eitaa logo
مشاعره
395 دنبال‌کننده
242 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت این عمر گذشته را کجا دریابم؟
شمیمِ پیرهنی با نسیمِ صبح فِرست که چشم در رهم ای گل به بوی درمانت
کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و با تو به عاشقانه‌ترین فصل این کتاب رسیدم
می‌رسد عطر بهشتی به مشام از عرفات من دلم رایحه‌ی سیب حرم می‌خواهد
قربانِ سر کویِ حبیبی که به بویی دیوانه‌ی خود کرده تمامِ عقلا را ‌
ذبحِ منایت کن مرا؛ هر چند قابل نیستم وقتی که مالک می‌شود قربانِ تو؛ من کیستم ؟!
رفت اسماعیل بی هاجر به قربانگاه خود لحظه‌ی ذبح پسر، مادر نباشد بهتر است
چه فرقی می‌کند نوروز باشد فطر یا قربان تو را هرگاه می‌بینم برایم بی‌گمان عید است
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم
عطر گیسویت قرار از شهر می‌گیرد، بگو دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟!
من چشـم و دلــم سیــــر شد از شــوق تماشــا یا این‌که دگر سرو قدی نیست در این شهر؟!
یک پنجره‌ام رو به تماشای نگاهت رودی به هم‌آغوشـی دریـــا متمــایل
همه جــا صحبت دلــدادگــی‌ام پیچیده عشقت انگشت‌نما کرده مرا، می‌بینی؟!
می‌خواستم بگویمش امّا گریستم آری! همیشه بارِ زبان را کشید چَشم
شهر من شهر قشنگیست، در این شَکّی نیست منُتهــا، منظره ی چشـــــــــــــــــــــم تو را کم دارد
هم نازنین هم مقتدر باشد نگاهت خشکیده چشم دفتر شعرم به راهت
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم چون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!
خوشا بر حال مهمانی که با بسیاری نعمت دلش با نعمت دیدار صاحبخانه می‌سازد
جام جهان نماست ضمیر منیر دوســت اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است؟
آفاق را گردیده‌ام، مهر بُتان ورزیده‌ام بسیار خوبان دیده‌‌ام، امّا تو چیز دیگری
بيگانه كند در غم ما خنده ولی ما با چشم خودی در غم بیگانه بگرييم
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﯽﺑﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﻟﺐ ﺑﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺣﺮﻓﻢ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮔﻔﺖ  
آشفته نیا، زود نرو، کم ننشین عشق هر قدر که من حوصله دارم، تو عجولی
من بودم و زاهد، به دوراهی ڪه‌رسیدیم من سمـتِ شما آمدم او سمــتِ خـدا رفت
زندگی ، یک چمدان است که می آوری اش بار و بندیل ، سبک میکنی و می بریش