eitaa logo
مشاعره
460 دنبال‌کننده
330 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو عالم پُرست از تو و خالی است جای تو
ای دریغا که پس از آن همه جان بازی‌ها بر سر کوی تو بی‌نام و نشانیم هنوز
آنکه می خواستمش را کَس دیگر برده "ان الانسان لفی خسر"...فقط مال من است!
هر قفل بسته با صلواتش گشوده شد تسبیح کهنه‌ٔ پدرم شاکلید بود
گر تو هم چون ما پریشان‌حال و تنهایی بیا جمع ، جمعِ مردم تنهاست ، می‌آیی بیا
برف بارید به این شهر، کجایی بی من؟! کاش سردت نشود دل نگرانم برگرد
این جا که منم، قیمتِ دل، هر دو جهان است آن جا که تویی ، در چه حساب است دل ما؟
رنج بیهوده مکش، گه به حرم گاه به دیر گنج مقصود بجو از دل ویرانه‌ی خویش
راهـی ات کـردم رَوی ، امّا جـلو دارَت شُـدم سـنگ هَم باشی تو را یک عشـق آبَت میکُند
از دل ای آفت جان، صبر توقع داری؟ ‏مگر اين كافر ديوانه، به فرمان من است؟
طفل خودمختار فرمان از پدر کی می برد؟ عقل من می‌گفت"نه"دل می کشاندم‌سوی تو
با من اگرچه سرد شدی، من برای تو حتی اگر که برف شوم، برف شادی‌ام
تا حریمِ گرم آغوش تو تن پوشِ من است بیخودی دلواپسِ سوزِ زمستان نیستم
دل دادم و بد کردم  یک درد به صد کردم وین جرم چوخودکردم باخودچه توانم کرد !؟
حرف بسیار است اما فرق دارد شعر من شرح حال یک جوان پیر چیز دیگریست
چیستم من؟ زلف یارم! در تمام عمر خویش یا پریشان بوده‌ام یا پشت گوش افتاده‌ام
جَذَبه از عشق است و با او بَرنتابد هیچ‌کس هرچه تو آهن‌دلی او بیشتر آهنرباست ‌‌  
ما دوتا دلداده اما من کمی دلداده‌تر غصه دارد بی‌گمان بامی که برفش بیشتر
قلبم به شوقِ با تو نشستن کشیده پر عاشق همیشه سمت چپ سینه‌اش تهی‌ست
نـه فـقـط از تـو اگــر دل بـکنـم می میرم سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم
به کوچه آمده بودم کمی هوا بخورم که چشمِ مست تو را دیدم و زمین خوردم
می‌خورَد بوسه ی "باران" به لب پنجره ام ناودان در شب ِدیدار به رقص آمده است!
چون طفل سِرتقی که کِشد مادرش به خاک دل خواسته "تو" را و‌ برایم نمی‌خرند
هر چه از دل می‌خورم از روزی‌ام کم می‌کنند در حریمِ سینه‌ی من دل نبودی کاشکی
گفتا هر آنکه عیب کسی در قفا شمرد هر چند دل فریبد و رو خوش کُند عدوست
به حکم عشق فقط می شود بهم برسیم که در مسیر من و تو هزار دیوار است
پخته ست روزگار چه آشى براى عشق او مى رود و من پُرم از اشک پشت پا
چون کنم درد تو پنهان؟ که ز بسیاری ضعف گره‌ِ گریه ز بیرون گلویم پیداست
به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیم چه كنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد
کاش یک شب تا سحر چشمی به در می دوختی تا بدانی چه کشیدست دلِ منتظرم