eitaa logo
مدرسه مصطفی آمل
642 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
36 فایل
مدرسه مصطفی، از جمله مدارس تحول گرا با رویکرد تربیتی،مهارتی و آموزشی است. #مدرسه_تقوا #مدرسه_شخصیت #مدرسه_مهارت #مدرسه_زندگی نشانی: آمل، بلوار ولایت، ولایت ۱۶، گل نرگس ۵، دبستان مصطفی تلفن: 01144286760 ۰۹۱۱۲۲۱۴۸۴۰ ارتباط با ادمین: @Ebad_amoli
مشاهده در ایتا
دانلود
وضعیت بانمکی برقرار است. نسبتی مثل پادشاه و چاکران دربار. یکی از خمیازه می‌کشد، چاکرانِ دربارِ دلشان قنج می‌رود و خمیازه‌ی جنابِ سلطان را تفسیرهای آنچنانی می‌کنند. نسبت‌شان شده «هرچه آن خسرو کند، شیرین بوَد». طرف توی دوربین نگاه می‌کند و می‌گوید ندارم، بلد نیستم. و در واکنش، همان‌ها که در نقدِ جناحِ رقیب صفحه‌ها سیاه می‌کردند، حالا برای بی‌تخصصی و نابلدیِ نامزد مورد حمایت‌شان غش و ضعف می‌روند که «اصلا این‌ها همه فرعیات است، آنچه مهم است، است»، «اصلا همین که بلد نیست یعنی با بقیه است»، «اصلا کی گفته تخصص و فهمِ مساله مهم است؟» و این‌ها را جدی جدی و در قالبی جز می‌گویند. در چنین ما داریم زیست می‌کنیم. در سیرکی که دلقک‌هایش دارای دانشگاهی هستند و خودشان را و جامعه‌شناس می‌نامند. داستان دقیقا شبیه مدح و ذم‌های گعده‌های روشنفکرانه است. شب‌ِ شعرهایی که در آن یک استاد، می‌بافد و باقی آفرین و نثارش می‌کنند. قاعده این است که جناب استاد اگر هم بزنند، و گهر است. واقعا احساس می‌کنم وسط یک سریال کمدی گیر افتاده‌ام. طرف می‌گوید «نمی‌فهمم» و جمعِ چاکران یکپارچه از استاد ذوق می‌کنند. یک‌صدا می‌گویند «احسنت به این نفهمی، »! @mostafaschool @hekmathighschool
بسم الله الرحمن الرحیم «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (آل‌عمران، ۱۶۹) گمان مبر آنان که در راه خدا جان باختند، مرده‌اند؛ بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. روزها حال دل خیلی‌هامان، حال آسمانی ابری‌ست که بغض باران😭 را در دل نگه داشته. وطن🇮🇷، پاره‌ی تن ما، درگیر نبردی نابرابر است؛ نبرد حق و باطل. آتش این جنگ را شبانه، شغال‌صفتانی از دل ظلمت برافروختند؛ صهیونیست خون‌ریز، اسرائیل خبیث، که آغازگر آن شد. و مردان بی‌ادعای سرزمین من، گرچه دل‌خون از خونریزی‌اند، اما به حکم ولی زمانمان، حضرت آقا سید علی، دل به میدان زدند؛ چونان شیرانی در هیبت نور. ، غم دارد از اشک مادران، از گریه کودکانی که خانه‌شان را گم کردند. اما همین دل، قرص است از دیدن غیرت و شجاعت جوانان ایرانی؛ شیر بچه‌هایی که هرکجا ندای مظلوم بلند شود، بی‌هیچ تردید، حاضرند. این روزها که شهرها بوی مقاومت می‌دهند، مدرسه‌ی ما آرام گرفته. در نبود صدای خنده و دویدن بچه‌ها، حیاط مدرسه در سکوتی سنگین فرو رفته. وقتی وارد حیاط می‌شوی، چشم به باغچه‌هایی می‌افتد که پریشان و غمگین‌اند. گویی باغچه‌ها نیز دل‌تنگند، از تنهایی، دل به علف‌های هرز سپرده‌اند. دیگر آن شادابی روزهای گذشته را ندارند؛ اما هنوز منتظرند... منتظر دوستان قدیمی‌شان تا باز گردند و دوباره جان بگیرند. است، باغچه‌ها پژمرده‌اند؛ اما در دلشان جوانه‌ی امید هست. همچنین کادر اداری مدرسه، با دستانی پر از کار و دلی پر از شوق، چشم‌انتظار بازگشت فرزندان مدرسه‌اند. هرچه در توان بوده، آماده کرده‌اند؛ به‌ویژه در بخش ورزش که تمام دل‌مشغولی‌شان شده. فوتبال حیاط، حالا چون موجی از سبزی‌ست که در نسیم تکان می‌خورد، گویی سبزه‌ها مشتاقند تا گام‌های پرشور دانش‌آموزان را در آغوش بکشند. در گوشه‌ای دیگر، تور بسکتبال چون دستی بالا رفته است، انگار صدایمان می‌زند: "بیایید، که جای شما خالی‌ست!" پایت را که از حیاط به سالن می‌گذاری، زندگی کم‌کم رخ می‌نماید. در یک سوی سالن، فوتبال‌دستی چون رزم‌آوری ایستاده و در سوی دیگر، میز پینگ‌پنگ چون سپیدی صبح، نوید جنب‌وجوش را می‌دهد. چیز مهیاست. همه چیز آماده است تا مدرسه‌ی ما، دوباره نفس بکشد، دوباره جان بگیرد، دوباره پر شود از صدای زندگی. ها منتظرتونیم😍 @mostafaschool
نگذشت که همکاران، یکی‌یکی آمدند؛ و چه شور مشترکی در دل‌های‌مان جاری شد. بچه‌ها هم از راه رسیدند، بی‌آنکه کسی گفته باشد، هرکس کاری را به عهده گرفت؛ یکی کمک در شستن دیگ‌ها، دیگری پاشیدن دارچین روی شله‌زرد، آن یکی نوشتن نام "یاحسین" با خلال بادام... شله‌زردها طلایی و برق‌زننده در قاب‌های کاسه‌ای نشسته بودند، همان‌قدر زیبا که بوی گلاب‌شان، روح را سیراب می‌کرد. حیاط، گروهی از بچه‌ها با کمک مربیان، محل پذیرایی را آماده می‌کردند و جمعی دیگر، شربت خنک نذری را در لیوان‌های یکبار مصرف می‌ریختند. کار گروهی، مهر را میان‌مان جاری کرده بود. ساعت حدود ۱۰:۵۰ بود که صدای نوحه، نوای کاروان را نوید داد. دسته عزاداری از کوچه «گل نرگس ۱» به راه افتاد، سربندهای «یا حسین»، «یا ابوالفضل» و «لبیک یا مهدی» بر سر کودکان و پرچم‌های سبز و سرخ در دستان کوچکشان، دل را می‌لرزاند. از «گل نرگس ۵» وارد حیاط شدند و با شکلی منظم و عاشقانه، دایره‌وار به گرد چمن نشستند و با ذکر "یا حسین" و "یا عباس"، سینه‌زنی کردند. لحظه‌ای ناب بود؛ صدای قلب‌های کوچک در کنار نوای حسین، گوش آسمان را پر کرده بود. ادامه دارد... @mostafaschool @hekmathighschool