eitaa logo
مربی یار
5.4هزار دنبال‌کننده
291 عکس
5 ویدیو
1.6هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔻 • یکی از دختران که مانتویی بود ازدواج کرد، شوهرش از او خواست که چادری شود و شد...🙄 • آن یکی پدرش گفته بود که اگر چادر سر نکند حق ندارد پایش را از خانه بیرون بگذارد!🙁 • آن یکی از خانواده‌ای بود، با این که دختر پاکی بود اما حجاب خوبی نداشت!😐 خواستگاران فراوانی داشت... ولی او از این که خواستگارها به جای شخصیتش بیشتر به زیبایی‌هایش توجه می‌کردند، خوشش نمی‌آمد، زیبایی‌هایش را با چادر پوشاند و شاهزاده‌ی نجیب رویاهایش را یافت... • آن یکی برای این که بیشتر در چشم معلمانش باشد چادری شد!😕 • و دختری دیگر، چون خدایش فرمان داده بود: «بپوشان خود را از دید » قربة الی الله گفت و چون می‌خواست پا جای پای "سلام الله علیها" بگذارد، به سر کرد...👌👏👏 🔻و اما بعدها... ؛ 🔸دختری که به خواست همسرش چادری شد، بعد از باردار شدن همسرش به او اجازه داد برای راحتی‌اش دیگر چادر سر نکند!! 🔸آن یکی با مردی ازدواج کرد که از چادر خوشش نمی‌آمد، و حالا نیز حرف شوهر ارجعیت داشت بر حرف پدر و دخترک هم از خدا خواسته... 🔸دختر پاکِ بدحجابِ بعدا چادری شده! چنان خودش را در دل مرد نجیبش جا کرد که توانست مردش را توجیه کند که چادر پوشیدن نشان بی‌اعتمادی مرد نسبت به زنش است و با این توجیهات چادرش را برداشت!! 🔸دختری که برای جلب توجه و رضایت معلمانش چادری شده بود، چادرش تا فارغ‌التحصیلی‌اش به زور دوام آورد...! 🔹اما دخترکی که حرف خدایش را لبیک گفت، چادرش معرفتش را بالا برد...✌️ اوج گرفت تا آسمان... او دیگر شده‌ بود کعبه‌ای میان خیابان... و تا آخر عمر رنگ عشق گرفت... شده بود 🕋 💠سلام بر بانوان و دخترانی که همرنگ کعبه‌اند و کوچه‌ و خیابان‌های شهر را پر از می‌کنند...✨ سلام بر دخترانی که را نگه می‌دارند...👌 و سلام بر دخترانی که دائما از هر گوشه‌ای خبر همرنگ شدن پوشش‌شان با کعبه می‌رسد😍 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @membariha
✨﷽✨ 👿👺 🔥شيطان گفت: اي موسي كليم مي خواهي تو را شش پند بياموزم؟ حضرت موسي فرمود: خير. من احتياج ندارم از من دور شو. جبرئيل نازل شد و گفت: ای موسی صبر کن و گوش بده ، او الان نمیخواهد که تو را فریب دهد . موسی ایستاد و فرمود هر چه میخواهی بگو ، 🔥شيطان گفت: آن شش پند اين است: 🏵🔷🔺اول : در وقت دادن به يادم باش و زود صدقه بده كه ممكن است زود پشيمانت كنم گرچه آن صدقه كم و كوچك باشد چون ممكن است همان صدقه كم تو را از هلاكت نجات دهد و از خطر حفظ نمايد. 🏵🔷🔺دوم : اي موسي با زن بيگانه و خلوت نكن چون در آن صورت من نفر سوم هستم و تو را فريفته و به فتنه مي اندازم و وادار به زنا مي كنم. 🏵🔷🔺سوم : اي موسي در حال به يادم باش زيرا در حال غضب تو را به امر خلاف وادار مي نمايم و آرزو مي كنم كه اولاد آدم غضب كند تا من مقصودم را عملي سازم. 🏵🔷🔺چهارم : چيزهايي كه خداوند ازآنها كرده نزديك نشو چون هر كس به آنها نزديك شود من او را به حرام و گناه مي اندازم. 🏵🔷🔺پنجم : در دل خود فكر وكار خلاف راه مده چون اگر من دلي را چرکین ديدم به طرف صاحبش دست دراز میکنم و او را اغوا میکنم ، تا آن کار خلاف را انجام دهد . 🏵🔷🔺ششم :تا خواست كه ششم را بگويد جبرئيل حضرت موسي(ع) را نهيب زد و فرمود: اي موسي حركت كن و گوش مده كه او مي خواهد در نصيحت ششم تو را بفريبد. لذا موسي حركت كرد و رفت. 🔥 شيطان فرياد زد و گفت: واي بر من پنج موعظه را كه اساس كارم در آنها بود شنيد و رفت مي ترسم كه آنها را به ديگران بگويد و آنان هدايت شوند. من مي خواستم پس از پنج کلمه حق ، او را به دام اندازم و او و ديگران را فريب دهم ولي از دستم رفت. 📚«داستان راستان» •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @membariha
✨﷽✨ 💢دیروز وقتی از آسانسور بیرون اومدم، چشمم به دختر طبقه بالاییمون افتاد. سلام و علیکی کردیم ... چنان نجابت و محجوبیتی تو رفتارش هست که جای هیچ گونه ... ! اما با تمام و و تواضعش ظاهر باحجابی نداره!🙁 دلم نیومد بی‌تفاوت از کنار این همه و بگذرم. بعد از احوالپرسی گفتم: چقدر من شما رو دوست دارم💓☺️ نگاهم کرد و آروم گفت: دل با دل راه داره💞 منم شما رو مثل مادرم دوست دارم😊 بهش گفتم: رفتار زیبا و وقارت خیلی دوست داشتنیه ...🌸 اونم گفت: برام دعا کنید تا همونطور که منو می‌بینید باشم ... 〰〰〰〰〰〰 ♻️دیدم وقتشه که کنم ...👌 🔅با لبخند گفتم: دخترم، حتما خدا شما رو بخاطر نجابت و ادبت خیلی دوست داره💖 با این همه ادب به بندگان خدا، اگه نسبت به دستور خالقمون هم ادب و تواضع داشته باشی دیگه نور الا نور میشه👌😍 ازم به دل نگیری گلم، ولی واقعا حیفه که این زیبایی به راحتی در معرض دید قرار بگیره⚡️😔 《امیدوارم به زودی این محجوبیت زیبا در رفتارت، ظاهرت رو هم پوشش بده》😊 👈سعی کن دینداری رو به سبک خدا بپسندی و دستوراتش رو به روش خودش انجام بدی✅ نه برای دل خودت یا مطابق سلیقه‌ی مردم🚫 🍃 خواست خداست، پس با کمی مبارزه با نفست بهش لبیک بگو ... 〰〰〰〰〰〰 سرش رو پایین انداخت و گفت: سعی می‌کنم، برام دعا کنید🙏 نگاهش کردم و با گرمی گفتم: احسنت، ان‌شاءالله عاقبت بخیر بشی دخترم✨ •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• ✅ ایتا JOin↶ http://eitaa.com/joinchat/2642477059C7af752f8f9
✨﷽✨ حرفم اول با خودمه بعد بقیه👌 بیایین جـــــدی فڪر💭ڪنیم... ... ما ڪه دغدغه روز و شبمون... شده اینستاگرام و تلگرام📱 و... شهــــــــــدا🌷 بخاطر رفتن... اینهمه شهــــــــــید میاد از ... ڪی به روے خودش میاره...😔 یڪم بیشتر حواسمون به باشه... بیشتر حواسمون به ڪارامون باشه... ما ...😔 ما منتظر آقاییم........ بیاین کمتر گناه🔞 کنیم... به نگاه نکنیم🍂 مایی که ادعای مذهبی بودنمون میشه.... اگر عکس با میگیریم حداقل شهدایی هم عمل کنیم...✊ خودمون رو جای تصور کنیم..... بببینیم چه طوری رفتند که ما آزاده زندگی میکنیم..... قدر داشته هامونو بدونیم👌 حرفم با کسایی هست که رو میکنند اما عمل نمیکنند📛 به خودت بیا.....!!!!! حواست باشه چه کار میکنی... ♨️تقوا یعنی... 👈 تقوا یعنی اگر یک هفته مخفیانه از همه‌ی کارهای ما فیلم 📹 گرفتند و گفتند اعمال هفته‌ی گذشته‌ات در تلویزیون 📺 پخش شده،ناراحت نشویم🚫 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• ✅ ایتا JOin↶ http://eitaa.com/joinchat/2642477059C7af752f8f9
✨﷽ ✨ ❌ ❌ 📛📛 تو فامیل، تو دانشگاه، تو محلِ کار و ....، همه‌ى افراد سالم نيستند. 📛📛 بعضیا قلبشون بیماره، به خاطر همین در طمع میکنند. 👈فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَض به خاطر همین باید طورى حرف بزنیم كه👇 ✅ هم ما خوب باشه. ✅ هم ما خوب باشه که حریمِ محرم و نامحرم حفظ بشه. یعنی👇 ❌ با ناز و کرشمه حرف نزنیم ❌ با نامحرم هر حرفی رو هم نزنیم 🔸این سفارش قرآنه: 🕋 «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً(احزاب/۳۲) ⚡️ پس به ناز سخن مگویید تا آنكه در دلش بیمارى است طمعی پیدا کند و نیکو و شایسته سخن بگویید. ✨✨✨✨✨ 💠💠 هر چند که در واقع، كسى كه قلبش بيماره مشکل داره و ایراد از اون هست، ولی ما هم نبايد كارى كنیم كه اونو تحريك كنیم ✴️✴️ باید طوری بزنیم که حتی باعث یک نفر هم نشیم •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2642477059C7af752f8f9
🔖داستان حضرت موسی کلیم الله علیه السلام و شیطان رجیم 💠روزی حضرت موسی برای مناجات به كوه طور می رفت و شیطان هم در پی او رفت.  🔘یكی از فرشتگان شیطان را نهیب زد و گفت: از دنبال موسی برگرد كه او كلیم خداست مگر امید داری كه بتوانی او را بفریبی؟  🔻شیطان گفت: آری. چنان كه پدر او حضرت آدم را به خوردن گندم فریفتم از موسی هم امید دارم كه چنین شود.  🔹حضرت موسی متوجه شد 🔥شيطان گفت: اي موسي كليم مي خواهي تو را شش پند بياموزم؟ حضرت موسي فرمود: خير. من احتياج ندارم از من دور شو. جبرئيل نازل شد و گفت: ای موسی صبر کن و گوش بده ، او الان نمیخواهد که تو را فریب دهد . موسی ایستاد و فرمود هر چه میخواهی بگو ، 🔥شيطان گفت: آن شش پند اين است: 🔺اول : در وقت دادن به يادم باش و زود صدقه بده كه ممكن است زود پشيمانت كنم گرچه آن صدقه كم و كوچك باشد چون ممكن است همان صدقه كم تو را از هلاكت نجات دهد و از خطر حفظ نمايد. 🔺دوم : اي موسي با زن بيگانه و خلوت نكن چون در آن صورت من نفر سوم هستم و تو را فريفته و به فتنه مي اندازم و وادار به زنا مي كنم. 🔺سوم : اي موسي در حال به يادم باش زيرا در حال غضب تو را به امر خلاف وادار مي نمايم و آرزو مي كنم كه اولاد آدم غضب كند تا من مقصودم را عملي سازم. 🔺چهارم : چيزهايي كه خداوند ازآنها نهي كرده نزديك نشو چون هر كس به آنها نزديك شود من او را به حرام و مي اندازم. 🔺پنجم : در دل خود فكر وكار خلاف راه مده چون اگر من دلي را چرکین ديدم به طرف صاحبش دست دراز میکنم و او را اغوا میکنم ، تا آن کار خلاف را انجام دهد . 🔺ششم : ...... 📣 تا خواست كه ششم را بگويد جبرئيل حضرت موسي(ع) را نهيب زد و فرمود: اي موسي حركت كن و گوش مده كه او مي خواهد در نصيحت ششم تو را بفريبد. لذا موسي حركت كرد و رفت. 🔥 فرياد زد و گفت: واي بر من پنج موعظه را كه اساس كارم در آنها بود شنيد و رفت مي ترسم كه آنها را به ديگران بگويد و آنان هدايت شوند. من مي خواستم پس از پنج کلمه حق ، او را به دام اندازم و او و ديگران را فريب دهم ولي از دستم رفت. 📚منبع : «داستان راستان» /قصص الانبياء، راوندى: 153، فصل 1، حديث 163؛ بحار الأنوار: 13/ 350، باب 11، حديث 39. ━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━ @membariha 👈 داستان منبر 🎲 ━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
790274_-210642.mp3
زمان: حجم: 3.52M
جوانی که بخاطر علی علیه السلام دست از گناه کشید و محبوب نزد آقا شد. قضیه عکس زن نامحرم و علامه جعفری فقط دقیقه بعد از ترک گناه جوابش رو دید علیه السلام ━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━ @membariha 👈 داستان منبر ━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖امام کاظم علیه السلام و زن بدکاره ♦️مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود). 🔷امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم. 🔶هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.   🔖مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ، جریان را به هارون گزارش داد. 🔲هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است، کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید: تو را چه شده؟   🔷گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟!   🔶نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. 👈با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. ♦️هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد.   از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … . ✍راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد.   📚پایگاه عرفان /بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸. علیه السلام ━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━ @membariha 👈 داستان منبر 🎲 ━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖امام کاظم علیه السلام و زن بدکاره ♦️مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود). 🔷امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم. 🔶هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.   🔖مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ، جریان را به هارون گزارش داد. 🔲هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است، کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید: تو را چه شده؟   🔷گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟!   🔶نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. 👈با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. ♦️هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد.   از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … . ✍راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد.   📚پایگاه عرفان /بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸. علیه السلام ━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━ @membariha 👈 داستان منبر 🎲 ━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━