زمان:
حجم:
1.42M
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
#وصفت_نفسک_باللطف
#اخلاق_و_عرفان
دعای عرفه از معارف پر است. عجینی است از معرفت و اخلاق؛ اخلاق مبتنی بر توحید. ...
عمده اخلاق درست آن است که از توحید منشعب شده باشد...
افرادی که با ملاحظه عرفان و خدا دارای اخلاق حسنه میشوند آنها غیر از کسانی هستند که متخلق به صفات حسنه شدند نه از جهت ملاحظه جلوات الهی....
زمان: ۲ دقیقه و ۲۱ ثانیه
@msaliagha
زمان:
حجم:
1.37M
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
#وصفت_نفسک_باللطف
#حیا
به امام صادق گفت: زیر بنای امر شما چیست؟ فرمود؛ بر ۴ امر است... یکی این است که دانستم خدا مطلع بر من است و من حیا کردم....
خود را در محضر خدا می بیند و حیا می کند.
ملاحظه می کنید چقدر فرق است بین آن کسی که حیا میکند که خود کار بد است، با کسی که حیا میکند خدا ناظر اوست؛ اسم یا حاضر و یا ناظر حق که جلوه کرده او را با حیا کرده است...
زمان: ۲ دقیقه و ۱۶ ثانیه
@msaliagha
زمان:
حجم:
238K
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
#وصفت_نفسک_باللطف
#اخلاق_عرفانی
دعای عرفه ضمن اینکه توحید را بیان می کند و انسان را به صفات نیک دعوت می کند، اخلاقی است عرفانی و عرفانی است اخلاقی...
زمان: ۲۳ ثانیه
@msaliagha
زمان:
حجم:
2.43M
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
#وصفت_نفسک_باللطف
#صفات_الهی
صفات خداوند تبارک و تعالی زائد بر ذاتش نیست.
ما دائما صفات تازه داریم و این حاکی از این است که اینها عین ذات ما نیست....
جوری صفاتش عین ذاتش است که هیچ رقم نمیشود تفکیک کرد نه در خارج.... نه در عقل... عقلا هم نمیشود تفکیک کرد
زمان: ۴ دقیقه و ۱ ثانیه
@msaliagha
#سخنگوی_محبوب
آقایی (که این عبارات دعای عرفه از او صادر شده)، آیا این آقا را باید با او مبارزه می کردند، یا در مکتب او و در محضر او زانو می زدند تا از محبوبشان و خدایشان برایشان سخن می گفت؟!
حیف آقای ما!
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#یا_من_دنی_فلا_شی_دونه
آن نای مبارکی که این کلمات از آن صادر شده، از رذالت و پستی خلق کار به آنجا می کشد که ( این نای مبارک بریده شود).
این هم هنر خداست که بتواند چنین پست هایی را بیافریند.
خداوند تبارک و تعالی از باب:
"علا فلا شی فوقه"، کسی که بالا می رود که شی ای فوق آن نیست ؛
"دنی فلا شی دونه"، پایین می آید و یک موجوداتی را می آفریند که از آنها پست تر در عالم پیدا نمی شود.
این هم کار عجیب خداست،
که آدمی اینقد کور بیافریند،
که با امام حسین اینجوری معامله کند.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#اقدام_عملی_معارف_دعای_عرفه
آقا استاد علم وعشق بود.
وقتی دعای عرفه سید الشهدا را آدم می بیند می فهمد چه معارفی از چه بزرگواری صادر شده.
ولی حیف بود که اینها در سینه مبارکش بماند. از سینه مبارکش تجاوز کرد و به عالم عمل کشیده شد.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#وای_بر_دین_فروشان
نامه ای نوشت عمر سعد منحوس به ابن زیاد که ابن زیاد کار را خاتمه دادیم، فقط ماندند یک مشت زن و بچه حسین.
تکلیف اینها چیست؟ اینها را بیاوریم کوفه یا قتل عام کنیم، تمام کنیم؟ امیر هر چه تو دستور بدهی!
عاشق ابن زیاد نبود، عاشق مقام بود.
وای بر دین فروشانی که مقام می خرند و دین می فروشند.
نوشت: امیر! اگر دستور این است که اینها کشته بشوند لازم نیست اینها را بکشیم، چند ساعت دیگر تشنگی ادامه پیدا کند همه میمیرند.
همین امروز به آنها آب ندهیم بقیه شان هم تمام می شوند، کشتن نمی خواهد.
ولی اگر دستور دیگری داری بده.
عمر سعد به ابن زیاد تقرب میجست، ابن زیاد به یزید تقرب میجست.
ابن زیاد برای خوشایند یزید فکر کرد که اینها را اسیر کنیم و بفرستیم شام، برای یزید هدیه ای است، مقامی پیدا می کنیم.
به این دلیل دستور داد به آنها آب بدهید و بعد آنها را سوار کنید بیاورید کوفه فعلا تا از یزید بن معاویه کسب تکلیف کنیم.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#عید_اموی
یک یار دیگر دم دروازه رسید و آن سهل ساعدی، از اصحاب پیغمبر بود.
می گفت: من از شام رد می شدم دیدم شهر را چراغان کردند، شهر به ظاهر اسلامی بود. می گفت: هر چه فکر کردم دیدم ما الان عید اسلامی نداریم، این چه عیدی است که من خبر ندارم.
دیدم در کوچه سه، چهار نفر خیلی محزون ایستادند و مراقبند، رفتم جلو؛ گفتم: شما اهل این شهرید؟ گفتند: بله.
گفتم: من مسافری هستم از این شهر می گذرم، مسلمانم، می خواهم ببینم این چه عید اسلامی است امروز که من خبر ندارم؟
نگاهی کردند گفتند: پیرمرد یعنی تو اینقدر بی خبری؟
اول باور نکردند فکر کردند شاید مامور یا جاسوسی باشد. تفتیش کردند دیدند واقعا بی خبر است.
بعد گفتند: ای مرد! به کسی نگو ما گفتیم، ولی ما نمی دانیم چرا آسمان فرود نمی ریزد، چرا زمین اهلش را فرو نمی برد، چرا هنوز آسمان و زمین به پاست؟
دیوانه شد گفت: چه شده؟!
گفتند: خلاصه بگوییم، همه این جشن ها می دانی مال چیست؟ پسر پیغمبر را در کربلا کشتند، سرش و اهل بیتش را برای یزید هدیه آوردند.
گفت: خاک بر سرم! کجا؟
گفتند: دم دروازه ساعات برو تماشا کن.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#الشام
آمد دم دروازه ساعات، اهل بیت را می شناخت.
دید وای علی بن الحسین علیه السلام است، آقا تا شده.
آمد جلو، زینب سلام الله علیها و اهل بیت گمان کردند آمده سنگ و چوب بزند.
گفت: سلام علیکم.
آقا چشمش باز شد که این کیست؟ از صبح تا به حال فقط اینجا به ما سنگ زدند.
فرمود: که هستی؟
گفت: آقا جانم! من سهل ساعدی، یکی از یاران جدت هستم، چشمم کور بشود چه دارم می بینم؟
فرمود: کار ما به اینجا کشیده، اینها که پشت سر من هستند بچه های فاطمه هستند.
دیوانه شد، گفت: آقاجان! تکلیف من چیست؟
فرمود: تو یک نفر چکار می توانی بکنی؟ جانت را به خطر نینداز.
فقط چیزی از مال دنیا داری؟ پول همراهت هست؟
تعجب کرد!
گفت: آقاجان دارم.
فرمود: برو به کسی که سرپرست نیزه داران است بده. بگو این پول را بگیر این نیزه ها را از میان این زن و بچه بیرون ببر، ببر جلو مردم به سرها نگاه کنند. اینقدر به دختران رسول الله صلی الله علیه و آله نگاه نکنند. اینها چیزی ندارند صورت هایشان را از نامحرم بپوشانند.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#کار_به_آخر_رسید
کار به آخر رسید.
یک وقت دیدند زینب سلام الله علیها نشست بلند بلند گریه کرد.
همه داشتند منفجر می شدند، اما نگاه می کردند به زینب.
میدیدند بی بی گریه نمیکند، می فهمیدند نباید گریه کنند. همه لبه آستین در دهان کردند که چیزی نگویند.
اما وقتی دیدند زینب برید، همه بریدند.
این شد که نیمه شب، صدا از خرابه بلند شد. صدای ضجه "یا حسین" از خرابه بلند شد.
همه میگفتند: واحسینا!
آشوب شد.
در قصر یزید خبیث که نزدیک بود، صدا پیچید. بیدار شد از خواب، گفت: چه خبر است؟ چه شده؟
گفتند: چیزی نشده، یک بچه حسین خواب پدرش را دیده، بهانه پدر گرفته، وضع خرابه را به هم زده.
همه را آرام نگه میداشتیم. هر کس گریه میکرد میزدیم. اما دیگر کار از دست رفته. همه با هم دارند ناله میزنند. دیگر نمیتوانیم آرامشان کنیم.
گفت: چه می خواهد؟
گفتند: بابایش را می خواهد.
گفت: بابایش را برایش ببرید.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
#دلم_برایت_تنگ_شده
با دست های کوچکش سر را بلند کرد و به سینه چسبانید.
گفت:
بابا! دلم برایت تنگ شده.
بابا! چرا ابروهایت خون آلود است؟
بابا! محاسن تو چرا اینقدر آشفته است؟
تاریکی خرابه را گرفته بود. فقط کسانی که نزدیک بودند میدیدند چه میگذرد.
دیدند سر بابا را گذاشت زمین، خم شد لبها را گذاشت رو لبهای بابا.
دیدند بچه خوابش برد.
از کجا فهمیدند؟ دیدند سر از بغل جدا شد افتاد، بچه هم افتاد. گفتند خواب رفت بچه.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha