eitaa logo
موزه مجازی حمام قلعه اسیق سو
265 دنبال‌کننده
577 عکس
392 ویدیو
16 فایل
هدف این کانال حفظ داشته های فرهنگی،هنری،دانش بومی، فولکلور، معرفی دیدنی های طبیعی،تاریخی و گردشگری کلات بخصوص حمام قلعه ارتباط با ما @Mozemajazi
مشاهده در ایتا
دانلود
،ائل بیلیمی،دانش عامه سوءزی(ضرب المثل) حکایت این ضرب المثل ترکی ازاین قرار است که: گویند روزی دو همسفرناشناس، در سفری همراه شدند. در مسیرخود برای آنکه مسافت طولانی راه،برایشان زودتر بگذرد با یکدیگر به گفتگو پرداختند. اولی پرسید اهل کجایی و چرا به سفر می روی؟ دومی با خود فکر کرد چون مرا نمی شناسد بهتر است مطلبی را،بگویم که فکرکند شخص مهمی هستم تا احترام بیشتری برایم قائل شود. با همین تصور گفت:من کشاورز هستم و زمین های آبادی برای کشاورزی دارم و چغندر می کارم امسال چغندری عجیب وغریبی، به عمل آورده ام که کسی توانایی خرید آن را،ندارد. دومی گفت:چرا کسی نمی تواند بخرد؟ اولی گفت:چون خیلی بزرگ است آن قدر بزرگ،که بزرگتر از گنبد یک مسجد می باشد. دومی نه تنها سخنش را، باور نکرد بلکه می دانست هرگز چنین چغندری وجود ندارد با این حال به رویش نیاورد و به او چیزی نگفت. یعنی نگفت چرا دروغ می گویی؟ این بار دومی پرسید حالا تو بگو اهل کجایی و چرا به سفر می روی؟ اولی برای آنکه به همسفرش بفهماند دروغ گفتنش را،فهمیده است تا وی را،ابله نپندارد گفت: من صنعتگر هستم ظروفی مانند دیگ و سینی مسی و امثالهم می سازم اخیراً دیگ بسیار بزرگی ساخته ام که چهارتا مسجد با گنبدهایش درآن جا می گیرد به همین خاطر به سفر می روم تا شاید خریداری پیدا کنم. دومی فهمید که همسفرش دروغ چغندری او را،فهمیده است لذا به روی خود نیاورد و با اعتراض گفت: مردحسابی چرا دروغ می گویی مرا، احمق و ابله فرض کرده ای؟ دومی گفت:بئله قازانه،بئله قوندوز(بئله چوغوندر) یعنی برای چنین دیگی،چنان چغندری لازم است که تو به عمل آورده ای اولی خجل شد ولب فروبست و دیگر هیچ نگفت. این ضرب المثل ترکی را،معمولاً در جایی به کار می برند که فردی دیگران را، نادان فرض می کند و سخن غیر قابل باوری را، بر زبان می راند.درحالی که خود دروغ می گوید به دروغ دیگران نیز، اعتراض می کند. این ضرب المثل چنان نافذ وتاثیرگذار بوده است که مرحوم محمدعلی جمالزاده نام یکی از داستان های کتاب "یکی بود یکی نبود"خود را، می گذارد. ✍علی کوهستانی اسیق سو🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۲/۹/۱۸ https://t.me/hammamghaleh
alireza-eftekhari-doroogheh1(128).mp3
5.56M
آهنگ دروغه خواننده:علیرضا افتخاری موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۲/۹/۱۸ https://t.me/hammamghaleh
هدایت شده از 51393 خسروی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارتباط اود؛ اوت؛ اوتاق؛ اوجاق 🍁❤️❤️ کلیپ: مهدی گریوانی @mehdigri1122 صدای: اصغر علیزاده @asghar_alizade5657 ویدئو و ادیت @sadegh_edits 📘👇💥 ✍️ اسماعیل سالاریان ترکان وقتی آتش را با استفاده از علف های خشک کشف کردند یکی اوت و دیگری را اود نامید و بر دور آتش حلقه زده و نشستند که این کار را اوتورماق گفتند. بدین ترتیب آتش زمینه ساز اولین هم نشینی ها و اجتماعات انسانی در دوران باستان گردید. آنها محل روشن کردن آتش را اوجاق و هیزم را نیز اودین و جان پناه خود را اوتاق نامیدند. به همین خاطر اوجاق بعوان عامل پیونده انسان ها و حافظ کیان خانواده بار ارزشی یافت و در ذهنیت انسان های اساطیری تقدس پیدا کرد. ترکان اماکن مقدس را نیز اوجاق یا آتشکده گفتند و هنوز هم ترکان به اجاق قسم می خورند و به انسان های ناباور کور اوجاق می گویند. این کلمات بهم ارتباط دارند و ..... 💥👇 منبع: کتاب نگاهی به فرهنگ ترکان خراسان تالیف اسماعیل سالاریان ؛ چاپ انتشارات درج سخن بجنورد سال ۱۳۹۸ 📗👇 تلفن سفارش این کتاب و پکیچ کتاب های ترکی در تلگرام و واتستاپ و روبیکا 09159766066 📘🙏 @xorasanturk 📗📘🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدانی بهشت کجاست ؟؟! ڪلیپ بسیار زیبا و تاثیر گذار👌 گفت جبران میکنم گفتم کدام را؟ عمر رفته را روۍشکسته را؟ دل مرده اما تپیده را؟ حالا من هیچ جواب این تارهاۍسفید مو را میدهی؟ نگاهۍبه سرم کرد و گفت چه پیر شده ای گفتم جبران میکنی! گفت کدامش را.. ‌ ‌‌‌‌‌
اندکدن،مندک توءرئیدی شلغمدن،زردک این ضرب المثل رایج درحمام قلعه مرا،واداشت تاکمی بیشتربه معنای آن بیندیشم که چگونه ممکن است ازشلغم،زردک به عمل آید؟ باکمی دقت به محیط، زمانه و شرایطی که درآن واقع شده ایم باکمال تعجب،مشاهده کردم که باپیشرفت فناوریهای نوین،هم اکنون واقعاً ازشلغم،زردک به بار میآید. نمونه آن ازسلول های بنیادین گرفته تاتولیدات تراریخته پیوندگیاهان،کشت بافت گیاه، انسان وحیوان،پیونداندام گیاه، انسان وحیوان،تولیدجنین در آزمایشگاه،فیلم وعکس وانیمیشن، انواع وسایل نقلیه و ...که تاکنون مشاهده کرده ایم حالاهم هوش مصنوعی که واقعاً فکر کردن به آن،هم مسرت بخش است هم وحشتناک،ازاینکه به کمک انسان میآیدوبه دانش وتوانایی انسان میفزایدخوشحال کننده است اماازطرفی معلوم نیست اگررباتها،جای انسان رابگیرندمثلاً حکمرانی برجهان به دست هوش مصنوعی بیفتدبشریت باچه سرنوشتی روبروخواهدشد. راسته حسینی بگویم،ازروزی که به این موضوع فکرکرده ام،خیالات و ایده های عجیب و غریبی به ذهنم خطورمیکند: حکومت ربات برجهان،جنگ رباتها ساخت غذا،ازموادکانی و... ✍علی کوهستانی اسیق سو🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۲/۵/۲۳ https://t.me/hammamghaleh
. زن مصنوعی ساخت چین که به بازار چین معرفی شد. اندام های بدنش از مواد ۱۰۰٪ گوشتی فانتا با قطعات سیلیکونی ساخته شده است. با یک بار شارژ به مدت ۷۲ ساعت بدون وقفه کار می کند و به صاحبش خدمات مختلف،از آشپزی گرفته تا خرید مایحتاج تا هم صحبت شدن و ...ارائه می دهد تنها تفاوتش با انسان دراین است که روح  نداشته و به خوردن و آشامیدن نیاز ندارد.با قیمت حدود ۷۰۰۰ دلار به بازار عرضه خواهدشدکه فقط قیمت ۱۴سکه است. عنوان پستی است که قبلاً در رابطه با مجری زن هوش مصنوعی کویت و حضور و ادعای رباتها در سازمان ملل نسبت به مزایا وخطراتی که هوش مصنوعی ممکن است برای انسان ایجاد نماید دغدغه هایی را،مطرح نموده ایم اما این بار،با مشاهده این زن مصنوعی که گفته می شودتقریباً ۹۰٪ ویژگی های انسان را،دارست واقعاًهوش از سر آدم و خواب از دیدگانش می پرد.دیگر نمی توان گفت دغدغه، بلکه تهدیدی بسیار جدی است حقیقتاً خطر بیخ گوش بشریت خوابیده است. اگر واقعاً این گونه،رباتها وارد زندگی مردم بشوند چه سرنوشتی در انتظار جامعه ی بشری خواهدبود؟ اگر روزی شیاطینی از رباتها،خاتم سلیمانی انسان را، ربودند و حاکم بلامنازع زمین شدند چه بر سر نوع بشر،خواهد آمد؟ آیا این موجودات دست ساز بشر، وجود انسانها را، برخواهند تابید؟ یا نه این بار جای خالق و مخلوق عوض می شود و انسان بنده ی مخلوق خود خواهدشد؟ و سوالات بی شمار دیگری که چنانچه انسان علاج واقعه قبل از وقوع ننماید سر از ناکجا آباد در خواهد آورد. راستی راستی، بشر در آستانه رسیدن به آرزوی دیرینه اش که بتواند موجودی همانند انسان خلق کند می خواهد با خودش چه کار کند؟ برخی خبرها در فضای مجازی، حکایت از ازدواج بعضی افراد با زنان مصنوعی دارد مع الوصف،آیا انسان با این کارش، نسل خود را،در روی کره خاکی منقرض نخواهدساخت؟ والله الاعلم! ✍علی کوهستانی اسیق سو🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۲/۹/۱۹ https://t.me/hammamghaleh
432_22303301305313.mp3
5.5M
🎼 اصیل و اصالتی 🎼     آهنگ  اصالت تورکی اجرای برای اولین بار جدید 🎙کریم حکم آبادی 🎹سعید سیدآبادی تنظیم مهدی زمانی دوتار امید چروی شعر رسول عباس زاده 🔸چند نکته مهم در مورد زبان شیرین تُرکی که باید توجه داشته باشیم: "تاش" را نباید با "داش" قاطی کرد. برخی از کلمات تُرکی در آذربایجان و خراسان با هم قاتی شده است و اینگونه کلمات را باید از هم جدا کرد و صحیح نوشت و برای مثال: Taş - تاش : سنگ Daş - داش : اطراف، بیرون، پسوند هم، ... "اوت" را نباید با "اود" اشتباه کرد. Ot - اوت : علف Od - اود : آتش در زبان تُرکی به چراگاه می‌گویند و اگر فرقی بین "اوت" و "اود" نباشد به "اوتلاق" ، "اودلاق" نیز می‌شود گفت که این درست نیست. Qarrı - قارری قارری: پیر زن Qoca - قوجا قوجا: پیر مرد لطفا توجه کنید به حکایتهای قدیمی تُرکی: قارری خاتین قارری خالا قوجا کیشی و ما در حکایت‌های خود "قوجا خاتین" و "قارری کیشی" نداریم. ترکان خراسان موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۲/۹/۲۰ https://t.me/hammamghaleh
هدایت شده از بیداری مدیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آیا حضرت یوسف(ع) هنگامی که پدرش به حضورش رسید بخاطر اینکه از اسب پیاده نشد ، خاندان نبوّت از او گرفته شد؟ 🎬 برای بیداری وجدانها👇 @Bidari_Media
📌ستاد امر به معروف و نهی از منکر کلات برگزار میکند: 🔸️جلسه پرسش و پاسخ حقوقی و قضایی با حضور دادستان محترم شهرستان کلات ✅️سه شنبه ۲۱ آذر ، مسجد روستای حمام قلعه 📺🎤به  و   ،  بپیوندید 👇👇👇 🆔 @kalatnews
هدایت شده از حسین حسین زاده
🔹زندگینامه (پسر شمشیر ) 👈 بخش1 شب سردی بود در خراسان ناحیه درگز، روستای دور افتادەای بود که نامش دستگرد بود، در این روستا تیرەای بنام افشار زندگی میکردند که با گله‌داری و پوستین دوزی امورات خود را می گذراندند سحرگاه یک شب نسبتاً سرد پاییزی در سال۱۱۰۰ه، زنی بنام هاجر درد زایمان امانش را بریده بود شوهرش امامقلی برای چرای گله به صحرا رفتەبود قابله سالمند روستایی برای پرستاری از هاجر کمر بستەبود، هاجر درد زیادی میکشید که او را تا آستانه مرگ پیش بردەبود سرانجام درست هنگامی که نزدیک بود پنجه مرگ مرغ جان او را از قفس تنش بیرون بکشد نوزاد بدنیا آمد آفتاب نیمروز(ظهر)تمامی دشت را پوشاندەبود که امامقلی باشتاب بچادر آمد تا ببیند چه بر سرِ همسرش آمده،زنان افشار دور او حلقەزدند و او را بشارت دادند که پسری بسیارقوی و غیرعادی بدنیا آورده امامقلی مشتاق دیدن او شد و به چادر درآمد و با دیدن همسر رنگ پریدەاش او را بوسید زنان، نوزاد را آوردند، امامقلی با دیدن بچه که بسیار قوی و تنومند بود گفت چنین بچەای نادره در همین حال کدخدای ده نیز به چادر آمد و وقتی درشتی و تندرستی بچه را دید لبخندی زد و گفت واقعاً این بچه نادره همانجا اسم این نوزاد، نادر نامیده شد و بدینسان پهلوان پرآوازه دیگری در گوشەای از خاک ایران زمین زاده شد سالها گذشت نادر ۷ساله و ۱۰ساله و ۱۷ساله شد امامقلی دیگر پیر و از کار افتاده شدەبود، نادر و برادر بزرگترش ابراهیم، سرپرستی و تیمار خانواده را عهدەدار شدەبودند در یک شب تیره ناگهان ازبکان غارتگر به دستگرد تاختند و دارایی و گوسفندان و اسبان روستاییان را به غنیمت گرفتند، دختران و پسران جوان را اسیر و با خود می بردند و هر که در مقابلشان ایستادگی می کرد به ضرب شمشیر و گرز از پای می انداختند، امامقلی و ابراهیم پدر و برادر بزرگتر نادر بسمت کوههای اللەاکبر فرار کردند نادر جوان با وجود پای گریز فرار نکرد و با شهامت تمام در کنار مادرش ایستاد و گفت من مادرم را تنها نمیگذارم و بدون او قدم از قدم بر نمی دارم ازبکان با تازیانه بجان نادر افتادند اما او از جان گذشته، ایستاد و گفت: بدون مادر با شما نخواهم آمد ازبکان که پایداری جوان رشید را دیدند تصمیم گرفتند هاجر سالخورده را نیزبا خود ببرندبه این امید که تا رسیدن به مقصد بر اثر خستگی از پای درآید و بمیرد لشگر چپاولگر ازبک، بهمراه اسرا براه افتادند، شدت تابش وحرارت آفتاب لحظەبەلحظه بیشتر میشد گرما و تشنگی عدەای از اسیران را از پای درمی آورد هاجر دیگر تاب رفتن نداشت نادر از فرمانده ازبک خواست تا مادرش را بر پشت یکی از اسبهایشان سوارکنند فرمانده پوزخندی زد وگفت: تو خود خواستی که مادرت را بیاوری،پس بایدجورش را هم خودت بکشی،نادر با مردانگی و غرور گفت:می‌پذیرم ولی باید دستهایم را باز کنید تا خودم مادرم را بدوش بگیرم فرمانده که می پنداشت نادر درآن گرمای طاقت فرسا،چند گامی بیشتر نمیتواند مادرش را بر دوش بکشد دستور داد تا بند از دستهای نادر بگشایند،نادر مادر را بدوش گرفت و بەراه افتاد نزدیک به یک فرسنگ دیگر راه پیمودند، فرمانده ازبک زیرچشمی نادرجوان و تنومندرا که بدون ذرەای ضعف راه می پیمود زیر نظرداشت و از پایداری و نیروی فوق العاده این جوان، سخت در شگفت شدەبود و در دل او را تحسین میکردو بعبارتی،از نادرخوشش آمده بود سردار ازبک بناگاه دستور توقف داد و فرمان داد هاجر را از دوش نادرپیاده وبر پشت یکی از اسبان بنشانند وبدینگونه بود که نادربرای نخستین بار سخن خود را به کرسی نشاند نادر و مادرش 4سال دراسارت بودند، نادر که درطول دوران اسارت،سخترین کارها را بدستور ازبکان انجام میداد ناخواسته فولاد آبدیدەشدەبود. شب غم انگیزی بود،درون خیمەای مندرس و کهنه، در اسارت،نادر روبروی مادرش بر روی گلیمی پاره نشسته بود، هاجر علاوه بر پیری، اینک کاملاً فرتوت و درهم شکسته شدەبود وبر بستری از پلاسی کهنه بامرگ دست وپنجه نرم میکرد وساعتهای پایانی زندگی را می گذراند نادر در آستانه ۲۱سالگی بود.نگران واندوهگین چشم ازچشم مادرش برنمی داشت هاجرچشم گشود وگفت: پسرم دیگربه من امیدی نیست میدانم که دراین4سال بخاطر من روح سرکش ات را تسلیم این نامردان کردەای امشب آخرین شب زندگی من است، از این به بعد، آزادی از اسارت بگریزی تورا بخدا میسپارم و از خداوند خواستەام قدرتی به تو بدهد که انتقام قومت را بستانی نادر باچشمانی گریان و قلبی مجروح مادر را می نگریست آوای هاجر دردمند آهستەتر شد تا اینکه نادر وحشت‌زده، گوش خود را نزدیک به دهان مادر برد و دیگر آوایی نشنید در حالیکه بغض راه گلویش را بسته بود به سختی گریست پیکر مادر را در گورستان ازبکان بخاک سپرد وپس از بدرود با مادر در حالیکه یک جهان کینه و خشم ازبکان در درونش انباشته شدەبود تصمیم بەگریختن و انتقام از ازبکان گرفت. ادامه دارد 🌴
هدایت شده از حسین حسین زاده
👈بخش2 نادر در طول 4سالی که در اسارت بود همیشه در اندیشه گریز بود و تمامی راههای فرار را زیر نظر داشت و از میان اسیران ایرانی، که ازبکان هر از چندگاهی در غارتهای گاه و بیگاهشان به ایران که بعلت ضعف سلسله صفویه و محاصره پایتخت ایران توسط محمود افغان و از هم گسیختگی شیرازه مملکت با حملات گستاخانه خود به سرزمین با خود می آوردند، دوستانی یک دل و همراه پیدا کرده بود که پس از درگذشت مادر عزیز تر از جانش، نقشه فرار خود را با آنها در میان گذاشت ، یاران نادر نیز هم قَسَم شدند و در شب اجرای نقشه فرار در چادر نادر گِرد هم آمدند. نیمه شب فرا رسید ، خواب سنگینی بر ازبکان، که از غارت جدیدشان بازگشته بودند مستولی شده بود نادر همراه دوستانش در تاریکی شب هر کدام بطور جداگانه به سوی نگهبانانی که بعضا با خوش خیالی در حال چرت زدن بودند مانند عقابی که بطور ناگهانی بر سرِ خرگوشی فرود می آید بر آنان فرود آمده و با دشنه و خنجرهائی که قبلاً در مکانهائی خاص پنهان کرده بودند سینه و گلوی آنها را دریده و با غنیمت گرفتن شمشیر و اسبهای آنان، با سرعتی تمام از آن مهلکه گریختند. در این مرحله از فرار، نبوغ ذاتی نادر جلوه کرد، بدین طریق که یارانش قبل از فرار بدستور نادر، درب اصطبل ها را گشوده و افسار اسبان ازبکان را بریده و آنان را رم داده بودند و هنگام فرار نیز به جای اینکه به سمت جنوب که زادگاهشان در آنجا واقع شده بود طبق دستور نادر به سمت شمال فرار کردند و در مکانی خاص که از قبل در نظر داشت پنهان شدند. در گرگ و میش سپیدەدم، ازبکان خونخوار، دیوانەوار برای تعقیب نادر و یارانش و مجازات آنان، به سمت جنوب تاختند و با گرفتن کمک از دیگر قبایل  تمامی راهها و مسیرهای جنوب که به خراسان ختم می شد را وجب به وجب گشتند و باز هم گشتند و پس از چند روز، سَر خورده و پریشان و با نا امیدی و خشم تمام، به قرارگاههای خود بازگشتند. پس از چند روز که از اوج آماده باش ازبکان کاسته شده بود و راهها و روستاهای مسیر، از رفت و آمدهای گاه و بیگاه ازبکان تقریباً خالی شده بود نادر با احتیاط تمام از مخفیگاه خود خارج و با اسبهای تیز و مقاوم ازبک، از بیراهه به سوی آزادی قدم گذاشت. پس از چند روز راه پیمودن به نزدیکی شهر اَبیوَرد رسید و در آنجا به عَیّارانی (جوانمردان) برخورد کرد که در خدمت بابا علی بیک، حاکم شهر بودند، عیاران یاد شده وقتی سرگذشت نادر و یارانش را شنیدند او را نزد فرمانده خود بردند و بدین ترتیب نادر در گروه مردان جنگی باباعلی بیک درآمد، بابا علی بیگ پس از چند ماه به جوانمردی و دلاوری و تیزهوشی نادر پی برد و برای اطمینان بیشتر او را با نفرات نه چندان زیاد به ماموریتهای بزرگ اعزام می کرد که نادر با هوش سرشار خود پس از بازگشت از ماموریت، باباعلی بیگ را حیرت زده میکرد، مدت زیادی نگذشت که نادر، فرمانده سربازان حاکم ابیورد شد. جانشین قانونی باباعلی بیک که اینک به سن پیری رسیده بود برادرزادەاش بود که قرار بود داماد وی نیز بشود، هر چند در شجاعت و جنگاوری همتای نادر نبود ولی بسیار نیرومند بود و در مسابقات کشتی، پشت تمام پهلوانان دور و نزدیک را به خاک مالیده بود و تا آنزمان هیچکس در هماوردی بر وی پیروز نگشته بود باباعلی بیگ که قلباً شیفته دلاوری ها و تیزهوشی نادر شده بود برای خاموش کردن اعتراضات اطرافیان و بزرگان شهر که به برادرزادەاش متمایل بودند، شرط دامادی و جانشینی برادرزاده را پیروزی بر نادر قرار داد، برادرزاده حاکم و اطرافیان باباعلی که به پیروزی قطعی خود باور داشتند در حضور همگان، شرط را پذیرفتند، پس از آن روز مسابقه تعیین گردید و در یک روز بهاری، تمامی مردم برای دیدن مسابقه در میدان مسابقه حاضر شدند نادر و هماوردش باهم گلاویز شدند. هیچکس امیدی به پیروزی نادر نداشت اما در نهایت تعجب، همگان دیدند که حریف نادر بر روی دستانش در هوا چرخی خورد و با شدت تمام پشتش بخاک مالیده شد و بدینگونه نادر داماد و جانشین باباعلی بیک شد. دخترە، یکسال پس از ازدواج با نادر درگذشت باباعلی از فرط علاقه به نادر، دختر دیگرش را به همسری او درآورد، دیری نگذشت که باباعلی درگذشت و نادر حاکم ابیورد شد. ادامه دارد 🌴
هدایت شده از حسین حسین زاده
🔹زندگینامه نادر شاه افشار         (پسر شمشیر) 👈 بخش3 نادر را در ابیورد رها میکنیم و به اصفهان می‌رویم، شاه سلطان حسین پس از اینکه محاصره اصفهان طولانی شد و مردم نیز دیگر حتی علف و سگ و گربه ای نمانده بود که بخورند، پسرش تهماسب میرزا را شبانه بەهمراه ده نفر از افراد زبده و از جان گذشته از میان خیل سربازان افغان برای گرفتن کمک به قزوین فرستاد، تهماسب میرزا پس از رسیدن به قزوین توانست سپاهی با سی هزار نفر نیرو فراهم کند ولی از بخت بد، درست هنگامی که نیروها در حال ترک قزوین به سوی اصفهان بودند. خبر رسید، مقاومت اصفهان شکسته شده و افغانان مانند سیل وارد شهر شده اند بدون اینکه هیچ مقاومتی در مقابل آنان دیده شود شاه سلطان حسین وقتی اوضاع را این چنین دید پس از ورود محمود افغان به تالار قصر، شخصاً تاج پادشاهی ایران را از سر برداشته و با مهربانی تمام بر سر محمود افغان گذاشت، محمود افغان هم در ظاهر شاه سلطان حسین را محترم شمرد و او را پدر خطاب کرده و در کنار خود نشاند. ولی از آن طرف سپاهیان افغان در شهر به گردش درآمده و ضمن آزار و سرکوب مردم ، به غارت اموال مردم شهر نموده و بازار اصفهان را خالی کرده و بین خود تقسیم نمودند. در تاریخ آمده، سپاهیان افغان که زعفران را نمی شناختند بعنوان علف خشک از آن بعنوان افروختن آتش و گرم کردن دیگ های غذا استفاده می کردند و بەهمین ترتیب، دیگر اموال مردم را حیف و میل می کردند. محمود افغان پس از اطلاع از لشکرکشی شاه طهماسب که با سی هزار نفر نیرو به سوی اصفهان در حرکت بود. سپاه هشت هزار نفره خود را به فرماندهی امان اله خان به مقابله با تهماسب میرزا فرستاد. پس از نزدیک شدن سپاه افغان به نزدیکی قزوین، شاه تهماسب در حالی که چهار برابر محمود افغان نیرو داشت از مقابله و رویاروئی با افغانها پرهیز کرد و با سپاه خود به تبریز رفت. سپاه افغان بدون هیچ مقاومتی وارد قزوین شدند و در حالیکه برای تصرف قزوین حتی یک کشته نیز نداده بودند، بیدرنگ به آزار مردم پرداختند، مردم قزوین که این آزار و شکنجه ها را تحمل می کردند، بیست روز پس از ننگ شکست ناگهان کاسه صبرشان لبریز و با چوب و دشنه و تبر و داس به پایگاههای افغانها تاختند و در این گیر و دار، کشتاری هولناک از دو طرف آغازیدن گرفت. با اینکه امان اله خان به سختی می جنگید و دفاع می کرد و افغانها از کشته مردم، پشته می ساخت ولی بالعکس، بر دلیری و انتقامجوئی مردم شهر افزوده می شد، تا اینکه کار بجائی رسید که از هشت هزار سپاهی افغان فقط هزار تن، سرباز خسته و زخمی و لنگ و کور، با امان اله خان که اینک در این غوغا زخم های کاری برداشته بود، سراسیمه فرار را بر قرار ترجیح داده و از آن مهلکه هولناک به سوی اصفهان جان بدر بردند. تهماسب میرزا که اینک شاه تهماسب دوم نامیده می شد به محض رسیدن به تبریز، برای پطر کبیر امپراطور روس، برای بیرون کردن افغانها نامه ای نوشت و از او درخواست کمک کرد، پطر کبیر فرستاده شاه تهماسب را گرامی داشت و به او گفت: بیدرنگ با سپاهی چشمگیر به یاری تان خواهیم آمد. سپاه بیست هزار نفره روس  بجای یاری دادن شاه ایران ابتدا بندر هشترخان را تصرف کرد و سپس راهی قفقاز و گرجستان شد و بعد از آن به سمت شهر دربند مرکز داغستان پیشروی کرده و آنجا را نیز تصرف کردند و سپس بسوی جنوب تاختند. شاه تهماسب همزمان با ارسال نامه و درخواست کمک از روس ها، نامه‌ دیگری هم توسط محمدخان برای امپراطوری عثمانی فرستاده بود، سلطان عثمانی نیز فرستاده تهماسب دوم را بسیار احترام کرد و قول همکاری داد و سپس سپاهش را با سی هزار نیرو در ظاهر برای پشتیبانی از شاه تهماسب و در باطن برای تصرف نقاط مختلف ایران، به سوی آذربایجان و کرمانشاه گسیل داشت، نیروهای روس و ترک در شمال رود ارس به یکدیگر رسیدند و مانند گرگ هایی که بر سر مُرداری با یکدیگر می جنگند بر روی هم شمشیر کشیدند و جنگ خونینی بین آنها در گرفت. در این کشاکش، آتش جنگ، چنان گرم شده بود که سفیر فرانسه در استانبول به عنوان میانجی با نمایندگان دو کشور روس و عثمانی به گفتگو پرداخت و در نهایت دو طرف توافق کردند هر یک به اندازه حق خود، نواحی مختلف از سرزمین ایران را بین خود تقسیم کنند. در این کشاکش ها در نهایت سفیر فرانسه با سخاوتمتدی تمام، اردبیل، تنکابن و شمال ایران و گرجستان و شمال آذربایحان و ارمنستان و همدان را به روس ها بخشید و تبریز و ارومیه، کردستان و کرمانشاه و لرستان و ایلام و اهواز نیز به عثمانی ها (ترکیه امروزی) تقدیم شد. 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قویروق یاغی(روغن دنبه) جیجیق (جزغاله) با سپاس و تشکر از استاد عمو حیدر گرامی به خاطر تهیه ی این ویدئوی خاطره انگیز💐🙏👏👏👏
،ائل بیلیمی،دانش عامه مواد غذایی یاغی(روغن دنبه) قبلاً در باره نحوه نگهداری مواد غذایی، درحمام قلعه ی قدیم که از نعمت برق محروم بود مطالبی را، مفصلاً به حضور ارجمندتان ارائه نموده و نحوه نگه داری آنهارا،در پنج گروه مجزای مواد غذایی یعنی،میوه هاوسبزیها،غلات وحبوبات،گوشتها،روغنها و لبنیات یادآور شده ایم.امروز مطالبی را،به طور ویژه در رابطه با (روغن دنبه) و (جزغاله)ارائه می گردد. امیدواریم که برایتان هم خاطره انگیز،باشد هم مورد توجه شما گرامیان واقع شود. شایدبیشتراز نیم قرن از ورود اولین روغن نباتی های جامد،به سبد غذایی مردم روستاهای کلات به خصوص حمام قلعه نگذشته باشد روغن هایی که با نامهای آفتابگردان،شاه پسند،جهان بعدها، بهار،قو،غنچه،لادن و ... به دستم مردم می رسید اگرچه روغنهای اولیه واقعاًدارای عطر وطعم مشتری پسندی،بودند با این حال مردم، دید مثبت و استقبال چندانی از آنهانداشتند. مردم حمام قلعه قبل از رایج شدن روغن های جامد گیاهی،در تولید روغن مانند بسیاری از مواد غذایی دیگر خودکفا بودند.یعنی از روغنهای گیاهی مانند کنجد،آفتابگردان،گردو وروغنهای حیوانی مانند روغن زرد، روغن دنبه و کره برای پخت غذا، استفاده می کردند. برای تهیه روغنهای گیاهی دانه ها را،در دستگاه روغن کشی که"جهاز" نامیده می شد ومانند"دنگ های شالی"ارائه خدمت می کردند برده و روغن استحصال می کردند بخصوص کنجد که هم،تولید آن درمنطقه به صورت انبوه تولید می شد هم از آن به عنوان روغن سرخ کردنی بهره می گرفتند روغنی که بنا به گفته ی کارشناسان،بهترین نوع روغن برای سرخ کردن می باشد. برای تهیه ی روغن های حیوانی نیز، مسکه (کره)یا پی و قویروق(دنبه) را،برظرفی که جنس آن از چدن بود و نام آن ظرف را نیز، می گفتند می ریختند و با حرارت دادن به مسکه،روغن زرد و به پی، روغن دنبه تولید می کردند پی های سرخ شده را که ،جیزلاق یا جیزله(جزغاله) گفته می شد همراه نان سرو می کردند یا به خمیر اضافه کرده جیجیق نانی(نان جزغاله)می پختند برای به دست آوردن مسکه(کره) نیز،ماست را در یییق(تلم) می ریختند و کره را،از آیران(دوغ)جدا می ساختند.مسکه را،گاهی با فطیر داغ سرو می نمودند که به این غذا پئتئرمسکه(فطیرمسکه) گفته می شد. روغن هایی که هم سالم بودند هم از طبیعتی سالم به دست آمده بودند هم در طبیعتی سالم مصرف می شدند. امروزه متاسفانه از آن روغن ها، خبری نیست اگر روغنی هم باشد نمی توان مطمئن بود که سالم است زیرا، هم گیاهان روغنی به سم و کودشیمیایی آلوده است هم تغذیه دامها و هم خود دامها،به آنتی بیوتیک و مواد هورمونی آلوده اند.مسلماً روغن استحصال شده نیز،سالم نخواهد بود. زمانی که روغن های نباتی تازه رواج پیدا کرده بودند یکی از بستگان که اکنون به رحمت خدا رفته اند، برای اثبات نظر خود روی دیوار کاهگلی خانه اش با روغن نباتی جمله ای را، نوشته بود این نوشته بر اثر اکسیده شدن یا دیگر تغییرات شیمیایی، به رنگ سفید در آمده و نظرهربیننده ای را،جلب می کرد. وی هربار که کسی از روغن های نباتی تعریف و تمجید می کرد با استناد به آن نوشته می گفت:این روغن هایی که شما تعریف می کنید مثل گچ می مانند ببینید روی دیوار چی شده؟ خدا می داند با ما چه کار می کند؟ مع الوصف به مرور زمان، بر اثر توصیه پزشکان مبنی بر اینکه روغن حیوانی دارای کلسترول بالاست.روغنهای نباتی جامد در سبد غذایی مردم قرار گرفت تا حدوداً دو دهه قبل که داستان قبلی مجدداً تکرار شد منتها این بار،روغنهای مایع خوراکی جایگزین روغنهای جامد شدند این دفعه نیز، گفته شد روغن های نباتی جامد،کلسترول خون را بالا می برند. هرچند که طولی نکشید برخی از روغن های مایع نیز، مصرف کنندگان خود را، سوپرایز نموده و عند پالم از کار درآمدند تا باز هم داستان نقطه سرخط شود. از قدیم ضرب المثلی معروف،بر سر زبانهاست که گویند: : "از طلابودن پشیمان گشته ایم مرحمت فرموده ما را، مس کنید" به همین جهت گروهی از مردم دوباره به روغن های حیوانی، رو آورده اند و بر خلاف نظر پزشکان، روغن های حیوانی را، بر روغن های مایع و جامد هیدروژنه،ترجیح می دهند هرچند که برخی از پزشکان نیز،برخلاف گذشته نه تنها،مصرف روغن های حیوانی را،منع نمی کنند بعضاً توصیه نیز،می نمایند زیرا کلسترول روغن حیوانی کلسترول مفید می باشد لذا مصرف آن مفید است مشروط بر این که مصرف کننده حرکت بدنی لازم را،داشته باشد.امیدواریم که شما گرامیان هرنوع روغنی را که مصرف می نمایید تنتان سالم و روز و روزگارتان وفق مراد باشد! ✍علی کوهستانی اسیق سو🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۲/۹/۲۱ https://eitaa.com/moozehmajazi
دوره دزدان گله استادسمیعی.mp3
15.15M
آهنگ دزدان گله رابردند خواننده:حسین سمیعی موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۲/۹/۲۱ https://eitaa.com/moozehmajazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(فله) همان آغوز پخته شده باشیر،غذایی است فصلی لبنی،که در زمان زایش دامها(دوءل) با استفاده از،آغوز دام های زائو پخته می شد و در فصل آن،یاتاقچی ها و چوپانان بیشترین بهره را،از این فرآورده ی لبنی می بردند و از نوبری دادن به خانواده ها و همسایه ها نیز، دریغ نمی کردند. این رسم بسیارنیکو را،دربسیاری ازنوبری هاازجمله میوه،لبنیات دیگر مانندمسکه پنیر و... همچنین سمنو ودیگرنذریهاهم تحت عنوان پایئ انجام می دادندلذاسهمی رابرآنان قائل بودندکه البته و ققنه نوبری ویژه ای محسوب می شدند. به جهت آن که اولاًمحل نگهداری دامهادر و خارج ازروستابودکه تنهایاتاقچیان، بیشترین دسترسی به مواد اولیه ی آن یعنی (آغوز) و شیردرفصل دوءل را،داشتند ثانیاًمختص زمان دوءل بودکه باچله بزرگ مصادف می شدزمانی که هم هوابه شدت سردبودوهم براثر باریدن برف راه ها یابسته می شدندیارفت وآمد به سختی انجام می گرفت. گاهی نیز،آغوزرابه تنهایی یابه همراه تخم مرغ می پختندکه ،ققنق(کاسرول)گفته می شدمحصولی که به جهت تولیدکم نوبرانه خاص تری بود. ✍علی کوهستانی اسیق سو🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۲/۹/۲۲ https://eitaa.com/moozehmajazi
moosalreza_hatefi_chopon 128.mp3
6.77M
آهنگ روزگار چوپون خواننده؛موسی الرضا هاتفی موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۲/۹/۲۲ https://eitaa.com/moozehmajazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 اینجا آبشار آبگرم کلات در خراسان رضوی آبشار آبگرم در نزدیکی روستای آبگرم واقع در شهرستان کلات قرار گرفته است. برای رسیدن به آبشار، پس از رسیدن به روستا و عبور از آن، بعد از حدود نیم ساعت پیاده روی به آبشار زیبای آبگرم خواهید رسید. ارتفاع آبشار حدود 20 متر و دمای آب 30 تا 35 درجه سانتیگراد بوده و حوضچه آبشار برای آبتنی مناسب است. در طول مسیر با عبور از دره و حاشیه رودخانه و در مسیری با صخره‌های زیبا و دشتی سرسبز به کاروانسرای قدیمی دوران شاه عباس صفوی می‌رسید و در ادامه راه درختان انجیر وحشی را خواهید دید. از اینجا به بعد، ادامه مسیر به شکلی است که اگر سمت راست رودخانه را انتخاب کنید، به زیر آبشار می‌رسید و اگر سمت چپ را ادامه دهید، می‌توانید از کنار آبشار عبور کرده و با ادامه مسیر به سرچشمه اصلی آبشار برسید. 🏜تصاویر و کلیپ‌های بیشتر را در کانال دیدنی‌های جالب ایران دنبال کنید… موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۲/۹/۲۳ https://t.me/hammamghaleh