ما شفاعت كنند. مثلاً فرض كنيد من براى آستانه امام يك چراغ مىبرم تا امام (ع) شفاعت كند. اين به آنچه ما در اسلام داريم، لطمه مىزند. اگر كسى امام (ع) را دوست دارد و مىخواهد آستانۀ او روشن باشد، بهخاطر علاقه است و بحث ديگرى است؛ ولى اگر براى شفاعت اين كار را بكند و بگويد اين كار را انجام مىدهم كه امام (ع) مرا شفاعت كند، اين درست نيست؛ گويى مىخواهد حق حساب بدهد!
شهید بهشتی، در مکتب قرآن، 53
#ابهام
مستندات
○ تضرع و ابتهال به ساحت امامان چه حكمى دارد؟ دليلى بر صحت اين نوع برخورد نداريم و هر چيزى كه دليلى
○برايناساس، زيارت و شفاعت ائمه (ع) چگونه توجيه مىشود؟
مسئله اين است كه از روايت ائمه (ع) چه فهميده مىشود؟ روايت صريح در كافى است كه ائمه (ع) صريحاً اعلام مىكنند از ما نيست كسى كه از راه خدا منحرف باشد. حتى در مورد عدهاى داريم: «لَنْ ينال شَفاعتنا». گاهى انسان خيال مىكند كه رفتار و مناسباتش را با پيامبر (ص) و امامان (ع) طورى تنظيم مىكند كه مىتواند رضايت شخصى آنان را جلب كند؛ درحالىكه آنان از ما راضى نمىشوند جز به چيزى كه خدا را راضى كند.
من از شما يك سؤال مىپرسم: فكر مىكنيد اگر به خانۀ من بياييد و يك دسته گل بياوريد، مرا خوشحال مىكنيد يا اينكه يك سؤال علمى طرح كنيد؟ پس وقتى مىخواهيد به منزل من بياييد، كوشش مىكنيد ببينيد از چه چيزى بيشتر خوشم مىآيد، همان را تهيه مىكنيد. در مورد پيامبر (ص) و امام (ع) هم همينطور است. ما از آنچه از اوصاف پيامبر (ص) و ائمه (ع) خواندهايم، چه مىفهميم؟ آن بزرگواران از چه چيزى بيشتر خوششان مىآيد؟ ورع، تقوا و فضيلت.
اعلام هم كردهاند كه ما فقط از اينها خوشمان مىآيد؛ يعنى چيز ديگرى بر رابطۀ ما و آنان تأثيرى ندارد. بنده عرض مىكنم روابط ما با امام (ع) بايد بر اين اساس باشد. شفاعت و بحثهاى مربوط به آن، اگر بر اين اساس فهميده شود، همان معناى صحيح اسلامى را پيدا مىكند.
💠 ماجرای عثمان و ابوذر 1
🔺تاريخ اليعقوبي:
بَلَغَ عُثمانَ أنَّ أبا ذَرٍّ يَقَعُ فيهِ، ويَذكُرُ ما غُيِّرَ وبُدِّلَ مِن سُنَنِ رَسولِ اللّهِ، وسُنَنِ أبي بَكرٍ وعُمَرَ، فَسَيَّرَهُ إلَى الشّامِ إلى مُعاوِيَةَ. وكانَ يَجلِسُ فِي المَسجِدِ، فَيَقولُ كَما كانَ يَقولُ، ويَجتَمِعُ إلَيهِ النّاسُ، حَتّى كَثُرَ مَن يَجتَمِعُ إلَيهِ، ويَسمَعُ مِنهُ. وكانَ يَقِفُ عَلى بابِ دِمَشقَ إذا صَلّى صَلاةَ الصُّبحِ فَيَقولُ: جاءَتِ القَطارُ تَحمِلُ النّارَ، لَعَنَ اللّهُ الآمِرينَ بِالمَعروفِ وَالتّارِكينَ لَهُ، وَلَعَنَ اللّهُ النّاهينَ عَنِ المُنكَرِ وَالآتينَ لَهُ.
و كَتَبَ مُعاوِيَةُ إلى عُثمانَ: إنَّكَ قَد أفسَدتَ الشّامَ عَلى نَفسِكَ بِأَبي ذَرٍّ. فَكَتَبَ إلَيهِ: أنِ احمِلهُ عَلى قَتَبٍ بِغَيرِ وَطاءٍ. فَقَدِمَ بِهِ إلَى المَدينَةِ، وقَد ذَهَبَ لَحمُ فَخِذَيهِ....
فَلَم يُقِم بِالمَدينَةِ إلّا أيّاما، حَتّى أرسَلَ إلَيهِ عُثمانُ: وَاللّهِ لَتَخرُجَنَّ عَنها! قالَ: أتُخرِجُني مِن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ؟! قالَ: نَعَم، و أنفُكَ راغِمٌ. قالَ: فإلى مَكَّةَ؟ قالَ: لا. قالَ: فَإِلى البَصرَةِ؟ قالَ: لا. قالَ: فَإِلَى الكوفَةِ؟ قالَ: لا ولكِن إلَى الرَّبَذَةِ الَّتي خَرَجتَ مِنها، حَتّى تَموتَ بِها. يا مَروانُ، أخرِجهُ، ولا تَدَع أحَدا يُكَلِّمُهُ حَتّى يَخرُجَ.
تاريخ اليعقوبي: ج 2 ص 171.
💠 ماجرای عثمان و ابوذر 2
🔺مُروج الذّهب - في ذِكرِ ما طُعِنَ بِهِ عَلى عُثمانَ -:
و مِن ذلِكَ ما فَعَلَ بِأَبي ذَرٍّ؛ وَهُوَ أنَّهُ حَضَرَ مَجلِسَهُ ذاتَ يَومٍ، فَقالَ عُثمانُ: أ رَأَيتُم مَن زَكّى مالَهُ، هَل فيهِ حَقٌّ لِغَيرِهِ؟ فَقالَ كَعبٌ: لا، يا أميرَ المُؤمِنينَ. فَدَفَعَ أبو ذَرٍّ في صَدرِ كَعبٍ، وَقالَ لَهُ: كَذِبتَ يَابنَ اليَهودِيِّ، ثُمَّ تَلا: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» الآيَةَ.
فَقالَ عُثمانُ: أ تَرَونَ بَأسا أن نَأخُذَ مالاً مِن بَيتِ مالِ المُسلِمينَ فَنُنفِقَهُ فيما يَنوبُنا مِن امورِنا، ونُعطيكُموهُ؟ فَقالَ كَعبٌ: لا بَأسَ بِذلِكَ. فَرَفَعَ أبو ذَرٍّ العَصا، فَدَفَعَ بِها في صَدرِ كَعبٍ، وَقالَ: يَابنَ اليَهودِيِّ ما أجرَأَكَ عَلَى القَولِ في دينِنا! فَقالَ لَهُ عُثمانُ: ما أكثَرَ أذاكَ لي! غَيِّب وَجهَكَ عَنّي؛ فَقَد آذَيتَنا.
فَخَرَجَ أبو ذَرٍّ إلَى الشّامِ. فَكَتَبَ مُعاوِيَةُ إلى عُثمانَ: إنَّ أبا ذَرٍّ تَجتَمِعُ إلَيهِ الجُموعُ، ولا آمَنُ أن يُفسِدَهُم عَلَيكَ، فَإِن كانَ لَكَ فِي القَومِ حاجَةٌ فَاحمِلهُ إلَيكَ. فَكَتَبَ إلَيهِ عُثمانُ بِحَملِهِ. فَحَمَلَهُ عَلى بَعيرٍ، عَلَيهِ قَتَبٌ يابِسٌ، مَعَهُ خَمسَةٌ مِنَ الصَّقالِبَةِ يَطيرونَ بِهِ، حَتّى أتَوا بِهِ المَدينَةَ، وقَد تَسَلَّخَت بَواطِنُ أفخاذِهِ، وكادَ أن يَتلِفَ، فَقيلَ لَهُ: إنَّكَ تَموتُ مِن ذلِكَ. فَقالَ: هَيهاتَ، لَن أموتَ حَتّى انفى. وذَكَرَ جَوامِعَ ما يَنزِلُ بِهِ بَعدُ، ومَن يَتَوَلّى دَفنَهُ. فَأَحسَنَ إلَيهِ في دارِهِ أيّاما، ثُمَّ دَخَلَ إلَيهِ فَجَلَسَ عَلى رُكبَتَيهِ، وتَكَلَّمَ بِأَشياءَ،
وذَكَرَ الخَبَرَ في وُلدِ أبِي العاصِ: «إذا بَلَغوا ثَلاثينَ رَجُلاً اتَّخَذوا عِبادَ اللّهِ خَوَلاً»... وكانَ في ذلِكَ اليَومِ قَد اتِيَ عُثمانُ بِتَرَكَةِ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ الزُّهرِيِّ مِنَ المالِ، فَنُثِرَتِ البِدَرُ حَتّى حالَت بَينَ عُثمانَ وبَينَ الرَّجُلِ القائِمِ، فَقالَ عُثمانُ: إنّي لَأَرجو لِعَبدِ الرَّحمنِ خَيرا؛ لِأَنَّهُ كانَ يَتَصَدَّقُ، ويُقرِي الضَّيفَ، وتَرَكَ ما تَرَونَ. فَقالَ كَعبُ الأَحبارِ: صَدَقتَ يا أميرَ المُؤمِنينَ،
فَشالَ أبو ذَرٍّ العَصا، فَضَرَبَ بِها رَأسَ كَعبٍ، ولَم يَشغَلهُ ما كانَ فيهِ مِنَ الأَلَمِ، وقالَ: يَابنَ اليَهودِيِّ تَقولُ لِرَجُلٍ ماتَ وتَرَكَ هذَا المالَ: إنَّ اللّهَ أعطاهُ خَيرَ الدُّنيا وخَيرَ الآخِرَةِ، وتَقطَعُ عَلَى اللّهِ بِذلِكَ! و أنَا سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَقولُ: «ما يَسُرُّني أن أموتَ و أدَعَ ما يَزِنُ قيراطا»!! فَقالَ لَهُ عُثمانُ: وارِ عَنّي وَجهَكَ. فَقالَ: أسيرُ إلى مَكَّةَ؟ قالَ: لا وَاللّهِ. قالَ: فَتَمنَعُني مِن بَيتِ رَبّي أعبُدُهُ فيهِ حَتّى أموتَ؟ قالَ: إي وَاللّهِ. قالَ: فَإِلَى الشّامِ؟ قالَ: لا وَاللّهِ.
قالَ: البَصرَةِ؟ قالَ: لا وَاللّهِ، فَاختَر غَيرَ هذِهِ البُلدانِ. قالَ: لا واللّهِ، ما أختارُ غيرَ ما ذَكَرتُ لَكَ، ولَو تَرَكتَني في دارِ هِجرَتي ما أرَدتُ شَيئا مِنَ البُلدانِ، فَسَيِّرني حَيثُ شِئتَ مِنَ البِلادِ. قالَ: فَإِنّي مُسَيِّرُكَ إلَى الرَّبَذَةِ. قالَ: اللّهُ أكبَرُ! صَدَقَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله؛ قَد أخبَرَني بِكُلِّ ما أنَا لاقٍ. قالَ عُثمانُ: وما قالَ لَكَ؟! قالَ: أخبَرَني بِأَنّي امنَعُ عَن مَكَّةَ وَالمَدينَةِ، و أموتُ بِالرَّبَذَةِ، ويَتَوَلّى مُواراتي نَفَرٌ مِمَّن يَرِدونَ مِنَ العِراقِ نَحوَ الحِجازِ.
مستندات
💠 ماجرای عثمان و ابوذر 2 🔺مُروج الذّهب - في ذِكرِ ما طُعِنَ بِهِ عَلى عُثمانَ -: و مِن ذلِكَ ما فَ
وبَعَثَ أبو ذَرٍّ إلى جَمَلٍ لَهُ، فَحَمَلَ عَلَيهِ امرَأَتَهُ، وقيلَ: ابنَتَهُ. و أمَرَ عُثمانُ أن يَتَجافاهُ النّاسُ حَتّى يَسيرَ إلَى الرَّبَذَةِ. فَلَمّا طَلَعَ عَنِ المَدينَةِ ومَروانُ يُسَيِّرُ [هُ] عَنها طَلَعَ عَلَيهِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ رضىاللهعنه، ومَعَهُ ابناهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ، وعَقيلٌ أخوهُ، وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ، وعَمّارُ بنُ ياسِرٍ.
فَاعتَرَضَ مَروانُ، فَقالَ: يا عَلِيُّ، إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ قَد نَهَى النّاسَ أن يَصحَبوا أبا ذَرٍّ في مَسيرِهِ ويُشَيِّعوهُ، فَإِن كُنتَ لَم تَدرِ بِذلِكَ فَقَد أعلَمتُكَ! فَحَمَلَ عَلَيهِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ بِالسَّوطِ، وضَرَبَ بَينَ اذُنَي راحِلَتِهِ، وقالَ: تَنَحَّ، نَحّاكَ اللّهُ إلَى النّارِ. ومَضى مَعَ أبي ذَرٍّ فَشَيَّعَهُ، ثُمَّ وَدَّعَهُ وَانصَرَفَ. فَلَمّا أرادَ عَلِيٌّ الاِنصِرافَ بَكى أبو ذَرٍّ، وقالَ: رَحِمَكُمُ اللّهُ أهلَ البَيتِ، إذا رَأيتُكَ يا أبَا الحَسَنِ ووُلدَكَ ذَكَرتُ بِكُم رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله. فَشَكا مَروانُ إلى عُثمانَ ما فَعَلَ بِهِ عَلِيّ بنُ أبي طالِبٍ، فَقالَ عُثمانُ: يا مَعشَرَ المُسلِمينَ! مَن يَعذِرُني مِن عَلِيٍّ؟ رَدَّ رَسولي عَمّا وَجَّهتُهُ لَهُ، وفَعَلَ كَذا، وَاللّهِ لَنُعطِيَنَّهُ حَقَّهُ!
فَلَمّا رَجَعَ عَلِيٌّ استَقبَلَهُ النّاسُ، فَقالوا لَهُ: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عَلَيكَ غَضبانُ؛ لِتَشييعِكَ أبا ذَرٍّ. فَقالَ عَلِيٌّ: «غَضَبُ الخَيلِ عَلَى اللُّجُمِ». فَلَمّا كانَ بِالعَشِيِّ جاءَ إلى عُثمانَ، فَقالَ لَهُ: ما حَمَلَكَ عَلى ما صَنَعتَ بِمَروانَ! ولِمَ اجتَرَأتَ عَلَيَّ، ورَدَدتَ رَسولي و أمري؟! قالَ: أمّا مَروانُ؛ فَإِنَّهُ استَقبَلَني يَرُدُّني، فَرَدَدتُهُ عَن رَدّي. و أمّا أمرُكَ فَلَم أرُدَّهُ. قالَ عُثمانُ: أ لَم يُبلِغكَ أنّي قَد نَهَيتُ النّاسَ عَن أبي ذَرٍّ وعَن تَشييعِهِ؟ فَقالَ عَلِيٌّ: أوَكُلُّ ما أمَرتَنا بِهِ مِن شَيءٍ نَرى طاعَةَ اللّهِ وَالحَقَّ في خِلافِهِ اتَّبَعنا فيهِ أمرَكَ!! بِاللّهِ لا نَفعَلُ.
قالَ عُثمانُ: أقِد مَروانَ. قالَ: ومِمَّ أُقيدُهُ؟ قالَ: ضَرَبتَ بَينَ اذُنَي راحِلَتِهِ، وشَتَمتَهُ، فَهُوَ شاتِمُكَ وضارِبٌ بَينَ اذُنَي راحِلَتِكَ. قالَ عَلِيٌّ: أمّا راحِلَتي فَهِيَ تِلكَ، فَإِن أرادَ أن يَضرِبَها كَما ضَرَبتُ راحِلَتَهُ فَليَفعَل، و أمّا أنَا فَوَاللّهِ لَئِن شَتَمَني لَأَشتَمَنَّكَ أنتَ مِثلَها بِما لا أكذِبُ فيهِ، ولا أقولُ إلّا حَقّا. قالَ عُثمانُ: ولِمَ لا يَشتِمُكَ إذا شَتَمتَهُ؟!، فَوَاللّهِ ما أنتَ عِندي بِأَفضَلَ مِنهُ! فَغَضِبَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ، وقالَ: ألِيَ تَقولُ هذَا القَولَ؟! وبِمَروانَ تَعدِلُني!! فَأَنَا وَاللّهِ أفضَلُ مِنكَ! و أبي أفضَلُ مِنأبيكَ! واُمّي أفضَلُ مِن امِّكَ! وهذِهِ نَبلي قد نَثَلتُها ، وهَلُمَّ فَانثُلْ بِنَبلِكَ .
فَغَضِبَ عُثمانُ، وَاحمَرَّ وَجهُهُ، فَقامَ ودَخَلَ دارَهُ. وَانصَرَفَ عَلِيٌّ، فَاجتَمَعَ إلَيهِ أهلُ بَيتِهِ، ورِجالٌ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ. فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ وَاجتَمَعَ النّاسُ إلى عُثمانَ شَكا إلَيهِم عَلِيّا، وقالَ: إنَّهُ يَعيبُني ويُظاهِرُ مَن يَعيبُني يُريدُ بِذلِكَ أبا ذَرٍّ وعَمّارَ بنَ ياسِرٍ وغَيرَهُما. فَدَخَلَ النّاسُ بَينَهُما، حَتَّى اصطَلَحا، وقالَ لَهُ عَلِيٌّ: وَاللّهِ، ما أرَدتُ بِتَشييعِ أبي ذَرٍّ إلّا اللّهَ تَعالى
مروج الذهب: ج 2 ص 348.
جهاد و مبارزه در سیره انبیا
1️⃣ رسولُ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ أوّلَ مَن قاتَلَ في سبيلِ اللّٰهِ إبراهيمُ الخَليلُ عليه السلام، حَيثُ أسَرَتِ الرُّومُ لُوطاً عليه السلام فَنَفَرَ إبراهيمُ عليه السلام حتّى اسْتَنقَذَهُ مِن أيْديهِم.
نخستين كسى كه در راه خدا جنگيد، ابراهيم خليل است و آن، زمانى بود كه روميها، لوط را به اسارت گرفتند و ابراهيم عليه السلام نيرويى بسيج كرد و او را از دست آنها نجات داد.
2️⃣ الإمامُ عليٌّ عليه السلام: أوّلُ مَن جَاهَدَ في سبيلِ اللّٰهِ إبراهيمُ عليه السلام، أغَارَتِ الرُّومُ علىٰ ناحِيَةٍ فِيها لُوطٌ عليه السلام فأسَروهُ، فَبَلغَ إبراهيمَ عليه السلام الخَبَرُ فنَفَرَ فاسْتَنْقَذَهُ مِن أيْديهِم، وهُوأوَّلُ مَن عَمِلَ الرّاياتِ صلى اللّٰه عليه.
نخستين كسى كه در راه خدا جهاد كرد ابراهيم عليه السلام بود. روميها به منطقهاى كه لوط عليه السلام در آن جا بود، يورش بردند و او را اسير كردند. اين خبر به گوش ابراهيم رسيد و نيرويى بسيج كرد و لوط را از اسارت آنها درآورد. و ابراهيم نخستين كسى است كه پرچم ساخت.
💠 اصرار بر اینکه ما شروع کننده جنگ نباشیم
🔺تاريخ الطبري عن الضحّاك المشرقيّ عن الحسين عليه السلام:
في جَوابِ مُسلِمِ بنِ عَوسَجَةَ لَمّا قالَ لَهُ: ألا أرميهِ بِسَهمٍ [يَعني شِمراً] فَإِنَّهُ قَد أمكَنَني، ولَيسَ يَسقُطُ مِنّي سَهمٌ، فَالفاسِقُ مِن أعظَمِ الجَبّارينَ؟ -: لا تَرمِهِ، فَإِنّي أكرَهُ أن أبدَأَهُم.
مسلم بن عَوسَجه به او (حسين عليه السلام) گفت: آيا به شمر كه در تيررَس من است و تيرى از من خطا نمىرود، تير نيندازم كه اين فاسق، از بزرگترين گردنكشان است؟ فرمود: «به او تير مينداز؛ چرا كه خوش ندارم آغازگر جنگ با آنان باشم».
🔺تاريخ الطبري عن عقبة بن سمعان:
بَعدَ أن ذَكَرَ تَضييقَ الحُرِّ وأصحابِهِ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام وأصحابِهِ وهُم في طَريقِهِم قُربَ كَربَلاءَ -: فَقالَ لَهُ زُهَيرُ بنُ القَينِ: يَابنَ رَسولِ اللّٰهِ، إنَّ قِتالَ هٰؤُلاءِ أهوَنُ مِن قِتالِ مَن يَأتينا مِن بَعدِهِم، فَلَعَمري لَيَأتينا مِن بَعدُ مَن تَرىٰ ما لا قِبَلَ لَنا بِهِ. فَقالَ لَهُ الحُسَينُ: ما كُنتُ لِأَبدَأَهُم بِالقِتالِ.
به نقل از عُقبة بن سَمعان، بعد از آن كه در تنگنا گذاردن حسين عليه السلام و يارانش در نزديكى كربلا توسّط حُر و همراهانش را ذكر مىكند -:
زُهَير بن قَين به او گفت: اى فرزند پيامبر خدا! بىگمان، جنگ با اينان از جنگ با كسانى كه پس از ايشان مىآيند، آسانتر است. به جانم سوگند، از اين پس، كسانى مىآيند كه خواهى ديد قدرت مقابله با آنها را نداريم. حسين عليه السلام به او فرمود: «من، جنگ را با آنان، آغاز نمىكنم».
💠 گزارش حضرت امیر از فلسفه کنش خود پس از ماجرای سقیفه و چگونگی نسبت گرفتن با خلفا
#الغارات نقل میکند:
چون پيامبر خدا درگذشت، مسلمانان پس از او درباره حكومت به كشمكش پرداختند. به خدا سوگند، هرگز به ذهنم نمىآمد و بر خاطرم نمىگذشت كه عرب، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله اين خلافت را از خاندانش دور كنند و پس از وى، از من دورش سازند و مرا هراسان نساخت، جز اين كه مردم بهسوى ابوبكر سرازير شدند و به طرف او سبقت گرفتند تا با وى بيعت كنند.
من دست نگه داشتم و ديدم كه من براى تصدّى خلافت و جانشينى پس از او، شايستهتر از ديگرانم كه بر سر كار آمدند و مدّتى كه خدا خواست، بر اين وضع صبر كردم تا آن كه ديدم گروهى از مردم از اسلام برگشتهاند و به نابود ساختن دين خدا و آيين محمّد صلى الله عليه و آله و ابراهيم عليه السلام فرا مىخوانند. ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمانان برنخيزم، در دينْ رخنه و خرابى بزرگى پيش آيد كه مصيبت آن بسى بزرگتر است از آن كه حكومت بر شما را از دست بدهم؛
حكومتى كه كالايى چند روزه و زوالپذير همچون روزه و زوالپذير همچون سراب و گذرا همچون ابر است. اين بود كه نزد ابو بكر رفته، با وى بيعت كردم و براى دفع آن حوادث بهپا خاستم تا آن كه باطل از ميان رفت و كلمهاللّه برترى يافت، هرچند كافران خوش نداشتند. پس ابو بكر كارها را عهدهدار شد، نرمش كرد و سخت گرفت، نزديك ساخت و ميانهروى كرد. دلسوزانه همراهىاش كردم و تلاشگرانه در آن جا كه خدا را اطاعت كرد، پيروىاش نمودم و آزمند نبودم كه اگر براى او حادثهاى پيش آيد و پس از او من زنده باشم، حكومتى كه با او درباره آن كشمكش داشتم، به من بازگردد.
نااميد هم نبودم و اگر رابطه خصوصىِ ميان او و عمر نبود، مىپنداشتم كه خلافت را از من دريغ نمىداشت. چون به بستر مرگ افتاد، عمر را خواست و خلافت را به او واگذار كرد. ما هم گوش كرديم و اطاعت و دلسوزى داشتيم. عمر، عهدهدار خلافت شد. روش او پسنديده و خويشنيك بود، تا آن كه چون به بستر مرگ و احتضار افتاد، پيش خود گفتم كه خلافت را از من برنمىگرداند؛ ولى مرا ششمين نفر [در شورا] قرار داد و از ولايت (و پيشوايى) من بيش از ديگران ناخرسند بودند...
آنان ترسيدند كه اگر من به خلافت رسم، آنان تا زندهاند، سهمى از حكومت نداشته باشند. يكپارچه و همدست شدند و خلافت را به عثمان دادند و چون از اينكه از سوى من سهمى به آنان داده شود، نااميد بودند، مرا از دايره خلافت بيروت كردند، تا آن را بهدست گرفته، در ميان خود بچرخانند. آن گاه به من گفتند: بيا و بيعت كن؛ وگرنه با تو خواهيم جنگيد! ناخواسته و با اكراه بيعت كردم و بهخاطر خدا صبر پيشه ساختم. يكى از آنان گفت: اى پسر ابوطالب، خيلى به حكومت آزمند و حريصى! گفتم: شما از من حريصتر و از آن دورتريد. آيا من حريصم كه ميراث و حقّ خويش را مىطلبم حقّى كه خدا و پيامبر خدا مرا بر آن شايستهتر قرار دادهاند؟ يا شما كه براى خلافتْ رو در روى من ايستاده و آن را از من دور مىكنيد؟ پس مبهوت شدند.
🔺#الغارات نقل میکند:
▫️#عمرو_بن_حَمِق، #حُجر_بن_عَدى، حبّه عَرنى، حارث اعور و عبد اللّه بن سبا، پس از آنکه #مصر به دست سپاه #معاویه افتاد و #محمدبن_ابی_بکر شهید شد، خدمت حضرت امير رسيدند، در حالى كه آن حضرت، گرفته و غمگين بود و به ایشان گفتند:
▫️به ما بگو كه نظرتان درباره #ابوبكر و #عمر چيست؟
حضرت به آنان گفت:
آيا تمام مشكلاتتان حل شده و آنقدر بیکار شده اید و براى اين مسئله فراغت يافتهايد که چنین سوالی میپرسید؟ مصر به دست معاویه افتاده و پيروانم در آنجا كشته شدهاند، الان وقت این #مسائل_فرعی است؟
(فَقالوا لَهُ: بَيِّن لَنا ما قَولُكَ في أبي بَكرٍ وعُمَرَ؟ فَقالَ لَهُم عَلِيٌّ(ع): و هَل فَرَغتُم لِهذا؟! و هذِهِ مِصرُ قَدِ افتُتِحَت و شيعَتي بِها قَد قُتِلَت)
▫️بعد حضرت نامه ای مفصل و مهم، خطاب به #امت_اسلام مینویسند و در آن به این سوال اصحاب نیز اشاره کرده و پیرامون فلسفه کنش خود پس از ماجراهای سقیفه و دوران خلفا، توضیحی میدهند. عملا یک دور تاریخ پس از پیامبر را تا هنگام نوشتن این نامه، بیان میکنند.
▫️هدفشان نیز نشان دادن فراز و فرودهایی است که اسلام طی کرده و امروز دیگر وقت کاهلی و سستی نیست. امروز وقت آن است تمام حق علیه تمام باطل قیام کند. در ادامه نیز تاکید میکنند:
حقّى را كه از من تباه ساختيد، رعايت كنيد و این نامه را بر پيروانم بخوانيد و ياورانِ حق باشيد.
حضرت در بخشی از این نامه که تلاش میکنند، اصحاب را به قیام دعوت کنند، چنین میفرمایند:
«پس منتظر چه هستید؟ آيا نمىبينيد كه از مملکت شما کاسته شده و شهرهايتان را گرفته اند و پيروان من در شهرها كشته شدهاند و لشكرگاههاى مرزى شما خالى مىشود و شهرهايتان مورد هجوم قرار مىگيرد، با آن كه شمار شما بسيار و نيرو و دلاورىتان فراوان است؟
پس در چه فكرى هستيد؟ خدا خيرتان دهد! از كجا بر شما مىتازند؟ شما را چه مىشود؟ چگونه از حق منحرف مىشويد؟ و چگونه افسونتان مىكنند؟! اگر شما مصمّم و هماهنگ بوديد، به فكر حمله به شما نمىافتادند.
هلا كه دشمنان هماهنگ و همدست و دلسوز يكديگر شدند و شما سست و نيرنگباز و پراكنده گشتيد! اگر چنين ادامه دهيد، در نظر من كامياب بهشمار نمىآييد. خفتگانتان را بيدار كنيد، در راه حقّتان همدست شويد و دل به جنگ با دشمنتان بدهيد. خالص از ناخالص روشن شده است و بر هر كه بينا باشد، صبحْ آشكار است...
آنان كه گفتم، اگر بر شما سلطه يابند، در ميان شما فساد، تكبّر، گناه، حكومت استبدادى و تباهى در زمين را رواج مىدهند، از هوسها پيروى مىكنند و به ناحق حكم مىرانند. شما با همه سستى و ترك يارى از آنان بهتر و رهيافتهتريد.
ميان شما عالمان، فقيهان، پاكسيرتان، فرزانگان، حاملان كتاب خدا، شبزندهداران و آبادكنندگان مساجد با تلاوت قرآن وجود دارند. آيا شما خشم نمىگيريد و همّت نمىكنيد، تا آن كه نابخردان و فرومايگان و اوباش، با شما بر سر مسئله حكومت به كشمكش مىپردازند؟
(فِيكُمُ العُلَماءُ والفُقَهاءُ والنُّجَباءُ والحُكَماء و حَمَلةُ الكِتابِ والمُتَهجِّدونَ بالأسْحارِ وعُمّارُ المَساجِدِ بتِلاوَةِ القُرآنِ، أفَلا تَسْخَطونَ وتَهْتَمّونَ أنْ يُنازعَكُم الوَلايةَ علَيكُم سُفَهاؤكُم والأشْرارُ الأراذِلُ مِنكُم؟!)
پس هرگاه مىگويم، سخنم را بشنويد خدا هدايتتان كند و چون فرمانتان مىدهم، فرمانبردارى كنيد. به خدا سوگند، اگر از من پيروى كنيد، گمراه نمىشويد و اگر نافرمانى كنيد، هدايت نمىشويد. آماده نبرد شويد و ساز و برگ آن را مهيّا سازيد و به سوى جنگ، هماهنگ بشتابيد...
به خدا سوگند، اگر بيم آن نبود، اين همه شما را سرزنش و تشويق و ترغيب بر جهاد نمىكردم؛ بلكه وقتى شما سستى نشان مىداديد و از نبرد سر باز مىزديد، شما را رها مىكردم، تا هرگاه كه مقدّر باشد، خودم با آنان روياروى شوم...
اين قدر به زمين نچسبيد كه در خوارى بمانيد و دچار ذلّت شويد و بهره شما زيانبارتر گردد. مرد جنگى بيدار و ديده باز است. هر كس [غافلانه] بخوابد، [دشمنان] از او غافل نمىمانند و هر كه سست شود، نابود گردد و هركس جهاد در راه خدا را واگذارَد، زيانزده و خوار خواهد بود.
💢 آیات و روایات اجتماعی | #عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 آیا باید از حمله مجدد به اسرائیل ترسید؟ (2)
🔺در #جنگ_احزاب، از همه طرف حمله كردند. در #جنگ_بدر يك گروه بودند، در #جنگ_احد يك گروه بودند، در جنگهاى ديگر قبائلِ كوچك بودند؛ اما در جنگ احزاب، همهى قبائل مشرك مكّه و غير مكّه و ثقيف و غيره آمدند متحد شدند؛ ده هزار نفر نيروى رزمنده فراهم كردند.
🔺يهودىهايى هم كه همسايهى پيغمبر بودند و امانيافتهى پيغمبر بودند، #خيانت كردند؛ اينها هم با آنها همكارى كردند. اگر بخواهيم اين را با امروز مقايسه كنيم، يعنى #آمريكا با آنها مخالفت كرد، #انگليس مخالفت كرد، #رژيم_صهيونيستى مخالفت كرد، فلان رژيم مرتجعِ نفت خوار مخالفت كرد. پول هایشان را خرج كردند، نيروهاشان را جمع كردند، يك جنگ احزاب درست كردند؛ جنگ احزابى كه دلها را خيلى ترساند.
🔺قرآن کریم میفرماید: «وَ إِذْ قٰالَتْ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ يٰا أَهْلَ يَثْرِبَ لاٰ مُقٰامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا» ؛ مردم را #مىترساندند. الان هم همينجور است. الان هم يك عدهاى مردم را مىترسانند: آقا بترسيد. مقابلهى با #آمريكا مگر شوخى است؟ پدرتان را در مىآورند! آن جنگ نظامىشان، اين تحريمشان، اين فعاليتهاى تبليغى و سياسىشان.
🔺اینکه قرآن کریم میفرماید: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْمُرْجِفُونَ فِي اَلْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ»، «#مرجفون»، همین ها هستند. در يك چنين شرائطى، شرح حال #مؤمن اين است: «هٰذٰا مٰا وَعَدَنَا اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ» ؛ ما تعجب نمىكنيم؛ خدا و رسولش به ما گفته بودند كه اگر پابند به توحيد باشيد، پابند به ايمان به خدا و رسول باشيد، دشمن داريد؛ دشمنها سراغتان مىآيند. بله، گفته بودند، حالا هم راست درآمد؛ ديديم بله، آمدند. «وَ صَدَقَ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ مٰا زٰادَهُمْ إِلاّٰ إِيمٰاناً وَ تَسْلِيماً» ؛ ايمانشان بيشتر شد.
🔺«#منافق»، #ضعيفالايمان»، «#فى_قلوبهم_مرض» -كه طوائف گوناگونىاند- وقتى دشمن را مىبينند، تنشان مثل بيد مىلرزد؛ بنا مىكنند به مؤمنين باللّه و زحمتكشان در راه خدا، عتاب و خطاب و اذيت كردن و فشار آوردن: آقا چرا اينجورى مىكنيد؟ چرا كوتاه نمىآئيد؟ چرا سياستتان را اينجورى نمىكنيد؟ همان كارى كه دشمن مىخواهد، انجام مىدهند. اما از آن طرف، #مؤمنينِ_صادق مىگويند: ما تعجبى نمىكنيم؛ خب، بايد دشمنى كنند؛ «هٰذٰا مٰا وَعَدَنَا اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ» .
🔺يك جا هم فرموده: «وَ لَنْ تَرْضىٰ عَنْكَ اَلْيَهُودُ وَ لاَ اَلنَّصٰارىٰ حَتّٰى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»؛ تا وقتى كمند آنها را به گردن نيندازيد، دنبالهرو آنها نشويد، تسلیم آنها نشوید، همين آش است و همين كاسه. درمقابل آنها باید خودت را قوى كنی تا كمندش در گردن تو تأثير نگذارد؛ يك تكان بدهى، كمندش پاره شود. خودت را قوى كن. چرا خودت را ضعيف مىكنى تا در مقابل او تسليم شوى، خاكسار شوى، به خاك بيفتى؟
(۱۳۹۱/۰۷/۱۹) بيانات در ديدار علما و روحانيون خراسان شمالى، 19/7/1391، با کمی تلخیص.
💢 آیات و روایات اجتماعی | #عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 مرجفون و مأموریت آنها در بهم ریختن امنیت روانی جامعه
در اسلام، آزادىِ دروغگويى نداریم، آزادىِ شايعهپراكنى نداریم، آزادىِ ارجاف نداریم. قرآن کریم میفرماید:
«لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْمُرْجِفُونَ فِي اَلْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ»
در اینجا، سه دسته در کنار هم قرار گرفته اند:
1. منافقان 2. کسانی که دچار مرض قلبی هستند 3. مرجفون.
مرجفون يعنى كسانى كه مرتّب مردم را مىترسانند. مردم در شرایط کنونی، براى دفاع از كشور و نظام، باید از لحاظ روحى آماده باشند؛ اما يك عده در چنین موقعیتی، مثل خوره به جان مردم می افتند و روحيهها را تضعيف میكنند؛ اينها مرجفونند.
قرآن مىگويد: «لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِم»؛ اگر «مرجفون» يعنى كسانى كه مرتّب مردم را مىترسانند، آدم را نااميد مىكنند، مردم را از اقدام بازمىدارند، دست از کار خود برندارند، تو را به جان آنها خواهيم انداخت.
اين، مرز آزادى در اسلام است. یک تفاوت آزادى در منطق اسلامى با آزادی در منطق غرب، وابسته به همین ارزش هاى معنوى است.
(۱۳۷۷/۰۶/۱۲) بيانات در مراسم فارغالتحصيلى گروهى از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرّس
💢آیات و روایات اجتماعی|#عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9