eitaa logo
مشاعره
392 دنبال‌کننده
250 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تو را هر کس به سوی خویش خواند تو را من جز به سوی تو نخوانم
ماهِ من! طایفه‌‌ی روزه ‌بگیران چه‌ کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی
دریغ از آنکه به بیداریِ حقیقیِ ما، امان نمی‌دهد این خواب‌هایِ خرگوشی
من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم در بسته شد آن‌گونه که انگار دری نیست
بر هنر چندان که افزودم شدم گمنام‌تر برگ چون بسیار شد،پوشیده سازد شاخ را
یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار
اما چه سود؟ این همه جاده به سمت تو ما را به مقصد نرسیدن، رسانده است
از من گرفت نقد جوانی به وام، عمر اکنون سواره می‌رود او من پیاده‌ام
ما را نتوان گفت مسافر که به غربت هرجا که نشستیم به یاد تو وطن شد
گویی که توأمند غم و دل در این جهان ورنه چرا کسی دلِ بی‌غم نداشته‌‌است ...؟
ز خالق، بنده می خواهم ، من از دورانِ نوزادی؛ نبیند روی ماهت را، به غیر از بنده " نُو بادی"
یکی به او برساند که آنچه با من کرد خلافِ عادتِ عشق است، رسمِ دنیا نیست
میان واجب خود مانده‌ام، چه کردی تو که من به شوق وصالت نماز شب خواندم
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگوی و بشنو که قیامت است چندین سخن از دهان خندان
دهان صبح پر از خنده دیدم و گفتم: غنیمت است در این روزگار خندیدن
سپاسگزارم ✋🏻🌹
دیده آن روز که شد اشک‌فشان دانستم کاین تُنُک‌زورق من طاقتِ طوفانش نیست
خموشی پیشه کن تا دامن مطلب به دست آری که بی‌پاس نَفَس از بحر، گوهر برنمی‌آید
از لذّتِ صلحش خبری نیست ولیکن هرجا که روَد جنگ بوَد بر سرِ جنگش!
جُدا از خود نشستم آنقدَر تنها به ياد او… كه با خود رو به رو برخوردم و نشناختم خود را
بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش آن دود که از سوزِ جگر بر سرِ ما رفت
در پیش چنین خنده، جانست و جهان، بنده صد جان و جهان نو، در می‌رسد از هر سو
روشن چراغ صاعقه‌ات باد همچنان ای آنکه هیچ رحم نکردی به خرمنم
دل عشوه می‌فروخت که من مرغ زیرکم اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست
تو را اندازه سرباز غمگینی که از برجک شبی در اوج غربت سر دهد آواز،دلتنگم