eitaa logo
مشاعره
454 دنبال‌کننده
323 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‏به محشر چون سرِ خِجلَت برآرم از کفن، گویم: که یارب ! داغ هجران دیده‌ام، دیگر مسوزانم
رقیب گفت که: افتـــاده ام، مرا بردار دعاش کردم و گفتم: «خدا برت دارد!»
معشوقه ما يكسره مشغول نماز است عشق است خدايى كه خدا داشته باشد
دل این جفا که ز بیدادِ روزگار کشید ستم نبود ، مکافات سخت‌جانی بود
دلهای خام رابه خرابات راه نیست انگور چون رسید به میخانه می رسد
یک جلوه حسینی شد و جسمش به زمین ماند مسـموم  شـد  و  شیـوه   قتلـش  حسـنی  شـد
وزش باد شدید است و نخم محکم نیست! اشتباه است مرا دورتر از این کردن
رقص بر شعرِ تر و ناله‌ی نی خوش باشد خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
قلبم به دستِ توست، مبادا که بشکنی جانِ  تمامِ آینه ها احتیاط کن ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رها کردم به سویت مرغ دل را ، دانه اش باتو من ازدستش نیاسودم، ازاین پس لانه اش باتو
مستم کُن آنچنان که ندانم زِ بیخودی در عرصه‌ی خیال ، "که" آمد ، "کدام" رفت !
همه‌ی سهم من از عشق تو غم بود، ولی دوست دارم که تو را شاد ببینم ای دوست
صوت قرآن محمّــــد رسد از غار حراء کرده‌ حق احمد خود را به‌ رسالت‌ مبعوث
از دفترِ وصالِ تو چون طفلِ خودنما یک حرف خوانده ایم و به صد جا نوشته ایم
جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است بشنود مدح تو را ، با هیجان می‌آید
خود را شکفته دار به هر حالتی که هست خونی که می‌خوری به دلِ روزگار کُن
بند بند بدنم بودن در بند تو را خواست بنده را بنده نوازی کن و در بند کشانم
عهد با من بستی و از یاد بردی! روزگار از وفاداری،همین مقدار یادت داده‌است
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد نشانِ مِهرِ وی اندر دلم چراست هنوز؟
چرا زبان بگشایم که دردهای بزرگ به جز سکوت ندارند مرهمی دیگر
در پى گمشده اى گرد جهان ميگردم اى خدا گر نشد اين گمشده پيدا چه كنم؟
‏لبریزم از هراس که در جمع واعظان جام شراب دارم و باید نهان کنم
قصه‌ى شب هاى هجران نيست اينجا گفتنی روزِ محشر اين سرِ طومار وا خواهيم كرد
هرگز نمی‌پرسم که: آیا دوستم داری؟ قلب من و چشم تو می‌گوید به من: آری!
دوش میداد به ما وعده ی دیدار به خواب بختِ بیدار گمان داشت که خوابی دارم