eitaa logo
مروج توحید
7.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
442 ویدیو
12 فایل
نشر سلسله جلسات سخنرانی علامه حمیدرضا مروجی سبزواری کانال تلگرام 👇 t.me/moravej_tohid کانال آپارات https://www.aparat.com/moravej_tohid_archive دانلود و نصب اپلیکیشن مروج توحید www.moravejtohid.com/app
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 تو نیستی، تو غربتن تموم شیعیان کجایی 😔 همه دلها شده پر از درد تو رو قسم به زهرا (س) برگرد 😭 @moravej_tohid
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_اول بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد: حضرت استاد، شیخ حمید رضا مروجی سبزواری در سال ۱۳۴۱ در سبزوار متولد شد و در دو سالگی پدرش را از دست داد و تکفّل او و برادر کوچکترش و مادرشان را جدّ مادری اش که از ملّاکین بزرگ سبزوار بود به عهده گرفت. خانواده ی پدری او خانواده ای روحانی و زاهد بودند و پدربزرگش، مرحوم حاج شیخ حسین مروجی عمرش را در کشورهای آسیایی به جهت تبلیغ دین مبین اسلام گذرانده، و از آنجا که بسیار متمایل به تفکّرات سیّد جمال الدّین اسد آبادی بود، برای ایجاد وحدت در بین ملتهای اسلامی، در طیّ مسافرتهای بسیاری که به کشورهای اسلامی نمود، تلاشهای بسیاری نموده و در این راه به مصائب شدیدی هم دچار شد. ازجمله چندین بار حبس و تبعید از طرف دولتِین بریتانیا و فرانسه، و سه بار ترور در هند، الجزایر و افغانستان که مرتبه ی اخیر با اصابت ۵ تیر به وی مدت ۶ ماه در افغانستان، در منزل بانویی ایرانی و سبزواری مقیم افغانستان بستری شد و آن بانو از وی پرستاری نمود تا بهبود یافته و به ایران بازگشت. همسر وی که مادر بزرگِ پدریِ استاد است، دختر مرحوم حاج سید علی خلیلی مجتهد است که نسل اندر نسل از علمای بزرگ سبزوار بوده و تنها خاندان سیّد در سبزوار است که نَسَب آنها به جناب محمد حنفیه فرزند والا مقدار حضرت امیرالمومنین علی(ع) می باشد، میرسد. و لذا شیخ ما همیشه می گفت که من از دو جهت با حضرت فاطمه زهرا (س) محرم هستم. یکی از جهت مادر خودم که از سادات حسینی هستند و دیگر از جهت مادرِ پدرم که به جناب محمد حنفیه منتهی می شوند. خاندان مادری ایشان از تجّار و ملّاکین بزرگ سبزوار بوده و جدّ مادری وی، مرحوم حاج محمود حقیران، ملک التجّار سبزوار بود و دامنه تجارتش تا روسیه ی تزار نیز کشیده شده بود. شیخنا الاستاد در سال ۱۳۵۹ بعد از اخذ دیپلم در سبزوار نزد مرحوم حاج شیخ حسن مهرآبادی ادبیات عرب را آموخت (گذشته از اینکه بر ادبیات فارسی، فارسی پهلوی و اَوِستایی نیز آگاهی بسیار داشت بطوری که بارها می گفت: بسیاری از دکترهای ادبیات فارسی به اندازه ی من تسلط بر فارسی پهلوی و اوستایی ندارند. او حتی رومئو و ژولیت شکسپیر را نیز از همان زبان انگلیسی باستانی که شکسپیر بدان زبان آثارش را نگاشته، خوانده بود). استاد در سال ۱۳۶۰ از سبزوار به تهران رفته و در حوزه ی علمیه ی چیذر به مدت یک سال مشغول به تحصیل شد و در سال ۱۳۶۱ به قم مهاجرت نمود و رحل اقامت را در آن دیار افکند. استاد می گفت: "در بدو ورودم به قم به حرم حضرت فاطمه معصومه (س) رفتم و گفتم بی بی جان! تو مرا در درگاه خودت نگاه دار و نگذار از حوزه بیرون رفته و وارد دانشگاه شوم، یا جذب مناصب دولتی و پشت میز نشینی شوم، و بصورت یک روحانی ساده و سنّتی بمانم، من هم با هر گونه فقر و محرومیت می سازم و بر خلاف بسیاری از روحانیون که به قم می روند و دیگر به زادگاه خویش بر نمی گردند، امّا من به سبزوار برگردم و علم توحید را در آن شهر اشاعه دهم و با آنکه می دانم پا گذاشتنِ در وادی علم توحید بسیار مشکل و اشاعه ی آن در میان مردم بسیار مشکل تر و با مصائب بسیاری همراه است امّا همه را به جان و دل می خرم". شیخ ما همیشه می گفت: تنها عشق من در همه ی عمرم معرفت توحید بود و بس، و تنها معشوق من معرفت بود و این معشوق را در آغوش هر که می یافتم عاشق او نیز می شدم. حضرت استاد در قم فقه و اصول را در محضر آیات عظام حاج شیخ جواد تبریزی، و حاج شیخ حسین وحید که از بزرگترین شاگردان حضرت خاتم الفقهاء والاصولیین حضرت آیت الله العظمی آقای سید ابوالقاسم خوئی بودند (رضوان الله تَعالی و رَحمَتُهُ الواسِعَه و غُفران الله الشّامِلَه عَلَیهِم اجمَعین) تا به مرتبه اجتهاد پیش رفت و تا زمانی هم که جلسات استاد دایر بود هر شب بعد از نماز مغرب و عشا حدود بیست دقیقه برای نماز گزاران که اکثر آنها را شاگردانش تشکیل می دادند، بر مبنای متن عروةالوثقی، فقه استدلالی می گفت و همواره می گفت: می خواهم شاگردانم در سه جهت اعتقادات ، اخلاق و فقه کامل شوند و ذهن آنها در هر سه مورد‌ استدلالی شود، بر خلاف دَأْب ائمه ی جماعات که معمولاً بعد از نماز چند مسئله ای برای نماز گزاران از روی رساله می خوانند. ⬅️ ادامه دارد... 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/3703🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_دوم بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد: در فلسفه، کتاب های منظومه ی سرکار حاج ملاهادی سبزواری، اسفار حضرت آخوند ملاصدرا، اشارات جناب شیخ الرئيس، حکمت الاشراق و مطالعات شیخ اشراق را در نزد اساتید بزرگی همچون انصاری شيرازی، جوادی آملی و حسن زاده آملی و اساتید دیگر خوانده و در عرفان نظری کتاب های فصوص الحکم حضرت شیخ اکبر، تمهيد القواعد ابن ترکه، مصباح الانس ابن فناری را در نزد اساتید فوق الذکر و بعضی دیگر که به راستی علم را با نفس های قدسی خود همراه کرده بودند و در جان و دل شاگردان مستعد خود اشراق می نمودند، خوانده است. شیخ ما در مورد فتوحات مکیه که بزرگترین اثر عرفانی در عالم اسلام است و محصول مکاشفات سبّوحی و اشراقات قدّوسی بزرگترین عارف اسلام حضرت شیخ اکبر محيي الدين عربی است، چنین می گفت؛ که من فتوحات را از خود شیخ اکبر آموختم. این قسمت را از مطالبی که خود ایشان در شرح حال خود و در خاطرات خود نوشته اند نقل می کنیم: "درسال ۱۳۸۸ که برای زیارت دخت مکرّم مولایمان امیرالمومنین علی علیه السلام، زینب کبری سلام الله علیها و حضرت والا دخت، رقیه، فرزند سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین سلام الله تعالی علیهما، به سوریه رفته بودم. روزی به قصد زیارت جناب سلطان العارفين، شیخ اکبر، محيي الدين عربی که در دمشق مدفون است رفتم. محل دفن او در قسمت شرقی دمشق و منطقه ای به نام صالحيه است و در بازار سر پوشيده ای، مسجدی ست که مدرسه‌ی علمیه‌ی اهل سنت نیز هست و در زیرزمین قسمتی از مسجد، مزار خود شیخ و تنی چند از فرزندان و شاگردانش قرار دارد. در آنجا نماز جناب جعفر علیه السلام را خواندم و به روح شیخ هدیه نمودم. هر چه توجه کردم، شیخ در استغراق شدیدی به سر می برد و اصلاً توجه به غیر نداشت، ولی سنگینی روح شیخ بسیار خسته و رنجورم نمود به طوری که با زحمت زیاد به محل سکونت بر گشتم. دو روز بعد در حرم حضرت رقیه خاتون چنین به من الهام شد که به زیارت شیخ برو! من پس از زیارت والا دخت، رقیه خاتون، به مزار جناب شیخ رفتم و باز نماز جناب جعفر را خواندم و اهدا نمودم و این بار احساس کردم که فضای آنجا بر خلاف دفعه ی قبل که چنان سنگین بود، طوری که حتی نفس کشیدن به سختی انجام می شد، اما این بار فضا سبک بود و بعد از نماز توجهی به روح جناب شیخ نمودم و احساس کردم که ارتباط برقرار شده است. در درونم صدایی را شنیدم که گفت: از ما چه می خواهی؟ گفتم: فهم فتوحات را. همان صدا گفت چون به سبزوار برگشتی، یک ساعت به نیمه شب فتوحات را باز کن و بخوان، ما مشکلات آن را به تو تفهیم خواهیم نمود. چون به سبزوار بازگشتم و همان برنامه را آغاز نمودم دیدم همچنان بود و لذا شب ها از ساعت ۱۱ تا ۱۲ در اتاقی خلوت نشسته و به مطالعه ی فتوحات مکیه می پرداختم و آن قدر از این مسئله احساس خوشحالی می نمودم که اگر سلطنت همه ی عالم را به من پیشنهاد می کردند، نمی پذیرفتم". کیفیت ورود شیخ را به عالم عرفان در قسمت بعدی برای دوستان عزیز بیان خواهیم کرد. ◀️ ادامه دارد ... ‌‌ 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/3704🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌸🌸🌸🌸 🌱 آداب زندگی پیامبر (ص) ✨ در مکارم اخلاق روایت شده است که : پیامبر (ص) همیشه به آیینه نگاه می کرد و موهای خود را شانه می کرد و گاهی اوقات در آب نگاه می کرد و موی خود را صاف می نمود، نه تنها برای خانواده بلکه برای اصحاب نیز خود را می آراست و می فرمود : خداوند، عزوجل دوست دارد که هرگاه بنده ای برای دیدن برادران مؤمن خود می رود، خود را آماده کند و بیاراید. ✨ یونس شبیانی گفت : امام صادق (ع) به من فرمود : چگونه با یکدیگر شوخی می کنید؟ گفتم : کم شوخی می کنیم، فرمود : چرا با هم شوخی نمی کنید؟ همانا این عمل از حسن خلق است و با آن می توانی برادر مؤمنت را مسرور سازی و پیامبر (ص) با دیگران شوخی می کرد تا دیگران را شاد کند. 📚 کتاب سنن النبی (ص)، علامه طباطبایی (ره)، صفحه ٩۶،١٠٢ 🆔@moravej_tohid
🎙 جلسه دوم در محضر 🔸 دقیقه 4 معجزاتی که انبیاء می آوردند، یک نکته اش همین بود که به ما بفهمانند، اثر، از اینها نیست، یعنی وقتی که آتش بر حضرت ابراهیم سرد می‌شود «بردا و سلاما» سلامت می شود. اگر واقعاً این گرما، این سوزانندگی، این داغی و حرارت، ذات خود این آتش بود، نباید ازش جدا شود. چیزی که ذاتی شیء هست نباید از آن جدا شود. 🔸 دقیقه 6 «لا اله الا الله» معادل فلسفی اش همان، لا مؤثر فی الوجود الا الله است. تنها اثر بخش ذات خداست. 🔸 دقیقه 12 عارفان الهی از راه شهود وارد می شوند، یعنی آنها جانشان را قوت می دهند، تزکیه نفس می کنند، این روح پرواز می کند و اصلا خدا را می بیند، وقتی که دید، می بیند یک رب در عالم هست، فقط اوست. 🔸 دقیقه 14 همان طور که تنها اثر بخش در عالم خداست، تنها وجود بخش هم خداست. 🔸دقیقه 15 حضرت علی (ع) : «ما رأیت شیئاً الا و رایت الله قبله و بعده و معه و فیه» این توحید وجود است. به هیچ چیز نگاه نکردم، الا اینکه خدا را قبل از او، بعد از او، در او، با او دیدم. 🔸 دقیقه 17 آن چیزی که قبل از موجود هست، چیست؟ علتش هست بعد از شیء، چه چیزی هست؟ آثار شیء هست. در او، که وجودش هست، خدا دیدم.... و با او، خدا دیدم، یعنی چی؟ معیت، همراهی 🔸 دقیقه 20 معیت یعنی چی؟ وقتی می گوییم، خدا با موجودات است یعنی چی؟ 🔸 دقیقه 25 «الله نور السماوات و الارض» «35،نور» 🔸 دقیقه 27 فرق در اطلاق و تقیید است.... این «لا اله الا الله» یعنی هیچ وجود بخشی، غیر از «الله» نیست و به هر جا که شما نگاه کنید «الله» را می بینید. 🔸 دقیقه 28 عارف وقتی که در مرحله ی اول، وجودش در باطن عالم نفوذ می‌کند، یک مرتبه می بیند که باطن همه ی موجودات یکی است، یک وجود در همه ی موجودات ساری و جاری هست و آن «الله» است. 🔸 دقیقه 31 «کسراب بقیعه یحسبه الظمان ماء، حتی اذا جاءه لم یجده شیئاً» «39،نور» موجودات عالم مثل سراب می مانند، آدم خیال می کند که این دریاست، اما وقتی که خوب در این دقت می کند، می بیند که خداست. 🔸 دقیقه 35 صدرالدین قونوی، سلطان توحید خیلی اینها در توحید زحمت کشیدند و به جاهایی رسیدند که هرچه ما میراث در توحید داریم، از این بزرگان است. 🔸 دقیقه 38 «والذین یدعون من دونه لا یستجیبون لهم بشیء الا کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه و ما هو ببلغه» «14،رعد» کسانی که غیر خدا را می خوانند (یعنی مشرکین) کسانی که ملائکه را می گفتند : رب هستند، این بت ها رب هستند. این یک جور و یک جور دیگر ما هستیم. «والذین یدعون من دونه» کسانی که غیر خدا را می خوانند. مثل ما، وقتی که مریض می شویم، می گوییم : ای دکتر! به دادم برس، دارم می میرم، غیر از تو هیچ کس نمی تواند برای من کار کند. نمی خواهم بگم، انسان به اسباب تمسک نکند. نه، به اسباب استقلال می دهیم، این بد است. 🔸 دقیقه 41 کسانی که به اسباب دنیا متمسک می شوند، اینها مثل آدم هایی می مانند که تشنه هستند، کف ها را می بینند، دستشان را زیر این کف ها می برند، پر می کنند، خیال می کنند، آب است. تا جلو دهان خودش می برد از بین می رود، چون، کف است. «الا کباسط کفیه» https://eitaa.com/moravej_tohid/3708 🆔 @moravej_tohid
در محضر شرح جامع و کامل همراهان گرامی لطفا تفسیرها را دنبال بفرمایید. 🆔 @moravej_tohid 🔽🔽🔽🔽🔽
🎙 جلسه بیست و پنجم در محضر 🔸 دقیقه 3 امام حسن عسکری (ع) : چه کسی در دنیا زاهد است؟ کسی که حلال را از ترس حساب، ترک می‌کند و حرام را از ترس عقاب ترک می‌کند. 🔸 دقیقه 6 می فرماید، مال حلال، فقط به قدری است، که شکمش را شب بتواند سیر کند. (همین) یعنی مال حلال، هیچ وقت جمع نمی شود. این نکته است. هیچ وقت مال حلال انباشته نمی شود. 🔸 دقیقه 7 امام سجاد (ع) فرمودند : خدايا! پناه می برم به تو از گناهی که قبحش برداشته شود. (زشتی آن از میان مردم برداشته شود.) 🔸 دقیقه 11 به مغازه و اداره که می روی، برای روزی نرو، برو برای این که حاجت خلق را برآورده کنی و به مقام قرب برسی، رضای خدا را جلب کنی، اینها کرامت های انسانی است. 🔸 دقیقه 13 اکثر مردم چون در مسئله رزق مشرک هستند، خیال می کنند رزقشان به خودشان واگذار شده است. من باید مغازه بروم تا رزق در بیاورم، اگر نروم از کجا بخورم؟..... اینها شرک است و این شرک ها هست که کار ما را خراب کرده، و بعد همین ها آدم را به رباخواری می اندازد. ✨ رباخواری در نتیجه ی شرک در رزاقیت، نتیجه ی شرک در ربوبیت خداست، یعنی ربوبیت خدا را نسبت به خودم تعطیل می دانم. 🔸 دقیقه 18 زهد در دنیا، این است که حلال را ترک کند، حرام را هم ترک کند. حلال را از ترس حساب ترک کند که می فرماید : فی حلالها حساب حرام را از ترس عقاب ترک کند. 🔸 دقیقه 22 چرا انسان قدر خودش را نمی داند؟ چرا انسان، نمی فهمد که من لایق این هستم که جمال خدا را نگاه کنم، زیبایی های خدا را نگاه کنم، من باید روحم را تصفیه کنم. این قدر این روح، اوج بگیرد و به پیش خدا برود که اسماء و صفات خدا را ببیند ، زیبایی های خدا را ببیند. 🔸 دقیقه 25 «ونفخت فیه من روحی» یعنی «من» روح خدا هستم، «من» روح الله هستم. 🔸 دقیقه 26 «انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض» «72،احزاب» این امانت الهی، در دست انسان چیست؟ امانت چیزی است که مال خود انسان نیست و باید انسان این را نگهداری کند و به صاحبش برگرداند. (همان طور که بود برگرداند) پس معلوم می شود که در انسان یک منطقه ای وجود دارد که این مال خودش نیست، آن کجاست؟ فرمود : «ونفخت فیه من روحی» «72،ص» از روح خودم در تو دمیدم، یعنی آن روح من است که روح من، مال خداست. 🔸دقیقه 28 مرگ می آید و مرگ روزی است که آن امانت را باید به «او» برگردانم. ✨ هر انسانی یک قبر است که روحش را در زیر لایه های بسیار از این رسوبات دنیا، غرق کرده است. بعد می فرماید : «واذالقبور بعثرت» «4،انفطار» روزی که قبرها شکافته شود، یعنی همین وجود من شکافته شود. آن روح را خداوند بیرون بکشد و بگوید : «بای ذنب قتلت» «9،تکویر» ای روح زیبا! به کدامین گناه، این انسان تو را کشت؟... 🔸 دقیقه 33 اعمال قلبی مهم تر است. ✨ روایت، بهترین اعمال نیکی به فاطمه (س) و اولاد اوست. https://eitaa.com/moravej_tohid/3711🆔 @moravej_tohid
در محضر مبحث همراهان گرامی لطفا جلسات را دنبال بفرمایید. 🆔 @moravej_tohid 🔽🔽🔽🔽🔽
MAAD-AUDIO-55.mp3
26.61M
🎙 جلسه پنجاه و پنجم در محضر 🆔 @moravej_tohid
202030_44831156.mp3
31.16M
🎙 جلسه پنجاه و ششم در محضر 🆔 @moravej_tohid
📜 باب بدزبانی ✨ امام صادق (ع) فرمود : فحش و بد زبانی و هرزه گویی از نشانه های نفاق است. ✨ سماعه گوید : بر امام صادق (ع) وارد شدم، آن حضرت بدون مقدمه به من فرمود : ای سماعه، این چه جنجالی بود که میان تو و شتر دارت رخ داد؟ بپرهیز از این که فحاش یا عربده کش یا لعن کننده باشی. گفتم : به خدا سوگند، چنین شد، زیرا او به من ستم کرده است. فرمود : اگر او به تو ستم کرده، تو هم بیش از حد او را توبیخ کردی! این از کارهای من نیست و من شیعیانم را چنین دستوری نداده ام. از پروردگارت آمرزش بخواه و دیگر تکرار مکن. گفتم : از خداوند آمرزش می خواهم و دیگر تکرار نمی کنم. 📚 اصول کافی، کتاب ایمان و کافر، جلد پنجم 🆔 @moravej_tohid
🎙 جلسه چهاردهم در محضر 🔸 دقیقه 2 یک سری روایات هست که حرفشان این است، می خواهند بگویند : نماز جمعه، حکومت، اجرای حدود و.... اینها برای امام معصوم (ع) است. یعنی دیگران در این امور حقی ندارند. ✨ حضرت علی (ع) : صلاحیت ندارد حکم (حکم یعنی قضاوت) و نه حدود (اجرای حد، مثلا کسی را بخواهند تازیانه بزنند و امثال اینها) و نه جمعه، هیچ کدام صلاحیت ندارد مگر برای امام، یا کسی که او را امام اقامه کرده است. (یعنی امام به طور خاص تعیینش کرده) 🔸 دقیقه 3 روایت : نماز جمعه و حکومت (حکومت به همان معنای قضاوت) مال امام مسلمین است. 🔸 دقیقه 4 ولی همه ی روایت هایی که خواندیم و روایت های دیگر که مضمونشان همین است که می گویند : جمعه و حکومت و.... اینها مال ماست. اینها، اولاً هیچ کدامشان در آن چهار تا کتاب معتبر، (این روایت ها) نیامده، در کافی، تهذیب و استبصار و من لایحضره الفقیه، اصلاً نیامده است..... و ثانیاً، همه ی اینها مُرسَل، هستند. یعنی رُوات انداخته شده‌اند و راویانی که این روایت ها را نقل کرده اند، معلوم نیست که چه کسانی هستند؟.... ✨ این روایات با چنین ضعف سندی که دارند، در مقابل آن روایت های قوی هستند که گفتیم، تا دویست روایت هست که بعضی هاشون (روایت) صریح در وجوب نماز هستند. 🔸 دقیقه 7 روایت مرفوع، روایتی است که یک راوی انداخته شده، ( آخرین راوی)..... سلسله را می آورد، همان آخری که همان حلقه ی اتصال به امام (ع) است را می اندازد، یا فراموش کرده یا هر چه که هست. می گوید : «رَفعه عن الصادق» مثلاً، روایت مرفوع چنین روایتی هست،آخرین حلقه ی اتصال به امام انداخته شده است. اما روایت مرسَل نه، روایتی است که تمام سلسله سند انداخته شده است. خب این روایت ها همه، مرسل هستند. 🔸 دقیقه 8 اما از لحاظ دلالت، چون ما در فقه الحدیث یک بار سندی و یک وقت دلالتی بحث می کنیم. سندی، یعنی اینکه سندش را بررسی می کنیم.... یک وقت هست از لحاظ دلالت، که اصلاً خود روایت دلالت بر این مطلب دارد یا نه، این را بهش می گویند : بحث دلالی یا دلالتی ✨ فرمود: نماز جمعه مال ماست. یعنی ما سزاوار تر هستیم به این که نماز را بر پا کنیم، این منظور هست. اگر امر دایر شد، مثلا اگر در یک جایی نماز جمعه بر پا شد، تا دو فرسخ دیگر نمی شود نماز جمعه بر پا شود. حالا فرض کنید، در اینجا امام معصوم (ع) هست، می خواهد نماز جمعه بخواند، یک نفر دیگر هم در همین شعاع دو فرسخی می خواهد بخواند، معلوم است، اگر امام (ع) بخواهد بخواند، آن دیگری نمی تواند بخواند، او اگر بخواند، امام نمی تواند بخواند، اینجا فرمودند : مال ماست، یعنی ما سزاوارتر هستیم.... 🔸 دقیقه 12 خود ائمه (ع) آمدند، شرایطی را برای قاضی مشخص کردند و فرمودند : که اگر شما تخاصمی با همدیگر داشتید، به پیش این قضات بروید. خود ائمه (ع) اجازه دادند. بله، اگر امر بین امام و دیگر ی دایر شد، اینجا امام (ع) به قضاوت سزاوارتر است. ُ 🔸دقیقه 14 پس این روایات، اختصاص را نمی رساند. اولویت را می رساند. 🔸 دقیقه 15 یک مطلب دیگر هم هست که، همان روایت ها به زبان های مختلف نقل شده است. https://eitaa.com/moravej_tohid/3717🆔 @moravej_tohid
علّت اينكه انسانها از عبادات متنفّر و گريزانند اين است كه انسانها در عالم حيوانيت و لذات و شهوات مانده‌اند و عبادات مي‌خواهند حيوانيت انسانها را بگيرند تا آنها بتوانند به سوي خدا پرواز كنند. مثلاً نماز صبح، خواب را كه يك عمل حيواني است از انسان مي‌گيرد. نمازهاي ديگر لذّت نگاه كردن تلويزيون، يا مجالست با رفقا را از انسان مي‌گيرند. روزه، لذّت خوردن و آشاميدن و لذّتهاي جنسي را كه همه لذّتهاي حيواني هستند از انسان مي‌گيرد. خمس، لذّت داشتن پول را مي‌گيرد. امر به معروف و نهي از منكر لذّت شخصيت‌پرستي را مي‌گيرند. زيرا چه بسا كه امر كردن كسي به معروف يا نهي كردن كسي از منكر باعث شود كه او برآشفته شود و آن آمر یا ناهی را به باد ناسزا و دشنام بگيرد و در نتیجه شخصيت اجتماعي او آسيب ببيند. ۴ @moravej_tohid
تفسیر بسیار زیبا؛ جامع وکامل بر 🍃همراهان گرامی لطفا تفسیرها را دنبال بفرمایید🌺🙏 🆔 @moravej_tohid 👇👇👇👇
🎙 جلسه بیست و یکم در محضر 🔸 دقیقه 4 روح است که وحدت پیدا می کند. ✨ در روایات زیاد تأکید شده که با کسی بنشینید که از لحاظ معنوی، دیدن او شما را به یاد خدا می اندازد، اینها به خاطر همین است که انسان وقتی با چنین انسان هایی در ارتباط هست، از روح او بر روح این هم می زند. 🔸 دقیقه 12 به ذره گر نظر از مهر بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند 🔸 دقیقه 18 هیچ کس از پیش خود چیزی نشد هیچ آهن خنجر تیزی نشد هیچ حلوایی نشد استاد کار تا که شاگرد شکرریزی نشد ✨ بالاخره، هیچ کس به مقامی از پیش خودش نمی رسد. ✨ نظر از سوی یک ولی، یک انسان الهی 🔸 دقیقه 19 «وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید» «18،کهف» ✨در جایی که یک حیوان قابلیت پیدا می‌کند که مورد نظر قرار بگیرد، بالاخره ما انسان هستیم و بد است، این قدر محروم باشیم که نظر بر ما نیفتد. محرومیت از نظر این خیلی بد است. ممکن است آدم از پول، از مقام و... محروم باشد، اما از نظر محروم بودن، این واقعا اوج بدبختی و بیچارگی انسان است. 🔸 دقیقه 22 اگر کسی شب داشته باشد، شب بیداری داشته باشد، در این شب آه و زاری داشته باشد، ناله‌ای اشکی داشته باشد، این عجب نیست، اگر که دعای خود را به کوی جانان، به بال مرغ اثر نبندد. حتماً اثر می بیند، حتماً اثرش هم همین نظر باشد. 🔸 دقیقه 24 اشکال مرغی دیگر این بود که این راه را نمی توانیم برویم، این راه خیلی سخت است. 🔸 دقیقه 26 وقتی که آن عشق در سینه جا پیدا می کند، انسان دیگر از هستی دنیا و از همه سیر می شود و دل می کند. می خواهد بگوید : تو بیا، پا در راه بگذار، اصلاً عشق دنیا از دلت بیرون می رود. 🔸 دقیقه 27 «فاستقم کما امرت» «112،هود» ✨ خود این آیه، خیلی عجیب است. 🔸 دقیقه 30 راه عشق، خیلی راه سختی هست، چون بالاخره باید امتحان شوند. ✨ اولاً باید ببیند که در عشق موحد هست یا نه، یعنی ببیند که فقط تعلق به این را دارد یا تعلق به جاهای دیگر هم دارد. 🔸 دقیقه 36 «الله یقبض و یبصط و الیه ترجعون» «245،بقره» خداوند قبض می کند و بسط می کند و به سوی او باز می گردید. یعنی حرکت به سوی خدا با قبض است. 🔸 دقیقه 38 قبض برای این است که انسان متوجه عیوب خودش شود. نه اینکه در زمان بسط، انسان به خدا نگاه می کند، در بسط انسان متوجه خداست، در قبض متوجه خودش هست. انسان اگر همیشه متوجه خدا باشد، از خودش فراموش می کند. عیب هایش را درست نمی کند، اما وقتی که قبض هست، متوجه خودش هست. 🔸 دقیقه 41 خلاصه انسان باید به جایی برسد که از گرداب قبض و بسط بیرون بیاید، به وحدت برسد، به جمعیت برسد. یعنی آدم تا وقتی که دور از خدا هست، قبض و بسط هست، چون آیه می فرماید : «الله یقبض و یبصط و الیه ترجعون» قبض می دهد و بسط می دهد و به سوی او رجوع می کنید، یعنی معلوم می شود، انسان هنوز به او نرسیده در قبض و بسط هست. وقتی که رسید، دیگه قبض و بسط هم نیست. 🔸 دقیقه 44 زمانی درد را احساس می کنیم که روح ما تعلق به جسم دارد، لذا یک پشه می نشیند، می فهمیم، وقتی که در بحر فنا می افتد، دیگر جسم را رها می‌کند، لذا عقرب و مار هم که نیشش می زند، اصلاً احساس نمی کند، درد احساس نمی کند. 🔸 دقیقه 46 یک فعالیت شدیدی می خواهد که (انسان) بتواند، وحدت را بر خودش حاکم کند. انسان از افعالش شروع کند، افعالش را به وحدت بیاورد.... ✨افعالتان را تا می توانید کم کنید. 🔸 دقیقه 47 تذکرات مهم استاد 🔸 دقیقه 50 رابطه ی حبی همین است، اصلاً خود فقه ما، در واقع یک سری اوامر و نواهی حبی هستند. وقتی که درفقه ما، مثلاً می فرماید: اول پای راست خود را در مسجد بگذار، یعنی خدا این جوری دوست دارد. یا وقتی می خواهی بیایی بیرون (از مسجد) پای چپت را اول بیرون بذار، یعنی خدا این جوری دوست دارد. اصلا فقه ما یک دوره عشق است. یک وقت این مسائل راهزن نشود که فقه ظاهر شریعت است. این مسئله نباشد. فقه یک دوره عشق است، خدای من از من این جوری خواسته است. 🔸 دقیقه 51 در مسئله طهارت و نجاست خیلی دقت داشته باشید، تمام مراتب وجودی انسان یک حقیقت هستند، یعنی لباس شما نجس باشد، این روی خیال اثر می گذارد، خیال روی وهم، وهم روی عقل، عقل روی قلب، قلب روی سر، سر روی خفی، خفی روی اخفی، همه ی مراتب وجودی شما آلوده است. اینکه در فقه می گویند : این را بشور، حالا ممکن است، کسی که می گوید : این را بشور، نداند چرا؟ اما به خاطر همین است که همه ی مراتب وجودی انسان به هم پیوسته است. 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/3721
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان عجل الله تعالی فرجه می فرمایند:   بار خدايا! سپاس ، توراست بر آنچه به قضاى تو بر اوليايت گذشت؛ همانان كه آنان را براى خودت و دينت برگزيدى؛ چرا كه نعمت هاى فراوانِ ماندگار و زوال ناپذير و از بين نرفتنى را ـ كه نزد توست ـ براى آنان انتخاب كردى، پس از آن كه با آنان شرط كردى كه از مقامات و زينت اين دنياى پست ، چشم بپوشند، و آنان هم اين شرط تو را پذيرفتند، و دانستى كه به اين شرط ، وفا مى كنند. پس ، آنان را پذيرفتى و مقرّب درگاه خويش نمودى و نامشان را بلند داشتى و آشكارا آنان را ستوده، فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى، و به وحى خويش سرافرازشان نموده، از دانش خود عطايشان كردى.    📚مصباح الزائر : ص 446 نقلاً عن كتاب محمّد بن الحسين بن سنان البزوفري ، الإقبال : ج 1 ص 504 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 104 .  🆔 @moravej_tohid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀نذار که عادت بکنیم به غربت فراق تو 😭 دنیا می فهمه آخرش باید بیاد سراغ تو 😭 🆔@moravej_tohid
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_سوم بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد شیخنا الاستاد، خود، در مورد ورودش به عرصه‌ی عرفان سرگذشتی را تعریف می کرد بدین ترتیب: "در درجه‌ی نخست این شوق به عرفان و ورود به این عرصه در خاندان پدری من توارثی است و ذوق شعری و ادبی و گرایشات عرفانی در میان آباء و اجداد من شدید بوده است و نوشته‌جات و اشعار فراوانی از آن ها به جا مانده که تقریباً همه‌ی آن ها را جمع آوری نموده و در مجموعه‌ای گرد آورده ام که به عنوان میراثی در خاندان خودمان باقی بماند. لذا خود من نیز از سنین ۷ و ۸ سالگی میل شدیدی به مطالعه و شعر پیدا کردم که تا زمانی که دیپلم گرفتم در کتابخانه های سبزوار، دواوین شعرای بزرگ ایران و آثار مهم عرفانی و رمان‌های معروف نویسندگان اروپا و آثار ادبی مهم دنیا را خواندم. از سنین ۱۴ و ۱۵ سالگی بود که این کشش عرفانی در من به طور قوی ظهور کرد. در مهمانی های خانوادگی وقتی اعضای خانواده دور هم جمع می شدند با آن که هم سن ‌و سالان من جدا از بزرگسالان دور هم می نشستند و به صحبت‌ها یا بازی‌های رایج بین همسالان خود می پرداختند، من به اتاقی که کتابخانه ی عمو یا عمه‌ی من در آن جا بود می رفتم و با کتاب ها مشغول می شدم. مثنوی را باز می کردم و تا جایی که حضرت شیخ محمد بلخی اصل داستان را نقل نموده بود می خواندم و می فهمیدم ولی از آن جا که وارد می شد که نتایج عرفانی و قرآنی و تبیین باطنی از بطون قرآن را بیان فرماید، نمی فهمیدم و از این مطلب به شدّت آزرده می شدم و آرزو می کردم که روزی خداوند قدرت فهم این حقایق را به من بدهد. یا غزلیّات حافظ را می خواندم و می دانستم که حضرت شیخ شمس الدین شیرازی منظورش از چشم و اَبرو و خط و خال چیزهای دیگری است ولی نمی فهمیدم و از این جهت نیز آزرده خاطر بودم. بسیار شائق و آرزومند بودم که بر فلسفه ی الهی و حکمت متعالیّه و مبانی عرفان و تصوف مسلط شوم و مسائل عرفانی و مسائلی که مربوط به بطون قرآن و معرفة اللّه و معرفت اسماءالله و حقایق ملکوتی مربوط به عالم آفرینش می شد به طور عمیق و استدلالی و شهودی دریابم و بر آنها احاطه یابم. ۱۷ یا ۱۸ سال بیش نداشتم که دچار بحران ها و سرگشتگی های روحی شدیدی شده بودم و خلائی عظیم را در خود می دیدم و بیشتر اوقات در تنهایی و خلوت می گذراندم: دی خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شده‌ست تا صبح بر دیوار ما بی‌خویشتن سر می‌زده‌ست چرخ و زمین گریان شده وز ناله‌اش نالان شده دم‌های او سوزان شده گویی که در آتشکده‌ست بیماریی دارد عجب نی درد سر نی رنج تب چاره ندارد در زمین کز آسمانش آمده‌ست چون دید جالینوس را نبضش گرفت و گفت او دستم بهل دل را ببین رنجم برون قاعده‌ست صفراش نی سوداش نی قولنج و استسقاش نی زین واقعه در شهر ما هر گوشه‌ای صد عربده‌ست نی خواب او را نی خورش از عشق دارد پرورش کاین عشق اکنون خواجه را هم دایه و هم والده‌ست گفتم خدایا رحمتی کارام گیرد ساعتی نی خون کس را ریخته‌ست نی مال کس را بستده‌ست آمد جواب از آسمان کو را رها کن در همان کاندر بلای عاشقان دارو و درمان بیهدست این خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو کان جا که افتادست او نی مفسقه نی معبده‌ست تو عشق را چون دیده‌ای از عاشقان نشنیده‌ای خاموش کن افسون مخوان نی جادوی نی شعبده‌ست ای شمس تبریزی بیا ای معدن نور و ضیا کاین روح باکار و کیا بی‌تابش تو جامدست می دانستم که این خلاء وحشتناکی که در روح من ایجاد شده نه با پول و ثروت پر می شود، نه با مقامی از مقام های دنیوی، نه با علمی از علوم رایج در حوزه ها و یا دانشگاه ها، و فقط روحی بی نهایت لازم است که هم چون شتری عظیم الجثّه وارد خانه ی کوچک و محقر این مرغ خانگی شود: مرغ خانه اُشتری را بی خرد رسم مهمانان به خانه می‌برد چون به خانه ی مرغ اُشتر پا نهاد خانه ویران گشت و سقفش اوفتاد و این غزل حضرت مولانا را بسیار دوست داشتم که: در درون من درآ ای آن که از من، من تری تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری اندر آ در باغ تا ناموس گلشن بشکند ز آنک از صد باغ و گلشن خوش تر و گلشن تری تا که سرو از شرم قدت قد خود پنهان کند تا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسن تری وقت لطف ای شمع جان مانند مومی نرم و رام وقت ناز از آهن پولاد تو آهن تری چون فلک سرکش مباش ای نازنین کز ناز او نرم گردی چون زمین گر از فلک توسن تری زان برون انداخت جوشن حمزه وقت کارزار کز هزاران حصن و جوشن روح را جوشن تری زان سبب هر خلوتی سوراخ روزن را ببست کز برای روشنی تو خانه را روشن تری به راستی در کجا می توانستم به چنین روحی دست پیدا کنم، و این روح متعلق به کدام جسم بود، و این جسم در کدام خانه زندگی می کرد، و این خانه درکدام شهر بود؟ " ادامه دارد .... ‌‌ 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/3724🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_چهارم بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد: حدود ۱۷ یا ۱۸ سال بیش نداشتم که بعضی روزها به منزل عالم بزرگ سبزوار مرحوم آقا سید فخرالدین افقهی رضوان الله تعالی علیه می رفتم. او از ساعت ۹ تا ۱۰ برای طلاب بحثی فقهی داشت و بعد از آن رفت و آمد عمومی بود و در آخر که مردم می رفتند ۸-۷ نفری از خواص می‌نشستند و صحبت های خاص‌تری مطرح می شد. من هم آرام و ساکت در گوشه‌ای می نشستم و به صحبت هایشان گوش می‌دادم. من می دیدم که پیرمردی لاغر اندام و نحیف در گوشه‌ای می نشیند و با کسی صحبت نمی کند. یک روز فرزند مرحوم افقهی (که مردم سبزوار ایشان را حاج آقا فخر خطاب می کردند) از اصفهان، که در حوزه ی علمیه‌ی آن‌جا تحصیل می کرد، برای تعطیلات به سبزوار آمده بود، و او تعریف می کرد که: در اصفهان استادی دارم به نام آقای اشنی (بر وزن اخوی) که نزد او حکمت و فلسفه می خوانم. چهار سال پیش که به اصفهان رفتم خدمت او مشغول تحصیل شدم، از او درخواست کردم که به من ذکری بدهد، و او دفع الوقت می کرد و حالا بعد از چهار سال به من ذکری داده که " یا حیّ" است. تا این کلمه از دهان او خارج شد ناگاه مثل این که برقی شدید بر بدن آن پیرمرد متصل شده باشد، تکان شدیدی خورد. ولی کسی جز من متوجه تکان او نشد‌. او به سرعت خودش را جمع و جور کرد و در جای خود قرار گرفت، و من نیز بسیار فکرم مشغول شد که چرا او در اثر شنیدن این کلمه دچار چنین عکس العملی شد. از سوی دیگر فهمیدم که از اهل دل و اهل سِرّ می باشد. و باید قلبش باز باشد، چرا که وقتی قلب باز است تا اسمی از اسماءالله بر او بخورد این طور منفعل شده و بی اختیار عکس العمل نشان می‌دهد. در حالی که دیگران که در آن جلسه بودند، همه آدم های متشرعی بودند، ولی شریعتمدارانی که شریعت را با عقلشان دانسته بودند، نه این که با قلبشان چشیده باشند. آری در وجود هر انسان، عقل، کدخدای وجود انسان است، و قلب، کدبانوی وجود او. عقل جای اسلام است و این که انسان تسلیم شود در مقابل ربّ واحد و تسلیم شود در مقابل حقیقت کلمه‌ی لااله‌الاالله، اما قلب جای ایمان است به ربّ واحد، و تا این زن، ایمان به حقیقت کلمه نیاورد، اسلام آن مرد و تسلیم او در مقابل ربّ واحد فایده ی چندانی ندارد. اسلامِ عقل، انسان را تا بهشت جسمانی و حیوانی بالا می برد، ولی ایمان قلب، او را تا بهشت روحانی و بهشت ذات بالا می برد و اگر انسانی خوشبخت و بخت یار بود که مورد عنایت ولیّی از اولیاء خدا واقع شد و صیغه‌ی طلاق آن کدبانوی قلب را جاری کرد و او را از حباله ی نکاح عقل جزئی و وهم خارج کرد، (که انسان مادام که در مرتبه‌ی طبیعت و حیوانیت زندگی می کند، همین عقل جزئی سلطان و فرمانده‌ی قوای وجود اوست و قلب نیز تحت فرمان این عقل است، و سایر قوا فرزندان این زن و شوهرند) و قلب را از مرتبه‌ی طبیعت بالا کشید و به منزل عقل قدسی وارد کرد و او را به نکاح عقل قدسی درآورد، در این جاست که قلب ایمان به حقیقت کلمه می آورد و با تمام وجود تسلیم ربّ واحد می گردد و این جاست که: " دین انسان کامل می گردد، و نعمت خدا بر انسان تمام می گردد، و خدا از چنین اسلامی -که اسلام قلب باشد- راضی است ". ( اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً ) [حضرت استاد رساله‌ای مفصل در مورد همین مساله‌ی اسلام و ایمان و موقعیت این زن و مرد وجود انسان، و این سیر قلب که جوهر سیال وجود انسان است، در مراتب عقل جزئی و عقل قدسی و روح قدسی و سرّ و خفی و اخفاء که جواهر ثابته ی وجود انسان هستند، نگاشته است به نام حکمت حیّ.] ◀️ ادامه دارد... ‌‌ 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/3725🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌸🌸🌸🌸 🍃 آداب زندگی پیامبر (ص) «باب دوم، آداب معاشرت» ✨امام صادق (ع) به بحر سماء فرمود : ای بحر! اخلاق خوب باعث خوشحالی می شود؛ سپس ایشان حدیثی را بیان فرمود که : پیامبر (ص) دارای اخلاقی نیکو بود. ✨قطب راوندی روایت کرده است، که پیامبر (ص) به بزرگ و کوچک سلام می کرد. ✨در مکارم اخلاق آمده است که، هر گاه پیامبر (ص) سه روز یکی از برادران مؤمن خود را نمی دید، جویای حال او می شد و اگر آن شخص در سفر بود، برایش دعا می کرد و اگر که نرفته بود، به دیدارش می رفت و اگر مریض بود، او را عیادت می کرد. 📚 کتاب سنن النبی (ص)، علامه طباطبایی (ره) https://eitaa.com/moravej_tohid/3726 🆔 @moravej_tohid