🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
بهانه میگرفت و دوست داشت باهم به پارک برویم، حاضر شدیم و به راه افتادیم، وقتی رسیدیم،فرشی پهن کردم و او مشغول بازی شدند. 🤩
بچههای زیادی بودند که در پارک بازی میکردند.🚲⚽️
ناگهان صدای فریاد مادری توجهم را به خود جلب کرد که میگفت: محمد بیا دیگه، بازی رو تموم کن! 😡
اما پسرک غرق بازی بود، مادر پشت سر هم فریاد میزد و لحظهای درنگ نمیکرد و هر لحظه عصبانیتر میشد!
رفتار مادر برایم جالب بود، به یاد بیصبریها و عجول بودن خودم افتادم، به راستی من مادر چه طور میتوانم صبور بودن را به فرزندم یاد بدهم؟🤔
چه طور میتوانم به او یاد بدهم که در موقعیت های مختلف زندگی طرف مقابلت را درک کن، وقتی خودم به این درک نرسیدهام که به کودکی که غرق بازی است باید فرصت داد تا دل از بازی بکند و از دوستانش جدا شود!
چه طور باید عصبانیت خود را کنترل کنم و به یکباره همه خشمم را بر سر فرزندم آوار نکنم؟🤔
شاید راه حل دقت و ارزیابی رفتارهای روزانه خودم است، اینکه حواسم باشد چه طور رفتار میکنم؟👌
چهحرفهایی میزنم؟!
با خود فکر میکنم🤔
✅در موقعیتهای مختلف بهترین رفتار چیست؟
✅نقطه ضعفهای من چیست؟
✅ چه طور میتوانم مشکلات اخلاقی خودم را حل کنم؟
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🔰
https://eitaa.com/moshaveronlin
(منبع، کانال خاطرات مادرانه )
🔰
@madarane89
اصلا بیا یک جور دیگر حرف بزنیم...
اصلا دلم میخواهد به تو بگویم "عزیزم"
امشب دعوا و سرزنش را به یک جای دور و غیرقابل دسترس پرتاب میکنم...
شورش را دراورده ام دیگر، هرشب، هرشب... جای نفس کشیدن برایش نگذاشته ام بنده ی خدا...
بنده ی خدا؟
نمیدانم چقدر این کلمه دقیق است... که اگر بنده ی خدا بود حتما حسابرسی اش سخت تر و مو را از ماست بیشتر می کشیدم برایش...
خوب میدانم که فقط آرزوی بندگی را دارد، همین.
دلم برایش میسوزد.
خب لابد تلاشش را کرده، لابد قصد دارد تلاشش را بکند... ناامیدش نکن!
دست نوازشی روی دلم میکشم. حسابی خسته است. درست است چندباری از کلافگی بغض کرده، حتی بین خودمان بماند صدایش هم بالا رفته... اما تا حواسش جمع شده خدا را شکر کرده برای اییین همه زندگی...و استغفار ورد لبش، برای طهارت زبانش...
این نقطه را اولین بار نیست که تجربه میکنم... این نقطه که یک نیم وجب بچه ی کوچک مداااام چسبیده باشد به من و آنقدر تکان بخورد تا مرا از تک و تا بیندازد...
یادم نمیرود گریه های مداوم دختر کوچکی که مرا مادر کرد. از شنیدن صدای گریه اش قند توی دلم آب میشد که خدایا این صدای بچه ی من است؟! و به خودم میگفتم تو کی بزرگ شدی که حالا مادری کنی؟...
روزهایی گذشت که دخترک را با برادرش بغل میکردم تا آرام بگیرند... روزهایی که دست درد آرام و قرار را میگرفت از من...
خوب میدانم که میگذرد....
این چند ماه، سنجاق سینه مادر بودن هم میگذرد...
بالاخره ظرف ها شسته میشوند، لباس ها تا میشوند، اسباب بازی ها هم به سرجای خود میروند... بالاخره خانه جارو میشود، میزها گرد گیری...
دلم میخواهد به خودم یادآوری کنم که "عزیزم، سخت نگیر... میگذرد... و تو وسط همین گذشتن هاست که باید کوله بارت را ببندی... مواظب توشه ات باش که راه طولانی ست و ذخیره ات اندک*... توشه ات را پر کن از بوسه های فرزندانت... از رسیدگی به ایشان که پناهشان تویی... از تغافل... از کنترل خشم... از حال خوبی که به زندگی میدهی...
بالاخره خانه جارو می شود... میزها گردگیری... "
امشب دعوا و سرزنش را به یک جای دور و غیر قابل دسترس پرتاب میکنم و به تو میگویم
" عزیزم"
* امیرالمومنین علیه السلام "«آه من قلّه الزّاد و طول الطّریق و بعد السّفر و عظیم المورد؛ آه از کمی زاد و توشه و طولانی بودن راه و دوری سفر (آخرت) و عظمت مقصد»"
1400/7/27
#مادر_نوشت
هدایت شده از ماهنشان / تربیت اسلامی
21.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 بشنوید
🌀 برنامهریزی برای مهمترین سرمایهای که دست ما است 🌀
↩️ چرا برای فرزندانمان فرصت نداریم؟
↩️ برای چه مسائلی از فرزندمان وقت اختصاصی بگذاریم؟
#تربیت #تربیت_نوجوان #تربیت_دینی #کودک #نوجوان #تربیت_کودک #تربیت_اسلامی #تربیت_فرزند
🔰
https://eitaa.com/ali_fatemipour
═━•◈◈•❁•••❁•◈◈•═━
هدایت شده از ماهنشان / تربیت اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روزانه از کنار چه مسئلههایی به سادگی میگذریم؟
🏷 کسانی که دعوت حادثهها و فتنهها و امتحانها را نمیشوند و از کنار آنها به سادگی عبور میکنند، چگونه دعوت رسول را پاسخ میدهند؟!
↩️ مسائل بزرگ از جاهای کوچک شروع میشود!
میلاد برترین مربی بشریت برای شما و خانواده محترمتان پر خیر و برکت انشاالله...
#خودتربیتی
#مربی
#طبیب_دوار_بطبه
💟 به سخنان کودک گوش دهید، هر چند بی هدف، پراکنده و طولانی باشد
◀️ کودک باید اجازه داشته باشد احساساتش را در شرایط مختلف بیان کند و در تصمیم گیری ها اظهار نظر کند تا درآینده در موقعیتها اجتماعی موفق ظاهر شود.
https://eitaa.com/moshaveronlin
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘
#داستان_های_تربیتی
طفلکی از همان صبح خیلی انرژی داشت، دوست داشت با او بازی کنم، اما امروز کارهایم زیاد بود، حتما باید برای خرید به بیرون از منزل میرفتم، همسر و پسرم هم نبودند تا بچهها خانه بمانند و من بیرون بروم، چهارتایی سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم، هوا خیلی گرم بود، بلاخره بعد از دو ساعت به خانه برگشتیم، حالا موقع پخت ناهار بود، دخترم همینطور منتظر بود و بیقراری میکرد، دلش بهانه بازی میگرفت، اما من بودم و کارهای زیادی که نمیتوانستم رهایشان کنم!!
بلاخره هر طوری بود با خواهرانش سرگرم شد و من مشغول کارهایم شدم، باید زودتر کارهایم را تمام کنم، هر چند خیلی خسته هستم، اما نگاهم به فرزندانم میافتد، لبخندی لبانم را قلقلک میدهند و دلم آرام میگیرد و برای چندمین بار با خود میگویم، خدا رو شکر کن، تو لایق چهار هدیه سالم و زیبا بودی!!!
شب شده و همسرم خسته از کار برگشته و میخواهد سریال مورد علاقهاش را نگاه کند، دخترم بالا و پایین میپرد و هنوز هم انرژی زیادی دارد، فکری به ذهنم میرسد تا سرگرم بشود و همسرم کمی استراحت کند، چندین ظرف را کنار هم ردیف میکنم و از او میخواهم میوههای شسته شده را داخل ظرفها بچیند تا آنها را داخل یخچال بگذارم، ذوق میکند و سریع مشغول میشود، خانه آرام است، همسر و پسرم مشغول دیدن تلوزیون هستند و من و دخترانم هم مشغول بازی با میوهها!
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘
🔰
https://eitaa.com/moshaveronlin
(منبع، کانال خاطرات مادرانه )
🔰
@madarane89
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🌺🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#داستان_های_تربیتی
امشب میخواستیم برای خونه بریم خرید، به بابای سهیل گفتم: "بریم یه کم پیاده روی بعدش از اونجا برای خونه خرید کنیم؟! "
سهیل گفت: "من میخوام با دوچرخه بیام"
هر دو لبخند زدیم و اونم سوار دوچرخه شد و به راه افتادیم.
اول رفتیم سر خاک شهدای گمنامی، مقبرهش نره نزدیک خونهمون بود، یک ساعتی اونجا نشستیم و سهیل کلی دوچرخه سواری کرد و بعدش رفتیم سوپری یه خورده خرید کردیم و بعدش رفتیم میوه فروشی!
به میوه فروشی که رسیدیم پسرم گفت: " مامان میشه برام میوه بخرین؟" لبخندی زدم وگفتم " بله، خودت برو پلاستیک بیار و میوه بردار! "
رفت داخل مغازه و یکی پلاستیک آورد و چند تا دونه برداشت و بعد داد به آقای فروشنده، تشویقش کردم و ازش خواستم یکی دیگه پلاستیک بیاره تا باهم سیب برداریم، من پلاستیک رو به دست گرفتم و تا پسرم خودش سیب ها رو انتخاب کنه!
سهیل خیلی بادقت سیبها رو نگاه میکرد و یکی یکی برمیداشت و میریخت داخل پلاستیک!
خیلی خوشحال بود از اینکه بهش اجازه داده بودیم تومیوه خریدن بهمون کمک کنه.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🌺🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🔰
https://eitaa.com/moshaveronlin
" منبع: کانال خاطرات مادرانه"
🔰
@madarane89
انگار همراه با بیماری کرونا یک درد دیگری همه گیر شده به نام "خود بدبخت پنداری"!!!
با خیلی از مردم که حرف میزنی دلت بیشتر میگیرد... انگار غبار غم پاشیده اند روی سر آدم ها!
بیشتر وقتی توجهم جلب شد که در بازی با دخترک خوش زبانم حرفی را شنیدم که مثل یک سطل آب یخ روی سرم بود!
من مهمان بودم در خانه ی خیالیَش... کلی حرف زدیم و آنجا که کار به گِلِگی از روزگار رسید درجواب من که: "عیب ندارد خدا بزرگ است"
گفت:"توی شهر ما اصلا خدا وجود ندارد"
از آن روز خیلی به گفتگوهایمان فکر میکنم.
نکند ما آدمها خیال میکنیم درشهرمان خدایی وجود ندارد!!!
شاید هم اصلاً فکر نمیکنیم!! فقط می نالیم...
شاید هم فراموش کرده ایم که "لقد خلقنا الانسان فی کبد"* و از دنیا زیادی توقع داریم
شاید" لایکلف الله نفسا الا وسعها"** را از یاد برده ایم و خودمان را دست کم گرفته ایم
نمیدانم... ولی هرچه هست میدانم خیلی هایمان" إن مع العسر یسری"*** را چنان در شلوغی روزگار گم کرده ایم که گویی" توی شهر ما اصلا خدایی وجود ندارد..."
* همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفريديم. سوره بلد؛4
** خداوند هیچ کس را تکلیف نکند مگر به قدر توانایی او.سوره بقره؛286
***پس [بدان كه] با دشوارى آسانى است. سوره انشراح؛ 5
#مادر_نوشت
1400/8/30
@moshaveronlin
هدایت شده از ماهنشان / تربیت اسلامی
4_5814697467454687840.pdf
17.93M
◀️ پیشنهاد اساتید مطرح #تعلیم_و_تربیت کشور مطالعه چه کتابهایی است؟
📚 اهمیت این پیشنهادها، زمانی دوچندان میشود که معرفی این کتابها، #فضای_فکری-مؤثرین_تربیت_در_ایران را نشان میدهد. این شخصیتها، #راهبری_کلان تعلیم و تربیت کشور را برعهده دارند.
🗂 با این ذهنیت، پیشنهادهای این اساتید را بررسی کنید و ببینید تعلیم و تربیت کشور #به_کدام_سو می رود!
⏬
https://eitaa.com/ali_fatemipour