اولین دوره مسابقات امدادی مجتمع مدارس حکمت_مصطفی.
با حضور تیمهای کلاسی در پایه های سوم، چهارم، پنجم و ششم و با داوری، نظارت و اجرای هشتمی ها...
#گزارش_تصویری
#مسابقات_امدادی
#بخش_اول
@mostafaschool
@hekmathighschool
#چیستی
#چرایی
#مسابقات_امدادی
مسابقات امدادی با هدف تقویت روحیه همکاری، برنامهریزی، تحلیل، خودشناسی و ایجاد نشاط در دانشآموزان طراحی شده است.
این مسابقات به صورت گروهی انجام میشود و هر گروه بر اساس استراتژی و توانایی اعضای خود در تلاش است حداکثر امتیاز را در زمان مقرر کسب کند.
این مسابقات با انواع موضوعات متنوع و چند بار در سال برگزار خواهد شد.
اولین دوره این مسابقات در ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ در مدرسه برگزار شد.
اهداف، اتفاقات و رکوردهای جالب و تیم های برتر این مسابقات #به_زودی و در چند شماره منتشر خواهد شد...
#بخش_اول
@mostafaschool
@hekmathighschool
50.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچه ها با شوق فراوان وارد کلاس شدند و هرکدام از گردش چند ساعته صحبت میکردند و برای رفتن بی تاب.
روزمان را با قرآن آغاز، سپس دعا🤲و صرف صبحانه.
بچه ها از ساعت رفتن میپرسیدند و هر چند دقیقه میگفتندساعت چنده بچه ها دعوت به صبر کردم و باهم حسابی سرگرم بند نویسی و بازی شدیم در ابتدا بندنویسی و دل نوشته ای را آماده و سپس مشغول بازی شدیم روی برگه شکل های متفاوتی در جدول رسم و پشت صندلی خودم زدم و هر کدام ۱۰ ثانیه موقعیت به خاطر سپردن داشتند و سپس آن را روی تخته رسم میکردند که ۲ نفر موفق شدند جدول را به طور کامل رسم کنند👏👏حسابی سرگرم بازی شده بودند و گذشت زمان را حس نکردند و باهم مشغول کتابخوانی شدیم.
وقت رفتن رسید برای رفتن سبقت میگرفتند باهم سوار ماشین شدیم و هر کدام برای خود نقشه میکشیدند🥰 پس از رسیدن به عمارت وقتی نمای دور ساختمان را دیدند ذوق کردند و از فضای سنتی آنجا لذت بردند و از گوشه گوشه فضا دیدن کردیم از اسکناس های قدیمی و ظروف قدیمی و عکس های قدیمی شهر آمل و حتی زیر زمین که حین ورود خنکی دلنوازی را حس میکردیم که پر از کوزه های متفاوت بود واز گذشتگان و نحوه نگهداری مواد غذایی صحبت کردیم و خانم محمدی هم عکس های آمل قدیم را برایشان توضیح میدادند😍😍
وقت انتخاب غذا بود بچه ها دستی به جیب خود بردند و دارایی خود را حساب کردند و قیمت های غذا را مقایسه میکردند و سعی داشتند تا انتخابی مناسب داشته باشند در این میان هم به فکرپس انداز بودندجای امیدواری بود که در شرایط متفاوت همچنان همه جوانب را میسنجیدند!
غذا مورد نظر انتخاب شد
#بازدید
#عمارت_منوچهری
#چهارمی_ها
#بخش_اول
@mostafaschool
بسم الله الرحمن الرحیم
وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً...
و زمین را خشک و بیحرکت میبینی، پس چون آب بر آن فرو فرستیم، به جنبش و رویش درآید و از هر گیاه زیبا برویاند...
(سوره حج، آیه ۵)
دلهایی با دستکش باغبانی؛
روایت باغبانی یهویی ساعت ورزش پایه سوم خ عابدی 🌼
ساعت ۱۰:۴۵
یکشنبه ۲۸ اردیبهشت
از همون روزهایی پایانی زمستان ،وقتی هنوز آفتاب بهار روی باغچه ها ننشسته بود،بچه های مدرسه ما آستین بالا زدند .
باغبانهای کوچیک ما دستبهکار شدن. دونه به دونه، با دقت و حوصله خاک رو زیر و رو کردن؛ نه فقط برای کاشت سبزی، بلکه برای پرورش خودشون.و باغچه ها یکی یکی جان گرفتند .مربی ها فقط راه را نشان دادند و این بچه ها بودند که خاک را نرم کردند ،و بذرهای بی روح را کاشتند و به آنها قول مراقبت دادند.
اینجا، رشدکده بود و بچهها، باغبان دلهای خودشون.
هر کسی باغچهای داشت، با اسم خودش. مسئول مراقبت، آبدادن، حرفزدن با سبزیها! باورش سخته ولی بعضیها واقعاً با برگا حرف میزدن: «بزرگ شو، من منتظرم!» و این شاید زیباترین تعریف باغبانی باشه؛ پرورش با دل.
ادامه دارد...
#باغبانی
#صبر
#لذت_زندگی_یادگیرانه
#بخش_اول
@mostafaschool
بسم الله الرحمن الرحیم
"وَقُل رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا"
(و بگو: پروردگارا، بر علم من بیفزا)
#روایت_روز
امروز، پس از دو روز بارانی و هوای سرد ماه خرداد، وارد حیاط مدرسه شدم. حیاطی که در دل این روزهای خاکی و بارانی، دگرگون و روحنواز شده بود. بوی سبزیها فضای مدرسه را پر کرده بود و حس تازگی و زندگی را به همه جا میبخشید. هر گوشهای از حیاط، سرشار از رنگ سبز گیاهان بود که در زیر قطرات باقیمانده از باران به آرامی میدرخشیدند. این فضای زیبا آنقدر دلانگیز بود که نمیدانستم چطور باید توصیفش کنم.
به نزدیکی سبزیها رفتم. گویاسبزی ها از سرمای روزهای گذشته هنوز در دلشان اندوهی داشتند. در میان این سبزیها، ترهای بلندتر از همه گیاهان خودنمایی میکرد. به نظر میرسید که دلش پر از حرفهایی ناگفته است. با خود گفتم شاید این گیاهان، چون مانند ما با روزهای سرد و خالی از شور و هیاهو (بچه ها)دست و پنجه نرم کردهاند، کمی افسرده و بیانرژی شدهاند. از آنجا که تصمیم گرفتم با این تره گفتگو کنم، نزدیکتر شدم و با تره بلند حرف زدم. بعدازسلام به او گفتم: چرا اینقدر ناراحتی ؟گفت چه بگویم از درد تنهایی .. باتعحب گفتم تنها ،،
ناگهان از گوشهی چشمانش اشکی ریخت وباصدای گریان گفت :تنها از نبود بچه ها
رفتم کنارش و دستی به صورتش کشیدم و گفتم:
«نگران نباش، روزهای بهتری در راه است .فقط تو با استقامت بایست. بچهها برمیگردند حتی دوستان جدیدی هم بهت اضافه میشوند و حیاط پر از شادی و خنده خواهد شد.»
صحبت با گیاهان، این موجودات بیصدا و ساکت، یادآور دنیای واقعی ما بود. دنیای مدرسه که در نبود بچهها، ساکت و بیروح شده است. اما با یادآوری اینکه روزهای شاد و پرهیاهو در راه است، روحی تازه گرفتم و به سمت سالن مدرسه حرکت کردم. سالن مدرسه در این روزها بهتنهایی شاهد روزهای متفاوتی است؛ روزهایی که در نبود دانشآموزان، همه چیز بیحرکت و ساکت است.
اما ناگهان، وقتی وارد سالن شدم، صدای بچههای کلاس ششم که برای امتحانات آخر سال به مدرسه آمده بودند، تمام فضای مدرسه را پر کرد. سالن جان تازهای گرفت، گویا سالن نفس کشید و دوباره زنده شد. این صدای پرهیاهو و جنب و جوش بچهها، تمام فضای مدرسه را از سکوتی که بهدلیل غیبتشان حاکم بود، بیرون آورد.
ادامه دارد...
#ثبت_نام
#روایت
#بخش_اول
@mostafaschool
#روایت
یک شب و روز به یاد ماندنی
یکی از مهمترین عوامل در شکلگیری تجربههای ماندگار برای دانشآموزان، فعالیتهای جمعی و اردوهاست؛ جایی که بچهها فرصت دارند مسئولیتپذیری، مشورت، برنامهریزی و همکاری را در فضایی متفاوت از کلاس درس تمرین کنند. در کلاس ما نیز، مسئله اردو رفتن یکی از موضوعات مورد توجه و پرشور بود که بهانهای شد برای تجربهای متفاوت و خاطرهانگیز.
ماجرا از جایی شروع شد که بحث اردو رفتن در کلاس مطرح شد. بچهها با اشتیاق فراوان منتظر مشخص شدن زمان و مقصد اردو بودند. تا اینکه یکی دو هفته مانده به تاریخ اردو، روز مشخص شد و به شاگردان اعلام شد که تمام امور مربوط به اردو باید با همکاری و مدیریت خودشان انجام شود.
با توجه به آنچه در طول سال آموخته بودند یعنی فکر کردن پیش از تصمیمگیری و اهمیت مشورت در کارهای گروهی جلساتی برگزار کردند. هر کدام نظری داشتند و بعضی پیشنهادها مشترک بود. بعد از چند جلسه، به چند مکان مشخص رسیدند و این مکانها را به من پیشنهاد دادند. وقتی ازشان پرسیدم که چرا این مکانها را انتخاب کردهاند، دلایلی مثل نزدیکی مسیر، تجربه قبلی، یا امکانات مناسب آن مکانها را ذکر کردند.
در همین حین ایدهای به ذهنم رسید: برگزاری اردو درون مدرسه!
در ابتدا، بچهها به فکر فرو رفتند. اما بعد از کمی تأمل، استقبال کردند. حتی یکی از شاگردان پیشنهاد داد شب هم در مدرسه بمانیم. تصمیم گرفته شد: یک اردوی مدرسهای با شبمانی!
قرار شد با مسئولین مدرسه رایزنی کنیم و بچهها هم با خانوادههایشان صحبت کنند.
فردای آن روز، بچهها با انرژی و اشتیاق آمدند و همه بدون استثنا گفتند که در اردو شرکت میکنند. چند نفر از طرف کلاس با معاونان مدرسه صحبت کردند. موضوع شبمانی نیاز به هماهنگی بیشتر داشت. من با مدیریت صحبت کردم و سرانجام مجوز رسمی اردو صادر شد. تاریخ اردو: سهشنبه ۳۰ اردیبهشت.
از چند روز قبل، بچهها برای برنامهریزی و تقسیم مسئولیتها جلساتی برگزار کردند. قرار شد جلسه نهایی روز دوشنبه ساعت ۱۳ برگزار شود. مسئولیتها مشخص شد: از نظم و امنیت گرفته تا آشپزخانه، بازیها و مسئول فرهنگی. خودشان قوانین اردو را هم تنظیم کردند.
در مورد بازیها هم برنامهریزی شد: فوتبال، بگیر دَرو، کبدی، بازیهای فکری و...
همچنین برنامههایی معنوی مثل نماز جماعت مغرب و عشا و صبح، و برگزاری مراسم گرامیداشت شهید رئیسی نیز در نظر گرفته شد.
برای شام، بچهها تصمیم گرفتند که کباب تهیه شود.
بخشی از فعالیت کلاس حضرت مهدی عج(چهارم الف )
ادامه دارد....
#اردو
#به_یاد_ماندنی
#خاطره_سازی
#مدرسه_زندگی
#مدرسه_شخصیت
#چهارمی_ها
#شباهم
#بخش_اول
@mostafaschool
بسم الله الرحمن الرحیم
وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ..
بگو: عمل کنید، که خدا و پیامبر او و مؤمنان کار شما را خواهند دید.
(توبه، ۱۰۵)
#روایت_روز_اول
🌞 روایت اول تیر از مدرسهای که دلش برای بچههایش تنگ میشود...
#امروز، در حالی که تمام مدارس شهر قفلِ درها را به تابستان سپرده بودند، درِ مدرسهی مصطفی با آغوشی باز، فرشی از چمن و لبخند برای بچههایش پهن کرده بود.
#آری، اینجا جایی است که حتی تابستان هم جرات تعطیلی ندارد...
از نخستین قدمهای کوچک اما باعظمت پسرانمان، حیاط جان تازه گرفت. زمین آبوجاروشده، برگهای درختان که آرام آرام برای مهمانانشان دست تکان میدادند، و صدای پرشور صحیفهی سجادیه که فضا را به عطر مناجات آراسته بود، مدرسه را به قطعهای از بهشت بدل کرده بود.
🎶 بعد از مناجات، نوبت به آهنگهای حماسی رسید؛ طنین «صهیون صهیون والفرار الفرار و.....» میان دیوارهای خاطرهساز مدرسه پیچید، و غرور، چون پرچمی برافراشته، در چشمان بچهها برق زد.
ادامه دارد...
#بخش_اول
#روایت_روز
#اینجا_تابستان_تعطیل_نیست
#پرچم_ایران
#روح_سلحشوری
@mostafaschool
مشارکت در عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام توسط فرزندان عزیزمان.
#حماسه_حسینی
#محرم
#بخش_اول
@mostafaschool
آغاز #دوره_حضوری آموزش مربیان
پس از برگزاری #دوره_مجازی یک ماهه.
این کارگاه ۴ ساعته، در ۲ بخش برگزار گردید.
#بخش_اول مباحث رویکردی مدل حکمت و در بخش دوم مباحث انگیزشی و مهارتهای کلاسداری و تبیین مقام مربی با حضور استاد بدری در جمع مربیان جدید و قدیم برگزار گردید.
این دوره های #مهارت_افزایی مربیان در ۱۰ هفته و تا شهریور ماه ادامه خواهد داشت و پس از آن در طول سال تحصیلی روزهای چهارشنبه و به شکل هفتگی ادامه می یابد.
#دوره_آموزش_مربیان
#استاد_بدری
#اینجا_یادگیری_ادامه_دارد
@mostafaschool
بسم الله الرحمن الرحیم
(بگو: هیچ پاداشی بر رسالتم از شما نمیخواهم جز دوستی با خویشاوندانم.) — سوره شوری، آیه ۲۳
محرم که میآید، دلها بیاجازه راهی کربلا میشوند...
#امروز، سهشنبه ۱۰ تیرماه، مصادف با پنجمین روز از ماه محرمالحرام، مدرسه مصطفی رنگ و بوی دیگری داشت؛ قرار بود دلهایمان را در مسیر عشق به امام حسین علیهالسلام جلا دهیم و مدرسه، حیاط و کوچههای محلهمان، صحنهای شود برای یک «موکب کوچک اما پرشور» به نام یاری حسین.
#از همان طلوع صبح، حیاط مدرسه در سکوتی معنادار فرو رفته بود. کسی جز خانم کریمی آنجا نبود. چشمم که به پرچم سیاه «یاحسین» دوختهشده بر در مدرسه افتاد، بیاختیار زمزمهای آمد بر لب: «السلام علیک یا اباعبدالله...»
#هوای دلانگیز صبح، گرمای ملایمی داشت. بیدرنگ به آشپزخانه مدرسه پناه بردم؛ همان اتاق پرخاطرهای که در ایام خاص، رنگی دیگر به خودش میگیرد. این بار نوبت شلهزرد نذری بود؛ قرار بود با دستان کوچک و دلهای بزرگ، برای بچهها و هیئت کوچکمان نذر کنیم.
#نه فقط دستانمان، بلکه احساساتمان بودند که همهچیز را پیش میبردند؛ گویی دلها خودجوش و بیکلام، مسیر را میدانستند. نوای «حسین، حسین» در فضای مدرسه میپیچید و در کنار آن، بوی هل و گلاب، عطر دلها را نیز معطر کرده بود.
ادامه دارد...
#دسته_روی
#محرم
#محله_ما
#روایت_رویداد
#بخش_اول
@mostafaschool
@hekmathighschool
#روایت_تصویری
#دسته_روی رو پنجم محرم و عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام توسط فرزندان عزیزمان.
#حماسه_حسینی
#محرم
#دسته_روی
#بخش_اول
@mostafaschool
@hekmathighschool
#روایت_مدرسه
👈تقریبا شهریور پارسال بود که روزنگار آماده سازی مدرسه را می نوشتم و برای مخاطبان سیر عمرانی و آماده سازی مدرسه را روایت می کردم.
خیلی از دوستان از طریق همین نوشتار با اتفاقات مدرسه همراه بودند و به گونه ای خیالشان راحت بود که با جدیت و سرعت کارها به پیش می رود و آماده سازی مدرسه در ریل حرکت است و به ایستگاه مهر خواهد رسید.
👈امسال نیز مدرسه، هم به لحاظ نیروی انسانی و هم از جهت امکانات و برنامه های اجرایی برای عملیاتی شدن هرچه بیشتر مدل حکمت در حال تحولات جدی است.
✅در سلسله نوشتارهای #روایت_مدرسه از این پس به این تغییرات و اهداف خواهیم پرداخت.
✍ما را دنبال کنید....
#روایت_مدرسه_مون
#بخش_اول
@mostafaschool
@hekmathighschool