eitaa logo
مستندات
20 دنبال‌کننده
0 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مستندات
💠 ماجرای عثمان و ابوذر 2 🔺مُروج الذّهب - في ذِكرِ ما طُعِنَ بِهِ عَلى عُثمانَ -: و مِن ذلِكَ ما فَ
وبَعَثَ أبو ذَرٍّ إلى جَمَلٍ لَهُ‌، فَحَمَلَ عَلَيهِ امرَأَتَهُ‌، وقيلَ‌: ابنَتَهُ‌. و أمَرَ عُثمانُ أن يَتَجافاهُ النّاسُ حَتّى يَسيرَ إلَى الرَّبَذَةِ‌. فَلَمّا طَلَعَ عَنِ المَدينَةِ ومَروانُ يُسَيِّرُ [هُ‌] عَنها طَلَعَ عَلَيهِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ رضى‌الله‌عنه، ومَعَهُ ابناهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ‌، وعَقيلٌ أخوهُ‌، وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ، وعَمّارُ بنُ ياسِرٍ. فَاعتَرَضَ مَروانُ‌، فَقالَ‌: يا عَلِيُّ‌، إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ قَد نَهَى النّاسَ أن يَصحَبوا أبا ذَرٍّ في مَسيرِهِ ويُشَيِّعوهُ‌، فَإِن كُنتَ لَم تَدرِ بِذلِكَ فَقَد أعلَمتُكَ‌! فَحَمَلَ عَلَيهِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ بِالسَّوطِ، وضَرَبَ بَينَ اذُنَي راحِلَتِهِ‌، وقالَ‌: تَنَحَّ‌، نَحّاكَ اللّهُ إلَى النّارِ. ومَضى مَعَ أبي ذَرٍّ فَشَيَّعَهُ‌، ثُمَّ وَدَّعَهُ وَانصَرَفَ‌. فَلَمّا أرادَ عَلِيٌّ الاِنصِرافَ بَكى أبو ذَرٍّ، وقالَ‌: رَحِمَكُمُ اللّهُ أهلَ البَيتِ‌، إذا رَأيتُكَ يا أبَا الحَسَنِ ووُلدَكَ ذَكَرتُ بِكُم رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله. فَشَكا مَروانُ إلى عُثمانَ ما فَعَلَ بِهِ عَلِيّ بنُ أبي طالِبٍ‌، فَقالَ عُثمانُ‌: يا مَعشَرَ المُسلِمينَ‌! مَن يَعذِرُني مِن عَلِيٍّ؟ رَدَّ رَسولي عَمّا وَجَّهتُهُ لَهُ‌، وفَعَلَ كَذا، وَاللّهِ لَنُعطِيَنَّهُ حَقَّهُ‌! فَلَمّا رَجَعَ عَلِيٌّ استَقبَلَهُ النّاسُ‌، فَقالوا لَهُ‌: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عَلَيكَ غَضبانُ‌؛ لِتَشييعِكَ أبا ذَرٍّ. فَقالَ عَلِيٌّ‌: «غَضَبُ الخَيلِ عَلَى اللُّجُمِ‌». فَلَمّا كانَ بِالعَشِيِّ جاءَ إلى عُثمانَ‌، فَقالَ لَهُ‌: ما حَمَلَكَ عَلى ما صَنَعتَ بِمَروانَ‌! ولِمَ اجتَرَأتَ عَلَيَّ‌، ورَدَدتَ رَسولي و أمري‌؟! قالَ‌: أمّا مَروانُ‌؛ فَإِنَّهُ استَقبَلَني يَرُدُّني، فَرَدَدتُهُ عَن رَدّي. و أمّا أمرُكَ فَلَم أرُدَّهُ‌. قالَ عُثمانُ‌: أ لَم يُبلِغكَ أنّي قَد نَهَيتُ النّاسَ عَن أبي ذَرٍّ وعَن تَشييعِهِ؟ فَقالَ عَلِيٌّ‌: أوَكُلُّ ما أمَرتَنا بِهِ مِن شَيءٍ نَرى طاعَةَ اللّهِ وَالحَقَّ في خِلافِهِ اتَّبَعنا فيهِ أمرَكَ‌!! بِاللّهِ لا نَفعَلُ‌. قالَ عُثمانُ‌: أقِد مَروانَ‌. قالَ‌: ومِمَّ أُقيدُهُ؟ قالَ‌: ضَرَبتَ بَينَ اذُنَي راحِلَتِهِ‌، وشَتَمتَهُ‌، فَهُوَ شاتِمُكَ وضارِبٌ بَينَ اذُنَي راحِلَتِكَ‌. قالَ عَلِيٌّ‌: أمّا راحِلَتي فَهِيَ تِلكَ‌، فَإِن أرادَ أن يَضرِبَها كَما ضَرَبتُ راحِلَتَهُ فَليَفعَل، و أمّا أنَا فَوَاللّهِ لَئِن شَتَمَني لَأَشتَمَنَّكَ أنتَ مِثلَها بِما لا أكذِبُ فيهِ‌، ولا أقولُ إلّا حَقّا. قالَ عُثمانُ‌: ولِمَ لا يَشتِمُكَ إذا شَتَمتَهُ؟!، فَوَاللّهِ ما أنتَ عِندي بِأَفضَلَ مِنهُ‌! فَغَضِبَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ‌، وقالَ‌: ألِيَ تَقولُ هذَا القَولَ؟! وبِمَروانَ تَعدِلُني!! فَأَنَا وَاللّهِ أفضَلُ مِنكَ‌! و أبي أفضَلُ مِن‌أبيكَ‌! واُمّي أفضَلُ مِن امِّكَ‌! وهذِهِ نَبلي قد نَثَلتُها ، وهَلُمَّ فَانثُلْ بِنَبلِكَ‌ . فَغَضِبَ عُثمانُ‌، وَاحمَرَّ وَجهُهُ‌، فَقامَ ودَخَلَ دارَهُ‌. وَانصَرَفَ عَلِيٌّ‌، فَاجتَمَعَ إلَيهِ أهلُ بَيتِهِ‌، ورِجالٌ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ. فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ وَاجتَمَعَ النّاسُ إلى عُثمانَ شَكا إلَيهِم عَلِيّا، وقالَ‌: إنَّهُ يَعيبُني ويُظاهِرُ مَن يَعيبُني يُريدُ بِذلِكَ أبا ذَرٍّ وعَمّارَ بنَ ياسِرٍ وغَيرَهُما. فَدَخَلَ النّاسُ بَينَهُما، حَتَّى اصطَلَحا، وقالَ لَهُ عَلِيٌّ‌: وَاللّهِ‌، ما أرَدتُ بِتَشييعِ أبي ذَرٍّ إلّا اللّهَ تَعالى مروج الذهب: ج 2 ص 348.
جهاد و مبارزه در سیره انبیا 1️⃣ رسولُ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ أوّلَ مَن قاتَلَ في سبيلِ اللّٰهِ إبراهيمُ الخَليلُ عليه السلام، حَيثُ أسَرَتِ الرُّومُ لُوطاً عليه السلام فَنَفَرَ إبراهيمُ عليه السلام حتّى اسْتَنقَذَهُ مِن أيْديهِم. نخستين كسى كه در راه خدا جنگيد، ابراهيم خليل است و آن، زمانى بود كه روميها، لوط را به اسارت گرفتند و ابراهيم عليه السلام نيرويى بسيج كرد و او را از دست آنها نجات داد. 2️⃣ الإمامُ عليٌّ عليه السلام: أوّلُ مَن جَاهَدَ في سبيلِ اللّٰهِ إبراهيمُ عليه السلام، أغَارَتِ الرُّومُ علىٰ ناحِيَةٍ فِيها لُوطٌ عليه السلام فأسَروهُ‌، فَبَلغَ إبراهيمَ عليه السلام الخَبَرُ فنَفَرَ فاسْتَنْقَذَهُ مِن أيْديهِم، وهُوأوَّلُ مَن عَمِلَ الرّاياتِ صلى اللّٰه عليه. نخستين كسى كه در راه خدا جهاد كرد ابراهيم عليه السلام بود. روميها به منطقه‌اى كه لوط عليه السلام در آن جا بود، يورش بردند و او را اسير كردند. اين خبر به گوش ابراهيم رسيد و نيرويى بسيج كرد و لوط را از اسارت آنها درآورد. و ابراهيم نخستين كسى است كه پرچم ساخت.
💠 اصرار بر اینکه ما شروع کننده جنگ نباشیم 🔺تاريخ الطبري عن الضحّاك المشرقيّ عن الحسين عليه السلام: في جَوابِ مُسلِمِ بنِ عَوسَجَةَ لَمّا قالَ لَهُ‌: ألا أرميهِ بِسَهمٍ [يَعني شِمراً] فَإِنَّهُ قَد أمكَنَني، ولَيسَ يَسقُطُ مِنّي سَهمٌ‌، فَالفاسِقُ مِن أعظَمِ الجَبّارينَ؟ -: لا تَرمِهِ‌، فَإِنّي أكرَهُ أن أبدَأَهُم. مسلم بن عَوسَجه به او (حسين عليه السلام) گفت: آيا به شمر كه در تيررَس من است و تيرى از من خطا نمى‌رود، تير نيندازم كه اين فاسق، از بزرگ‌ترين گردنكشان است‌؟ فرمود: «به او تير مينداز؛ چرا كه خوش ندارم آغازگر جنگ با آنان باشم». 🔺تاريخ الطبري عن عقبة بن سمعان: بَعدَ أن ذَكَرَ تَضييقَ الحُرِّ وأصحابِهِ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام وأصحابِهِ وهُم في طَريقِهِم قُربَ كَربَلاءَ -: فَقالَ لَهُ زُهَيرُ بنُ القَينِ‌: يَابنَ رَسولِ اللّٰهِ‌، إنَّ قِتالَ هٰؤُلاءِ أهوَنُ مِن قِتالِ مَن يَأتينا مِن بَعدِهِم، فَلَعَمري لَيَأتينا مِن بَعدُ مَن تَرىٰ ما لا قِبَلَ لَنا بِهِ‌. فَقالَ لَهُ الحُسَينُ‌: ما كُنتُ لِأَبدَأَهُم بِالقِتالِ‌. به نقل از عُقبة بن سَمعان، بعد از آن كه در تنگنا گذاردن حسين عليه السلام و يارانش در نزديكى كربلا توسّط حُر و همراهانش را ذكر مى‌كند -: زُهَير بن قَين به او گفت: اى فرزند پيامبر خدا! بى‌گمان، جنگ با اينان از جنگ با كسانى كه پس از ايشان مى‌آيند، آسان‌تر است. به جانم سوگند، از اين پس، كسانى مى‌آيند كه خواهى ديد قدرت مقابله با آنها را نداريم. حسين عليه السلام به او فرمود: «من، جنگ را با آنان، آغاز نمى‌كنم».
💠 گزارش حضرت امیر از فلسفه کنش خود پس از ماجرای سقیفه و چگونگی نسبت گرفتن با خلفا نقل میکند: چون پيامبر خدا درگذشت، مسلمانان پس از او درباره حكومت به كشمكش پرداختند. به خدا سوگند، هرگز به ذهنم نمى‌آمد و بر خاطرم نمى‌گذشت كه عرب، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله اين خلافت را از خاندانش دور كنند و پس از وى، از من دورش سازند و مرا هراسان نساخت، جز اين كه مردم به‌سوى ابوبكر سرازير شدند و به طرف او سبقت گرفتند تا با وى بيعت كنند. من دست نگه داشتم و ديدم كه من براى تصدّى خلافت و جانشينى پس از او، شايسته‌تر از ديگرانم كه بر سر كار آمدند و مدّتى كه خدا خواست، بر اين وضع صبر كردم تا آن كه ديدم گروهى از مردم از اسلام برگشته‌اند و به نابود ساختن دين خدا و آيين محمّد صلى الله عليه و آله و ابراهيم عليه السلام فرا مى‌خوانند. ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمانان برنخيزم، در دينْ رخنه و خرابى بزرگى پيش آيد كه مصيبت آن بسى بزرگ‌تر است از آن كه حكومت بر شما را از دست بدهم؛ حكومتى كه كالايى چند روزه و زوال‌پذير همچون روزه و زوال‌پذير همچون سراب و گذرا همچون ابر است. اين بود كه نزد ابو بكر رفته، با وى بيعت كردم و براى دفع آن حوادث به‌پا خاستم تا آن كه باطل از ميان رفت و كلمه‌اللّه برترى يافت، هرچند كافران خوش نداشتند. پس ابو بكر كارها را عهده‌دار شد، نرمش كرد و سخت گرفت، نزديك ساخت و ميانه‌روى كرد. دلسوزانه همراهى‌اش كردم و تلاشگرانه در آن جا كه خدا را اطاعت كرد، پيروى‌اش نمودم و آزمند نبودم كه اگر براى او حادثه‌اى پيش آيد و پس از او من زنده باشم، حكومتى كه با او درباره آن كشمكش داشتم، به من بازگردد. نااميد هم نبودم و اگر رابطه خصوصىِ ميان او و عمر نبود، مى‌پنداشتم كه خلافت را از من دريغ نمى‌داشت. چون به بستر مرگ افتاد، عمر را خواست و خلافت را به او واگذار كرد. ما هم گوش كرديم و اطاعت و دلسوزى داشتيم. عمر، عهده‌دار خلافت شد. روش او پسنديده و خويش‌نيك بود، تا آن كه چون به بستر مرگ و احتضار افتاد، پيش خود گفتم كه خلافت را از من برنمى‌گرداند؛ ولى مرا ششمين نفر [در شورا] قرار داد و از ولايت (و پيشوايى) من بيش از ديگران ناخرسند بودند... آنان ترسيدند كه اگر من به خلافت رسم، آنان تا زنده‌اند، سهمى از حكومت نداشته باشند. يك‌پارچه و هم‌دست شدند و خلافت را به عثمان دادند و چون از اين‌كه از سوى من سهمى به آنان داده شود، نااميد بودند، مرا از دايره خلافت بيروت كردند، تا آن را به‌دست گرفته، در ميان خود بچرخانند. آن گاه به من گفتند: بيا و بيعت كن؛ وگرنه با تو خواهيم جنگيد! ناخواسته و با اكراه بيعت كردم و به‌خاطر خدا صبر پيشه ساختم. يكى از آنان گفت: اى پسر ابوطالب، خيلى به حكومت آزمند و حريصى! گفتم: شما از من حريص‌تر و از آن دورتريد. آيا من حريصم كه ميراث و حقّ خويش را مى‌طلبم حقّى كه خدا و پيامبر خدا مرا بر آن شايسته‌تر قرار داده‌اند؟ يا شما كه براى خلافتْ رو در روى من ايستاده و آن را از من دور مى‌كنيد؟ پس مبهوت شدند.
🔺 نقل میکند: ▫️، ، حبّه عَرنى، حارث اعور و عبد اللّه بن سبا، پس از آنکه به دست سپاه افتاد و شهید شد، خدمت حضرت امير رسيدند، در حالى كه آن حضرت، گرفته و غمگين بود و به ایشان گفتند: ▫️به ما بگو كه نظرتان درباره و چيست‌؟ حضرت به آنان گفت: آيا تمام مشكلاتتان حل شده و آنقدر بیکار شده اید و براى اين مسئله فراغت يافته‌ايد که چنین سوالی میپرسید؟ مصر به دست معاویه افتاده و پيروانم در آنجا كشته شده‌اند، الان وقت این است؟ (فَقالوا لَهُ‌: بَيِّن لَنا ما قَولُكَ في أبي بَكرٍ وعُمَرَ؟ فَقالَ لَهُم عَلِيٌّ(ع): و هَل فَرَغتُم لِهذا؟! و هذِهِ مِصرُ قَدِ افتُتِحَت و شيعَتي بِها قَد قُتِلَت) ▫️بعد حضرت نامه ای مفصل و مهم، خطاب به مینویسند و در آن به این سوال اصحاب نیز اشاره کرده و پیرامون فلسفه کنش خود پس از ماجراهای سقیفه و دوران خلفا، توضیحی میدهند. عملا یک دور تاریخ پس از پیامبر را تا هنگام نوشتن این نامه، بیان میکنند. ▫️هدفشان نیز نشان دادن فراز و فرودهایی است که اسلام طی کرده و امروز دیگر وقت کاهلی و سستی نیست. امروز وقت آن است تمام حق علیه تمام باطل قیام کند. در ادامه نیز تاکید میکنند: حقّى را كه از من تباه ساختيد، رعايت كنيد و این نامه را بر پيروانم بخوانيد و ياورانِ حق باشيد. حضرت در بخشی از این نامه که تلاش میکنند، اصحاب را به قیام دعوت کنند، چنین میفرمایند: «پس منتظر چه هستید؟ آيا نمى‌بينيد كه از مملکت شما کاسته شده و شهرهايتان را گرفته اند و پيروان من در شهرها كشته شده‌اند و لشكرگاه‌هاى مرزى شما خالى مى‌شود و شهرهايتان مورد هجوم قرار مى‌گيرد، با آن كه شمار شما بسيار و نيرو و دلاورى‌تان فراوان است‌؟ پس در چه فكرى هستيد؟ خدا خيرتان دهد! از كجا بر شما مى‌تازند؟ شما را چه مى‌شود؟ چگونه از حق منحرف مى‌شويد؟ و چگونه افسونتان مى‌كنند؟! اگر شما مصمّم و هماهنگ بوديد، به فكر حمله به شما نمى‌افتادند. هلا كه دشمنان هماهنگ و همدست و دلسوز يكديگر شدند و شما سست و نيرنگ‌باز و پراكنده گشتيد! اگر چنين ادامه دهيد، در نظر من كامياب به‌شمار نمى‌آييد. خفتگانتان را بيدار كنيد، در راه حقّتان همدست شويد و دل به جنگ با دشمنتان بدهيد. خالص از ناخالص روشن شده است و بر هر كه بينا باشد، صبحْ آشكار است... آنان كه گفتم، اگر بر شما سلطه يابند، در ميان شما فساد، تكبّر، گناه، حكومت استبدادى و تباهى در زمين را رواج مى‌دهند، از هوس‌ها پيروى مى‌كنند و به ناحق حكم مى‌رانند. شما با همه سستى و ترك يارى از آنان بهتر و رهيافته‌تريد. ميان شما عالمان، فقيهان، پاك‌سيرتان، فرزانگان، حاملان كتاب خدا، شب‌زنده‌داران و آبادكنندگان مساجد با تلاوت قرآن وجود دارند. آيا شما خشم نمى‌گيريد و همّت نمى‌كنيد، تا آن كه نابخردان و فرومايگان و اوباش، با شما بر سر مسئله حكومت به كشمكش مى‌پردازند؟ (فِيكُمُ العُلَماءُ والفُقَهاءُ والنُّجَباءُ والحُكَماء و حَمَلةُ الكِتابِ والمُتَهجِّدونَ بالأسْحارِ وعُمّارُ المَساجِدِ بتِلاوَةِ القُرآنِ‌، أفَلا تَسْخَطونَ وتَهْتَمّونَ أنْ يُنازعَكُم الوَلايةَ علَيكُم سُفَهاؤكُم والأشْرارُ الأراذِلُ مِنكُم‌؟!) پس هرگاه مى‌گويم، سخنم را بشنويد خدا هدايتتان كند و چون فرمانتان مى‌دهم، فرمانبردارى كنيد. به خدا سوگند، اگر از من پيروى كنيد، گم‌راه نمى‌شويد و اگر نافرمانى كنيد، هدايت نمى‌شويد. آماده نبرد شويد و ساز و برگ آن را مهيّا سازيد و به سوى جنگ، هماهنگ بشتابيد... به خدا سوگند، اگر بيم آن نبود، اين همه شما را سرزنش و تشويق و ترغيب بر جهاد نمى‌كردم؛ بلكه وقتى شما سستى نشان مى‌داديد و از نبرد سر باز مى‌زديد، شما را رها مى‌كردم، تا هرگاه كه مقدّر باشد، خودم با آنان روياروى شوم... اين قدر به زمين نچسبيد كه در خوارى بمانيد و دچار ذلّت شويد و بهره شما زيان‌بارتر گردد. مرد جنگى بيدار و ديده باز است. هر كس [غافلانه] بخوابد، [دشمنان] از او غافل نمى‌مانند و هر كه سست شود، نابود گردد و هركس جهاد در راه خدا را واگذارَد، زيانزده و خوار خواهد بود. 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 آیا باید از حمله مجدد به اسرائیل ترسید؟ (2) 🔺در ، از همه طرف حمله كردند. در يك گروه بودند، در يك گروه بودند، در جنگهاى ديگر قبائلِ كوچك بودند؛ اما در جنگ احزاب، همه‌ى قبائل مشرك مكّه و غير مكّه و ثقيف و غيره آمدند متحد شدند؛ ده هزار نفر نيروى رزمنده فراهم كردند. 🔺يهودى‌هايى هم كه همسايه‌ى پيغمبر بودند و امان‌يافته‌ى پيغمبر بودند، كردند؛ اينها هم با آنها همكارى كردند. اگر بخواهيم اين را با امروز مقايسه كنيم، يعنى با آنها مخالفت كرد، مخالفت كرد، مخالفت كرد، فلان رژيم مرتجعِ نفت خوار مخالفت كرد. پول هایشان را خرج كردند، نيروهاشان را جمع كردند، يك جنگ احزاب درست كردند؛ جنگ احزابى كه دلها را خيلى ترساند. 🔺قرآن کریم میفرماید: «وَ إِذْ قٰالَتْ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ يٰا أَهْلَ يَثْرِبَ لاٰ مُقٰامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا» ؛ مردم را . الان هم همين‌جور است. الان هم يك عده‌اى مردم را مى‌ترسانند: آقا بترسيد. مقابله‌ى با مگر شوخى است‌؟ پدرتان را در مى‌آورند! آن جنگ نظامى‌شان، اين تحريمشان، اين فعاليتهاى تبليغى و سياسى‌شان. 🔺اینکه قرآن کریم میفرماید: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْمُرْجِفُونَ فِي اَلْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ‌»، «»، همین ها هستند. در يك چنين شرائطى، شرح حال اين است: «هٰذٰا مٰا وَعَدَنَا اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ‌» ؛ ما تعجب نمى‌كنيم؛ خدا و رسولش به ما گفته بودند كه اگر پابند به توحيد باشيد، پابند به ايمان به خدا و رسول باشيد، دشمن داريد؛ دشمنها سراغتان مى‌آيند. بله، گفته بودند، حالا هم راست درآمد؛ ديديم بله، آمدند. «وَ صَدَقَ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ مٰا زٰادَهُمْ إِلاّٰ إِيمٰاناً وَ تَسْلِيماً» ؛ ايمانشان بيشتر شد. 🔺«»، »، «» -كه طوائف گوناگونى‌اند- وقتى دشمن را مى‌بينند، تنشان مثل بيد مى‌لرزد؛ بنا مى‌كنند به مؤمنين باللّه و زحمتكشان در راه خدا، عتاب و خطاب و اذيت كردن و فشار آوردن: آقا چرا اينجورى مى‌كنيد؟ چرا كوتاه نمى‌آئيد؟ چرا سياستتان را اينجورى نمى‌كنيد؟ همان كارى كه دشمن مى‌خواهد، انجام مى‌دهند. اما از آن طرف، مى‌گويند: ما تعجبى نمى‌كنيم؛ خب، بايد دشمنى كنند؛ «هٰذٰا مٰا وَعَدَنَا اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ‌» . 🔺يك جا هم فرموده: «وَ لَنْ تَرْضىٰ عَنْكَ اَلْيَهُودُ وَ لاَ اَلنَّصٰارىٰ حَتّٰى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ‌»؛ تا وقتى كمند آنها را به گردن نيندازيد، دنباله‌رو آنها نشويد، تسلیم آنها نشوید، همين آش است و همين كاسه. درمقابل آنها باید خودت را قوى كنی تا كمندش در گردن تو تأثير نگذارد؛ يك تكان بدهى، كمندش پاره شود. خودت را قوى كن. چرا خودت را ضعيف مى‌كنى تا در مقابل او تسليم شوى، خاكسار شوى، به خاك بيفتى‌؟ (۱۳۹۱/۰۷/۱۹) بيانات در ديدار علما و روحانيون خراسان شمالى، 19/7/1391، با کمی تلخیص. 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 مرجفون و مأموریت آنها در بهم ریختن امنیت روانی جامعه در اسلام، آزادىِ دروغ‌گويى نداریم، آزادىِ شايعه‌پراكنى نداریم، آزادىِ ارجاف نداریم. قرآن کریم میفرماید: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْمُرْجِفُونَ فِي اَلْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ‌» در اینجا، سه دسته در کنار هم قرار گرفته اند: 1. منافقان 2. کسانی که دچار مرض قلبی هستند 3. مرجفون. مرجفون يعنى كسانى كه مرتّب مردم را مى‌ترسانند. مردم در شرایط کنونی، براى دفاع از كشور و نظام، باید از لحاظ روحى آماده باشند؛ اما يك عده در چنین موقعیتی، مثل خوره به جان مردم می افتند و روحيه‌ها را تضعيف میكنند؛ اين‌ها مرجفونند. قرآن مى‌گويد: «لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِم‏»؛ اگر «مرجفون» يعنى كسانى كه مرتّب مردم را مى‌ترسانند، آدم را نااميد مى‌كنند، مردم را از اقدام بازمى‌دارند، دست از کار خود برندارند، تو را به جان آن‌ها خواهيم انداخت. اين، مرز آزادى در اسلام است. یک تفاوت آزادى در منطق اسلامى با آزادی در منطق غرب، وابسته به همین ارزش هاى معنوى است. (۱۳۷۷/۰۶/۱۲) بيانات در مراسم فارغ‌التحصيلى گروهى از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرّس 💢آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی|👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 حضرت امیر جهت تسلی و دلداری ابوذر فرمود: «اى ابوذر، اعتراض و خشم تو براى خدا و در راه خدا بود، از جانب كسى كه براى او در خشم شدى اميدوار باش. مردم باحتمال از دست رفتن دنياى خود از تو مى‌ترسند، و تو براى دين خود از ايشان مى‌ترسى كه مبادا تحت تأثير قرار گيرى، تو هم آنچه آنها براى آن مى‌ترسند، به خودشان واگذار، و آنچه تو براى آن مى‌ترسى نگاهدار و از ايشان بگريز. چقدر آنها نيازمندند به آنچه كه تو از آن بازداشتى، و چه بى‌نيازى تو از آنچه آنها ترا منع كردند. بزودى خواهى فهميد چه كسى فردا سود مى‌برد و چه كسى را رشك دامنگير مى‌گردد. اگر درهاى آسمانها و زمينها بر بنده‌اى بسته شود و امّيد گشايش و فتوح از همه جا مسدود باشد، و آن بنده تقوى را پيشه سازد، خداوند راه خروج را براى او بگشايد. بايد جز بخدا دل نبندى و جز از باطل نترسى، اگر دنياى آنها را قبول مى‌كردى در نظرشان محبوب بودى، و اگر دندان طمع مى‌كندى از دست تو ايمن مى‌گشتند تا ترا ايمن برمى‌گردانيدند.» نهج البلاغه، 1، ص 303.
پدر کعب بن عبده ذو الحَبَكَةِ لَقَبُ عُبَيْدَةَ أو عَبْدَةَ بنُ سَعْدٍ بنِ قَيْس بن أُبيّ بنِ عائِذٍ بنِ سَعْد بن جذيْمةَ بن كَعْب بن رَفَاعَةَ بنِ مالِكٍ بنِ نَهْد النَّهْدِيُّ و ابْنُه كَعْب بنِ ذِي الحَبَكَة
نَصْرٌ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ يَزِيدَ [يَعْنِي ابْنَ أَبِي خَالِدٍ] «2» عَنْ أَبِي صَادِقٍ عَنِ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيّاً ع حَرَّضَ فِي النَّاسِ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ فِي يَوْمِ الْجَمَلِ وَ يَوْمِ صِفِّينَ وَ يَوْمِ النَّهْرَوَانِ فَقَالَ: «عِبَادَ اللَّهِ اتَّقُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ وَ اخْفِضُوا الْأَصْوَاتَ وَ أَقِلُّوا الْكَلَامَ وَ وَطِّنُوا أَنْفُسَكُمْ عَلَى الْمُنَازَلَةِ وَ الْمُجَاوَلَةِ وَ الْمُبَارَزَةِ وَ الْمُعَانَقَةِ وَ الْمُكَادَمَةِ وَ اثْبُتُوا- وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ* وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ‏ - اللَّهُمَّ أَلْهِمْهُمُ الصَّبْرَ وَ أَنْزِلْ عَلَيْهِمُ النَّصْرَ وَ أَعْظِمْ لَهُمُ الْأَجْرَ». در سه جا شنيدم كه على عليه السلام مردم را تشويق مى‌كرد. در جنگ صِفّين، جنگ جمل و جنگ نهروان، مردم را تحريك مى‌كرد و مى‌فرمود: «اى بندگان خدا! از خدا پروا كنيد، چشم‌ها را فرو افكنيد، صداها را پايين بياوريد، سخن، كم بگوييد و خويشتن را براى جنگيدن، جولان دادن، مبارزه، قهرمانى، جست‌وخيز، گلاويزى، زد و خورد شديد و پايدارى آماده كنيد. «پايدارى ورزيد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد» «با هم نزاع مكنيد كه سست شويد و مهابت شما از بين برود، و صبر كنيد كه خدا با شكيبايان است». بار خدايا! شكيبايى را بر آنان الهام كن، پيروزى را بر ايشان فرو فرست، و اجرشان را بزرگ‌دار». وقعه الصفین، ص204
الإمام عليّ عليه السلام: لا تَختانوا وُلاتَكُم، و لا تَغُشّوا هُداتَكُم، و لا تَجهَلوا أئِمَّتَكُم، و لا تَصَدَّعوا عَن حَبلِكُم فَتَفشَلوا و تَذهَبَ ريحُكُم، و عَلىٰ هٰذا فَليَكُن تَأسيسُ امورِكُم، وَ الزَموا هٰذِهِ الطَّريقَةَ‌، فَإِنَّكُم لَو عايَنتُم ما عايَنَ مَن قَد ماتَ مِنكُم مِمَّن خالَفَ ما قَد تُدعَونَ إلَيهِ‌، لَبَدَرتُم و خَرَجتُم ولَسَمِعتُم، و لٰكِن مَحجوبٌ عَنكُم ما قَد عايَنوا، و قَريباً ما يُطرَحُ الحِجابُ‌. به حكمرانان خود، خيانت نكنيد و با رهبرانتان ناراست مباشيد و امامانتان را ناديده نگيريد[بعضى «لا تجهلوا» را در متن عربى حديث، از باب «تفعيل» گرفته و «لا تُجَهِّلوا» خوانده‌اند؛ يعنى: امامانتان را جاهل و ناآگاه نشماريد]. از ريسمان [الهىِ‌] خود دست برنداريد، كه سست مى‌شويد و اقتدارتان از بين مى‌رود. كارهايتان بايد بر اين پايه بنا شوند، و از اين راه جدا نشويد. اگر آنچه را مردگانِ شما - كه با آنچه بدان فرا خوانده مى‌شويد، مخالفت ورزيدند - مشاهده كردند، شما هم مشاهده مى‌كرديد، بى گمان، سراسيمه بيرون مى‌شديد و فرمان مى‌برديد؛ امّا آنچه آنان مشاهده كردند، از شما پوشيده است، و زود است كه پرده فرو افتد. کافی، ج1، ص405.
💠 مرده‌اى در ميان زندگان(2) عنه عليه السلامـ لَمّا سُئلَ عَن مَيِّتِ الأحياءِ و هُوَ يَخطُبُ ـ: نَعَم ، إنَّ اللّهَ بَعَثَ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ و مُنذِرينَ ، فصَدَّقَهُم مُصَدِّقونَ ، و كَذَّبَهُم مُكَذِّبونَ ، فيُقاتِلونَ مَن كَذَّبَهُم بِمَن صَدَّقَهُم فيُظهِرُهُمُ اللّهُ ، ثُمّ يَموتُ الرُّسُلُ فتَخلُفُ خُلوفٌ ، فمِنهُم مُنكِرٌ لِلمُنكَرِ بيَدِهِ و لِسانِهِ و قَلبِهِ ، فذلكَ استَكمَلَ خِصالَ الخَيرِ . و مِنهُم مُنكِرٌ لِلمُنكَرِ بلِسانِهِ و قَلبِهِ تارِكٌ لَهُ بيَدِهِ ، فذلكَ خَصلَتانِ مِن خِصالٍ الخَيرِ تَمَسَّكَ بِهِما و ضَيَّعَ خَصلَةً واحِدَةً و هِيَ أشرَفُها . و مِنهُم مُنكِرٌ لِلمُنكَرِ بقَلبِهِ تارِكٌ لَهُ بيَدِهِ و لِسانِهِ ، فذلكَ ضَيَّعَ شَرَفَ الخَصلَتَينِ مِنَ الثَّلاثِ و تَمَسَّكَ بِواحِدَةٍ . و مِنهُم تارِكٌ لَهُ بلِسانِهِ و قَلبِهِ و يَدِهِ فذلكَ مَيِّتُ الأحياءِ . ————————————————————————————— امام على عليه السلامـ در حالى كه مشغول سخنرانى بود در پاسخ به سؤال : مرده در ميان زندگان كيست؟ ـفرمود : آرى، خداوند پيامبران را نويد دهنده و بيم دهنده فرستاد. پس، تصديق گران ، آنها را تصديق كردند و تكذيب كنندگان تكذيب. سپس تكذيب كنندگان با تصديق كنندگان به جنگ بر مى خيزند و خداوند تصديق كنندگان را پيروز مى گرداند. پس از مدّتى پيامبران چشم از جهان فرو مى بندند و در ميان جانشينان و نسلهاى بعد آنان افرادى در برابر زشت كارى با دست و زبان و دل اعتراض مى كنند. اينان همه خصلتهاى خوب را در خود جمع كردند. بعضى ديگر در برابر زشت كارى با زبان و دل اعتراض مى كنند و با دست خود به آن كارى ندارند، كه اين خود دو خصلت خوب است كه اين عدّه فرا چنگ آوردند و خصلت ديگر را، كه برتر است، از دست دادند. عدّه اى منكَر را در دل انكار مى كنند و با دست و زبان خود كارى به آن ندارند. اينان دو خصلت ارزشمند از اين سه خصلت را از دست دادند و يكى را گرفتند. بعضى هم نه با زبان و نه با دست و نه با دل خويش به زشت كارى اعتراض نكردند. اينان مردگانى هستند در ميان زندگان. كنز العمّال : ۴۴۲۱۶