eitaa logo
مهارتکده | مسلم گریوانی
2.7هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
45 فایل
🌱مهارتهای معنوی،تربیتی واجتماعی خونه مجازیمون👇 https://zil.ink/moslem_garivani ✍️مسلم گریوانی ارشد کلام دکتری عرفان باغبان سه گل و نویسنده ۷ اثرعلمی عضو اندیشکده معنویت 🙋یک فعال ایتا: اینجا تنها کانالیه ک مطالبش برام دلچسب و متعادله 👨‍💻 @yahabib61
مشاهده در ایتا
دانلود
✅داستان‌های معنوی 🌷جراحی بدون بیهوشی🌷 ✳️مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری بیماری زخم معده داشتند که احتیاج به عمل جراحی داشت، از طرفی ایشان سالخورده و از لحاظ جسمی ناتوان بودند و تحمل جراحی بدون بیهوشی نیز ممکن نبود. پیش از آن که عمل جراحی آغاز شود، ایشان اجازه بی‌هوش کردن را به پزشک ندادند [چون ایشان مرجع تقلید شیعیان بود و به فتوای ایشان در وضعیت بی‌هوشی، تقلید مقلدین دچار اشکال شرعی می‌شد] از این رو به پزشکان معالج فرمودند: هر گاه من مشغول قرائت سوره مبارکه انعام شدم، شما مشغول عمل شوید من توجه‌ام به قرآن است و در این صورت هیچ مشکلی پیش نمی آید. [ایشان آن چنان به قرآن توجه پیدا میکردند که احساس درد نمی کردند.] همانطور هم شد و با تمام شدن عمل جراحی، قرائت سوره مبارکه انعام نیز به پایان رسید! 👇کانال باران معنویت👇 @barane_manaviyat 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
✅داستان‌های معنوی‌ 🌷صدام و فرعون درون🌷 ✳️یکی از فضلا نقل می کند در زمان جنگ به همراه شهید با فضیلت مصطفی ردانی پور و تعدادی از رزمندگان خدمت مرحوم آیت الله بهجت عارف دوران رسیدیم. شهید ردانی پور ابتدا گزارشی از فعالیتها و خدمات رزمندگان در نبرد با جبهه صدام ارائه داد، اینکه ما چقدر اسیر گرفتیم و چه تعداد غنیمت جنگی و چقدر پیشروی کردیم. آقا هم سرشان پائین بود گوش می کرد. شهید ردانی پور اینها را گفت و گفت در آخر یک جمله گفت: خلاصه حاج آقا ما با این کارها دهان صدام را سرویس کردیم و پدر صدام را در آوردیم! آقای بهجت با شنیدن این جمله سرشان را بالا آوردند و گفتند: «هر کدام ما یک پا صدام هستیم!» با شنیدن این جمله ردانی پور و همه رزمندگان در سکوت مطلق به بهت و فکر فرو رفتند. آری هر کدام ما در درون خودمان یک فرعون، هیتلر، نمرود و صدام داریم. فقط مصرهای ما کوچک و بزرگ می شود. یکی صدام است در خانه، دیگری در محل کار و دیگری در جامعه. و یکی هم در جهان... به فکر مهار صدام درون‌مان باشیم، هیتلرهای بیرون از ما سواری نگیرند! 👇کانال باران معنویت👇 @barane_manaviyat 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
✳️رستوران بودم که میز بغلی توجه‌م را جلب کرد. زن و مردی حدود ۴۰ ساله روبه‌روی هم نشسته بودند و مثل یک دختر و پسر جوان چیزهایی می‌گفتند و زیرزیرکی می‌خندیدند. بدم آمد. با خودم گفتم چه معنی دارد؟ شما با این سن‌تان باید بچه دبیرستانی داشته باشید. نه مثل بچه دبیرستانی‌ها نامزدبازی و دختربازی کنید. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که تلفن خانم زنگ خورد و به نفر پشت خط گفت: آره عزیزم. بچه‌ها رو گذاشتیم خونه خودمون اومدیم. واسه‌شون کتلت گذاشتم تو یخچال. خوشم آمد. ذوق کردم. گفتم چه پدر و مادر باحالی. چه عشق زنده‌ای که بعد از این همه سال مثل روز اول همدیگر را دوست دارند. چقدر خوب است که زن و شوهرها گاهی اوقات یک گردش دوتایی بروند. چقدر رویایی. قطعا اگر روزی پدر شدم همین کار را می‌کنم. داشتم با لبخند و ذوق نگاهشان می‌کردم که ناگهان مرد به زن گفت: پاشو بریم تا شوهرت نفهمیده اومدی بیرون. اَی تُف. حالم به هم خورد. زنیکه تو شوهر داری آن‌وقت با مرد غریبه آمدی ددر دودور؟ ما خیر سرمان مسلمانیم. اسلام‌تان کجا رفته؟ زن و مرد نامحرم با هم چه غلطی می‌کنند؟ بی‌شرف‌ها. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که مرد بلند شد رفت به سمت صندوق تا پول غذا را حساب کند. زن هم دنبالش رفت و بلند گفت: داداش داداش بذار من حساب کنم. اون دفعه پیش مامان اینا تو حساب کردی. آخییی. آبجی و داداش بودن. الهی الهی. چه قشنگ. چه قدر خوبه خواهر و برادر اینقدر به هم نزدیک باشند. داشتم با ذوق و شوق نگاه‌شان می‌کردم و لبخند می‌زدم که آمدند از کنارم رد شدند و در همان حال مرد با لبخندی شیطنت‌آمیز گفت: از کی تا حالا من شدم داداشت؟ زن هم نیش‌خندی زد و گفت: این‌جوری گفتم که مردم فکر کنن خواهر و برادریم. تو روح‌تان. از همان اول هم می‌دانستم یک ریگی به کفش‌تان هست. زنیکه و مردیکه عوضی آشغال بی‌حیا. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که خواستند خداحافظی کنند. زن به مرد گفت: به مامان سلام برسون. مرد هم گفت: باشه دخترم. تو هم به نوه‌های گلم... وای خدا. پدر و دختر بودند. پس چرا مرد اینقدر جوان به نظر می‌رسید؟ خب با داشتن چنین خانواده دوست‌داشتنی باید هم جوان بماند. هرجا هستند سلامت باشند. ناگهان یادم افتاد یک ساعت است در رستوران منتظر دوست‌دخترم هستم. چرا نیامد این دختر؟ ولش کن. بگذار بروم تا همسرم شک نکرده است. 🔴این داستان نانوشته بسیاری از ماست. ما آدمها استادِ قضاوت کردنِ دیگرانیم. هرکسی به شکلی؛ سرش در زندگی دیگران است. زود قضاوت می‌کنیم و حلال خودمان را برای دیگران حرام می‌دانیم. 👇کانال باران معنویت👇 @barane_manaviyat 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
✅داستان معنوی‌ (معشوق حقیقی خداست) 👈روزی مرحوم آیت‌الله العظمی محمد علی اراکی(ره) در درس فرمودند: قرآن کریم می فرماید: وقتی حضرت یوسف(علیه السلام) به اشاره زلیخا وارد مجلس زنان اشراف شد، از بس که جمال دلآرایی داشت، چنان زنان از خود بی خود و غافل شدند که با چاقو دست های خود را بریدند و متوجه درد و خون نشدند. در این لحظه مرحوم آقای اراکی در حالی که صدایشان می لرزید و اشک بر محاسن نورانی شان جاری بود، با دست هایشان محکم بر سرشان کوبیدند. . و فرمودند: خاک بر سرت محمد علی! چرا تو در نماز چنین نیستی ؟! معشوقِ حقیقیِ عالم، خداست. زنان مصری، مجذوب جمال یک مخلوقِ خدا شدند تو چرا محو ِجلوه خالق نمی شوی؟! تو چرا در نماز خشوع و خضوع نداری؟! چرا افکار گوناگون در وقت نماز، بر وجودت حاکم است؟! #داستان‌های_معنوی‌ ╭━━❃❀ 🌺 ❀❃━━╮ @barane_manaviyat ╰━━❃❀ 🌺 ❀❃━━╯
✅ داستان معنوی همراه با معرفی یک "انیمیشن خوب" ✳️پوریاى ولى، مردى بود قوى، نیرومند و معروف. با تمام پهلوانان معروف زمان کشتى گرفت و پشت همه را به خاک رساند. از پهلوانان شهر درخواست کرد تا بازوبند پهلوانى مرا مُهر کنید، همه مُهر کردند جز رئیس پهلوانان شهر که با پوریا هنوز کشتى نگرفته بود. گفت من با پوریا کشتى مى‌گیرم، اگر پشتم را به خاک رسانید بازوبندش را مُهر مى‌کنم. قرار کشتى را روز جمعه در میدان اصلی شهر گذاشتند. پوریا، شب قبلش پیرزنى را دید حلوا خیرات مى‌کند و با لحنى ملتمسانه مى‌گوید از این حلوا بخورید و دعا کنید خداوند حاجت مرا بدهد. پوریا پرسید مادر! چه حاجتی؟ گفت: پسر من در رأس پهلوانان این شهر است، بناست فردا با پوریاى ولى کشتى بگیرد. او نان آور ماست، مى‌ترسم با شکست او معیشت ما دچار مضیقه گردد. پوریاى ولى به فکر فرو رفت... بر این نیت بود تا با آن کشتى گیر روبرو شد. وقتى به هم پیچیدند، دید با یک ضربه مى‌تواند او را به خاک اندازد ولى با حرکاتی نمایشی خود را به زمین زد! رقیب در حالیکه مست غرور بود بر سینه او نشست، اما پوریا در آن حال عرضه داشت: خدایا برای تو بود، بپذیر! ✳️اقدامِ پوریا مصداق فرمایش علی (ع) بود که فرمود: شجاع ترین مردم کسی است که بر نفس خود چیره شود. نام پوریای ولی اکنون در تاریخ پهلوانى به عنوان جوانمرد ثبت شد و امروز قبرش در گیلان زیارتگاه اهل دل است. "پهلوانان" که درباره منش و زندگی اوست نوعی "عرفان برای کودکان" محسوب می‌شود. توصیه می‌شود حتما تهیه کنید و به اتفاق خانواده تماشا کنید. ╔═📚📒═════════════╗ @moslem_garivani باران‌معنویت ╚═════════════📖🔖═╝
تو یهودی اگر...! مرحوم سیدجواد عاملی صاحب مفتاح‌الکرامه از شاگردان علامه سیدمهدی بحرالعلوم(ره) بود. شبی موقع صرف شام، علامه‎ بحرالعلوم (ره)، سید را به منزل خویش احضار کرد و وقتی شاگرد به منزل استاد ‌رسید، دید استاد کنار سفره نشسته و دست به غذا نمی‌زند. علامه بحرالعلوم با خشم شاگرد را مورد عتاب قرار داده و فرمود: 👈سیدجواد! از خدا نمی‌ترسی، از خدا شرم نداری؟ شاگرد که متحیر مانده بود، تقصیر خود را از استاد جویا شد؟ ظاهراً سیدجواد عاملی، همسایه‎ای داشت که هفت شبانه‌روز چیزی برای خوردن نداشته‎اند و خرما از بقال قرض ‌کرده بودند و روز هفتم دیگر بقال به او قرض نداده و او شرمنده شده بود. شاگرد اظهار بی‌اطلاعی کرد! علامه او را مورد توبیخ قرار داد که: «همه‎ داد و فریاد‎های من برای این است که چرا اطلاع نداشتی؟ وگرنه، اگر باخبر بودی و کمک نمی‌کردی، مسلمان نبودی و یهودی بودی». 👈سپس سینی غذای بزرگی را که آماده کرده بود، با مقداری پول به شاگرد داد، تا به همسایه‎اش برساند.» 📕سیمای فرزانگان، ص۲۵۲ ┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈ @moslem_garivani
✅داستان‌های معنوی‌ 🌷صدام و فرعون درون🌷 ✳️یکی از فضلا نقل می کند در زمان جنگ به همراه شهید با فضیلت مصطفی ردانی پور و تعدادی از رزمندگان خدمت مرحوم آیت الله بهجت عارف دوران رسیدیم. شهید ردانی پور ابتدا گزارشی از فعالیتها و خدمات رزمندگان در نبرد با جبهه صدام ارائه داد، اینکه ما چقدر اسیر گرفتیم و چه تعداد غنیمت جنگی و چقدر پیشروی کردیم. آقا هم سرشان پائین بود گوش می کرد. شهید ردانی پور اینها را گفت و گفت در آخر یک جمله گفت: خلاصه حاج آقا ما با این کارها دهان صدام را سرویس کردیم و پدر صدام را در آوردیم! آقای بهجت با شنیدن این جمله سرشان را بالا آوردند و گفتند: «هر کدام ما یک پا صدام هستیم!» با شنیدن این جمله ردانی پور و همه رزمندگان در سکوت مطلق به بهت و فکر فرو رفتند. آری هر کدام ما در درون خودمان یک فرعون، هیتلر، نمرود و صدام داریم. فقط مصرهای ما کوچک و بزرگ می شود. یکی صدام است در خانه، دیگری در محل کار و دیگری در جامعه. و یکی هم در جهان... به فکر مهار صدام درون‌مان باشیم، هیتلرهای بیرون از ما سواری نگیرند! ╔═📚📒════════════╗ @moslem_garivani باران‌معنویت ╚════════════📖🔖═╝
مثل آقا روح الله حساس باشید نه وسواس 1⃣وسواسی عروس امام و شیوه برخورد ایشان یک روز امام به من (فاطمه طباطبایی) گفت: خانم! شما وسواسی هستید! مبهوت شدم و گفتم نه و ناراحت شدم. گفتند چرا شما با دست خشک و تمیز شیر آب را باز می‌کنید و پس از آن آب می‌کشید. این کار شما اسراف و حرام است. 2⃣یکبار هم در کربلا بودیم من با اشاره به بخشی از حیاط به اقا گفتم: آقا مواظب باشید اینجا نجس است. اقا گفتند شما وسواسی هستید و حرف شما برای من حجت نیست و اعتنایی به حرف من نکردند. از این رفتار ایشان کمی رنجیدم اما انگیزه‌ای شد تا وسواسی را از خودم دور کنم. 📚اقلیم خاطرات، خاطرات عروس امام خمینی، ص ۲۱۸ ┏━🌸━━•••••••••••••••━━━┓ @moslem_garivani مهارتکده ┗━━━━•••••••••••••••━━🎀┛