eitaa logo
استاد سید علی نجفی(ره)
114 دنبال‌کننده
197 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عالم مثل تسبیحی است که هزارها دانه دارد که در مشتتان گرفته باشید. معلوم نیست این دانه ها کدام به کدام مربوط است. کدام همسایه کدام است، کدام بعد از کدام است. هیچ جوری نمی توانید بفهمید اوضاع عالم را، یعنی اوضاع خودتان را، یعنی معرفت به اطوار وجودی خودتان را. راه شناخت عالم همین است، راه شناخت خدا همین است، که فرمود: من عرف نفسه عرف ربه؛ من لم یعرف نفسه لم یعرف شیئا. اگر کسی خود را نشناسد هیچ چیز را نمی شناسد. شما هر چیز را که می شناسید از شناخت خودتان است. اگر بتوانید این نخ اصلی خودتان را که مثل نخ تسبیح است به همت مولایتان و آقایان سیدالشهدا علیه السلام‌، امام مبین، بشناسید، آنوقت اگر این تسبیح هزار پیچ هم بخورد، به یک تکان دادن همه دانه ها سر جای خود می ایستد، و با یک نگاه می فهمید هر چیزی کجاست و هر مهره ای مال کجاست. به شرط اینکه آن نخ را داشته باشید. اگر نخ تسبیح را پیدا نکرده باشید نمی توانید جهان بینی درست داشته باشید.  اصلا نمی توانید هیچ چیز را بشناسید. @msaliagha
@msaliagha.arafe.vasf1.mp3
1.01M
آقا می فرماید : قبل وجود ضعف من خودت را به لطف و رافت وصف کردی آیا بعد از وجود ضعف من مرا از آن دو صفت منع می کنی؟ از این جمله به دست می آید که دو حالت را حضرت اشاره می کند: یکی قبل از ضعف و یکی حین ضعف یا بعد از ضعف زمان: ۲دقیقه و ۵ ثانیه @msaliagha
@msaliagha.arafe.vasf.2.mp3
1.59M
صفات الهی به دو بخش تقسیم‌ می‌شود: صفات ذات و صفات فعل صفات ذاتی مانند علم و قدرت وحیات رئوف، لطیف و اکثر صفات، صفات فعل است. فرق صفات ذات با صفات فعل این است که صفات ذات قبل از مراعات خلق یعنی قبل از اینکه خلق به وجود بیایند و بدون در نظر گرفتن خلق برای خداوند ثابت قلمداد می‌شوند. خداوند عالم است ارتباطی به خلق ندارد.... البته صفات فعل هم از صفات ذات پیدا شده، یعنی ... اینها صفات خداست ولی وقتی خرد شد و در قالب ها افتاد این همه صفت پیدا شد. یعنی علم و قدرت وقتی به نحو مخصوصی جلوه کرد می‌شود رازقیت؛ عالم و قادر وقتی به صورت دیگری جلوه کرد می‌شود منتقم.... زمان: ۳ دقیقه و ۱۷ ثانیه @msaliagha
@msaliagha.arafe.vasf.3.mp3
1.42M
  دعای عرفه از معارف پر است. عجینی است از معرفت و اخلاق؛ اخلاق مبتنی بر توحید. ... عمده اخلاق درست آن است که از توحید منشعب شده باشد... افرادی که با ملاحظه عرفان و خدا دارای اخلاق حسنه می‌شوند آنها غیر از کسانی هستند که متخلق به صفات حسنه شدند نه از جهت ملاحظه جلوات الهی.... زمان: ۲ دقیقه و ۲۱ ثانیه @msaliagha
@msaliagha.arafe,vasf.4.mp3
1.37M
به امام صادق گفت:  زیر بنای امر شما چیست؟ فرمود؛ بر ۴ امر است... یکی این است که دانستم خدا مطلع بر من است و من حیا کردم.... خود را در محضر خدا می بیند و حیا می کند. ملاحظه می کنید چقدر فرق است بین آن کسی که حیا می‌کند که خود کار بد است، با کسی که حیا می‌کند خدا ناظر اوست؛ اسم یا حاضر و یا ناظر حق که جلوه‌ کرده او را با حیا کرده است... زمان: ۲ دقیقه و ۱۶ ثانیه @msaliagha
@msaliagha.arafe.vasf.5.mp3
238K
دعای عرفه ضمن اینکه توحید را بیان می کند و انسان را به صفات نیک دعوت می کند، اخلاقی است عرفانی و عرفانی است اخلاقی... زمان: ۲۳ ثانیه @msaliagha
@msaliagha.arafe.vasf.6.mp3
2.43M
صفات خداوند تبارک و تعالی زائد بر ذاتش نیست. ما دائما صفات تازه داریم و این حاکی از این است که اینها عین ذات ما نیست.... جوری صفاتش عین ذاتش است که هیچ رقم  نمی‌شود تفکیک کرد نه در خارج.... نه در عقل... عقلا هم نمی‌شود تفکیک کرد زمان: ۴ دقیقه و ۱ ثانیه @msaliagha
آقایی (که این عبارات دعای عرفه از او صادر شده)، آیا این آقا را باید با او مبارزه می کردند، یا در مکتب او و در محضر او زانو می زدند تا از محبوبشان و خدایشان برایشان سخن می گفت؟! حیف آقای ما! @msaliagha
آن نای مبارکی که این کلمات از آن صادر شده، از رذالت و پستی خلق کار به آنجا می کشد که ( این نای مبارک بریده شود). این هم هنر خداست که بتواند چنین پست هایی را بیافریند.  خداوند تبارک و تعالی از باب: "علا فلا شی فوقه"، کسی که بالا می رود که شی ای فوق آن نیست ؛ "دنی فلا شی دونه"، پایین می آید و یک موجوداتی را می آفریند که از آنها پست تر در عالم پیدا نمی شود. این هم کار عجیب خداست، که آدمی اینقد کور بیافریند، که با امام حسین اینجوری معامله کند. @msaliagha
آقا استاد علم وعشق بود. وقتی دعای عرفه سید الشهدا را آدم می بیند می فهمد چه معارفی از چه بزرگواری صادر شده. ولی حیف بود که اینها در سینه مبارکش بماند. از سینه مبارکش تجاوز کرد و به عالم عمل کشیده شد. @msaliagha
نامه ای نوشت عمر سعد منحوس به ابن زیاد که ابن زیاد کار را خاتمه دادیم، فقط ماندند یک مشت زن و بچه حسین. تکلیف اینها چیست؟ اینها را بیاوریم کوفه یا قتل عام کنیم، تمام کنیم؟ امیر هر چه تو دستور بدهی! عاشق ابن زیاد نبود، عاشق مقام بود. وای بر دین فروشانی که مقام می خرند و دین می فروشند. نوشت: امیر! اگر دستور این است که اینها کشته بشوند لازم نیست اینها را بکشیم، چند ساعت دیگر تشنگی ادامه پیدا کند همه میمیرند. همین امروز به آنها آب ندهیم بقیه شان هم تمام می شوند، کشتن نمی خواهد. ولی اگر دستور دیگری داری بده. عمر سعد به ابن زیاد تقرب می‌جست، ابن زیاد به یزید تقرب می‌جست. ابن زیاد برای خوشایند یزید فکر کرد که اینها را اسیر کنیم و بفرستیم شام، برای یزید هدیه ای است، مقامی پیدا می کنیم. به این دلیل دستور داد به آنها آب بدهید و بعد آنها را سوار کنید بیاورید کوفه فعلا تا از یزید بن معاویه کسب تکلیف کنیم. @msaliagha
یک یار دیگر دم دروازه رسید و آن سهل ساعدی، از اصحاب پیغمبر بود. می گفت: من از شام رد می شدم دیدم شهر را چراغان کردند، شهر به ظاهر اسلامی بود. می گفت: هر چه فکر کردم دیدم ما الان عید اسلامی نداریم، این چه عیدی است که من خبر ندارم. دیدم در کوچه سه، چهار نفر خیلی محزون ایستادند و مراقبند، رفتم جلو؛ گفتم: شما اهل این شهرید؟ گفتند: بله. گفتم: من مسافری هستم از این شهر می گذرم، مسلمانم، می خواهم ببینم این چه عید اسلامی است امروز که من خبر ندارم؟ نگاهی کردند گفتند: پیرمرد یعنی تو اینقدر بی خبری؟ اول باور نکردند فکر کردند شاید مامور یا جاسوسی  باشد. تفتیش کردند دیدند واقعا بی خبر است. بعد گفتند: ای مرد! به کسی نگو ما گفتیم، ولی ما نمی دانیم چرا آسمان فرود نمی ریزد، چرا زمین اهلش را فرو نمی برد، چرا هنوز آسمان و زمین به پاست؟ دیوانه شد گفت: چه شده؟! گفتند: خلاصه بگوییم، همه این جشن ها می دانی مال چیست؟ پسر پیغمبر را در کربلا کشتند، سرش و اهل بیتش را برای یزید هدیه آوردند. گفت: خاک بر سرم! کجا؟ گفتند: دم دروازه ساعات برو تماشا کن. @msaliagha
آمد دم دروازه ساعات، اهل بیت را می شناخت. دید وای علی بن الحسین علیه السلام است، آقا تا شده. آمد جلو، زینب سلام الله علیها و اهل بیت گمان کردند آمده سنگ و چوب بزند. گفت: سلام علیکم. آقا چشمش باز شد که این کیست؟ از صبح تا به حال فقط اینجا به ما سنگ زدند. فرمود: که هستی؟ گفت: آقا جانم!  من سهل ساعدی، یکی از یاران جدت هستم، چشمم کور بشود چه دارم می بینم؟ فرمود: کار ما به اینجا کشیده، اینها که پشت سر من هستند  بچه های فاطمه هستند. دیوانه شد، گفت: آقاجان! تکلیف من چیست؟ فرمود: تو یک نفر چکار می توانی بکنی؟ جانت را به خطر نینداز. فقط چیزی از مال دنیا داری؟ پول همراهت هست؟ تعجب کرد! گفت: آقاجان دارم. فرمود: برو به کسی که سرپرست نیزه داران است بده. بگو این پول را بگیر این نیزه ها را از میان این زن و بچه بیرون ببر، ببر جلو مردم به سرها نگاه کنند. اینقدر به دختران رسول الله صلی الله علیه و آله نگاه نکنند. اینها چیزی ندارند صورت هایشان را از نامحرم بپوشانند. @msaliagha
کار به آخر رسید. یک وقت دیدند زینب سلام الله علیها نشست بلند بلند گریه کرد. همه داشتند منفجر می شدند، اما نگاه می کردند به زینب. می‌دیدند بی بی گریه نمی‌کند، می فهمیدند نباید گریه کنند. همه لبه آستین در دهان کردند که چیزی نگویند. اما وقتی دیدند زینب برید، همه بریدند. این شد که نیمه شب، صدا از خرابه بلند شد. صدای ضجه "یا حسین" از خرابه بلند شد. همه می‌گفتند: واحسینا! آشوب شد. در قصر یزید خبیث که نزدیک بود، صدا پیچید. بیدار شد از خواب، گفت: چه خبر است؟ چه شده؟ گفتند: چیزی نشده، یک بچه حسین خواب پدرش را دیده، بهانه پدر گرفته، وضع خرابه را به هم زده. همه را آرام نگه می‌داشتیم. هر کس گریه می‌کرد می‌زدیم. اما دیگر کار از دست رفته. همه با هم دارند ناله می‌زنند. دیگر نمی‌توانیم آرامشان کنیم. گفت: چه می خواهد؟ گفتند: بابایش را می خواهد. گفت: بابایش را برایش ببرید. @msaliagha
با دست های کوچکش سر را بلند کرد و به سینه چسبانید. گفت: بابا! دلم برایت تنگ شده. بابا! چرا ابروهایت خون آلود است؟ بابا! محاسن تو چرا اینقدر آشفته است؟ تاریکی خرابه را گرفته بود. فقط کسانی که نزدیک بودند می‌دیدند چه می‌گذرد. دیدند سر بابا را گذاشت زمین، خم شد لب‌ها را گذاشت رو لب‌های بابا. دیدند بچه خوابش برد. از کجا فهمیدند؟ دیدند سر از بغل جدا شد افتاد، بچه هم افتاد. گفتند خواب رفت بچه. @msaliagha