#نجات_از_شیطان
#سید_علی_نجفی
شیطان بر دو دسته سلطه دارد :
1- کسانی که خودشان شیطانی هستند. اینها اولیای شیاطین هستند.
2- کسانی که در دلشان جایی برای رفت و آمد شیطان هست.
یعنی جایی از دل، از ذکر خدا خالی است و شیطان همانجا لانه می کند.
نجات از دست شیطان به این است که جایی که شیطان لانه کرده را با ذکر خدا پر کند.
#سید_علی_نجفی_یزدی
#نزدیک_پای_او، ص۱۵
@msaliagha
#بالاترین_عمل_صالح
هیچ عمل صالحی بالاتر از ارتباط با سیدالشهدا علیه السلام نیست.
این، عمل است.
ان الحسنات یذهبن السیئات.
#استاد_سید_علی_نجفی
@msaliagha
#بار_عام_حسینی
به خدا قسم آرزوها اینها را از کربلا برد.
آقا فرمود هر کس در این صحرا بماند فردا کشته می شود.
آرزو چه گفت؟
گفت: ما در دنیا کار داریم.
حالا به دل هایتان رجوع کنید عزیزان ببینید بندهای آرزو های مان چند تاست و به کجا وصل است.
اینقدر بندهای مرئی و نامرئی هست که حتی خودمان هم نمی بینیم. ولی خدا می تواند یک مرتبه اینها را ببرد.
حسین جان! ما برای این آمدیم در مجلس شما آقا!
کارمان خراب است؛ هیچ کجا راهمان نمیدهند.
اگر مجلس بار عام تو نبود در عالم، حسین جان! ما را به کدام مجلس راه میدادند؟! به کدام محفل انس یا محفل مقربین ما راه پیدا کردیم؟!
گفت:
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی برابر نشيند
محبت تو و عنایت تو ما را به این مجالس کشانده.
#استاد_سید_علی_نجفی
@msaliagha
@msaliagha.eh.7.mp3
931.3K
#استاد_سید_علی_نجفی
#بیابان_غم
خیمه ها را پیاده کردند، نصب کردند.
فرمود: خیمه زنها را در جای گود بزنید.
می گویند آقا فقط برای شهادت آمده بود به کربلا؛ رسم عرب این بود که خیمه های زن ها را بالای تپه ها بزنند که آنها رزمندگان را تشویق کنند و بجنگند و پیروز شوند.
ولی آقا فرمود خیمه های آنها را در گودی بزنید. صحبت رزم نیست در این بیابان، بیابان شهادت است.
اقلا نبینند چه وضعی می گذرد. ...
برادر بیا....
خواهر این چه حالتی است در تو می بینم.
خواهرت یک تقاضا دارد اگر امکان دارد ما را از این سرزمین حرکت بده...
زمان: ۱ دقیقه و ۵۵ ثانیه
@msaliagha
#من_الذی_ایتمنی
عزیز برادرم، مقصود تو زیر سرپوش است.
در حالی که از حرف عمه تعجب کرده و اشکهایش در چشم حلقه خورده بود، سرپوش طبق را برداشت.
همه یک نگاه به سر آقا کردند، یک نگاه به صورت بچه کردند ببینند چه می گوید.
یک وقت بلبل حسین شروع کرد سخن گفتن:
من الذی ایتمنی علی صغر سنی؛ بابا! کدام ظالم مرا در این کودکی یتیم کرد؟!
بابا! کدام ظالم رگهای گردن تو را بریده!
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱ ، ص ۲۱۳ و ۲۱۴
@msaliagha
#مظهر_اسم_یا_غفار
عزیزان! وقتی نور در دل انسان می آید همه چیز را می ریزد.
همه چیز از حر رفت .
آدمی که یک عمر عادت کرده به سرفرازی، سرش را کج کند؟! اصلا نمی تواند خلاف عادت عمل کند. اما توحید حال آدم را عوض می کند، انسان را بی شرط می کند.
از اسب پیاده شد، چکمه هایش را درآورد، به هم گره زد و به گردنش انداخت.
کسی که امیر لشگر بوده به این حال ذلت و انکار شمشیرش را باز کرد، زره را وارو کرد و آمد.
امام آن رحمت واسعه ای است که سایه اش بر سر همه هست. برای او عنایت کردن تازگی نداشت. با یک آرامشی از خیمه بیرون آمد.
وقتی حر گفت: هل لی من توبه؟ آقا اصلا به رخ او نیاورد که تو گناه کردی و توبه می کنی.
فرمود: حر پیاده شو، تو مهمان ما هستی!
مقابل شد با رحمت. رحمه الله الواسعه و وجه الله الباقی بعد فناء خلق است. با صورت خدا مقابل شده، مظهر اسم یا غفار است.
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱، ص ۶۷
@msaliagha
#مظهر_اسم_یا_مطهر
خدا به وسیله همسرش کمکش کرد، زنش به او گفت: زهیر ! چرا معطلی؟! بلند شو ببین پسر پیغمبر چکارت دارد.
لقمه اش را زمین گذاشت، از خیمه بیرون آمد و به طرف خیمه سیدالشهدا علیه السلام رفت و وارد خیمه شد.
جایی روایتی ندارد آقا به او سخنی گفته باشد. همین که نگاهش به چهره سیدالشهدا افتاد همه زنگ قلبش ریخت، همه کثافاتش ریخت. چنان دل صاف شد که دیگر حرف نمی خواست، دیگر تدبیر نمی خداست .
به خیمه برگشت و گفت: خیمه های مرا بکنید کنار خیمه حسین بزنید.
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱، ص ۷۲
@msaliagha
#بیایید_کربلا_تماشا
همه انبیا آمده بودند به تماشا.
هر کسی خبره هر کاری هست باید برود به تماشای آن.
خدا فرمود: ای خبره های محبت! ای کسانی که اهل محبت من هستید! می خواهید بیشترش را ببینید بیایید کربلا تماشا کنید.
صددرصد انبیا آمده بودند و اولیا هم آمده بودند درس بگیرند.
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱، ص ۲۰۵
@msaliagha
#ادراک_شهادت
....گفت: عموجان! فردا من هم کشته می شوم؟
یعنی من هم جزء شهدای تو هستم؟
آقا فرمود: عزیزم مرگ در کام تو چگونه است؟
طفل است! مرگ است! آسان نیست ادراک شهادت.
گفت: أحلى من العسل!؛ عمو! از عسل شیرین تر است.
تا این را گفت، گفت: آری! عزیزم تو هم کشته می شوی، اما بعد از آن که به مصیبت بزرگی گرفتار شده باشی.
یک مصیبتی برایت پیش می آید بعد کشته می شوی.
از شدت شوق که آقا وعده شهادت به او داد دیگر از عمو نپرسید آن مصيبت چیست.
ولی روز عاشورا معلوم شد آن مصیبت چیست.
برای نوجوان ۱۳ ساله که شمشیر نمی سازند، مجبور است شمشیر مردها را به کار ببندد.
قاسم شمشیر را به کمر بسته بود، سر شمشیر به زمین می گرفت.
چه به دل پاره پاره حسین می گذشت که این بچه امام حسن مظلوم را می دید اینطور به میدان می رود!!
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱،ص۹۶
@msaliagha
@msaliagha.roze.2.mp3
1.08M
#استاد_سید_علی_نجفی
#ولی_الله_سیزده_ساله
کلام قاسم عین کلام علی بن الحسین، علی اکبر بود، منتها تفاوتی که بود، مال تفاوت سنشان بود... کلام علی اکبر سنگین تر بود و سنگینی آن بخاطر سن آقا بود که ۱۸ سالش بود، ولی قاسم ۱۳ سالش بود...
زمان: ۲ دقیقه و ۱۴ ثانیه
@msaliagha
#آخرین_حربه
آخرین حربه ای که آقا میخواست از آن در روز عاشورا استفاده کند که شاید دلهای سختتر از سنگ اینها را یک ذره به حال بیاورد، آوردن آن طفل صغیر به میدان کربلا بود!
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱، ص ۱۳۰
@msaliagha
#پدرت_تشنه_تر_است
یک بار از میدان برگشت یک حرفی زد که دل آقا خیلی سوخت.
صدا زد: العطش قد قتلنى؛ بابا تشنگی من را کشت ؛ و ثقل الحديد أجهدنی؛ بابا این زره و این شمشیر، این سپر به بدن من سنگینی می کند، از تشنگی دیگر نمی توانم شمشیر بزنم؛ فهل إلى شربة من الماء سبيل؛ بابا یک جرعه آب پیدا می شود؟
علی اکبر علیه السلام مگر اطلاع نداشت که آب سه روز است که در خیمه نیست؟
پس این چه سئوالی است؟
این سئوال از این جهت بود که می دانست آقا قادر است اگر بخواهد از سنگ خشک آب بیرون بیاورد.
اما آقا عملی انجام داد که پسر از این عمل فهمید باید تشنه بمیرد. بناست اصحاب کربلا همه تشنه بمیرند.
دستش را دراز کرد، پسرش را به سینه چسبانید. راوی می گوید لب های مبارکش را نزدیک کرد به دهان پسرش، زبانش را در دهان پسرش گذاشت. یعنی بابا اگر آب امکان داشت به خدا قسم پدرت از تو تشنه تر است.
وقتی زبان خشک آقا را در دهانش کشید فهمید که دیگر آب امکان ندارد، اصلا باید صرف نظر کند.
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱،ص۸۲
@msaliagha
@msaliagha.abalfazl.mp3
245.2K
#استاد_سید_علی_نجفی
#بنفسی_انت
گفت: اخی بنفسی انت؛ برادرم جانم فدایت.
اگر کسی عباس را میخواهد بشناسد ار این عبارت سیدالشهدا بشناسد.
همه عالم مقابل ولی خدا بگویند: جانمان فدایت ای امام بزرگ!
چه فرمود آقا؟!
بنفسی انت!
یعنی چه؟!
قربان مقام بلندت یا ابالفضل! ای پاسدار حرم سیدالشهدا! ای پاسدار اسلام و قرآن!
زمان: ۲۹ ثانیه
@msaliagha
#بنفسی_انت
یا ابالفضل! دین و دنیایمان را آقا مدیون عنایت توایم.
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین، ای کسی که سیمای تو غصه را از صورت سیدالشهدا برمیداشت، اکشف کربنا بحق اخیک الحسین، به حق برادرت حسین غصه را از دل ما بردار.
فرمود: بنفسی انت، عباس جانم فدایت!
به به!
اگر کسی فانی در امام نباشد این حرف غلط است.
هیچ وقت عالی فدای دانی نمیشود. امام هیچ وقت فدای مأموم نمیشود، مگر آنکه مأموم اینقدر فانی باشد که از وجودش چیزی نمانده باشد، و قلبش آیینه محبوب و امام باشد. آن وقت است که اگر امام گفت فدایت شوم یعنی فدای "امامت" شوم.
بیخود باب الحوائج نیست.
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج ۱، ص۱۱۰
@msaliagha
#نفس_مطمئنه
سیدالشهدا علیه السلام دردی را که متحمل شد از جسم و روح، هیچ ملک مقربی متحمل نشده بود، هیچ نبی مرسلی متحمل نشده بود و هیچ کس نمی توانست آن بار سنگین مصیبت را بکشد،
اما این به آن معنا نیست که دل آقا پاشیده باشد.
علامت آرامش حضرت این بود که روز عاشورا هر چقدر کار سخت تر میشد اثری در حال آقا نداشت و تردیدی در آقا پیدا نمیشد.
#استاد_سید_علی_نجفی
@msaliagha
#سوگواره
شهادت مظلومانه و غریبانه مولی الکونین، اباعبدالله الحسین علیه آلاف التحیه و السلام، بر وارث خون مطهرش حضرت بقیه الله الاعظم و محبین و شیعیان آن حضرت تسلیت باد.
@msaliagha
#سالار_زینب
سیدالشهدا علیه السلام تنها در گودال قتلگاه؛
نه یاری،
نه یاوری،
نه پسری،
نه برادری،
افتاده بود.
آقا را فقط کشتند؟
این حرف خیلی سنگین است.
مرحوم آسید محمد حسین این را در مقتلش نوشته. می گوید:
نانجیب نه فقط آقا را کشت، که قبل از کشتن با کارد و خنجر یازده ضربه به سر و سینه و پشت سالار زینب زد!
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱، ص۱۶۱و۱۶۲
@msaliagha
#جد_غریبم
جد غریبم! یادم نمی رود، این وضع را که اسب بی صاحب تو از این دشت به خیمه ها بر می گشت و صدا می زد:
"الظليمة،الظليمة، لأمة قتلت ابن بنت نبيها".
#استاد_سید_علی_نجفی
#کامی_از_نام_۲،ص۱۴۵ و ۱۴۶
@msaliagha
#وای_بر_دین_فروشان
نامه ای نوشت عمر سعد منحوس به ابن زیاد که ابن زیاد کار را خاتمه دادیم، فقط ماندند یک مشت زن و بچه حسین.
تکلیف اینها چیست؟ اینها را بیاوریم کوفه یا قتل عام کنیم، تمام کنیم؟ امیر هر چه تو دستور بدهی!
عاشق ابن زیاد نبود، عاشق مقام بود.
وای بر دین فروشانی که مقام می خرند و دین می فروشند.
نوشت: امیر! اگر دستور این است که اینها کشته بشوند لازم نیست اینها را بکشیم، چند ساعت دیگر تشنگی ادامه پیدا کند همه میمیرند.
همین امروز به آنها آب ندهیم بقیه شان هم تمام می شوند، کشتن نمی خواهد.
ولی اگر دستور دیگری داری بده.
عمر سعد به ابن زیاد تقرب میجست، ابن زیاد به یزید تقرب میجست.
ابن زیاد برای خوشایند یزید فکر کرد که اینها را اسیر کنیم و بفرستیم شام، برای یزید هدیه ای است، مقامی پیدا می کنیم.
به این دلیل دستور داد به آنها آب بدهید و بعد آنها را سوار کنید بیاورید کوفه فعلا تا از یزید بن معاویه کسب تکلیف کنیم.
#استاد_سید_علی_نجفی
#شرح_دعای_عرفه
@msaliagha
m13b2.mp3
3.55M
#استاد_سید_علی_نجفی
#روضه_امام_سجاد
زمان: ۴ دقیقه و ۵۵ ثانیه
شب شهادت امام سجاد، سال ۱۳۶۸
@msaliagha
#یا_عبره_کل_مومن
یا عبره کل مومن.
این اسمی بود که پیغمبر به حسینش داد.
معاشقه ای داشت با حسینش، اصلا یک وضعی بود از اول.
حسین را بالاتر از عقل خود می دانست.
ولی ای بسا افراد نفهمیدند.
پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله بالای منبر نشسته بود موعظه می کرد، حسینش از در وارد شد، بچه است پیراهن بلند عربی به پایش گیر کرد و افتاد.
آقا بدون اینکه توجه کند در چه بیانی است، کلامش را قطع کرد، از منبر دوید، حسینش را برداشت و در آغوش گرفت.
بعد به حال آمد و روی منبر نشست، به اهل مجلس گفت:
مرا به این کارم ملامت نکنید. وقتی حسینم افتاد، عقل از سرم پرید.
عقل کل می گوید عقل از سرم پرید، شما کار عاقلانه دیگر از من توقع نداشته باشید!
#استاد_سید_علی_نجفی
#آیه_نور، ص ۱۹۸،۱۹۹
@msaliagha
#ماه_یک_شبه
صورت به خون آلوده!
ریش به خون آلوده!
کسی سر آقا را شتشو نداد،
همین سر خون آلوده را در تنور خولی گذاشتند، خاکسترها روی خون ها چسبیده،
این سر را میان بازار کوفه بالای نیزه زدند.
یک وقت سرش را از محمل بیرون آورد، بالای نیزه را نگاه کرد، برادر را بعد از شهادت ندیده بود.
دید این چه سری است!!
این چه حالتی است!!
گفت:
یا هلالا لما استتم کمالا
غاله خسفه فابدا غروبا
ای ماه یک شبه من! برادرم! چه دیر طلوع کردی، چه زود غروب کردی!
#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱، ص۱۵۵
@msaliagha
#کلام_علی_وار
وقتی سر بریده برادر را بالای نیزه دید اصلا کلامش با اهل کوفه قطع شد.
بی بی داشت تبلیغ می کرد، داشت سخن می گفت.
کسانی که سخنان علی علیه السلام را در کوفه شنیده بودند و پای سخنان بی بی بودند گفتند:
خیال می کردیم امیرالمومنین بار دیگر دارد سخن می گوید.
عین کلام امیرالمؤمنین بود، تن صدا، وضع صدا، وقف و حرکت و سکون و همه چیز مثل کلام امیرالمؤمنین علیه السلام بود.
اما این عاشق خود باخته همین که سر برادر را بالای نیزه دید، اصلا یادش رفت.
عقل از سرش پرید!!
#استاد_سید_علی_نجفی
#آیه_نور، ص ۱۹۹، ۲۰۰
@msaliagha
#براق_محبت
این سرمایه ای است که هرکسی نداشته باشد فردای قیامت از خاسرین است.
والله محبت آن روز نجات میدهد برای اینکه صدق در محبت است. محبت است که تا آخر خط انسان را میبرد؛
محبت است که باعث میشود انسان از خودش صرف نظر کند، و انسان را از خودش خلاص میکند؛
و الا غیر از این همه اش حرف
است؛ کار متوقف میشود و از حرکت میافتد و در راه میماند.
#استاد_سید_علی_نجفی
#کامی_از_نام_۴، ۱۸۴
@msaliagha
#عود_به_سوی_محبوب
در کوفه ابن زیاد نانجیب تعجب کرد. گفت: عَجَباً لِلرَّحِم! تعجب میکنم از محبتی که از رحم و قوم و خویشی است.
نادان نمیدانست صحبت قوم و خویشی نبود؛ صحبت بالاتر از این بود.
میدانید کی گفت؟ وقتی که نانجیب امر کرد که جلاد امام چهارم را بکشد.
حضرت زینب برخاست و خودش را پرتاب کرد به طرف امام چهارم. جلاد به طرف امام آمده بود. حضرت گفت: جلاد به خدا باید اول من را بکشی والا امکان ندارد که علی بن الحسین را بکشی.
خب کشتن هم آسان بود. آنها که همه را کشته بودند زینب را هم می گشتند؛ امام چهارم این را هم میکشتند.
نانجیب تعجب کرد؛ گفت: «عَجَباً للرحم»!
چه جوری انسان خودش را برای دیگری به لبه تیغ و مرگ میدهد؟۱ اشقیا این را باور نمی کنند که این چه وضعیست.
امام سجاد فرمود: عمه بگذار من چند کلمه با این شخص حرف بزنم. فرمود: أَ بِالقَتل تُهَدِّدُنی يَا ابن زيادٍ أَ مَا علِمتَ أَنَّ القتلَ لَنـا عـادة وَ كرامتنا الشُّهادَة؟»
اگر قتل چیز بدی بود بابایمان حسین به کربلا نمی آمدند و عزیزان خودشان را به دم تیغ نمیدادند. مرگ برای عود به سوی محبوب است؛ خلاصی است.
#استاد_سید_علی_نجفی
#کامی_از_نام_۴، ۱۸۴
@msaliagha