eitaa logo
مشاعره
393 دنبال‌کننده
244 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تو قائم به خود نیستی یک قدم ز غیبت مدد می‌رسد دم‌ به‌ دم
صبحی دگر رسید و منم با هزار امید بیدار میشوم که تو را جستجو کنم
تو تنها مى‌توانى آخرین درمان من باشى و بی‌شک دیگران بیهوده مى‌جویند تسكینم!
پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود
‏منم که شاعرِ دربارِ سینه‌ سوختگانم به روح من صله دادند غصّه‌های جهان را
من سرم را شیره میمالم ... که یادت نیستم پشت حجمی بی‌خیالی دوستت دارم هنوز
از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل
فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک چگونه بارِ امانت نشانده‌اند به دوشم
دلِ تنگم حریف درد و اندوهِ فراوان نیست امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت
این خانواده نسل نجات و هدایتند او ناخدای پنجمی از این سفینه بود
زین اسبم را چرا آلوده بر سَم می‌کنند؟! من که مرگم را همان شام غریبان دیده‌ام
یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد اشک رقیه تا سحر یادم نرفته
انصاف می‌دهم که لطیفان و دلبران بسیار دیده‌ام نه بدین لطف و دلبری
میزنم عینک به چشمم درس میخوانم ولی، پنج ساعت روی یک خط مانده ام در فکر تو
بر صفحه‌ٔ رخسار تو آن کس که نظر کرد خط تو چو اِعراب، دلش زیر‌ و‌ زبر کرد
حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت این عمر گذشته را کجا دریابم؟
شمیمِ پیرهنی با نسیمِ صبح فِرست که چشم در رهم ای گل به بوی درمانت
کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و با تو به عاشقانه‌ترین فصل این کتاب رسیدم
می‌رسد عطر بهشتی به مشام از عرفات من دلم رایحه‌ی سیب حرم می‌خواهد
قربانِ سر کویِ حبیبی که به بویی دیوانه‌ی خود کرده تمامِ عقلا را ‌
ذبحِ منایت کن مرا؛ هر چند قابل نیستم وقتی که مالک می‌شود قربانِ تو؛ من کیستم ؟!
رفت اسماعیل بی هاجر به قربانگاه خود لحظه‌ی ذبح پسر، مادر نباشد بهتر است
چه فرقی می‌کند نوروز باشد فطر یا قربان تو را هرگاه می‌بینم برایم بی‌گمان عید است
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم