eitaa logo
مسابقات‌ قرآن رسمی‌ جمهوری‌اسلامی‌ایران(سازمان‌اوقاف)
17.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
169 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ ثبت یک وقف قرآنی در مرودشت 🔷 رئیس اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان مرودشت از ثبت یک وقف قرآنی جدید در این شهرستان همزماه با دهه وقف خبر داد. http://www.quraniran.ir/news/view-17794.aspx 🔹🔹🔹🔹 🔸 @mosabeghatequran
44.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اجرای نماینده جمهوری اسلامی ایران، خانم حافظ کل قرآن کریم 🔰مسابقات بین‌المللی امارات 🔻🔻🔻 @mosabeghatequran
🔹 🔻🔻 🔹مقام علمی اش مورد توافق دوست و دشمن بود.در بحبوحه انقلاب مشروطه،هرقدر توانستند به او افترا زدند؛اما هیچ کس منکر مقام علمی او نشد.او نظراتی در سیاست ارائه کرد که به (مشروطه مشروعه)مشهور شد.شیخ،مشروطه ای را که به کمک دشمنان و منافقین پا بگیرد،فتنه می خواند. مشروطه خواهان آمده بودند که تهران را تصرف کنند.شیخ مدت ها بود به علت دخالت انگلیسی ها و عدم توجه به احکام اسلام،علم مخالفت با مشروطه را بلند کرده بود.حتما اولین نفری که مشروطه چی ها با او تسویه حساب می کردند،او بود.دوستان هر کدام نظری دادند.یکی می گفت برود سفارت روس پناهنده شود.یکی پیشنهاد داد پرچم هلند را بزند روی خانه اش،ولی او زیر بار نرفت. خدا در کتابش دستور داده:(یهودیان و مسیحیان را دوست و تکیه گاه خود قرار ندهید.)فرموده:(خدا هیچ گاه کافران را بر مومنان تسلط نمی دهد)وحالا کسی که همه عمرش را با قرآن سر کرده،مگر می تواند قبول کند که برود زیر علم اجنبی؟آیه های قرآن را فراموش نکرد و ماند و به دارش آویختند. 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
🔸 🔸انس با قرآن برای همه لازم است؛ توصیهٔ ما این است: تلاوت قرآن، انس با قرآن، انس با حدیث، آشنایی با معارف اهل‌بیت از طریق حدیث و بالاتر از همه، توجه به خدای متعال، حفظ و تقویت رشتهٔ ارتباط قلبی با ذات اقدس احدیت، با دعا، با توسل، با ذکر، با خشوع، با نماز نافله. 🌺مقام معظم رهبری مدظله‌العالی بیانات در دیدار جمعی از شاعران و ذاکرین اهل‌بیت علیهم‌السلام 03 خرداد ماه 1390 🔻🔻🔻🔻 🔹@mosabeghatequran
💠 داستان اول (۱۴) 💠یک‌شنبه ها مسجد برنامه تلاوت داشت.بعد از برنامه میز پینگ پنگ توی زیر زمین مسجد،محسن را صدا می زد.محسن به بچه ها می گفت(بریم پینگ پنگ.)با شاگرد هایش که هم سن و سال خودش بودند،غرق بازی می شد.علاقه اش به پینگ پنگ از همان زیر زمین شروع شد. کم کم توی مسابقات پینگ پنگ شرکت کرد.چیزی نگذشت که سر از مسابقات استانی درآورد.سال سوم راهنمایی بود که رتبه اول استان را گرفت.دعوت شد قزوین برای مسابقات کشوری پینگ پنگ.همان وقت برای مسابقات کشوری قرآن هم به شیراز دعوت شد.اگر می رفت قزوین حتما رتبه اول پینگ پنگ کشور را می‌گرفت.اما رفت شیراز و رتبه اول کشور در تلاوت را گرفت. یک گوشه دلش دنبال پینگ پنگ بود.دوست داشت ادامه بدهد.اما استادش،مصطفی می گفت(مواظب باش مسیر اصلی را گم نکنی؛قرآن!)همین شد که محسن با پینگ پنگ قهرمانی خداحافظی کرد.همیشه هر جا میز پینگ پنگ می دید به یاد آن روز ها یک دست بازی تمیز انجام می داد.فوتبال و شنا و کوهنوردی را هم دوست داشت. شهید منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۱۹ و ۲۰ 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
❇️ خداوند بى ياران را كمك مي كند وَ قَالَ (عليه السلام): مَنْ ضَيَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِيحَ لَهُ الْأَبْعَدُ ❇️ امام عليه السّلام (در اينكه خداوند بى ياران را كمك مي كند) فرموده است 1- كسي را كه خويشان بسيار نزديك (مانند برادر و عمو و دائى) رها كنند بيگانه بسيار دور براى (يارى و كمك) او خواهد رسيد (خداوند كسانى را مى گمارد كه او را تنها نگذارند 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
🔹 🔻🔻 🔹 در روستای دیزان طالقان به دنیا آمد و تا چهل سالگی همان جا شبانی می کرد،ناگهان دچار تحول روحی عمیقی شد و به دنبال علم دین رفت.تهران و اصفهان و نجف را به دنبال مقصودش زیر پا گذاشت.بعدها با این که از مدرسان بلند مرتبه نجف شده بود،هر طلبه ای که از او در خواست درس می کرد،هرگز خود داری نمی نمود ؛اگر چه آن درس کتاب جامع المقدمات. هیچ کس باورش نمی شداستاد ساکت و سر به زیر روزها،که وقتی از تدریس فارغ می شد،می نشست و لب از لب باز نمی کرد مگر به ذکری دعایی و مناجاتی،همان شوریده ای باشد که هر شب ماه رمضان،دور حیاط مدرسه راه می رفت و با صدای خوشش،ساعت ها قرآن تلاوت می کرد و اشعار مثنوی و باباطاهر را گریان و زار می خواند.ولی خودش بود،همان چوپان جوانی که یک روز در کوه های طالقان،صوت قرآن به گوشش خورده و حال خوشی نصیبش شده بود.همان جا با خدا عهد کرده بود که تا آخر عمر،مشغول قرآن باشد و دست نکشد از کلام الله. 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
🔸 🔸ما دو غفلت داریم: یکی غفلت از این‌که قرآن وسیلهٔ اجتماع ما مسلمان‌هاست. دوم، غفلت از باور به مفاهیم قرآنی و اعتراف به آنچه خدای متعال به ما در قرآن کریم وعده کرده است. وعده‌های الهی را هم باید باور کنیم. 🌺مقام معظم رهبری مدظله‌العالی بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در مسابقات قرآن 14 تیر ماه 1390 🔻🔻🔻🔻 🔹@mosabeghatequran
💠 داستان اول (۱۵) 💠دوره دبیرستان وقت آتش سوزاندن پسرهاست.ولی محسن این طور نبود.به هیچ کس بی احترامی نمی کرد.کم ناراحت می شد.عصبانیتش بی هیاهو بود.نهایت چند ساعت یا چند دقیقه ارتباطش را با طرف قطع می کرد.چون دل مهربانی داشت زود برمیگشت و همه چیز را فراموش می کرد. خوش خنده بود چندبار سر کلاس با امیر دوست محمدی ریسه رفته بودند و دبیر بیرونشان کرده بود.آن ها هم بی هیچ بگو مگویی تنبیه شان را قبول کرده بودند.ته خلافش در مدرسه همین ها بود و گرنه احترام معلم ها را زیاد داشت و با آن ها گرم و خوش رو بود. سرش حسابی به قرآن و‌درسش گرم بود.وقت نمی کرد در جمع هم کلاسی هایش حاضر شود. شاید به خاطر همین از خلقیات هم سن و سال هایش تاثیر نمی گرفت.راهش را پیدا کرده بود و داشت مستقیم دنبالش می‌کرد. به راه های دیگر سرک نمی کشید.هیئت برایش استثنا بود.دیده بود قاریانی را که از اهل بیت (ع)غافل اند.از آن طرف هیئتی هایی را می دیدکه به نماز و قرآن بها نمی دهند.محسن هم قاری قرآن بود و هم پای ثابت هیئت. شهید منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۲۰ و ۲۱ 🔻🔻🔻🔻 🔸@bonyadmosabeghat
❇️ در باره گرفتاران قَالَ (عليه السلام): مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ ❇️ امام عليه السّلام (در باره گرفتاران) فرموده است 1- هر گرفتار فتنه و بلائى را نبايد سرزنش نمود (زيرا بسا شخص از روى اضطرار و ناچارى گرفتار شده پس سرزنش نمودن او روا نبود چون سودى ندارد، بلكه بايستى او را كمك و يارى نمود يا در باره اش دعا كرد تا از آن رهائى يابد). 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
🔹 🔻🔻 🔹 در میبد یزد به دنیا آمد.تحصیلات مقدماتی را در حوزه علمیه شهر عقدا گذراند و بعد،به اردکان رفت.در 18 سالگی به همراه مادرش با کاروان زیارتی به عراق رفت.چند سالی در کربلا در محضر محمد حسین فاضل اردکانی بود و بعد،باراهنمایی استادش به سامرا رفت و شد شاگرد میرزای شیرازی. آقا عبدالکریم نشسته بود پای منبر شیخ جعفر شوشتری.شیخ جعفر می خواستن امتحانشان کند.آیه قرآن بود که(مومنان راستین کسانی هستند که وقتی خدا نزدشان یاد شود دل هایشان می لرزد و می ترسد و اگرآیات او بر آن ها تلاوت گردد،بر ایمانشا ن افزوده می شود.)می خواست آیات قرآن را تلاوت کند تا حال مستمعانش را دریابد.می خواست ببیبند چند نفر آدم اهل دل در مجلس نشسته اند و تا کجا می تواند پرده از عالم معنا بردارد برایشان.شیخ حائری،قرآن نشنیده،از ترس این که نکد آیه ها در او اثری نداشته باشد،دلش لرزید.خودش را جمع کرد و آماده نشست و گوش جان سپرد.تلاوت آیات که تمام شد،خدا را شکر کرد،آیات در او هم اثر داشته 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
🔸 🔸من بازهم به جوانان عزیزمان توصیه می‌کنم که با قرآن انس بگیرید، با قرآن مجالست کنید. هر باری که شما با قرآن نشست و برخاست کنید، یک پرده از پرده‌های جهالت شما برداشته می‌شود؛ یک چشمه از چشمه‌های نورانیت در دل شما گشایش پیدا می‌کند و جاری می‌شود. انس با قرآن، مجالست با قرآن، تفهم قرآن، تدبر در قرآن، این‌ها لازم است. 🌺مقام معظم رهبری مدظله‌العالی بیانات در دیدار قاریان قرآن 24 تیر ماه 1389 🔻🔻🔻🔻 🔹@mosabeghatequran
💠 داستان اول (۱۶) 💠اسمش(امیر دوست محمدی)بود؛رفیق فایریک محسن در دوران دبیرستان.بچه ی آرام و محجوبی بود.محسن پای امیر را به محافل قرآنی باز کرده بود.دوست داشت شانه به شانه جلو بروند اما تقدیر امیر چیز دیگری بود.رفته بود اردوی راهیان نور که این طور شد.در راه برگشت اتوبوسشان با تانکر نفت شاخ به شاخ شد و آتش بچه هارا سوزاند.داغ خانواده ها و دوستانشان رافقط پیام آیت الله بهجت می توانست کمی تسلا بدهد که گفته بود(این ها شهید هستند) از همان وقت بود که آرزوی شهادت به دل محسن افتاد و همه این را از زبانش می شنیدند.یک روز که سر از سجده ای طولانی برداشت،مامان ازش پرسید(چی از خدا خواستی محسن؟) گفت(شهادت) مامان یکه خورد فکر کرده بود محسن دارد از خدا ازدواج خوب و شغل خوب و از این دست خوب ها می خواهد.هیچ کس فکر نمی کرد آن دعا بعد از چند سال این طور مستجاب شود.حالا محسن در بهشت ثامن الائمه(ع) با فاصله چند متر از مزار امیر،هم سایه اش شده. شهید منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۲۱ 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
❇️ در اعتماد نداشتن بتدبير و پايان بينى وَ قَالَ (عليه السلام): تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِيرِ . ❇️ امام عليه السّلام (در اعتماد نداشتن بتدبير و پايان بينى) فرموده است 1- كارها رام و پيرو احكام قضا و قدر است بطوريكه (گاهى) تباهى در تدبير و پايان بينى مى باشد (چون انسان بمصالح و مفاسد و اسرار و رازهاى قضاء و قدر آگاه نيست نبايستى بتدبير و انديشه خود دلبستگى داشته باشد چه بسا تدبير و انديشه سبب تباهى مى گردد). 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran
🔹 🔻🔻 🔹 از ابتدای تحصیل،به پشتکار عالی،همت بلند،تقوا و دیگر فضایل شهره بود؛آنقدر؛که در ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد نایل شد.او غارت منابع اسلامی و نسخ خطی را تحمل نکرد و با شهریه ناچیز طلبگی و پولی که از کار در یک کارگاه برنج کوبی و روزه و نماز استیجاری به دست می آورد،شروع به خریدن کتاب های خطی کرد و کتاب خانه اش حالا از بزرگ ترین کتاب خانه های نسخ خطی ایران است. مثل مراسم صبح گاه و شام گاه پادگان های نظامی،مثل یک رسم واجب دوست داشتنی،مثل یک مقرری عاشقانه،هیچ وقت ترکش نمی کرد.عادتش بود.نه از آن ها که در گذر زمان،رنگ تکرار و کسالت به خود می گیرند؛نه!عادتی بود گره خورده با جانش که برکت روزهایش را از آن می گرفت و لبخندهای سر صبح و آخر شبش را به آن مدیون بود.عادت داشت هر صبح،بعد از نیایش سحر و نماز هر شب قبل از رفتن به رختخواب،با صدای رسا و آهنگین قرآن تلاوت کند. اهل خانه هم عادت کرده بودند به آن صدای حزین زلالی که سطر به سطر،آیه های روشن را برایشان می خواند.سرود آغازین و پایانی هر روزش آیات قرآن بود؛حضرت آیت الله مرعشی نجفی. 🔻🔻🔻🔻 🔸@bonyadmosabeghat
🔸 🔸قرآن، همیشه زنده است. قرآن، نیازهای انسان را موردتوجه قرار می‌دهد. قرآن در هر عصری می‌تواند بهترین نسخهٔ سعادت انسان‌ها باشد. 🌺مقام معظم رهبری مدظله‌العالی بیانات در مراسم اختتامیهٔ پانزدهمین دورهٔ مسابقات قرآن 01 آذر ماه 1377 🔻🔻🔻🔻 🔹@mosabeghatequran
💠 داستان اول (۱) 💠فواد بد بلا بود.از همان بچگی بدبلا بود.همیشه نگران بودند یک وقت چیزیش نشود.خب اوایل طبیعی بود.توی فرهنگی که بیشتر چشم امیدها به پسر هاست.حالا اگر تک پسر هم باشی بیشتر توی چشم و توجهی.اصلا همه جا تک پسرها عزیزند.فواد تک پسر بود و خیلی هم مودب.آن روزهای بچگی هم که تازه از اصفهان آمده بودندآبادان،ماها همه میدیدیم مادرش یک جور دیگری این پسر را تربیت کرده.مثل ما پسربچه های آبادانی.شر و شور نبود و زیاد توی کوچه نمی آمد.من و فواد هم سن ایم.یک وقت می گویم هم سن یعنی سن شناسنامه ای،ولی یک وقت هم منظورم همراه بودن است.ما همیشه با هم بودیم.از همان مهدکودک تا ایام مدرسه،تا کار.همیشه.رابطه ما کمی خاص هم بود.همین حالا هم همین جور است.توی هر خانواده ای نمی شود برادرزاده ای باشد که عموی هم سن و هم کلاس و هم قد داشته باشد.برای همین توی دبستان یا راهنمایی وقتی می دیدند فامیل ما دوتا مثل هم است،فوری از نسبت مان می پرسیدند،فواد رویش نمی شد بگوید که من عمویش هستم.حالا یا رویش نمی شد یا واقعا هنوز توی کتش نرفته بود که من عمویش هستم.فکر کنم دلیلش همین دومی بود.چون من همیشه حتی تا همین اواخر دلم می خواست عمو صدایم کند.به جای این که من را رفیق یا فامیل معرفی کند دوست داشتم بگوید(وحید عمومه) نمی گفت.ولی من توی مدرسه همیشه می گفتم(فواد پسر کامامه) این یک افتخاری به من می داد.انگار بزرگ ترم می کرد.اوج نوجوانی با همین یک جمله مرد می شدم انگار.ولی خوب فواد همین جوری اش هم بزرگ تر بود.توی چشم تر بود.این ها را حالا دارم می گویم.آن وقت ها نمی گفتم.چیزی مثل رقابت بین ما نبود.نمی دانم،حالا که نگاه می کنم شاید آن چیزی که بین ما بود و آن حسی که من بهش داشتم حسادت بود.ولی کی فکرش را می کرد یک روز توی خنده ها فواد را راهی کنیم سفر،بعد دیگر برنگردد تا همین الان.کی فکرش را می کرد بلا این جوری بیفتد توی خانه ما. شهید منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۹و۱۰ 🔻🔻🔻🔻 🔸@mosabeghatequran