eitaa logo
🌷مثبت اندیشی🌷
793 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
10 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 #اللهمْ‌عَجِلْ‌لِوَلِیِڪ‌الفَـــࢪَج 🌹کپی با ذکر صلوات و دعا برای خادمین آزاد است🌷🌼 @kamali220 🔝🌹ارتباط با مدیر تبادلات🔽 @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 فکر می‌کنند اگر یک بارِ دیگر متولد شوند، جورِ دیگری می‌کنند، شاد و و کم اشتباه خواهند بود. فکر می‌کنند می‌توانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بی‌نقص! اما ندارد. اگر ما جسارت طورِ دیگری زندگی کردن را داشتیم، اگر قدرت کردن را داشتیم، اگر آدم ساختن بودیم، از جای زندگیمان به بعد را مى‌ساختيم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
💕پنج چیزی که الان باید کنید: ▪️راضی نگه همگان ▪️ ترس ازتغییر ▪️ کردن در گذشته ▪️ کم ارزش کردن ▪️فکرکردن ازحد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @mosbat_andishi          🌹🌻🌹
💕زندگی کلبه ی ست که در نقشه خود دوسه تا رو به دارد زندگی کوچ همین هاست به همین زیبایی به کوتاهی @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
💕برای شاد بودن و خوب داشتن گاهی لازم نیست کاری کنیم که کاری نکنیم ، کافیست : منفی نخوانیم منفی منفی نگوییم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
اگه 100 تا مورچه‌ی رو با 100 تا مورچه‌ی بندازی تو یه شیشه ، هیچ کاری باهم ندارن تا وقتی که رو تکون بدی...! اونموقع شروع می‌کنن به همدیگه! قرمزها فکر می‌کنن سیاه‌ها دشمنن و سیاه‌ها هم فکر می‌کنن قرمزها ! اما دشمن واقعی اونا که شیشه رو تکون دادی. ‏تو دنیای ماهم اتفاق میفته! دوستی‌ها، رابطه‌ها و حتی زندگی‌های زیادی فقط بخاطر حرف‌های خراب شده... قبل از این‌که به هم بیفتیم باید از بپرسیم کی داره شیشه رو تکون میده. ✍بیشتر مراقب باشیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @mosbat_andishi          🏴🖤🏴
💕بودنها هم بودنهای ...! نه اینترنت بود، نه تلفن... فقط نگاه بود، روبه رو، در چشم به همین خلوص، به همین کیفیت، به سادگی... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
🍀 💠حکایتی بسیار زیبا و خواندنی خانه‌ی غوغایی بود. باباجان، پدر دوستم، شب خوابیده بود و صبح دیگر بیدار نشده بود. همه در ناباوری عمیقشان می‌‌کردند و به سر و صورت خودشان می‌زدند اما هیچ‌کس کاری نمی‌کرد. می‌دانید... ، خاکسپاری، پذیرایی... طبیعی هم هست. هیچ‌کس تصورش را نمی‌کند که این شتر روزی در خانه‌ی خودش خواهد خوابید، و در چنین روزی باید به چه چیز‌هایی‌ فکر کند. ناگهان آقای همسایه شد. خیلی‌ آرام و متین آمد، جلوی مادر دوستم روی زمین زانو زد و گفت اجازه بفرمایید کارها رو من انجام بدم. همسرتون  به من وصیت کرده و من از خواسته‌های ایشان اطلاع دارم. و آقای همسایه کارها را گرفت. همسر و فرزندانِ خودش را بسیج کرد. غیر از صاحبان عزا به هر کسی‌ مسئولیتی داد. و خلاصه تا روز آخر مرتب و منظم و آبرومندانه برگزار شد. یک روز به دوستم گفتم خوشا به سعادتِ باباجانت که دوست و رفیقی این‌چنین و جانی داشتند، انگار خودش صاحب عزاست. دوستم گفت: راستش ما هم از این رفاقت خبری نداشتیم. باباجانِ من اهل و رفیق بازی نبود. خانه‌ای بود. ولی‌ یکی‌ دو بار در پارک روبه‌روی خانه آقای همسایه را دیده بودم کنارِ باباجان روی نیمکتی نشسته‌اند و گپ می‌‌زدند. ... اینها را گفتم تا هرکدام برای خودمان یک آقای همسایه آرزو کنیم. یکی‌ که سر وقت به دادمان برسد. جلویمان بنشیند‌، بگوید نگران چیزی نباش. بگوید همه‌چیز را بگذار به عهده‌ی من. یک آقای همسایه که بعد از یک پیاده‌روی نیم‌ساعته داشته باشد. چه در زندگی‌، چه در مرگ... آن هم بی‌ هیچ منتی. آخرین سطر: قدر آدم‌های و بی‌‌شیله‌پیله‌ی زندگی‌‌تان را بدانید. همان‌ها که قادرند روی نیمکتِ یک پارک، از آخرین خود صحبت کنند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 🏴🏴🏴🏴