eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال732 سلام من ۲۶ سالمه ۱/۵ازدواج کردم مشکلم اینه همسرم به حرفم گوش۷ نمیکنه سر هر چیزی سریع بحث میکنه و۷ دعوا و قهر هر چند توعقد هم چنین رفتاری از خودش نشون میداد که بیشتر وقتا بهش حق میدادم و کوتاه میومدم تو این دعوای اخیر خیلی بد دهنی کرد و فحاشی به من و خانوادم الان نزدیک یک هفته است باهم قهریم هر دفعه تا پاش به سنگ میخوره تهدیدم میکنه به طلاق جلوش خودمو میزنم به بی خیالی همش میگه هر چی من بگم همونه بهش میگم خوب پدر تو زندگیشو همین چیزا خراب کرد پدرش ازدواج مجدد داشته و مادرشوهرم توسط عمه های شوهرم و پدرشوهرم خیلی ناراحتی کشیده آیا ازدواج مجدد پدرش در این بحث و جدلها تاثیر گذار هست قبلا اینطوری نبود بگه هر چی من بگم همونه بعد از عروسی اینطور شده لطفا راهنماییم کنید. سن همسرم ۳۲ سال است فرزند ندارم و مستقل زندگی میکنیم خواستگاری به روش سنتی در دوران عقد قهر میکرد اما طاقت ۷ریع واکنش نشون میده وقتی فکرش مشغوله دنبال بهانه گیری و دعواست وقتی بهش میگم شام بیرون باشیم یا به پارک بریم به مدت یک هفته قهر بودیم باهم پا پیش گذاشتم اما قبول نکرد دیگه منم رهاش کردم تا خودش جلو بیاد فکر نمیکردم اینطوری شدت پیدا کنه دعوامون بهش میگم برو انجام بده بعد میگه عصبی بودم یه چیزی گفتم خوبه به لحاظ کلامی و جنسی ۹ همسرم فرزند دوم هستن یکساله پدرش وقت کرده‌ مسئولیتش بیشتر شده برادرشوهر بزرگم هم همینطوره سریع از کوره در میره جاریمو میرنجونه پدرشوهرم هم خیلی مادرشوهرمو اذیت کرد. مادرشوهرم به خاطر فرزندانش جدا نشد اما پدرشوهرم بیشتر پیش همسر دومش بود. وقتی باهمسرم دعوام شد مادرشون ‌آروم کرد و گفت حرفای پسرمو جدی نگیر حتی میخواستم از خونه برم تا سر عقل بیاد مادرشوهرم و برادرشوهرم جلوم را گرفتن لطفا بگین با اخلاق ایشان چکار کنم پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده با سلام ممنون از اعتمادتان خواهر خوبم زندگی مشترک یه ترازوی دونفره هست که برای توازن آن دوکفه باید همسطح ودر یک راستا قراربگیرند از آنجایی که خداوند مردها رو قوامون النساء قرار داده پس مدیریت زندگی با ایشون و خانم که تحت تکفل مرد قرار داره باید تمکین بده خب من خانم اگه قراره که به خواسته هام برسم باید بدونم که به واسطه لجبازی که حکم به جایی نمی رسم و بهتره که از سیاستهای زنانه خودم بهره بگیرم هیچگاه سعی نکن که با اقتدار و غرور مردانه همسرت مقابله کنی اگه مرد غرورش رو ازدست بده تو ضرر میکنی چون دیگه هیچ چیز براش مهم نیست حتی تو ،اگه قراره به چیزی برسی لطفا از ادبیات دستوری استفاده نکن بهتره که پیشنهادی باشه مثلا علی آقا!من چقدر دلم میخواد در کنار تو بیرون یه شام دونفره باهم بخوریم ،یا چقدر این هوا جون میده واسه پارک رفتن دست تو دست همسرم و....شکر خدا اینقدر فهیم و باانصاف هستین که گناه رو گردن مادر شوهر و بقیه ننداختین پس قبول کن که با یه چشم گفتن غرور شما جریحه دار نمیشه بلکه این منیت رو سر کوب میکنی وبه ما میرسی مثلا اقا امروز بریم؟ بیرون ؟نه خانم من خسته ام !باشه عزیزم هرچی تو بگی مهم کنار هم بودن و دیگه ادامه ندی (تو همیشه همینی،تو منو درک نمیکنی،تو فقط حرف خودت رو میزنی و......اصلا نباشه)این طرز حرف زدن زهری که ذره ذره به خورد زندگیمان میدیم و باعث دوری و کم رنگی عاطفی وحدتی ناکرده جدایی میشه .لطفا هم دل باشید و گاهی خودتون رو جای طرف قرار بدین و بگو اگه همچین بر خوردی با من میشد ویا اگه او همچین حرفی به من میزد !من چه حالی داشتم ؟اون موقع می فهمی که رفتار درست بوده یا نه زهر دیگه ای هم که داری وارد زندگی میکنی سرکوفت زدن به همسرت هست لطفا گذشته اورا کالبد شکافی نکنید چون اصلا به شما ربطی نداره که چرا پدرت زن دوم گرفته ویا با شما نبوده ویا اگه اشتباه از همسر سر زد نگذارید به حساب دیگران!هر عملی یه عکس العملی داره حرفی که من میزنم باعث فلان برخورد همسرم میشه ولاغیر ،توصیه دیگه اینکه یه همسر با درایت هیچگاه سنگر ومنزلش رو ترک نمی کنه و وجود خودش رو بی ارزش نمی کنه اگه یه بار برای دیگه رفتی و اون اعتبار و جایگاه اولیه رو نداری پس بمون متمدنانه ومسالمت امیر مسائل رو حل کن پس روی نحوه سخن گفتن خودت کار کن و مراقب خوشبختی خودت باش اگه به مشکلات کسالت دیگران دقت کنی میبینی که اصلا مشکل نداری و چقدر خوشبختی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌 📌 ببند فکت رو عباسی! داداش من کی مجنون شد که خودم خبر ندارم؟ - حالم خوب نیست. میرم تو اتاقم. مزاحم نشید! خواستم در اتاقم را باز کنم که هوشنگ به سمتم پا تند کرد. موهای بلندم را از پشت کشید و وادار به ایستادنم کرد. - کجا خانوم؟ مجنون لیلی تشریف آورده خونه‌تون، کی برسه خدمتتون؟ از لحن حرف زدنش حالم بهم خورد، مردک چشم چران! - هوشنگ، مِن بعد دور خودم و نیلو نبینمت! شیر فهم شدی یا باید اسبابت رو بریزم بیرون دله دزد؟ دستانش را روی مژه‌های بلندش گذاشت. - تو بگو هوشی بمیره، هوشی می‌میره! ببینم نکنه هنوزم درگیر اون پسره‌ی بابا پولداری؟ چشم غره‌ای نثارش کردم که خاموش شد. - بابا پولدار شرف داره به عملی! اون پسره اسم داره، امیر... قبل از اینکه اسمش رو هم بیاری دهن بو گندوت رو آب بکش الکلی بدبخت! اگه به خاطر نیلوفر نبود همون روز که اومدید برای اجاره‌ی خونه پرتت می‌کردم بیرون. داخل اتاق شدم. کنار پنجره‌ی اتاقم نشستم. باران می‌بارید، دل من هم همراهش... دلم آغوش یک مادر را می‌خواهد؛ مادری که دوستم داشته باشد، بغلم کند و بوسه‌ای به پیشانی‌ام بزند و بگوید" همه چیز تمام شد." اما کجاست آن مادر؟ دلم پدری را می‌خواهد که هر کس چشم چرانی کرد، چشم‌هایش را بدرد؛ اما کجاست آن پدر؟ برادری را می‌خواهم که رویم غیرت داشته باشد، نگذارد پایم را از خانه بیرون بگذارم و از من مانند با ارزش‌ترین شخص زندگی‌اش محافظت کند؛ اما... و دلم عاشقی را می‌خواهد که نامش امیر باشد! در آغوشم نگیرد، به خانه‌ام پا نگذارد، نگوید شب‌ها را باهم باشیم! عروسک خیمه‌شب‌بازیش نباشم. دلم امیری می‌خواهد که با تمام ایرادهایم، دوستم بدارد. با صدای باز شدن درب اتاق، مردمک چشم‌هایم را از پنجره به سمت درب کشاندم. نیلوفر در را پشت سرش بست و بعد از نگاهی به چشم‌های سرخم، گفت: - چه شبا پنجره رو بستم تا عطر یادت نره از خونه من. چه شبا که یاد تو بارون شد... لیلی! هنوزم نمی‌خوای به ازدواج با هوشنگ یا همون مهران جنتلمن فکر کنی؟ امیر تموم شده است. نامزد داره، شیدا می‌گفت نامزدش رو هم خیلی دوست داره، از این چادریاست که از زیر چادر فقط یه چشمشون پیداست با شنیدن اسم شیدا، آمپر چسباندم. - تو اون رو فرستادی دفتر امیر؟ تو خیلی غلط کردی! تو که می‌دونستی اون شیدا کیه پس با چه فکری فرستادیش پیش امیر من؟ لال شدی؟ همین فردا به اون عوضی میگی از دفتر امیر گورش رو گم کنه، وگرنه خود تو و برادر عملیت باید از اینجا برید! سعی در آرام کردن من داشت، اما خشم من نسبت به شیدا هر دقیقه فوران می‌کرد. همان کسی بود که رابطه‌ی من و امیر را به گوش حاج جواد رساند و تمام زندگی گذشته‌ی من را برای او تعریف کرد. امیر ندانسته آن گرگ را منشی خود کرده! خواست از اتاق بیرون برود که بلند شدم و شانه‌اش را کشیدم. - شیدا رو از کجا می‌شناسی؟! مات مانده بود، چند بار پشت سر هم پلک زد، نمی‌توانست برخودش مسلط شود. - چته دیوونه؟ خب... خب یه بار اومد دم خونه با تو حرف بزنه وقتی اسمش رو گفت، گفتم که لیلی با تو آدم فروش حرفی نداره. اصرار کرد که می‌خواد هر جوری هست کمکت کنه و از دلت دربیاره، بهش آدرس دفتر امیر رو دادم که برامون خبر بیاره که یهو شد منشی اونجا! به خدا قصدم بد نبود روی فرش شش متری نارنجی رنگ که موهای بی‌شماری رویش جا خوش کرده بودند، نشستم. - بیشتر آدم‌ها با قصد خوب کارهای اشتباه می‌کنند. یکیش هم تو! نیلوفر، می‌خوام امیر رو ببینم. ببینم توی این چند ماه چقدر عوض شده! چشم‌هایش گرد و دهانش گشاد شد. - اگه می‌خواستی زیر قولت به اون یارو بزنی چرا تا حالا نزدی؟ خب این همه وقت داشتی که دوباره برگردی پیش امیر! کمرم در آن حالت نشسته در حال خرد شدن بود، روی زمین دراز کشیدم. - عطش عشق شنیدی تا حالا؟ تشنه‌ام شده. می‌خوام ببینمش بعد که سیراب شدم رهاش کنم بره پیش نامزدش! کنارم زانو زد. لحنش ملایم و مظلومانه بود. - امیر انقدر تو رو دوست داره که به خاطرت قید اون دختر رو بزنه، درسته؟ پوزخندی تحویلش دادم. میان ابروهایش پر چین شد. از پوزخند زدن متنفر بود. - نچ...! مکتب عشق اساطیری که قبلا برات تعریف کردم، بعد از رفتن من تعطیل شد! امیر نمی‌بخشه، فراموشم نمی‌کنه. فقط می‌خوام شانسم رو امتحان کنم.... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💕✨💕سلام مسیحای عالم ، مهدی جان کاش همه می دانستند که مسیح هم چشم به راه توست . کاش همه می دانستند که دمِ توست که مرده را زنده می کند و عالم را جان می بخشد . کاش همه می دانستند نجات بخش موعودشان کیست ... آنوقت همه چشم به راهت می شدند ... 💖السلام علیک یا صاحب الزمان 💖 ۱۴صلوات به نیابت از امام عصر علیه السلام(ع) تقدیم به پیشگاه امام سجاد(ع)،امام باقر(ع)و امام صادق (ع) 🍃☘🍃امام صادق عليه السّل
#حدیث ❤حضرت علی علیه السلام : ‌ 💞 زکاتِ زیبایی، عفت و پاکدامنی است. 💕 ‌ 📚تصنیف غرر، ص ۲۵۶📚 ‌ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 💠 برخی همسران برای عذرخواهی می‌کشند و یا مانع عذرخواهی زبانی می‌شود. 💠 یکی از راههای این نقیصه این است که عذرخواهی خود را روی نوشته و یا انجام دهید. 💠 برای هر مشکلی فکر و ابتکار به خرج دهید و برای حل آن نمایید‌. نه اینکه بی‌خیال آن شوید. 💠 ابتکار و تمرین شما به چشم می‌آید و درکتان خواهد کرد‌. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔰خانم خونه به همسرت بیش از اندازه بدبین نشو و گیر نده 🔸گاهی مردهایی را دیده‌ایم که وفادار بوده‌اند، اما به این دلیل که همسرشان بی‌اندازه آنها را متهم به خیانت کرده است، آگاهانه دست به خیانت زده‌اند. 🔸این مردان به نقطه‌ای رسیده‌اند که همان ضرب‌المثل معروف ماست: «آش نخورده و دهان سوخته.» پس فکر کرده‌اند وقتی اینقدر باید برای کاری که نکرده‌اند متهم شوند، پس بهتر که آن کار را انجام دهند. 🔸در واقع ترس از خیانت همسر باعث شده که بدترین ترس او به واقعیت تبدیل شود. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال733 سلام خسته نباشید همسرم تو زندگی مطیع و فرمان بردار خانوادشه اون قدر که اعضای خانوادش تو زندگیمون تاثیر دارن من ندارم واقعا دیگه خسته شدم اگه مشکلی پیش بیاد و اون مشکل از طرف من باشه که باید طاوانشو ببینم ولی اگه از طرف اونا باشه ایب نداره مدام توی زندگی مشترک من با همسرم هستن یه راهنمایی بکنین چیکارکنم پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاورخانواده باسلام از من به تو نصیحت هیچگاه هیچگاه خودت رو بین همسرت وخانواده اش حائل نکن به چند دلیل فکر میکنه تو انحصار طلبی وهمه چیز رو فقط برای خودت میخوای ،فکر میکنه که تو میخوای بین اون وخانواده اش جدایی بندازی،تورا ادمی حسود وخودخواه میبینه بهترین راهکار همدلی ودرک متقابله باید خودت رو از انها جدا ود مقابل انها نبینی توهم یکی از انهایی ود واقع یه خانواده که باید با محبت وبا احترام باهم برخورد کنند ودر همه احوالات خدارو ناظر اعمال خود بدانی وبرای رضای او قدم برداری ،دیگه اینکه اگه برای خانواده اش احترام نذاره به تواصلا احترام نمیذاره پس این یه حسنه نه عیب وجای خوشحالی داره ،ازاون گذشته تصور کن خودت مادر شوهر شدی وعروست اینگونه باهات رفتار کنه چه حسی داری؟پس لطفا مراقب باش.... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕اثرات مقایسه ➖اشکال کار مقایسه در این است که چه خود را بهتر بدانیم وچه بدتر، در هر دو حالت بازنده‌ایم. اگر خود را بدتر بدانیم، یک بدبختی هستیم که از بقیه کمتریم، و اگر خود را برتر بدانیم، چون مبنای مقایسه داریم، وحشت از اینکه دیگران چگونه به ما حسودی میکنند، چگونه زیر پای ما را خالی میکنند، و مایل به فرو کشیدن و فرو آوردن ما هستند، همه اینها دست به دست هم میدهد و انسان را از پا در می‌آورد. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕ کم اثرترین نوع تشویق، تشویق مشروط است. "اگر غذایت را کامل بخوری برایت اسباب‌بازی میخرم" هرچند ممکن است والدین با این روش به صورت مقطعی به نتیجه دلخواه برسند اما این نوع تشویق منجربه نهادینه شدن رفتار در کودک نمی‌شود. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕موفق ترين روابط عاطفي چه روابطي هستند؟ ➖موفق‌ترین روابط عاطفی، روابطی هستند که در آنها استقلال و فردیت افراد حفظ می‌شود. به بیانی دیگر، روابطی که به وابستگی و تجاوز به حریم یکدیگر آلوده می‌شوند به سرعت فرسوده شده و از بین می‌روند. از طرفی دیگر، اگر این استقلال از حد خود فراتر رود و به‌جایی برسد که دو نفر نتوانند با هم صمیمیت سالم داشته باشند و به وحدت و یگانگی برسند، آن ‌وقت رابطه آسیب می‌بیند و از بین می‌رود. همچنین، اگر دو نفر آنقدر به هم وابسته باشند که بخش‌های دیگر زندگی و نقش‌های دیگرشان در زندگی را کنار بگذارند نیز دیری نمی‌گذرد که رابطه آسیب‌ دیده و از بین می‌رود. ➖بنابراین، آنچه در کنار حفظ استقلال و فردیت مهم است، تعادل، عشق، احترام و امنیت است. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال734 سلام من جهازمو خیلی هاشو خریده بودم مقدار کمی دیگش مونده بود میخواستم بخرم همسرم نزاشت بخرم گفت اگه بخری پاتو میشکنم حالا همش تو سرم میزنه که مامانت بی جهاز فرستادنت من از این رفتارش خیلی ناراحتم چه کنم؟ بیشتر خانوادش گفتن بهش اینقدر گفتن که اینم از این حرفا میزنه یعنی که قبلش از این حرفا نمیزد پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاورخانواده باسلام طبق دستور دین اسلام جهاز یا همان اثاثه منزل جزء نفقه زن هستش ووظیفه مرده که ان را فراهم کنه وبه خانم تقدیم کنه تا همین جاش هم بهش لطف کردین نفقه خانم شامل منزل واسباب ولوازم ان طلا درحد شان خانم خوراک پوشاک درمان لوازم ارایش و...میشه پس ایشون اجازه نداره طلب چیزی رو بکنه که وظیفه خودش هست البته این رو برای اطلاع خودت گفتم نه اینکه دعوا راه بندازی بگو انشاالله در کنار هم به همه چیز میرسیم مهم اینه که همدیگه رو داریم وبا هم زندگی رو میسازیم @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌 📌 برای بار اول من خطر کنم و برای بهم رسیدنمون تلاش کنم. تا به حال این حرف‌ها را از من نشنیده بود، از منی که امیر را به دست فراموشی سپرده بودم. *** - بابا تو رو خدا نزنش...! به خدا من برش داشتم نه مامان! کمربندش را از کمر کبود مادرم به سمت من کشاند. - کجاست توله سگ؟ هوی! با توئم. کدوم گوری گذاشتیش؟ اجازه نداد دهانم را باز کنم و محل زهرماریش را بگویم، سگک کمربندش را روانه صورتم کرد. از درد به خودم پیچیدم. مادرم به سمتمان دوید تا از حالت منگی بیرونم بکشد. صدای فریادهای او می‌آمد، همان غریبه‌ای به نام پدر! کمربند را مدام به مادرم می‌زد و از من می‌پرسید کجاست؟ زبانم لال شده بود، حرف‌های مادر را آویزه‌ی گوشم کردم" حتی اگه بزنتت باز هم پدره و قاتل نیست؛ اگه می‌خوای زودتر بره ترک کنه، چیزی از مکان اون آشغال‌ها نگو!" سکوت کرده بودم، با پا رفته بود روی کمر بی‌جان مادرم و با آن صدای بی‌جانش فریاد می‌زد: - دِ بگو کجاست! دیگر صدای ناله‌های مادر را نشنیدم. تمام کرده بود. با چشم‌های باز، آخرین لحظه‌ی عمرش هم به فکر ترک کردن اون مرد بود. زجه می‌زدم، به صورت کبودم مشت می‌زدم. فریاد می‌زدم و آن مرد را ناسزا باران می‌کردم. احساس کردم دریایی روی سرم خالی شد! چشم‌ها و دهانم با هم باز شدند. چشم‌هایم را مالاندم، نیلوفر نگران نگاهم می‌کرد. - تمام صورتت خیس عرق بود. اسم مادرت رو فریاد می‌زدی! مجبور شدم پارچ آب رو روی سرت خالی کنم. بی‌رمق چیزی را زمزمه کردم. - خوبم. ساعت چنده؟ نگاهی به ساعت روی دیوار کرد. - نه و سی و پنج دقیقه. پتو را کنار زدم و به آرامی از جایم برخواستم. - اول میرم پیش امیر بعد هم کافه. سعی کن بهم زنگ نزنی! - یه لقمه نون بخور ضعف نکنی! نگاهی به سماور داخل آشپزخانه انداختم. با این حال اگر چیزی چیزی هم نمی‌خوردم پیش امیر پس می‌افتادم. بعد از نوشیدن چای، خواستم با همان چهره‌ی برزخی آماده شوم که نیلوفر خریدارانه براندازم کرد. - بیا اینجا ببینم! با این ریخت می‌خوای بری پیش امیر؟ ببیندت پس می‌افته داخل اتاق رفت و با کیف لوازم آرایش بازگشت. شروع به نقاشی کردنم، کرد. - خب من الان شدم مواد شیمیایی! برم تو چادر و لباس مردم جا صورتم روشون می‌مونه! خندید. - اگه بری پیش امیر، باباش همه‌ی اون پول رو با سفته‌هایی که ازت گرفته می‌خواد؟ - الان که قرار نیست اون خبردار بشه. مگر اینکه کلاغه خبر ببره! با مانتوی مشکی کوتاه و شلوار لی از حیاط گذشتم. برای آنکه عباس نیاید و اول صبحی با آن صدای نکره‌اش برایم بخواند به سمت درب خانه دویدم. کوچه خلوت بود. اولین تاکسی را نگه داشتم. پنجاه دقیقه‌ای طول کشید تا به ساختمان بزرگ رسیدیم. کرایه را در حالت خواب و بیداری پرداخت کردم. خودم هم نمی‌دانستم اینجا آمدنم چه دلیلی دارد! خودم را از محوطه اصلی به سمت نگهبانی کشاندم. - آقای محترم و زحمتکش، من با امیر فرهود کار داشتم، می‌دونید طبقه‌ی چندمه؟ با آن ریش‌های سفیدش که بویی از ریشه جوانیش نبرده بود، لبخند زد. - اگه همونی که وکیله رو منظورت باشه اسمش رو زده. طبقه‌اش رو یادم نیست برو از تابلو ببین! اطاعت کردم و بعد از گذراندن راه درازی به تابلو رسیدم. با آسانسور بالا رفتم. روی تابلو نامش نوشته شده بود. لبخندی بی‌زاویه روی صورتم نقش بست. شانس آوردم در باز بود و لازم نبود در بزنم. آهسته بازش کردم، در اولین نظر شیدا را دیدم که با آن تیپ جلف و آرایش سیاه روی میز منشی نشسته بود. آهسته داخل شدم. به محض ورودم با اخم گفت: - خانوم وقت قبلی دارید؟ کاش من را نشناسد، کاش! - من شخصا با رئیست کار دارم. و به سمت اتاقش رفتم که شیدا جلویم قرار گرفت. کاش آنقدر انرژی داشتم تا با پاشنه‌ی پانزده سانتی‌ام صورتش را بپوکانم @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ پروردگارا🙏 در این شب زیبا 🎊 دفتر دلمان❤ را به تو میسپاریم🙏 با دستان مهربانت ❤ قلمی بردار خط بزن غمهایمان را و دلی رسم كن به بزرگی دریا🙏 آمیـــن یا رَبَّ 🙏 در اولین شب سال نو میلادی🎊 براتون دعا میکنم🙏 خــداے بزرگ نصیبتون کند هر آنچه از خوبی ها آرزو دارید😇 لحظه هاتون آروم خــــوابتون شیرین😴 آسمون دلتون ستاره بارون⭐️🌟⭐️ شبتون آروم و زیبا 🙏⭐️🙏 @ o
🔹 دعا برای ظهورش چه لذتی دارد غلام درگه مهدی چه عزتی دارد 🔹 بمان همیشه منتظر و بی قرار دیدارش که انتظار ظهورش چه قیمتی دارد 🔸 اللهم عجل لولیک الفرج @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سلامی به زیبایی نگاه مهربونتون صبح زیباتون پرازآرامش وحس قشنگ زندگی امـیدوارم در ایـن روززیبااا غرق درباران رحمت الهی شوید سلام دوستان خوبم✋ صبحتون بخیر 🌸 چهار شنبه تون پرازخیر وبرکت❤️ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕عوامل تخریب روابط زناشویی تکنولوژی عدم گفتگو خانه نشینی تجمل گرایی حسادت مفرط شوخی‌های بیجا نبود برنامه و هدف ساعات کاری اضافه بی‌ توجهی به همسر نگاه منفی به خانواده همسر عدم رسیدگی به وضع ظاهری @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕ پرخاشگری خیالی چیست؟ ➖ بهترین، موثرترین و کم هزینه ترین روش اعمال پرخاشگری است. به هنگام "عصبانیت شدید و غیر قابل کنترل" بدل از اینکه شروع به پرخاشگری کلامی یا فیزیکی کنید، هر جور که دوست دارید طرف مقابلتان را بزنید اما در ذهنتان! یک زد و خورد تمام عیار خیالی علیه شخصی که در دنیای واقعی در آن لحظه احساس میکنید مستحق پرخاش است راه بیاندازید و یا داستانی در رابطه با پرخاشگری بنویسید. تحقیقات در حوزه روانشناسی اجتماعی با در صد بسیار بالا مشخص کرده که اعمال پرخاش بصورت خیالی بهترین، موثرترین و کم هزینه ترین روش به لحاظ تلفات جسمی، روحی، شخصیتی، اخلاقی، فکری و مالی است. اما به این نکته توجه کنید این روش را فقط زمانی اجرا کنید که "خشمتان شدید است و غیر قابل کنترل" و هر لحظه امکان درگیری لفظی شدید یا درگیری فیزیکی باشد. در غیر این صورت فقط نفس عمیق بکشید و از آن مکان دور بشوید و ذهنتان را مشغول چیز دیگری بکنید. اگر باور ندارید...؟ امتحان کنید...!!! @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همسرداری واقعی 🔴 استاد دانشمند! @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال735 من ۱۸ سالمه و با اقایی ۵سال دوست هستم ۲۷سالشونه خانوادش نمیدونستند اما خانواده من میدونستن و هر روز ظهر خونه ما بود چندوقت پیش خانوادش گفتند که باید زن بگیری و اونم گفت که کسیا س راغ داره اومدند برای اشنایی ولی خانوادش قبول نکردند چون من چندماه قبل ازروی عصبانیت زنگ زدم خونشون و گفتم که من باپسرشون درارتباط بودم الان سر همین قضیه خانوادش لجبازی میکنن و گفتن قطعا جوابشون نه هست اما ما همدیگرا خیلی دوستداریم و من از لحاظ اینکه سنش بیشتره و خیلی چیزا همه فکرمو کردم و ازازدواج باهاش مطمئنم اما الان نمیدونیم خانوادش را چیکارکنیم پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده باسلام خواهر خوبم قبول کن که این رابطه اشتباه بود !خصوصا اینکه شما خیلی در سن پایین ودر اوج احساس اقدام به این رابطه کردید واون زما کاملا احساسی بودین ودیگه اینکه فاصله سنی یه خورده ...البته توی اون سن اصلا نمیشه که به همه موءلفه های ازدواج رو در نظر گرفت وکاملا از روی احساس هست دیگه اینکه ازدواج در واقع وصلت دو طایفه درکل وبه طور خاص وصلت دو خانواده است وحتما باید دو خانواده رضایت کامل داشته باشند که این ازدواج موفق باشه وبهتره که این کار رو به عهده نامزدت بزاری وشما دخالتی نداشته باشی اون بهتر میتونه اقدام کنه ودر کل اینجوری شما جایگاه خودت رو حفظ میکنی وبی احترامی هم نشده وحتی اون باری هم که زنگ زدی اشتباه بوده وباید همه جوره به عهده خود اقا میگذاشتین در کل صبور باش اگه قسمتت باشه حتما میشه به امید خدا خوشبخت باشی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺☘🌺☘🌺☘
🍃🌺چهارشنبه تون رو معطر کنید با فرستادن صلوات بر محمد (ص) و خاندان پاکش🌺🍃 🍃🌺اَللّهمّ صلِّ علی محَمّد وآل مُحَمَّد وَ عجِّّل فرجهُم🌺🍃 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌼سلام 💜چهارشنبه تون زیبا 🌼و لحظات زندگیتون 💜گرم از عشق و محبت 🌼امیدوارم امروز 💜لبخند شیرین روی لباتون 🌼شادی توی دلهاتون 💜آرامش توی قلبهاتون 🌼و خدا یار و یاورتان باشه @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
😊 فواید خندیدن : کاهش استرس رابطه بهتر ضد درد تنفس بهتر کاهش وزن خواب بهتر کاهش بیماری های قلبی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❣اینقدرقشنگه که روزی چندبار بایدخوانده شود👇👇👇 خنده باید زد به ریش روزگار ورنه دیر یا زود پیرت می کند سنگ اگر باشی خمیرت می کند شیر اگر باشی پنیرت می کند باغ اگر باشی کویرت می کند شاه اگر باشی حقیرت می کند ثروت ار داری فقیرت می کند گاز را بگرفته زیرت می کند عاقبت از عمر سیرت می کند گر زدی قهقه به ریش روزگار ریش را چرخانده شیرت می کند دل به تو داده دلیرت می کند خویشتن فرش مسیرت می کند عشق را نور ضمیرت می کند خاک اگر باشی حریرت می کند کورش ار باشی کبیرت می کند رستم ار باشی امیرت می کند آشپز باشی وزیرت می کند پس بخندید و بخندانید هم خنده دنیا را اسیرت می کند. .. لبتان پرخنده دلتان همیشه شاد وخرم باد..... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 💠 اگر گاهی همسرمان در خواندن نماز می‌کند بهترین روش این است که با روش زبانی به او تذکر ندهیم. 💠 بلکه در اوقات نماز، با آرامش و مهربانی، سجاده زیبا پهن کنیم، خود را با عطر دلخواه همسرمان کنیم، لباس سفید و مخصوص نماز بپوشیم، با زیبایی و طمانینه و در معرض دید همسرمان (البته بدون قصد ریا) بخوانیم. 💠 با نماز زیبا، در درون همسرمان و اشتهای به نماز ایجاد خواهد شد. 💠 قبل و بعد از نماز، خوش اخلاقی خود را زیاد کنیم تا اثر ما، بیشتر شود. 💠 به هیچ عنوان بابت همسرمان در نماز، با او نکنیم چرا که اثر عکس دارد. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌 📌 با دیدن چهره‌ی من، چشم‌هایش گرد شدند و ابروهایش بالا رفتند. هاج و واج نگاهم می‌کرد. - ل... یلی، خودتی؟ شانه‌ای بالا انداختم و چشم غره‌ای نثارش کردم. - نه عزرائیلم اومدم جونت رو بگیرم! لرزش دست‌ها و پلک‌هایش را به خوبی حس می‌کردم. - حالا گم میشی کنار؛ برم پیش شوهرم؟ پوزخندی زد. - شوهرت؟ امیر ازدواج کرده لیلی! صدایم را بالا بردم و دست‌هایش را از جلوی در کنار زدم. در اتاق را باز کردم. پاهای امیر روی میز بود. چشم‌هایش دو کاسه خون، دهانش از شدت تعجب نای بسته شدن نداشت. و من آرام و قرار نداشتم. تنه‌ای به شیدا زدم و داخل اتاق شدم. پاهایش را جمع کرد و از روی صندلی چرمش بلند شد. - خواب می‌بینم؟ لبخند مطمئنی به رویش پاشیدم. - نه داری کابوس می‌بینی... جلوتر آمد. انگشت‌هایش را لای موهای مجعدش برد و چنگ زد. - رویاست. - اما واقعیته امیر، منم لیلی. اومدم برای تمام اشتباهات ازت عذر خواهی کنم. من قدرت رو ندونستم. حالا می‌خوام جبران کنم البته اگه فرصتی برای جبران باشه! صدای "هه" گفتنش در اتاق پیچید. - فرصت؟ تو راه برگشتی رو هم برای خودت گذاشتی؟ نه... لیلی تو برای من تموم شدی. سکوت کرد و زمزمه‌وار چیزی گفت: - قیافه‌اش رو کرده مثل ذخایر ملی! زن بی‌اعتماد به نفس! حالا با این چهره‌ی درب و داغون توقع داره بخشیده هم بشه. به سختی خودم را کنترل کردم تا عصبانی نشوم. - من از تو خواستم که ببخشیم؟ من گفتم برای جبران اومدم. صدایش را بالا برد. برای تکان خوردنم نیم‌فاصله هم نگذاشته بود! سرش دقیقا بالای سرم بود. از شدت بالا گرفتن صورتم، استخوان‌های گردنم یک به یک در حال شکستن بودند. - جبران؟ تو می‌خوای چی رو جبران کنی؟ آبروی من؟ انگشت نما شدنم؟ توهین‌هام به پدر؟ هان! تو چی رو می‌خوای جبران کنی لیلی؟ صدایش لحن مظلومانه‌ای گرفت. - من عاشقت بودم، پشت پا زدی به اون همه عشق برای پول؟ حاجی راست میگه امثال تو دنبال پولید، فقط همین. چیه؟ پول کم آوردی اومدی پیش این مرد غریبه؟ فهمیدی چی به من گذشت وقتی اون طوری ترکم کردی؟ چشم‌هایش خیس بود، مرد من گریه می‌کرد! کاش سیگارم را در می‌آوردم و به او می‌گفتم که هر دویمان بعد از هم تمام شدیم. دختری که گریه امانش را برید و سیگار کشید و پسری که سیگار دوای دردش نشد و اشک ریخت! عطش نگاه کردنش در تمام اجزای بدنم جریان پیدا کرده بود. نبضم تندتر از همیشه می‌کوبید. انگار آخرین بار است که چشم در چشم هم می‌شویم. بعضم را قورت دادم. - امیر، شنیدم نامزد کردی. حق داری دیگه اسم من رو هم نیاری. چه تو ذهنت، چه تو نوار خالی مغزت و چه توی... شناسنامه‌ات! اما من دلم نمی‌خواد فراموش بشم. می‌خوام دوباره مثل دو تا دوست بشیم با این تفاوت وسط زندگیمون یه دختره هست! مغرش قفل کرد. گیج نگاهم می‌کرد، از بی‌پرواییم جا خورده بود امیر من، سنگ صبورم، فقط می‌خوام بهت بگم اون روز که گذاشتم و برای همیشه رفتم برای چی بود! منتظر نگاهم می‌کرد. از زیر دستش راه صندلی کنار میز را پیش گرفتم و رویش جا خوش کردم. روی کاناپه نسکافه‌ای اتاقش که با کاغذ دیواری‌های قهوه‌ای بیشتر شبیه کارخانه قهوه یا نسکافه سازی بود، نشست. - اون روز همین شیدا، منشیت که قبلا دوست صمیمی من بود، رفت و به بابات گفت با من می‌گردی. زندگی من رو از اول تا آخر براش شرح داده. نمی‌دونم حرف‌های من تا چه حد برای تو سنده اما این دختره تو این دفتر وصله ناجوره! میخکوب نگاهم شده بود و دست‌های در هم قلاب کرده‌اش را از هم جدا کرد و انگشت اشاره‌اش را به سمت من گرفت. - اونی که تو این دفتر وصله ناجوره تویی. تو ناجورترین آدمی هستی که سهوا وارد زندگیم کردم. فکر کردی ندونسته شیدا رو استخدام کردم؟ نه! چند بار تو دانشگاه کنار هم دیدمتون. بهم گفت توی همین چند ماه که رفتی یا همون وقت‌هایی که با هم بودیم با چند نفر رابطه داشتی! حرفش رو باور کردم چون تو رفته بودی. سراسیمه با چشم‌هایی که از شدت لرزش مردمکش سنگین شده بود به سمت درب اتاق رفتم. دست شیدا را که همچنان رو به روی ما ایستاده بود و تمام حرف‌هایمان را هم شنیده بود، گرفتم و به داخل آوردم... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سلام ممنون از کانال خوبتون خواهش میکنم جوابم رو بدید قبلا پیام دادم ولی جوابی نگرفتم زنی هستم 37ساله با مردی ازدواج کردم که ازدواج دومم هست من بخاطر بچهام با این اقا تو یه خونه زندگی نمیکنم یعنی قرار بود یه مدت اینجور باشه تا بچها را اماده کنیم و باهم زندگی کنیم این اقا خیلی بد بین هستند به حدی که این حس بد بینی بمنم منتقل شده از نظر شوهرم اگه اون باهر خانمی صحبت کنه یا رفت و امد کنه هیچ اشکالی نداره ولی اگه من در مکان عمومی ناخداگاه چشمم به چشم مردی افتاد یعنی میخوام با اون اقا ارتباط داشته باشم واقعا از این رفتارهاش خسته شدم هربار میام باهاش حرف بزنم که من از این رفتارهات ناراحت میشم جنگ و دعوا راه می اندازه و نمیذاره حرفم تمام بشه و منو به جدایی تهدید میکنه هرچی بهش میگم یه کلید از در خونه بمن بده نمیده همه رفتارهاش مشکوکه دیگه نمیدونم چیکار کنم جدایی برام سخته خیلی دوستش دارم ولی تحمل این وضعم برام سخته تورو خدا راهنماییم کنید که چیکار کنم امروز گفته دیگه هیچوقت حق ندارم برم پیشش ایا بنظر شما جدا بشم کمکم کنید خواهش میکنم پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده باسلام
متأسفانه بدون درنظر گرفتن تفاوتهای موجود بین زن و مرد، زمانی را جهت درک و احترام گذاشتن به یکدیگر اختصاص نمی دهیم. به همین دلیل به فردی پرتوقع، زودرنج، خرده گیر و کم تحمل تبدیل می شویم. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ازدواج درست و آگاهانه 🔴 #معنای_زیبای_مهریه #استاد_ماندگاری @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺