eitaa logo
مثله شدگان
39 دنبال‌کننده
972 عکس
47 ویدیو
0 فایل
رمان از زاده ذهن نویسنده هست ✍️ نویسنده و مدیر اصلی: @Shiva13824 ادمین کانالم: @God_my_love_11 📌✍️خوندن رمان بدون عضویت حرام 🥺 لطفاً 🙏 عضوشید لینک ناشناس رمان https://abzarek.ir/service-p/msg/1046682
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت همگی بخیر🌹🍃 هدف ما پیشرفت شماست✅ جذب بالای 80 هم داشتم💫 شرایط تبادلاتمون👇🏻 1_کانالتون حتما حتما گاندویی باشه 2_آمارتون بالای 50 باشه 3_حتما در کانال تبادلات عضو باشید جذبتون بستگی به بنرتون داره👌🏻 تا نیم ساعت بعد از ارسال تمومی بنر ها هیچ پیامی ندید❌ اطلاعات بیشتر از نحوه کاری در کانال زیر سنجاقه🖇👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558 اگر شرایط رو داشتید تشریف بیارید پیوی...
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
اونایی که کشته مرده گاندو هستن حتما کانال های زیادی دارن اما اما اما این کانال با همه فرق داره باور نمیکنی ※ باشه الان لینک کانال رو میفرستم بزن رو پیوستن و ببین 😍 اما قبلش بذار یکم از کانال بگم این کانال ادیت فیلم چالش فیلم استوری ها رمان ها و کلی چیز های خفن داره ♥️ تازه هر ۱۰ نفری که اضافه میشه مدیر ۵ تا تم میفرسته تو گروه خب اینم لینک کانال @mahdesg بزن رو پیوستن
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
سلام بزرگوار یک کانال دارم یک رمان جذاب می زاره هم عاشقانه هم امنیتی قسمتی از این رمان رو بخون بعد عضو شو تا ازدست ندادی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 (رمان عشق به وطن ) مهرانه :داشتیم با خانواده چایی میخوردیم !یک دفعه یک پیااام اومد دد از جام پریدممم وااای مهنا : مهرانه !حالت خوبه ؟ مهرانه :آ آ ر ره خ و ب م مهنا : مهرانه: با خوندن پیام سریع رفتم بالاتو اتاقم 😖 می خواستم زنگ بزنم به دکتر توفیقی استادم ولی .... پ'ن :یعنی چه پیامی اومده بود! ادامه دارد ...🍃 ______________________________ مهرانه ومهنا خواهر های محمد هستن ☺️ رسول عاشق میشه 🤣بیاو ببین قصد ترور ... دارن 😢 راستی رمان بچه مهندس هم می زاریم اگر با سریال بچه مهندس اشنا نیستی تو این کانال میتونی هم رمانش رو بخونی هم باهاش اشنا بشی 😉☺️ ادامه ی رمان در https://eitaa.com/joinchat/3100180637C340f3ade9e ورود اقایان ممنوع 🚫
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
آقا یه لحظه یه لحظه یه استپ اینجا بکنید😁 ایسسسسسسست خب اهم اهم بهتره بگم یه چراغ قرمز اینجا بدارند گلوم درد گرفت😆 خب چی میخواستم بگم؟ آهان شما دعوت شدید به خواندن یه رمان ناب از جنس عاشقان شهادت یه رمانی که مثل و مانندش هیچ جا پیدا نمی کنید😌 میپرسید کجا؟ خب با من بیاید تا بهتون بگم قسمتی از رمان عطیه:معلوم هست تو کجایی؟چرا هر چی زنگ میزنم جواب نمیدهی؟😥 محمد:ببخشید عطیه شرایط جواب دادن نداشتم😔 عطیه:نمیگی من نگرانت میشم؟😒 محمد:حالا چرا اینقدر خوش اخلاق؟😆 عطیه:آخه محمد تو که میدونی من دلم کوچیکه تقی به توقی بخئوره نگران میشم چرا گوشیتو جواب نمیدهی؟بابا مردم از دلشوره خودت که میدونی زندگی بدوت تو برایم بی معناست🥺چرا آخه اینجوری میکنی؟ محمد:باشه باشه ببخشید یعنی الان قهری؟ عطیه:بله😌 محمد:ای بابا عطیه لوس نشو دیگه😒 عطیه:شوخی کردم بابا شوخی کردم😂❤️ محمد:از دست تو🤕😂 عطیه:کی میای خونه؟🙂 محمد:شب خوبه واسه اذان؟😇 عطیه:هر طور خودت راحتی زود بیا یه خبر خوب برات دارم خداحافظ😉 محمد:قربانت خداحافظ زنگ زدم به سعید الو سعید شما کارتون تمومه؟ سعید:بله آقا محمد:پس ببریدش بازداشتگاه خداحافظ موتور رو روشن کردم و راه افتادم سمت خونه ناشناس1:حالا وقتشه برو دنبالش ناشناس:خیالت تخت من کارمو بلدم جوری میزنم که در جا بمیره😏 ناشناس¹:حله😏 ______________ دیدی؟ محمد😱 بیا اینجا تا ادامه شو بخونی رمانی که اینجا میذاره محشره از دستش نده https://eitaa.com/joinchat/2195194034C296fc0916d منتظر حضور گرمتان هستیم🙂❤️ ورود آقایان ممنوع🚫
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
سلام بزرگوار یک کانال دارم یک رمان جذاب می زاره هم عاشقانه هم امنیتی قسمتی از این رمان رو بخون بعد عضو شو تا ازدست ندادی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 (رمان عشق به وطن ) مهرانه :داشتیم با خانواده چایی میخوردیم !یک دفعه یک پیااام اومد دد از جام پریدممم وااای مهنا : مهرانه !حالت خوبه ؟ مهرانه :آ آ ر ره خ و ب م مهنا : مهرانه: با خوندن پیام سریع رفتم بالاتو اتاقم 😖 می خواستم زنگ بزنم به دکتر توفیقی استادم ولی .... پ'ن :یعنی چه پیامی اومده بود! ادامه دارد ...🍃 __________________________ مهرانه ومهنا خواهر های محمد هستن ☺️ رسول عاشق میشه 🤣بیاو ببین قصد ترور ... دارن 😢 راستی رمان بچه مهندس هم می زاریم اگر با سریال بچه مهندس اشنا نیستی تو این کانال میتونی هم رمانش رو بخونی هم باهاش اشنا بشی 😉☺️ ادامه ی رمان در https://eitaa.com/joinchat/3100180637C340f3ade9e ورود اقایان ممنوع 🚫
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
ریحانه : آقا رسول آقا رسول توروخدا بیایین سریع رسول : بله الان میام ، چی شده ؟😨 ریحانه : آقا رسول یه نگاه به کامپیوتر بندازین چرا اینجوری شده ؟؟😵 رسول : یا خدا 😱😱 داوود داووووووود برو به آقا محمد بگو بیان بدوووو داوود : تق تق تق . آقا محمد ببخشید میدونم جلسه دارین ولی رسول گفت سریع بیایین خیلی ضروریه خییلییی محمد : باشه اومدم محمد : چی شده رسول ؟😨 رسول : آقا محمد اطلاعات کامپیوتر ریحانه خانم خیلی سریع داره خالی میشه.... 😧😱 😂😂بقیش رو برو تو کانال بخون دیگ اجازه ندارم برات بزارم😂 اینم لینک😂👇🏻 @Roman_dakhil_eshgh منتظرتیم❤️
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان عاشقی عشق میخواهد یه رمان امنیتی جذاب و عاشقانه تکه هایی از فصل ۳ _با اجازه ی... _آجی مهنازززززز _من...خوبم...ولی...بچم...هه _6 ماهه است و هنوز نیومدید برا تعیین جنسیت؟ _خیلی...قشنگه:) _آقای رسول منتظری،از حالا به بعد من و شما هیچ نسبتی با هم نداریم! _یه عمر زندگیمو تباه کرد _ولی من عاشقش بودم _یعنی تو چهار ماه بارداری تو از من پنهان کردی؟:/ _چشماتو ببند _خوش اومدی دختر گلم _چی چیو توضیح میدهی اینکه جاسوسی؟ _عاشقی یعنی چی؟ _شوهر من با همسر شما... _من تنها با یه بچه کوچیک نمیتونم این بچه مادر میخواد! _لالایی لالا بخواب دختر قشنگم _حتی اگه بمیرم نمیذارم چادر از سرم برداید:) _هه ماشه...خیلی راحت میتونم ماشه رو بکشم و بعد همه چی تموم میشه _خواهری:) _من فقط یه چیز میخوام _اون خواهر منه اون همه چیز منه هق _خیلی راحت توی یه جمله خلاصه اش میکنم _خیلی...دوست...دارم...داداشی:) _دیر کردی _مثل همیشه:) _قرار نبود تنهام بذاری بی معرفت:) _تو سه ماهگی طعم یتیمی رو چشیدن چه حسی داره؟:) _دخترمم مثل خودم _فقط بی مادر شد _چقدر بگم دوست دارم تا برگردی؟:) _رسول بسهه _عاشقی عشق میخواهد https://eitaa.com/joinchat/2195194034C296fc0916d
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
(رمان مثله شدگان) نمیدونم چی شد... نفهمیدم چی شد... تا یکم از ماشین دور شدم دیدم همون پسره محمد موتور پیاده شد و به سمتم دوید و از پشت بغلم کرد با فشاری که به شونه هام داد مجبورم کرد خم بشم... و بعد صدای شلیک سه تا گلوله و گاز دادن به موتور دستاش که تا چند ثانیه پیش محکم دورم پیچیده شده بودن آروم آروم شل شد...... مأمور های پارکینگ با صدای گلوله اومدن بالا موتوری ها فرار کرده بودن چند نفر دورمون جمع شدن محمد افتاده بود روی زمین غرق خون بود اما من هنوز ایستاده بودم. باورم نمیشد چیشده... باورم نمیشد افتاده.... داوود به آقای رضایی گفته بود آمبولانس بفرسته پارکینگ طبقاتی نزدیک نیروگاه اما دیگه حرفی نزده بود چی شده سلام عشقم ❤️ _شما؟؟؟؟ نشناختی منم کسی امروز دیدی 😈❤️ +تو همون عوضی بی سر پا هستی با من چه کار داری من هیچی تو نیستم _نه خیر تو همه ی وجودمی خانمی عشق من بمون تنهات نمیزارم تا ابد +بیا برو گمشو عوضی برو برای یکی دیگه قربون صدقه برو _نه خیر دیگه نشد اینو نداشتیم دیگه بهت گفته بودم چه کار میکنم پس باید بهم گوش کنی + بهم وقت بده 😔 راهی براش پیدا میکنم یا نه _خوبه بعدا بهت پیام میدم کجا بیای و چه کار کنی تفهیم شد ؟ اگه میخوای ادامه رمان بخونی رو لینک زیر بزنید عضو بشین ممنون @moslah_shodagan @moslah_shodagan ✨لینک ناشناس رمان مثله شدگان ✨ https://abzarek.ir/service-p/msg/1046682 https://abzarek.ir/service-p/msg/1046682 آیدی مدیر و نویسنده : @Shiva13824
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
گاندو رو دیدی؟؟🐊😉 دوسش داری؟؟😉💗 پس چرااااا توی این کانال عضو نیستی؟😳💔 بـ🏃🏻‍♂ـدو بــ🏃🏻‍♂ـدو عضو کانال بشو تا کلی کیــــــــــ😜ــــــف کنی. جوانان گاندو:)¹¹³🐊🙂 [@ekip_Gandoii] رمانشم که نگم برات چقدر عالیه😉🌿 تازه استوری بازیگرانشم میزاره😃🌿
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
💔 لحظه ای گم راهی به جدایی ختم شد .. به شکستن دل بی قرار ختم شد .. 💔 محمد:حالم خوب نبود ..باورم نمیشد که به این بیماری مبتلا شدم .. باورم نمیشد 💔 باید با عطیه حرف بزنم ... شاید دیگه نتونم باهاش زندگی کنم ...💔 عطیه:خوب گوش کن محمد من دیگه نمیتونم با تو زندگی کنم ..دیگه تحمل ندارم باید عقدمون رو باطل کنیم... باید از هم جدا بشیم ... من زندگی کردن با تو رو دوست ندارم .... محمد:داشتم چی میشنیدم !خود عطیه که میخواد از من جدا شه ....🥺💔 پ.ن..محمد و عطیه میخوان از هم جدا بشن ... دیگه نمی‌خوان با هم زندگی کنن .. https://eitaa.com/joinchat/638582965C72e0004665 این جا عضو شو رمان رو بخون ..ببین چه اتفاق هایی میافته .. راستی پی دی اف رمان صدای پای آشنا هم هست 🥰😍
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
واقعی آرزوی یک سفر طولانی رسول :محمددددددد ...محمدددددددد مراقب باششششَ..یا ابوالفضل محمد :داشتم میرفتم سمت جمعیت که صدای داد رسول رو میشنیدم داشت من رو صدا میزد خیلی آشفته بود تا خواستم برگردم سمتش سمت قلبم سوزشی حس کردم نفسم تنگ تر شد و دیگه نفهمیدم چی شد افتادم زمین اما صدای مهیبی شبیه انفجار رو شنیدم اما دیگه همه جا سیاه شده بود .... پ.ن..چی شده چه اتفاقی برای محمد افتاده؟ https://eitaa.com/joinchat/118686026C1b60ea0f0a
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
سلام حاج محمد😄😄 سلام داداش. خوبی😄 بله چیکارمیکنی همش تو ایتا. آهاش،پیداش کردم👍هوراااااااا😅😂 چیو پیدا کردی ،😳یا ابلفضل توکه نمیدونی،یک ماهه دارم دنبال کانال نوپو_پلیس_ایران میگردم😊اما پیدا نمیشه😔 ولی امروز پیداش کردم😁😄 حالا توش چیا داره ؟؟؟ توش،هرچی توبخای در مورد نظام 😳😳مثلا چی؟؟؟بگو دیگه. بگو باشه مثلا پروفایل،کلیپ،پرسش و پاسخ،رمان،اسلحه شناسی،تانک شناسی، ناوشناسی،موشک شناسی و ........ 😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵جان من. اینا همه تو یک کانال😐😐 لینکشو بده،دمت گرم🤣🤣🤣🤣🤣😆 باشه، این کانال مال همه هست👇👇 @NOPO_POLICE1400 شماهم سریع خودتون رو برسونید که از این کانال عالی،بهره ببرید😘😘😘😘 نوپو_پلیس_ایران