4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قرارِ_عصرانهی_ما
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
و سلامی که به دیدار رسید....🍃
سردارِ دلم....
#حاج_قاسم
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. درسها که تموم شد، افتادم دنبال پیدا کردن کار ،ولی خب چون نیرو کم داشتن همه میخواستن یه مدتی حداقل
.
بعدم رو به مامان گفت:
خب حالا موقعیتش چیه ؟
_پسره کارش آزاده والا میگه هر شرایطی شما بذارید قبوله !!!حتی میاد تهران برای زندگی، میگه شهرستان خونه براش ساختن میفروشه تهران خونه بخره، تا حالا هم ازدواج نکرده سه چهار سالی از سیما بزرگتره
_خب موقعیت خوبیه گفتی بیان !
_اول این دختر رضایت بده
_هان ؟چی میگی سیما؟! مبارکه بدیم بری ؟!
گفتم :
تو کارو زندگی نداری اومدی اینجا نشستی، پاشو برو خونه ات
_والا من کارم همراه دارم ،بچه بزرگ میکنم تو شکمم
_خسته نباشی
مامان گفت :
سیما این دیگه شوخی بردار نیست با بابات حرف میزنم اگه اونم راضی باشه میگم بیان خواستگاری
_مامان من نمیخوام شوهر کنم
_بیخود مگه دست خودته؟! تا کی من هستم بالا سرت !!!باید سروسامان بگیری!!! دوسال دیگه همین خواستگارا هم از دستت میرن کسی نگاهت نمیکنه
_بهتر !!!
ماپان با بابا حرف زده بود و بابا هم گفته بود :
خانواده خوبین !!!
هیچ دوست نداشتم بابا رضایت بده چون روی حرف اون نمیتونستم حرفی بزنم، مامان بهشون خبر داده بود که:
قدمتون به چشم !!!
و قرار بود بیان برای خواستگاری.... دو سه روزی مونده به قراری که گذاشته بودن یه روز صبح زود تلفن زنگ خورد و مامان بعد از کمی صحبت گوشی رو گذاشت گفتم :
کی بود ؟!
_سمیه
_این موقع صبح ؟مامان چیزی شده ؟!
_عموت! عمو عباس!
_چی شده ؟!
_رحمت خدا رفته
_ای وای!!!
عمو عباس رو جدای از اینکه یه مدت پدر شوهرم بود دوست داشتم، راستش توی قضیه ای که پیش اومده بود درسته طرف من رو نگرفته بود ولی هیچوقت طرفداری هم از پسرش نکرده بود ...بابا خبر دار شد و همه به چز صاحبه که ماه اخرش بود راهی شهرستان شدیم خونه عمو قیامت بود دخترا شیون میکردن و زن عمو توی سر وصورت خودش میزد
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
زمان:
حجم:
2.6M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قرارِ_عصرانهی_ما
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
و سلامی که به دیدار رسید....🍃
سردارِ دلم....
#حاج_قاسم
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. بعدم رو به مامان گفت: خب حالا موقعیتش چیه ؟ _پسره کارش آزاده والا میگه هر شرایطی شما بذارید قبوله
.
همه جمع بودن و هر کسی به نوبه خودش کاری میکرد، راستش حضورم رو اونجا اضافی میدیدم و حس خوبی نداشتم
محمود بی توجه به کسی، دم در حیاط برای خوش آمد گویی نشسته بود، ما که رسیده بودیم خیلی عادی با همه سلام علیک کرده بود مراسم خاکسپاری عمو که انجام شد توی قبرستون به مامان گفتم:
من میرم سر خاک حاج بابا
سری تکون داد و من رفتم ،خیلی فاصله ای نبود جمعیت رو از دور میدیدم، سر خاک حاج بابا که نشستم اشکهام ریخت... فاتحه ای خوندم و خواستم بلند بشم که کسی از طرف مقابل سر قبر نشست سر بلند کردم و محمود رو دیدم خواستم بلند بشم که محمود گفت:
می بینی حاج بابا، بابام هم اومد پیشت هیچکی دیگه دور و برم نیست !!!
بلند شدم که برم میدونستم که محمود بی دلیل دنبالم نیومده قدمی برنداشته بودم که گفت :
حتی لایق یه تسلیت هم نیستم نه ؟!
_خودت اینجور خواستی در هر حال تسلیت میگم پسر عمو !!!
_پسر عمو !!!جالبه
_چی اونوقت ؟!
_شنیدم خواستگار پروپا قرص داری !!!
_الان وقت این حرفاس؟! تو آدمی محمود؟ بابات تازه به خاک رفته !!!
_میدونم شاید دلیلش تنهاییه بابا هم رهام کرد و رفت
_چرا تنها؟! ریحانه ...
نگذاشت حرفم تموم بشه و از جا بلند شد با عصبانیت بهم نگاه کرد و گفت :
دیکه بهت ربطی نداره که در موردش حرف بزنی !
_چیزی نگفتم که !!!خواستم یادآوری کنم دلیل تنهاییت رو !!!
از دور مامان و بابا و صادق داشتن می اومدن طرف قبر حاج بابا، محمود اونها رو که دید راهش رو کج کرد و موقع رفتن گفت:
فکر ازدواج با کسی رو از سرت بیرون کن!!! زندگیت رو جهنم میکنم
و گذاشت و رفت... مامان اینها رسیدن و صادق گفت :
محمود بود ؟!
_آره
_چی میگفت ؟!
_هیچی فاتحه ای خوند و رفت
مراسم شب هفت عمو که تموم شد ما قصد برگشتن به تهران رو داشتیم ولی سمیه نگذاشت و گفت :
میدونید سالی یه بار میتونم بیام تهران شماها هم که دیگه شهرستان نمیآید لااقل حالا که اینجایید بمونید یه چند وقت
صادق گفت :
راست میگه بمونید شما کاری ندارید تهران که !!!
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قرارِ_عصرانهی_ما
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
و سلامی که به دیدار رسید....🍃
سردارِ دلم....
#حاج_قاسم
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. همه جمع بودن و هر کسی به نوبه خودش کاری میکرد، راستش حضورم رو اونجا اضافی میدیدم و حس خوبی نداشتم
.
مامان اما دلش شور صاحبه رو میزد ولی وقتی فهمید مادرشوهرش قراره بره تهران خیالش کمی راحت شد و موندگار شدیم، ساکن خونه حاج بابا بودیم که در واقع مال من بود، بابا به مض ورود گفت :
این خونه تعمیر میخواد کسی توش زندگی نمیکنه و اینجوری از بین میره
مامان گفت :
کی بکنه؟! نه تو توانش رو داری نه کسی وقتش رو!!! سیما هم که یه زنه لااقل اگه یه مرد بالا سرش بود شاید میتونست توی این کارها هم کمک کنه
مامان کمر همت بسته بود من رو شوهر بده، فقط خوبی قضیه این بود که چون عمو عباس تازه فوت شده بود نمیتونست حرفی بزنه ...ما تا چهلم عمو موندیم، صاحبه زایمان کرده بود و سمیه رفته بود کمک حالش چون نزدیک چهلم عمو بود و ما نمیتونستیم بریم، توی اون مدت خاله شوهر سمیه که در واقع خواستگار به حساب می اومد روزی مبود که نیاد خونه ما و قربون صدقه من نره !!!هیج حس خوبی بهش نداشتم یه جوری پیدا بود اون محبت کردنش ظاهریه و از ته دل نیست، گاهی به مامان غر میزدم که:
کاش پروین خانم نمیاومد مدام اینجا
_وا دختر مگه میشه !قراره فامیل بشیم نمیتونم بگم نیا
_از کجا معلوم که فامیل بشیم ؟
_تو باز بچه بازی در نیاری فامیل هم میشیم
هر چی بود چهلم عمو هم گذشت ،توی مراسم چهلم محمود رو دیدم فرقی نکرده بود، همونطور مغرورانه سر بالا میگرفت و با همه از بالا حرف میزد ،مراسم که تموم شد برای خدا حافظی کنار هم قرار گرفتیم و گفت :
شنیدم درست تموم شده !!!
_با اجازه اتون
_کار چی پیدا کردی ؟
_نه هنوز
_میخوای سفارشی کنم بیای شیراز ؟!
_نه ممنون دلخوشی به شیراز ندارم
_البته منم بودم کار نمیکردم ،بالاخره آدم کار میکنه که پول داشته باشه تو بدون کار کردن پول داری !!!
_آره خب میخوام یکی هم بگیرم بادم بزنه!!!
_فکر خوبیه
لعنتی نثارش کردن و از خونه عمو اومدیم بیرون اون مدت که شهرستان بودیم هر بار زن عمو رخصت رو دیده بودیم تیکه و طعنه زده بود که :
عباس رو از بس یهش حرص و جوش دادن این بلا سرش اومد
و قطعا منظورش هم این بود که من حرص و جوشش دادم زورش نمیرسید وگرنه میگفت :
سیما کشته!!+
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
زمان:
حجم:
2.6M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh