💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت ۵۰)
سید محمدحسین قاضی طباطبایی🦋
🌿 پدر کوهِ توکل بود. در مدیریت این عائله ی بزرگ می کوشید که از وجوهات شرعی استفاده نکند تا کودکان و همسرش روی پای خودشان بایستند. او احترام همسر و فرزندانش را به بهترین شکل نگه می داشت و در تربیت فرزندانش حساسیت عجیبی داشت.
بااینکه بسیار فقیر و ندار بود، وظایف پدری و همسری را به خوبی انجام می داد.
او پدری مهربان، دلسوز، عارف و فقیر بود که دلش برای فرزندانش می تپید.
🌿 در نتیجه ی محبت های پدر، همه ی ما فرزندان ،باوجود تمام سختی ها با خوشی و خوشبختی درکنارهم بزرگ می شدیم.
وقتی محبت باشد، پول هم که نباشد؛ کیان خانواده حفظ می شود. درخانه ی آقا #سیدعلی_قاضی اوضاع براین اساس بود.
🌿#پدر آدم عجیبی بود. از یک طرف صدای ذکر گفتنش درطول شب جانم را شیدای خود میکرد، ازطرف دیگر وارد خانه می شدیم تمام قد در مقابلمان می ایستاد و احتراممان می کرد. می گفت: " من اگر به فرزندانم احترام بگذارم، دیگران هم به آن ها احترام خواهند گذاشت و #ادب و بزرگی دروجود آن ها شکل خواهد گرفت."
🌿#پدر بیشتر اوقات زیرلب مشغول خواندن #قرآن_کریم بود. وقتی قرآن تلاوت می کرد گویا کلمات تک تک درحال نزول بر قلبش بود. زندگی او و عشق و دارایی اش قرآن بود و نماز و #ولایت.بااینکه مادرم بی سواد بود، پدرم به او گفته بود: " درمقابل هر سطر از قرآن که می خواهی بخوانی، یک #صلوات بفرست و بخوان." مادر به همین شیوه سال های سال قرآن می خواند، بدون اینکه سوادی داشته باشد.
🌿چیزی که بیش از پیش موجب شیرینی وجود #پدر بود، طنزی بود که دروجودش نهفته بود. و البته بسبار زیرک و باهوش بود. من اصلا مجال درافتادن با ذکاوت و شوخ طبعی او را نداشتم.
🌿 پس از مدتی که از اخراج
#سیدحسن_مسقطی از #نجف می گذشت، بااصرارِ شاگردان قدیم پدرم، جلسات عمومی ایشان بیشتر شد. حتی علاوه بر جلسات اخلاقی، درس خارج فقه نیز دائر کرده بودند. این اتفاق فصل مهمی در تاریخ زندگی پدرم بود. چراکه به دست او شاگردان زیادی تربیت یافتند. و البته به موازات تربیت سالکان علمی و توحیدی؛ کینه ها و جهالت ها نیز در باطن عده ای شکل می گرفت که در آینده ای نزدیک عرصه را بر #پدر و شاگردانش تنگ کرد.
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت ۷۰)
.....ادامه🦋
🌿پسرش #سیدمهدی در فضای علوم غریبه کار میکرد و عمرش را صرف تخصص در آن کرده بود و برای رسیدن به مقامات در این علوم، ازدواج نمیکرد. استاد با او سر این ماجرا اختلاف داشت. چنان در این امر قدرتمند بود که وقتی در یکی از منزل هایشان انگشتر طلایی گم شد و فضای خانه به هم ریخته بود، #سیدمهدی که علوم غریبه می دانست دست برادر کوچکش را میگیرد و او را در زیر زمین تاریک و خلوت میبرد و ظرف آبی در مقابلش می گذارد و در حالی که خود شروع به خواندن آیاتی از #قرآن_کریم می کند، به او می گوید در آب چه می بیند. ناگهان کودک در آب موجود تنومندی با چهره ای ترسناک می بیند.
🌿#سیدمهدی به او می گوید از او راجع به دزد انگشتر بپرسد. آن موجود هرگونه دزدی را تکذیب می کند و جای انگشتر را که زیر حصیر در گوشه ای از اتاق فوقانی بوده برملا میکند. به این ترتیب ماجرا تمام میشود. اما پسربچه پس از ناپدید شدن آن موجود دچار اختلال حواس می شود و شروع میکند به گریه و زاری. مادر بچه هم سر و صدایش بلند میشود که #سیدمهدی بچه ام را جن زده کرده. بروید بگویید پدرش بیاید و مشکل را حل کند. به محض اینکه پدر می آید غائله ختم میشود و کودک به حال عادی برمیگردد.
🌿 #پدر به فرزند کوچک می گوید:" به آن موجود غیر عادی بگو هرگز نه خودش و نه همنوعانش داخل خانه من نشوند؛ و گرنه با همین عصا خدمتشان خواهم رسید." سپس رو به پسر بزرگ تر کرد و گفت:" انگشتر همان جایی است که نشان دادند."
# سیدمهدی تعریف می کرد:" از شدت خجالت نزدیک بود آب شوم و او می گفت: #پدر که رفت، از برادر کوچکم پرسیدم آقا که آمد چه شد؟ برادرم در حالی که تازه از آن مشاهده مخوف نجات یافته بود ،
گفت: #پدر که آمد دیدم حمله کنان به سوی آن موجودات که مرا در تسخیر خود در آورده بودند رفت و آنها با دیدن پدر پا به فرار گذاشتند و من به حالت عادی برگشتم.
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
الحمدلله ،خدای مهربان یک ماه #رمضان دیگر را در عمر ما قرار داد و ما به ماه #رمضان سال ۱۴۰۲ رسیدیم🎉
#رمضان گذشته هم هرروز یک آیه به نیت #شهدای روستا تلاوت کردیم💠
و امسال هم بنا داریم در #بهار_قرآن، حال
دل❤️مان را بهاری کنیم🌼
هر روز #یک_آیه از #قرآن_کریم را به همراه یک قطره از دریای بیکران #قرآن (نکته ای که از این آیه برداشت میشود) را قرائت کنیم🌿
از همراهی شما خرسندیم😍🍃
🕊یاد #شهدا با ذکر #صلوات🕊
@moridanoshohada❤️